اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

مقام سید حمیری در نزد اهل بیت(ع)

متن فارسی

فضیل رسّان گفت: به خدمت جعفر بن محمّد (ع) رسیدم تا وی را به شهادت عمّش زید تعزیت گویم. پس از آن گفتم: شعر سید را برایتان نخوانم؟ فرمود:
بخوان و من قصیده ای را خواندم که در آن می گوید:
پنج رایت چون قیامت شد بپا است چهار رایت زاهل حرمان و جفا است‏
هست اوّل، رایتی از کافری رایت فرعون و قوم سامری
و آن دوم را هست پیش آهنگ او مرد نادان لئیم تیره رو
رایت پنجم ز شیر حق علی است کز فروغش صبح روشن منجلی است‏

پس از پشت پرده ها، بانگ شیون شنیدم، و امام فرمود: گوینده این شعر کیست؟ گفتم: سید (حمیری) فرمود: خدایش رحمت کناد، گفتم: قربانت گردم، دیدمش که شراب می نوشید، فرمود: خدایش رحمت کناد. چه برای خداوند مانعی ندارد، که او را به آل علی ببخشد. به راستی که گامی از دوستدار علی (ع) نمی لغزد، مگر آنکه قدم دیگرش ثابت می ماند. اغانی جلد 7 صفحه 251

ابو الفرج این روایت را همچنین در صفحه 241 جلد 7 اغانی، آورده و در آنجا است که امام پرسید: شعر از کیست؟ گفتم: از سیّد (حمیری) است. جویای حال او شد. در گذشتش «1» را به امام اعلام کردم، فرمود: خدایش رحمت کند گفتم: در روستائی دیدمش که نبیذ می خورد، فرمود: مقصودت شراب است؟ گفتم: آری، فرمود: گزارش گناهی به پیشگاه خدا نمی رسد مگر اینکه به خاطر محبت علی از آن می گذرد.
و «حافظ مرزبانی» در «اخبار السیّد»، از فضیل روایت کرده است که گفت: پس از کشته شدن «زید» به خدمت ابی عبد اللّه «امام صادق ع» رسیدم و حضرت می گریست و می فرمود: خدا رحمت کند زید را که دانائی درستکار بود و اگر عهده دار کاری می شد، وضع و موقعیت آن کار می دانست گفتم: شعر سیّد را برایتان بخوانم؟ فرمود کمی درنگ کن، آنگاه دستور داد پرده هائی بیاویزند.
پرده کشیده شد و درهائی غیر از در نخستین باز شد و امام فرمود بخوان هر چه به یاد داری و من خواندم: لام عمر و باللوی مربع
مرزبانی 13 بیت را یاد کرده است، پس از پشت پرده، بانگ شیون را شنیدم و زنها می گریستند و امام می فرمود: سپاس بر تو ای ابراهیم با این سخنت! گفتم: سرور من وی (سید حمیری) نبیذ می خورد، فرمود: چنین کسی را توبه در می یابد و بر خدا، دشوار نیست که گناهان دوست و ستایشگر ما را بیامرزد. «کشی» این روایت را، با تغییر کمی در بعضی از الفاظ آن، در صفحه 184 رجالش آورده است.
و «ابو الفرج» در صفحه 251 جلد 7 اغانی از «زید بن موسی بن جعفر» روایت کرده است که گفت: پیغمبر خدا (ص) را در خواب دیدم، مردی که جامه ای سپید به تن داشت در خدمتش نشسته بود. به آن مرد نگاه کردم و او را نشناختم. در این هنگام پیغمبر روی به او آورد و فرمود: سیّد بخوان برایم سروده ات را که با این مصرع شروع می شود: لام عمر و باللوی مربع …، و او تمام قصیده را بی آنکه بیتی از آن بیندازد، خواند و من همه را در عالم خواب از حفظ کردم.
ابو اسماعیل گفته است: زید بن موسی خواننده ای خوش آهنگ بود، اما هر گاه این قصیده را می خواند آهنگی در آن به کار نمی گرفت و به آواز نمی خواند این حدیث را مرزبانی نیز در «اخبار السیّد» آورده است.
و در صفحه 279 جلد 7 اغانی از «ابی داود مسترق» نقل شده است که وی از قول خود سیّد گوید: که وی پیغمبر را در خواب دیده و حضرت امر فرموده اند که شعری بخواند و او، قصیده «لام عمر و باللوی مربع»، را خوانده و به اینجا رسیده است که:
قالو له لو شئت اعلمتنا الی من الغایة و المفزع‏

