اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

نظر حجر بن عدی و یارانش درباره عثمان

متن فارسی

نظر حجر بن عدی پارسای مشهور کوفه

مورخان میگویند: معاویه هنگامی که مغیره بن شعبه رادر جمای سال 41 هجری به استانداری کوفه گماشت او را بحضور خواسته گفت:…”می خواستم خیلی چیزها به تو سفارش کنم ولی صرفنظر کردم چون به خرد و هوشیاریت اطمینان داشته میدانم آنچه را که مایه خرسند من میشود و بر قدرتم می افزاید و به حال رعایای من مفید است میدانی. با اینحال یک چیز هست که نمیتوانم از آن صرفنظر کنم و آن اینست که تا میتوانیاز بدگوئی علی و حمله به او فرو گذارننمائی و نیز از رحمت و آمرزش خواستن برای عثمان، و نکوهش طرفداران علی وطرد آنها و خودداری از مصاحبت آنها ونشنیدن سخن (و شهادت) آنها، و تعریف و تمجید از طرفداران عثمان رضوان الله علیه، و نزدیک کردن آنهابه خود و شنیدن سخن آنان. مغیره گفت: تو طرز کار مرا به تجربه دیده ای ومن مورد تجربه قرار گرفته ام و پیش از تو برای دیگران استانداری و کار دولتی کرده ام و بر هیچیک از کارهایم خرده نگرفته اند. حالا هم تو کارم را به تجربه خواهی دید، یا آنرا میستائی یا مذمت میکنی. معاویه گفت: نه، انشاء الله ستایش خواهم کرد.

مغیره هفت سال و چند ماه استاندار کوفه بود. در تمام این مدت یکدم از دشنام علی و حمله به او، و نکوهش قاتلین عثمان و لعنت کردن آنها، و دعا و ثنای عثمان و طرفدارانش فرو گذار نکرده. هر وقت حجر بن عدی حرفهای مغیره را میشنید میگفت: خدا شما را نکوهش و لعنت کرده است! و برخاسته میگفت: خدای عز و جل میفرماید: برقرار کننده عدالت و نمونه عملی راه خدا باشید و شهادت برای خدا بر زبان آورید. و من شهادت میدهم کسانی که شما آنها را نکوهش مینمائید بایستی مورد تجلیل قرار گیرند و کسانی که شما آنها را پاک شمرده تمجید می نمائید بایستی مورد نکوهش و مذمت قرار گیرند. مغیره به او پرخاش میکرد: اگر من استاندار باشم ترا بسزایت میرسانم. وای بر تو از پادشاه بترس، و از خشم و حمله اش برحذر باش، زیرا آتش خشم پادشاه گاهی بسیاری مثل تو را از بین میبرد و سپس دست از او برداشته چشم پوشی مینمود. و این وضع تا روزهای آخر استانداری مغیره ادامه داشت. دراین وقت مغیره برخاسته طبق معمول همان حرفهای سابق را علیه علی و در مدح عثمان بر زبان آورد و چنین گفت: خدایا! عثمان بن عفان را بیامرز و از او درگذر و او را جزائی مطابق بهترین کارهایش عطا کن، زیرا او به قرآن عمل نمود. و از سنت پیامبر (ص) پیروی کرد و ما را متحد ساخت و از خونریزی جلوگیری کرد و بناحق کشته شد. خدایا! پیروان عثمان و دوستداران و خونخواهانش را قرین رحمت خویش گردان. و بعد قاتلین عثمان را نفرین کرد در این وقت حجر بن عدی برخاسته چنان فریادی بر سر مغیره کشید که هر کس در مسجد و بیرون آن بود شنید، و گفت: آی آدم! تو از پیری چنان خرف شده ای که نمیفهمی چه میگوئی و به که بد میگوئی! سهمیه ما را از خواربار و اموال عمومی به ما بده. تو آنها را نگهداشته و ما را از آن محروم کرده ای در حالیکه حق چنین کاری را نداری، و استانداران پیش از تو هیچیک طمع در مال ما نبستند. و کار را بجائی رسانده ای که به امیرالمومنین دشنام میدهی و تبهکاران را میستائی. بیش از دو سوم مردمی که در مسجد بودند (یعنی دو سوم مردان کوفه) بندای او ودر تایید سخنش برخاسته فریاد برآوردند: بخدا حجر راست میگوید و خوب کاری میکند. سهمیه خواربار و مواجب ما را بده. حرفهای تو درد ما را دوا نمیکند. و از اینگونه سخنها بسیار گفتند و به گفته ادامه دادند. مغیره در سال 51 مرد. کوفه ضمیمه قلمرو استانداری زیاد بن ابی سفیان استاندار بصره شد. زیاد وارد کاخ استانداری کوفه شد، و بعد به منبر رفته نطق کرد تا رسید به عثمان و پیروانش، آنها را ستود و قاتلین عثمان را لعنت فرستاد. در اینهنگام، حجر بن عدی برخاسته همان کاری را کرد، که با مغیره میکرد.

