“امینی ” گوید: با من بیائید تا این اوراق سیاه را، که به انواع رسوائی ها آلوده و آکنده از ننگ و فساد و مهلکات است بخوانیم و ببینیم آیا در شریعت تابناک یا در نوامیس انسانی و مقیاس های عدل، مجوزی برای این جنایات دیده می شود و آیا این جنایاتی که به دست فرزند هند به عمل آمده، هیچیک از جنایتکاران تاریخ، مرتکب آن می شدند؟ شما نمی توانید کسی را بیابید. چنین جنایاتی از هیچ جنایتکاری شنیده نشده است، نه تنها از گروندگان دین حنیف، بلکه از کسی که لااقل از عاطفه انسانی بوئی برده بادش و این همه شقاوت و جنایت را جایز شمرد، و یا این مایه ننگ و رسوایی را تحمل کند. و آیا می توانی ” معاویه ” را، با این همه جنایات از مصادیق این آیه کریمه بدانی؟:
“محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله َ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ: محمّد صلّى اللّه علیه و آله فرستاده خدا است. و آنانکه با اویند، بر کافران سخت و با همدیگر مهربانند. آنها را می بینی که رکوع گزاران و سجده کنان هستند، فضلی را که از پروردگار می رسد و خشنودی او را می اندوزد، نشانی ایشان از سجده در چهره ها یشان است…و اکنون آیا ” پسر ابی سفیان ” را خارج از این گروه مومنان نمی بینی؟
به راستی که او نه با رسول الله صلی الله علیه و آله بود و نه به خاندان و هواداران او رحمت می آورد و مهر می ورزید. بلکه او از کسانی بود که با او دشمنی ورزیدند، او را سب و نفرین کردند، کشتند، هتک نمو دند، و همه اینان از ربقه اسلام خارج اند. و مگر نه این است که ” معاویه ” بر برگزید گان امت پیامبر اسلام سخت گرفت، بر مردمی که رکوع گزار و سجده کننده و عاشقان فضل و خشنودی پروردگار بودند؟ اینجا است که فقط انصاف می تواند داوری کند. و اینجا است که قاتلان ” عثمان ” به فراموشی سپرده می شوند و تبعات و گناه کار همه، به نام ولای ” علی ” علیه السلام نوشته می شود، که خداوند متعال ولایت خود را با دوستی او و دوستی پیامبر صلی الله علیه و اله مقرون داشته و دوستی او را همردیف محبت خدا و پیغمبر قرار داده پیروی آنها را بر کسانی که طاعت خود بر آنها فرض شده و مودت آنها را برای کسانی که خداوند بدانها داده، اجر رسالت قرار داد.
“معاویه ” و کار گزارانش، هیچکس را جز علی علیه السلام و هوادارانش دشمن نداشته و مرتکب اعمالی شدند که جز بر کشتگان از دین و دشمنان خدا، دست به چنان کارهائی نمی زنند. یک فرد طرد شده ملعون، پسر ” مروان ” طرد شده دیگر و بدترین مرد قبیله ” ثقیف ” یعنی ” مغیره بن شعبه ” و جوانان فاسق قریش همه در امن و رفاه بودند و حکومت را به دست افراد فاجر بی تبار که دشمن اهل بیت وحی بودند، سپرده بود، افراد ی همچون ” بسر بن ارطاه ” ” مروان بن حکم ” ” سفیان بن عوف”، “نعمان بن بشیر “، ” ضحاک بن قیس “، ” سمره بن جندب ” و نظایر آنان.