و پیغمبر فرموده اند: بس است! آنگاه دست سید را به دست گرفته و گفته اند: بخدا سوگند، آنها را آگهی دادم.
«شریف رضی» در «خصائص الائمة» گفته است: آورده اند که «زید بن موسی بن جعفر بن محمّد (ع)» رسول خدا (ص) را در خواب دید و گوئی آن حضرت با امیر- مومنان (ع) در جایگاه بلند ایوان مانندی که بر آن نردبانی نهاده بودند نشسته اند.
در این هنگام خواننده ای این قصیده «سید بن محمّد حمیری» را که مطلعش این است «لام عمرو باللوی مربع را» می خواند، تا به اینجا می رسید که:
قالوا له لو شئت اعلمتنا الی من الغایة و المفزع‏

پیغمبر خدا (ص) نگاهی به امیر مؤمنان می اندازد و لبخندی می زند، و می فرماید: مگر اعلام نکردم؟ مگر اعلام نکردم؟ مگر اعلام نکردم؟ سپس به زید، می فرماید: تو به تعداد پله هائی که بالا آمدی- هر پله ای یک سال- عمر می کنی، زید گوید: پله ها را بر شمردم نود و اندی بود. و زید نود و اندی زندگی کرد و همراست که ملقب به «زید النار» است.
«علامه مجلسی» در صفحه 150 جلد 11 «بحار الانوار» گفته است: در برخی از تالیفات اصحابمان دیدم که به اسناد خود از «سهل بن ذبیان» روایت کرده اند که گفت: روزی شرفیاب محضر «علی بن موسی الرضا (ع)» شدم، پیش از آن که کسی به خدمتش در آید. به من فرمود:
آفرین به تو ای پسر ذبیان! هم اکنون فرستاده ما می خواست به نزدت آید و ترا به محضر ما آرد گفتم: برای چه کاری؟ ای پسر پیغمبر خدا! فرمود:
برای خوابی که دیشب دیده ام و پریشان و نگرانم کرده است، گفتم انشاء اللّه تعالی خیر است، فرمود: ای فرزند ذبیان! در خواب دیدم که گوئی نردبانی برای من گذاشته اند که 100 پله دارد و من تا آخرین پله آن بالا رفتم. گفتم: سرور من! ترا به درازی عمر تهنیت می گویم، چه بسا که صد سال زندگی کنی، امام فرمود: هر چه خدا خواهد، شدنی است. سپس فرمود: ای پسر ذبیان! چون به آخرین پله نردبان بر آمدم، دیدم که گوئی به گنبدی خضراء در آمدم که برونش از درونش نشان می داد دیده می شد و جدّم رسول خدا را نشسته دیدم، در جانب راست و چپ ایشان، دو جوان زیبا را دیدم که نور از رویشان می درخشید، زن و مردی آراسته خلقت را نیز دیدم که در خدمتش نشسته بودند. مردی نیز پیش روی پیغمبر ایستاده بود و چنین می خواند: لام عمرو باللوی مربع
چون پیغمبر مرا دید، فرمود: آفرین به تو فرزندم، ای «علی بن موسی الرضا» بر پدرت «علی ع» سلام کن من بر او سلام کردم، پس فرمود: بر مادرت «فاطمه زهرا ع» نیز درود بفرست. بر او نیز سلام کردم پس فرمود: بر پدرانت حسن و حسین نیز سلام کن، بر آن دو نیز سلام کردم آنگاه فرمود: بر شاعر و ستایشگر ما در سرای دنیا، سید اسماعیل حمیری نیز دورد بفرست. من بر او نیز سلام کردم و نشستم پس پیغمبر روی به سید اسماعیل آورد و فرمود: انشاء قصیده ای را که به آن مشغول بودیم، اعاده کن و او بخواندن پرداخت که: لام عمرو باللوی مربع. و پیغمبر گریه کرد و چون به اینجا رسید که: و وجهه کالشمس تطلع، «پیغمبر» و «فاطمه» و همه کسانی که با او بودند، گریستند. و چون به این بیت رسید که: قالوا له لو شئت اعلمتنا الی من الغایة و المفزع‏، پیغمبر، دستها را بلند کرد و گفت: خداوندا! تو بر من و بر آنها گواهی که آنان را آگاهی دادم که سرانجام رهبری و فریاد رس «واقعی» علی بن ابی طالب است، و به علی که پیش رویش نشسته بود، اشارت کرد.