محمد بن سیرین میگوید: روز جمعه ای زیاد خطبه را طول داد و نماز را به تاخیر انداخت. حجر بن عدی فریاد زد: نماز زیاد به نطق ادامه داد. حجر دوباره فریاد زد: نماز زیاد به خطبهنماز ادامه داد. چون حجر ترسید نمازقضا شود دستش را محکم بر مشتی ریگ زده و بشتاب به نماز برخاست، و مردمبا او به نماز برخاستند. زیاد وقتی وضع را چنین دید از منبر فرود آمده به نماز ایستاد. چون نمازش را تمام کرد جریان را به معاویه نوشت و تا توانست علیه حجر بن عدی قلمفرسائی نمود. معاویه دستور فرستاد که او رابه زنجیر ببند و نزد من بفرست. وقتی دستور کتبی معاویه به کوفه رسید قبیله حجر خواستند از او دفاع کرده نگذارند او را بگیرند، ولی خودش به آنها گفت: نه، اطاعت میکنیم. پس وی را به بند و زنجیر بسته سواره بطرف معاویه فرستادند، او را و دوستانش را که عبارت بودند از

-1 ارقم بن عبد الله کندی.

-2 شریک بنشداد.

-3 صیفی بن فسیل شیبانی.

-4 قبیصه بن ضبیعه.

-5 کریم بن عفیف.

-6 عاصم بن عوف.

-7 ورقاء بن سمی بجلی.

-8 کدام بن حیان.

-9 عبد الرحمن بن حسان.

-10 محرز بن شهاب.

-11 عبد الله بن حویه سعدی.

زیاد بدنبال آنها دو نفردیگر یعنی عتبه بن اخنس، و سعید بن نمران را نیز فرستاد. آنها را بردند تا مرج عذراء، دوازده میلی دمشق، ودر آنجا زندانی کردند تا دستور معاویه دائر بر اعدام هشت نفر از آنها و آزادی شش نفر دیگر رسید. فرستاده ای که این دستور را آورده بود به آنها گفت: ما دستور داریم بهشما پیشنهاد کنیم از علی بیزاری بجوئید و او را لعنت کنید. هر گاه این کار را انجام دهید شما را آزاد خواهیم کرد، و در صورتیکه از آن امتناع نمائید شما را خواهیم کشت. وامیرالمومنین (یعنی معاویه) ادعا میکند که باستناد شهادتی که اهالی شهرتان علیه شما داده اند شما محکوم به اعدامید، ولی او شما را مورد عفوقرار داده است. بنابراین از این مرد(یعنی امیرالمومنین علی بن ابیطالب ع) اظهار بیزاری کنید تا شما را آزاد کنیم. گفتند: خدایا! ما هرگز چنین کاری نمیکنیم. بدستور ماموران قبرشان کنده شد و کفنهاشان آماده گشت. آنشب را سراسر به نماز و دعا بسر آوردند. وقتی صبح برآمد ماموران معاویه گفتند: آهای شما را دیشب دیدم که نمازتان خیلی طول کشید و خیلی خوب دعا خواندید. بما بگوئید نظرتان درباره عثمان چیست؟ گفتند: او اولین کسی است که در حکومت از رویه اسلامی منحرف گشته بچیزی جز حق (یعنی قانون اسلام) عمل کرد. پیروان معاویه گفتند: امیرالمومنین (معاویه) شما را بهتر میشناخته است. و نزدیک آنها آمده پرسیدند: از آنمرد (یعنی علی ع) اظهار بیزاری می کنید؟ گفتند: نه، بعکس اظهار عشق میکنیم و از کسانی بیزاری می جوئیم که از او بیزارند. آنگاه هر ماموری یکتن از آن مردان را برگرفت تا بکشد، و آنان را یک بیک سر بریدند تا شش نفر: -1 حجر 2- شریک 3- صیفی 4- قبیضه 5- محرز 6- کدام