این افراد را بر بندگان خدا مسلط می کرد، و با اینکه خود به خوبی اینان را می شناخت و هر گز اعتنائی به این سخن رسول الله صلی الله علیه و اله نمی کرد، که فرمود: “هر گاه کسی فرمانروایی مسلمانان را بپذیرد، و کسی را مامور کاری کند، و بداند که در میان بندگان خدا شخص دیگری از او داناتر و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش و جود دارد، بر خدا و رسول او و همه مومنان خیانت کرده است. “
اینان به کارهای زشت مشغول بودند، و به امر ” معاویه، ” به انواع گناهان و و تباهی هادست می یازیدند، لکن از نظر او هیچ منع دینی برای ارتکاب چنین جرائم وجود وجود نداشت. پس ” معاویه ” فرمان داد که بر مکه مکرمه هجوم برند، شهری که خدا آنجا را بر واردین و ساکنانش، ولو کافر باشند، جای امن قرار داده است، و اهالی و پرندگان و حیوانات و گیاهان آنها را در دین خود محترم داشته و تجاوز به آن را حرام کرده است. و این همان شهری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله آنگاه که آنجا را تسخیر فرمود خون ” ابو سفیان ” و نظایر او را که پرچمداران کفر و الحاد بودند، محترم شمرد. و در روز فتح و دیگر ایام، این اصل را رعایت فرمود. و پیامبر صلی الله علیه و اله می فرمود: “این شهری است که خداوند، آنگاه که آسمان ها و زمین را آفرید، اینجا را محترم شمرد. و تا روز قیامت این شهر در حریم حرمت الهی است و پیش از من بر احدی کشتار در آنجا حلال نبوده، و بر من نیز جز ساعتی در روز حلال نیست و این به حکم خدا تا روز قیامت حرام است. حتی خاری از آن نباید بریده شود و در آن شکار حرام است، و آنچه بر روی زمین بیفتد، جز در مواردی که صاحبش را بشناسند و رد کنند، نمی توانند بر دارند. ” و پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است “: شهر مکه را خدا نه مردم، حرام داشته است. کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمی تواند در آنجا خونی بریزد، یا درختی ببرد و اگر کسی برای جنگ با پیامبر خدا اجازه خواست، به او بگوئید: کسی نمی تواند با پیامبر صلی الله علیه و اله بجنگد و فقط خدا به پیامبرش صلی الله علیه و اله اجازه داده و بر شما اجازه نداده است. و آن هم فقط یک ساعت در روز، این اجازه را داده و حرمت مکه امروز همان حرمت دیروز است. هر که حاضر است، این امر را به غایبان برساند. “
و ” پسر هند ” امر کرد تا مدینه رسول الله صلی الله علیه و اله را محاصره کردند. و اهالی آنجا را بیم دادند و صدماتی بر آنها رساندند، و دستور داد تا بگردند تا هر کس از شیعیان امیر المو منین ” علی ” علیه السلام یافتند، دستگیر کنند، در حالی که حرمت مدینه منوره در اسلام کاملا محرز است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله ضمن روایاتی فرموده اند: “مدینه حرمی است از ” عائر ” تا ” فلان ” هر کس در آن کار زشتی انجام دهد، یا گناهکاری را در آن بپذیرد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد. دیگر توبه و عبادت او پذیرفته نیست. حقوق مسلمانان همه برابر است، و هر گاه مسلمانی پیمان شکنی کند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد، و توبه و عمل چنین کسی هرگز پذیرفته نمی شود. “
“کسی بر اهل مدینه کید نمی کند و توطئه نمی چیند، مگر آنکه همچون نمک در آب، حل و مضمحل می شود و از بین می رود” .
“هر کس بخواهد بر اهل مدینه بدی برساند، خداوند او را، همچون سرب در آتش یا نمک در آب متلاشی می کند.”
“خدایا، ابراهیم، مکه را حرم قرار داد و من نیز مدینه را همچون حرمت مکه و منی محترم و حرم شمرده ام. مباد که در آن جا خونی ریخته یا سلاحی از برای جنگ بکار رود، و نباید درخت او بریده شود. مگر آنکه برای علوفه لازم باشد. “
و فرمود ه است “: هر کس درباره این شهر اراده بدی کند، خداوند او را همچون نمک در آب ذوب می کند، ” و در عبارت سعد آمده است “: هر کس در باره مردم مدینه اندیشه بدی داشته باشد، خداوند او را ذوب و نابود می کند.”…
“مدینه از اینجا تا آنجا حرم است. نباید درختی از آن بریده شود، و در آن کار زشتی انجام گیرد (زنا شود). هر کس در مدینه مرتکب این اعمال شود خدا و فرشتگان و همه مردم او را نفرین می کنند. “
“هر ستمگری که فکر بدی در باره مدینه داشته باشد، خداوند او را از بین می برد، همچنانکه برای اهل مدینه اراده سوئی داشته باشد.”…
“خدایا، هر کس مردم مدینه را بترساند و ستم روا دارد، او را بترسان و لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر چنین کسی باد. دیگر توبه و باز گشت او پذیرفته نمی شود. “
“هر کس مردم مدینه را بترساند، خدای در روز قیامت او را بیم می دهد و هرگز عمل و توبه او قبول نیست.”