علی بن موسی الرضا فرمود: چون سید اسماعیل حمیری، انشاد قصیده را بپرداخت، پیغمبر روی به من آورد و فرمود: ای علی بن موسی! این قصیده را حفظ کن، و شیعیان ما را نیز به حفظ آن فرمان ده و به آنها اعلام کن که: هر کس، این قصیده را از حفظ کند و همواره بخواند، من در پیشگاه خداوند تعالی، بهشت را برای او ضمانت می کنم.
امام رضا (ع) فرمود: پیغمبر پیوسته قصیده را بر من تکرار فرمود تا آن را از حفظ کردم و قصیده این است: (سپس تمام قصیده را یاد کرده است.)
امینی گوید: این خواب را قاضی شهید مرعشی در صفحه 436 «مجالس المؤمنین، به نقل از رجال «کشی» یاد کرده است ولی در نسخه چاپی رجال «کشی» نیست و شاید قاضی بر نسخه کامل اصلی رجال آگاهی داشته و جریان خواب را در آنجا دیده است «شیخ ابو علی» نیز در صفحه 143 رجالش (منتهی المقال) از «عیون الاخبار» شیخ صدوق نقل کرده است و «شیخ معاصر در صفحه 59 جلد 1 «تنقیح المقال» و سید «محسن امین» در صفحه 17 جلد 13» اعیان الشیعه»، از او پیروی کرده اند و ما در نسخه خطی و چاپی «عیون» آن را نیافتیم شیخ ما، مولا «محمّد قاسم هزار جریبی» نیز این خواب را در شرح قصیده اش روایت کرده، و سید زنوزی نیز در روضه نخستین کتاب بزرگ و والای «ریاض الجنّة» خود آن را آورده است «سید محمّد مهدی» نیز در آخر کتاب ریاض المصائب خود به نقل روایت خواب پرداخته است.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 318 – 322

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 318

ما یتبع الشعر
عن فضیل الرسّان قال: دخلت على جعفر بن محمد علیه السلام أُعزّیه عن عمِّه زید، ثمَّ قلت: ألا أنشدک شعر السیِّد؟ فقال: «أنشد»، فأنشدته قصیدة یقول فیها:
فالناسُ یومَ البعث رایاتهمْ             خمسٌ فمنها هالکٌ أربعُ‏
قائدها العجلُ و فِرعَونهمْ             و سامریُّ الأمّة المفْظعُ‏
و مارقٌ من دینه مخرَجٌ             أسودُ عبدٌ لُکَع أوکعُ‏
و رایةٌ قائدها وجهه             کأنَّه الشمس إذا تطلعُ‏

فسمعت نحیباً من وراء الستور، فقال: «من قائل هذا الشعر؟». فقلت: السیِّد. فقال: «رحمه اللَّه». فقلت: جعلت فداک، إنّی رأیته یشرب الخمر. فقال: «رحمه اللَّه فما ذنبٌ على اللَّه أن یغفره لآل علیّ، إنَّ محبَّ علیٍّ لا تزلُّ له قدمٌ إلّا تثبت له أخرى». الأغانی «1» (7/251).

و رواه أیضاً فی الأغانی «2» (7/241) و فیه: فسألنی لمن هی؟ فأخبرته أنَّها للسیِّد، و سألنی عنه فعرّفته وفاته «3». فقال: «رحمه اللَّه». قلت: إنّی رأیته یشرب النبیذ فی الرستاق. قال: «أ تعنی الخمر؟». قلت: نعم. قال: «و ما خطرُ ذنبٍ عند اللَّه أن یغفره لُمحبِّ علیٍّ علیه السلام؟».
و روى الحافظ المرزبانی فی أخبار السیِّد «4»، عن فُضیل، قال: دخلت على أبی عبد اللَّه علیه السلام بعد قتل زید، فجعل یبکی و یقول: «رحم اللَّه زیداً إنّه لَلعالم الصدوق،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 319