امینی گوید:
این، نظریه «حجر» صحابی عالیمقام و یاران بزرگوار و پاک و صالح او درباره عثمان است. بعقیده آنان عثمان اولین کسی است که در حکومت از رویه اسلامی منحرف گشته و بچیزی جز قانون اسلام عمل کرده است، و در شمار تبهکاران است- چنانکه از سخنش به مغیره معلوم میشود- و چندان بر این عقیده استوار بوده و پایمردی نشان داده اند که جان بر سر آن نهاده و حاضر نشده اند دست از آن بردارند، و با این عقیده سر فرازانه به محل اعدام رفته شهید گشته اند.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 172 تا 176)

 

متن عربی

10- حدیث حجر بن عدی الکوفی

سلام اللَّه علیه و علی أصحابه

إنّ معاویة بن أبی سفیان لمّا ولّی المغیرة بن شعبة الکوفة فی جمادی سنة (41) دعاه فحمد اللَّه و أثنی علیه ثمّ قال: أمّا بعد؛ فإنّ لذی الحلم قبل الیوم ما تُقرَع العصا، و قد قال المتلمّس «2»:

          لذی الحلم قبل الیوم ما تُقرع العصا             و ما عُلّم الإنسان إلّا لیعلما

 

و قد یجزی عنک الحکیم بغیر التعلیم، و قد أردت إیصاءک بأشیاء کثیرة فأنا تارکها اعتماداً علی بصرک بما یرضینی، و یسعد سلطانی، و یصلح به رعیّتی، و لست تارکاً إیصاءک بخصلة: لا تتحمّ «3» عن شتم علیٍّ و ذمّه، و الترحّم علی عثمان

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 173

و الاستغفار له و العیب علی أصحاب علیٍّ و الإقصاء لهم و ترک الإسماع منهم، و بإطراء شیعة عثمان رضوان اللَّه علیه و الإدناء لهم و الاستماع منهم. فقال المغیرة: قد جرّبت و جُرّبت و عملت قبلک لغیرک فلم یُذمم بی دفع و لا رفع و لا وضع، فستبلو فتحمد أو تذمّ. ثمّ قال: بل نحمد إن شاء اللَّه.

فأقام المغیرة بالکوفة عاملًا لمعاویة سبع سنین و أشهراً لا یدع ذمّ علیّ و الوقوع فیه، و العیب لقتلة عثمان و اللعن لهم، و الدعاء لعثمان بالرحمة و الاستغفار له و التزکیة لأصحابه، فکان حُجر بن عدی إذا سمع ذلک قال: بل إیّاکم فذمّم اللَّه و لعن. ثمّ قام فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: (کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ ) «1»، و أنا أشهد أنّ من تذمّون و تعیّرون لأحقّ بالفضل، و أنّ من تزکّون و تُطهرون أولی بالذمّ. فیقول له المغیرة: یا حجر لقد رُمی بسهمک إذ کنت أنا الوالی علیک، یا حجر ویحک اتّق السلطان، اتّق غضبه و سطوته، فإنّ غضبة السلطان أحیاناً ممّا یهلک أمثالک کثیراً، ثمّ یکفّ عنه و یصفح، فلم یزل حتی کان فی آخر إمارته، قام المغیرة فقال فی علیّ و عثمان کما کان یقول و کانت مقالته: اللّهمّ ارحم عثمان بن عفّان و تجاوز عنه و اجزه بأحسن عمله فإنّه عمل بکتابک و اتّبع سنّة نبیّک صلی الله علیه و آله و سلم و جمع کلمتنا و حقن دماءنا و قُتل مظلوماً، اللّهمّ فارحم أنصاره و أولیاءه و محبّیه و الطالبین بدمه، و یدعو علی قتلته. فقام حجر بن عدی فنعر نعرة بالمغیرة سمعها کلّ من کان فی المسجد و خارجاً منه و قال: إنّک لا تدری بمن تولّع من هرمک أیّها الإنسان، مُر لنا بأرزاقنا و أُعطیاتنا فإنّک قد حبستها عنّا و لیس ذلک لک، و لم یکن یطمع فی ذلک من کان قبلک، و قد أصبحت بذمّ أمیر المؤمنین و تقریظ المجرمین. قال: فقام معه أکثر من ثلثی الناس یقولون: صدق و اللَّه حجر و برّ، مُر لنا بأرزاقنا و أعطیاتنا، فإنّا لا ننتفع بقولک هذا، و لا یجدی علینا شیئاً، و أکثروا فی مثل هذا القول و نحوه.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 174

إلی أن هلک المغیرة سنة (51)، فجمعت الکوفة و البصرة لزیاد بن أبی سفیان فأقبل حتی دخل القصر بالکوفة ثمّ صعد المنبر فخطب ثمّ ذکر عثمان و أصحابه فقرّظهم و ذکر قتلته و لعنهم، فقام حجر ففعل مثل الذی کان یفعل بالمغیرة.