“هر کس مردم مدینه را با ستم خود بترساند، خداوند او را لعنت می فرستد. ” و در عبارت ابن نجار چنین است “: هر کس مردم مدینه را از روی ظلم بترساند خداوند او را مشمول ترس می کند، و خدا و فرشتگان و مردم بر او لعنت کنند. “
“هر کس مردم مدینه را بترساند، دل مرا ترسانیده است. ”
احمد در ” مسند ” 354:3 ، این روایت را بواسطه ” جابر بن عبدالله” چنین نقل کرده:
“یکی از فرمانروایان فتنه و فساد، وارد مدینه شد، و در آن هنگام، نور چشم جابر زایل شده بود. به جابر گفتند: می توانی از این حاکم دور بشوی. پس بیرون آمد و در میان دو پسرش راه می رفت. سنگی به پایش خورد و آن را خون آلود کرد، و گفت: نابود و سرنگون باد کسی که رسول الله را ترسانید. یکی از پسران وی یا هر دو آنها گفتند: ای پدر، رسول الله صلی الله علیه و اله را چگونه می ترسانند، با اینکه او وفات فرموده است؟ گفت: از رسول الله صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود “: هر کس بترساند”… تا آخر حدیث.
به اعتقاد من (امینی): این امیری که در حدیث اشاره شده، همان ” بسر بن ارطاه ” است، چنانکه ” سمهودی ” در ” وفاء الوفاء” 31:1 روایت کرده و صحیح دانسته است.
و بنا به نقل ” طبرانی ” در ” الکبیر، ” پیغمبر صلی الله علیه و اله فرموده است “: هر که مردم مدینه را اذیت کند، خدا را ایذاء کرده و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او است، و دیگر هیچ عبادت و تو به ای از او پذیرفته نیست. “
آری “، بسر ” به امیری رسید خود نیز، هیچ یک از این جنایات را انکار نکرد، بر محرمات دست زد، کشتارها کرد، زن ها را اسیر نمود اطفال را سربرید، خانه ها را ویران ساخت، عرض مردم را مورد شتم و تجاوز قرار داد، حقوق رسول الله صلی الله علیه و اله و مجاوران حرم امن آن بزرگوار را لگد مال کرد، و به مجاورانش توهین روا داشت، مجاوران حرمی که همچون حرم خدا محترم است، در حالی که خدا فرموده: “والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم “: ” آنانکه رسول الله را برنجانند، بر آنها کیفر دردناکی است.” “و ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره “: ” آنانکه خدا و رسولش را می آزارند، خداوند در دنیا و آخرت بر ایشان لعنت می کند. “
وای بر کسی که جرات را به جائی برساند که او را به دشمنی با خدا و رسولش بر انگیزد، و بر علیه دین او قیام کند. چنانکه ” یزید “نیز پای بجای پای پدرش گذاشت و در گناهان سنگین و هجوم به مردم مدینه منوره و مشرفه از او گوی سبقت ربود. و برابر وصیت پدرش “، مسلم بن عقبه ” را مامور کرد که در جوار این سرزمین مقدس به جنایت و خرابکاری بپردازد.
و ” ابن ابی حیثمه ” به اسنادش از ” جویریه دختر اسماء نقل می کند: از بزرگان و سالخوردگان مدینه که با هم صحبت می کردند، شنیدم که می گفتند: وقتی معاویه به حال احتضار افتاد، یزید را خواست و بدو گفت “: هر گاه مردم مدینه،بر تو بشورند، مسلم بن عقبه را که هواداری او را من تصدیق دارم، بر آنجا بگمارد. ” هنگامی که ” یزید ” والی شد ” عبدالله بن حنظله ” با گروهی به پیش او رفتند و او خیلی احترام کرد. لکن در برگشت، مردم را بر علیه ” یزید ” تحریض کرد، و عیب های او را باز گفت، و دعوت کرد که ” یزید “را از مقامش خلع کنند و مردم هم موافقت نمودند، پس یزید مسلم بن عقبه را با تجهیزات روانه کرد – الخ.
و بلا ذری در ” انساب الاشراف ” 43:5 ، روایت فوق را مبسوط تر از ” سمهودی ” نقل کرده است.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 45 – 50)