و لو ملک أمراً لعرف أین یضعه».
فقلت: أنشدک شعر السیِّد؟ فقال: «أمهل قلیلًا». و أمر بستور فسدلت، و فتحت أبوابٌ غیر الأولى، ثمَّ قال: «هات ما عندک». فأنشدته:
لأُمّ عمرو باللّوى مربعُ             طامسةٌ أعلامُها بلقعُ‏

و ذکر (13) بیتاً.
فسمعت نحیباً من وراء الستور و نساء یبکین، فجعل یقول: «شکراً لک یا إسماعیل قولک». فقلت له: یا مولای إنّه یشرب نبیذ الرساتیق. فقال: «یلحق مثله التوبة، و لا یکبُرُ على اللَّه أن یغفر الذنوب لمحبّنا و مادحنا».
و رواه الکشّی فی رجاله «5» (ص 184) بتغییر یسیر فی بعض ألفاظه.
و روى أبو الفرج فی الأغانی «6» (7/251) عن زید بن موسى بن جعفر علیهما السلام أنَّه قال: رأیت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم فی النوم، و قدّامه رجلٌ جالس علیه ثیاب بیض، فنظرت إلیه فلم أعرفه، إذ التفت إلیه رسول اللَّه فقال: یا سیِّد أنشدنی قولک:
لأُمِّ عمرو باللّوى مربعُ             طامسةٌ أعلامُها بلقعُ‏

فأنشده إیّاها کلَّها ما غادر منها بیتاً واحداً، فحفظتُها عنه کلّها فی النوم. قال أبو إسماعیل: و کان زید بن موسى لحّانة ردی‏ء الإنشاد، فکان إذا أنشد هذه القصیدة لم یتتعتع فیها و لم یلحن، و هذا الحدیث رواه الحافظ المرزبانی فی أخبار السیِّد «7».
و فی الأغانی «8» (7/279) عن أبی داود المسترقّ عن السیِّد: أنّه رأى النبیّ صلى الله علیه و سلم

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 320

فی النوم فاستنشده فأنشد قوله:
لأُمّ عمرو باللّوى مربعُ             طامسةٌ أعلامها بَلْقَعُ‏

حتى انتهى إلى قوله:
قالوا له لو شئت أعلمتنا             إلى مَنِ الغایة و المفزعُ‏

فقال: حسبک. ثمَّ نفض یده و قال: قد و اللَّه أَعْلَمْتُهمْ.
و قال الشریف الرضی فی خصائص الأئمّة «1»: حُکی أنَّ زید بن موسى بن جعفر بن محمد علیهم السلام رأى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فی المنام کأنّه جالسٌ مع أمیر المؤمنین علیه السلام فی موضعٍ عالٍ شبیه بالمُسَنّاة و علیها مَراقٍ، فإذا منشد ینشد قصیدة السیِّد بن محمد الحمیری هذه، و أوّلها:
لأُمِّ عمرو باللّوى مَرْبَعُ             طامسةٌ أعلامها بلقعُ‏

حتى انتهى إلى قوله:
قالوا له لو شئتَ أعلمتنا             إلى من الغایةُ و المفزعُ‏

قال: فنظر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم إلى أمیر المؤمنین علیه السلام و تبسّم و قال: أَ وَ لَمْ أُعلِمهم؟ أَ وَ لَم أُعلِمْهم؟ أَ وَ لَم أُعلِمْهم؟ ثمَّ قال لزید: إنَّک تعیش بعدد کلِّ مرقاة رَقَیتَها سنةً واحدة.
قال: فعددت المراقی و کانت نیّفاً و تسعین مرقاة، فعاش زید نیّفاً و تسعین سنة، و هو الملقّب بزید النار.
قال العلّامة المجلسی فی بحار الأنوار «2» (11/150): وجدت فی بعض تألیفات‏