قال محمد بن سیرین: خطب زیاد یوماً فی الجمعة فأطال الخطبة و أخّر الصلاة فقال له حجر بن عدی: الصلاة. فمضی فی خطبته ثمّ قال: الصلاة. فمضی فی خطبته، فلمّا خشی حجر فوت الصلاة ضرب بیده إلی کفّ من الحصی و ثار إلی الصلاة و ثار الناس معه، فلمّا رأی ذلک زیاد نزل فصلّی بالناس، فلمّا فرغ من صلاته کتب إلی معاویة فی أمره و کثّر علیه فکتب إلیه معاویة: أن شدّه فی الحدید ثمّ احمله إلیّ، فلمّا أن جاء کتاب معاویة أراد قوم حجر أن یمنعوه فقال: لا، و لکن سمع و طاعة. فشُدّ فی الحدید ثمّ حُمل إلی معاویة [ثمّ ] ساروا به و بأصحابه و هم:

1- الأرقم بن عبد اللَّه الکندی من بنی الأرقم.

2- شریک بن شدّاد الحضرمی.

3- صیفی بن فسیل الشیبانی.

4- قبیصة بن ضبیعة بن حرملة العبسی.

5- کریم بن عفیف الخثعمی من بنی عامر ثمّ من قحافة.

6- عاصم بن عوف البجلی.

7- ورقاء بن سمیّ البجلی.

8- کدام بن حیّان العنزی.

9- عبد الرحمن بن حسّان العنزی.

10- محرز بن شهاب التمیمی من بنی منقر.

11- عبد اللَّه بن حویة السعدی من بنی تمیم.

و أتبعهم زیاد برجلین و هما: عتبة بن الأخنس السعدی، و سعید بن نمران

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 175

الهمدانی، فمضوا بهم حتی انتهوا إلی مرج عذراء- بینها و بین دمشق اثنا عشر میلًا- فحبسوا بها فجاء رسول معاویة إلیهم بتخلیة ستّة و بقتل ثمانیة، فقال لهم رسول معاویة: إنّا قد أُمرنا أن نعرض علیکم البراءة من علیّ و اللعن له فإن فعلتم ترکناکم، و إن أبیتم قتلناکم، و إنّ أمیر المؤمنین یزعم أنّ دماءکم قد حلّت له بشهادة أهل مصرکم علیکم غیر أنّه قد عفا عن ذلک، فابرؤوا من هذا الرجل نخلّ سبیلکم، قالوا: اللّهمّ إنّا لسنا فاعلی ذلک. فأمر بقبورهم فحفرت و أُدنیت أکفانهم، و قاموا اللیل کلّه یصلّون. فلمّا أصبحوا قال أصحاب معاویة: یا هؤلاء لقد رأیناکم البارحة قد أطلتم الصلاة و أحسنتم الدعاء فأخبرونا ما قولکم فی عثمان؟ قالوا: هو أوّل من جار فی الحکم و عمل بغیر الحقّ. فقال أصحاب معاویة: أمیر المؤمنین کان أعلم بکم. ثمّ قاموا إلیهم فقالوا: تبرءون من هذا الرجل؟ قالوا: بل نتولّاه و نتبرّأ ممّن تبرّأ منه. فأخذ کلّ رجل منهم رجلًا لیقتله و أقبلوا یقتلونهم واحداً واحداً حتی قتلوا ستّة و هم:

1- حجر. 2- شریک. 3- صیفی. 4- قبیصة. 5- محرز. 6- کدام.

أخذنا من القصّة ما یهمّنا ذکره. راجع: الأغانی لأبی الفرج (16/2- 11)، تاریخ الطبری (6/141- 160)، تاریخ ابن عساکر (2/370- 381)، الکامل لابن الأثیر (3/202- 210)، تاریخ ابن کثیر (8/49- 55).

قال الأمینی: هذه نظریّة الصحابیّ العظیم حجر و أصحابه العظماء الصلحاء الأخیار فی عثمان، فکانوا یرونه أوّل من جار فی الحکم و عمل بغیر الحقّ، و کان حجر یراه من المجرمین فیما جابه به المغیرة بالکوفة، و قد بلغ هو و زملاؤه الأبرار من ذلک

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 176

حدّا استساغوا القتل دون ما یرونه، و أبوا أن یتحوّلوا عن عقائدهم، و برز الذین کُتب علیهم القتل إلی مضاجعهم، فاستمرؤوا جُرع الموت فی سبیلها زعافاً ممقراً.