حافظ بزرگ ابو عبد اللّه- حاکم- در جلد 3 «مستدرک» صفحه 371 با بررسى در طریق روایت نموده از ولید و ابى بکر بن قریش که آندو از حسن بن سفیان و او از محمّد بن عبده «1» و او از حسن بن حسین» و او از رفاعة بن ایاس ضبّى و او از پدرش و او از جدش «3» نقل نموده که:
در جنگ جمل با على علیه السّلام بودیم، آنحضرت فرستاد نزد طلحة بن عبید اللّه و ملاقات با او را خواستار شد، در نتیجه طلحه بنزد آن حضرت آمد، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله شنیدى که میفرمود:
من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، طلحه گفت: آرى، فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد میکنى؟! گفت متذکر نبودم راوى گوید که طلحه از خدمت آنجناب بازگشت نمود.
و این داستان را مسعودى در جلد 2 «مروج الذهب» صفحه 11 روایت کرده و لفظ او اینست:
سپس هنگام بازگشت زبیر، على علیه السّلام بر طلحه بانگ زد و فرمود: اى ابا محمّد چه امرى تو را بمیدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خونخواهى عثمان، على علیه السّلام فرمود: خداوند بکشد از ما و شما آنکه را که بدین امر سزاوارتر است آیا نشنیدى که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. و تو اول کسى بوده که با من بیعت کردى و سپس بیعت را شکستى! در حالیکه خداوند عز و جل فرماید فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی نَفْسِه«1» در این هنگام طلحه گفت استغفر اللّه (طلب آمرزش میکنم از خدا) و سپس برگشت.
و این داستان را خطیب خوارزمى حنفى در «المناقب» صفحه 112 باسناد خود از طریق حافظ ابى عبد اللّه حاکم از رفاعه از پدرش، از جدش، روایت کرده و گفته که در روز جمل با على علیه السّلام بودیم که فرستاد نزد طلحة بن عبید اللّه تمیمى و نامبرده آمد بنزد آنجناب، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله شنیدى که فرمود:
من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصر من نصره؟ گفت: آرى فرمود: پس چرا با من جنگ میکنى؟ گفت فراموش کرده بودم و متذکر نبودم- راوى گوید: سپس طلحه بدون اینکه سخن دیگرى در جواب امیر المؤمنین علیه السّلام بگوید مراجعت نمود.
و این موضوع را حافظ بزرگ ابن عساکر در جلد 7 تاریخ شام صفحه 83، و سبط ابن جوزى در تذکره خود صفحه 42 و حافظ ابو بکر هیثمى در جلد 9 «مجمع الزواید» صفحه 107 از طریق بزار، و ابن حجر در جلد 1 «تهذیب» صفحه 391 باسنادش از طریق نسائى، و سیوطى در «جمع الجوامع» (بطوریکه در جلد 6 «کنز العمال» صفحه 83 مذکور است) قریب بلفظ خوارزمى از طریق ابن عساکر، و ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن یوسف سنوسى در جلد 6 «شرح مسلم» صفحه 236، و ابو عبد اللّه محّمد بن خلیفه و شتانى مالکى در شرح مسلم جلد 6 صفحه 236، و شیخ ابراهیم وصابى در «الاکتفاء» از طریق ابن عساکر روایت نمودهاند.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج1، ص: 379