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 321

أصحابنا أنَّه روى بإسناده عن سهل بن ذبیان، قال: دخلت على الإمام علیِّ بن موسى الرضا علیه السلام فی بعض الأیّام قبل أن یدخل علیه أحدٌ من الناس، فقال لی: «مرحباً بک یا ابن ذبیان، الساعة أراد رسولنا أن یأتیک لتحضر عندنا». فقلت: لما ذا یا ابن رسول اللَّه؟ فقال: «لمنام رأیتُهُ البارحة، و قد أزعجنی و أرّقنی». فقلت: خیراً یکون إن شاء اللَّه تعالى. فقال: «یا ابن ذبیان، رأیت کأنّی قد نُصِب لی سُلَّمٌ فیه مائة مرقاة فصعدت إلى أعلاه». فقلت: یا مولای، أُهنِّیک بطول العمر، و ربما تعیش مائة سنة. فقال علیه السلام: «ما شاء اللَّه کان».
ثمَّ قال: «یا ابن ذبیان، فلمّا صعدت إلى أعلى السلّم رأیت کأنّی دخلت فی قبّة خضراء یُرى ظاهرها من باطنها، و رأیت جدّی رسول اللَّه جالساً و إلى یمینه و شماله غلامان حَسَنان یشرق النور من وجههما، و رأیت امرأة بهیّة الخلقة، و رأیت بین یدیه شخصاً بهیَّ الخلقة جالساً عنده، و رأیت رجلًا واقفاً بین یدیه و هو یقرأ:
لأُمِّ عمرو باللوى مربع             طامسةٌ أعلامها بَلْقَعُ‏

فلمّا رآنی النبیُّ قال لی: مرحباً بک یا ولدی یا علیَّ بن موسى الرضا، سلِّم على أبیک علیّ. فسلّمت علیه، ثمَّ قال لی: سلِّم على أمِّک فاطمة الزهراء علیها السلام، فسلّمت علیها، فقال لی: فسلّم على أبویک الحسن و الحسین. فسلّمت علیهما، ثمّ قال لی: و سلّم على شاعرنا و مادحنا فی دار الدنیا السیِّد إسماعیل الحمیری. فسلّمت علیه و جلست، فالتفت النبیُّ إلى السیِّد إسماعیل، و قال له: عُد إلى ما کنّا فیه من إنشاد القصیدة، فأنشد یقول:
لأمِّ عمرو باللوى مربعُ             طامسةٌ أعلامها بَلْقَعُ‏

فبکى النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم، فلمّا بلغ إلى قوله:
و وجهه کالشمس إذ تطلعُ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 322

بکى النبیُّ و فاطمة و من معه، و لمّا بلغ إلى قوله:
قالوا له لو شئتَ أَعْلَمتَنا             إلى منِ الغایةُ و المفزعُ‏

رفع النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم یدیه، و قال: إلهی أنت الشاهد علیَّ و علیهم أَنِّی أَعلَمتهم أنَّ الغایة و المفزع علیُّ بن أبی طالب، و أشار بیده إلیه و هو جالسٌ بین یدیه.
قال علیُّ بن موسى الرضا: فلمّا فرغ السیِّد إسماعیل الحمیری من إنشاد القصیدة التفتَ النبیُّ إلیَّ و قال لی: یا علیّ بن موسى احفظ هذه القصیدة و مُرْ شیعتنا بحِفظها و أَعلِمْهم أنَّ من حفظها و أَدمَن قراءتها ضَمِنْتُ له الجنّة على اللَّه تعالى.
قال الرضا: و لم یزل یکرِّرها علیَّ حتى حفظتها منه، و القصیدة هذه. ثمَّ ذکرها برمّتها».
قال الأمینی: هذا المنام ذکره القاضی الشهید المرعشی فی مجالس المؤمنین «1» (ص 436) نقلًا عن رجال الکشّی، و لم یوجد فی المطبوع منه. و لعلّ القاضی وقف على أصل النسخة الکاملة و وجده فیه، و نقله الشیخ أبو علیّ فی رجاله منتهى المقال «2» (ص 143) عن عیون الأخبار لشیخنا الصدوق، و تبعه الشیخ المعاصر فی تنقیح المقال «3» (1/59). و السیِّد الأمین فی أعیان الشیعة (13/170)، و لم نجده فی نسخ العیون المخطوطة و المطبوعة.

و رواه شیخنا المولى محمد قاسم الهزارجریبی فی شرح القصیدة، و السیِّد الزنوزی فی الروضة الأولى من کتابه الضخم الفخم ریاض الجنّة، و السیِّد محمد مهدی فی آخر کتابه ریاض المصائب «4».