اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

نظر خلیفه درباره روزه گرفتن در تمامی ایام سال

متن فارسی

از ابی عمر شیبانی نقل شده که گفت: عمر بن خطاب … را خبر دادند به مردی که هر روز روزه میگیرد پس عمر شروع کرد به زدن او با شلاق مخصوصش و میگفت: بخور ای دهری ای دهری. «1»

امینی (قدس الله سره) گوید: مرا گیج کرده این مورد نمیدانم بکدام یک از این دو نقل اعتماد کنم، آیا بر این روایت ابن جوزی را حدیث تازیانه یا بر نقل دیگرش در سیره عمر ص 146 از اینکه عمر همه روز روزه میگرفت، و طبری و جعفر فریابی در سنن روایت کرده و سیوطی از آن دو حکایت نموده در جمع الجوامع چنان چه در ترتیب او ج 4 ص 332 یاد شده که او پشت سر هم روزه میگرفت و در سنن بیهقی ج 4 ص 301 نقل شده که عمر بن خطاب همه روزه، روزه میگرفت پیش از آنکه بمیرد، و عبد الله بن عمر در آخرش عمرش هر روز روزه داشت و ابن کثیر آنرا در تاریخ خود ج 7 ص 135 یاد کرده و محّب طبری در الریاض ج 2 ص 38 روایت کرده آنرا و استدلال کرده به آن که هر روز روزه گرفتن بهتر است از یک روز گرفتن و یک روز خوردن.

و در اینجا منعی از این نیست در سنّت شریفه و منعی فهمیده نمیشود از ظاهر مثل قول آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله روزه نیست کسیکه هر روز روزه بدارد و قول او کسیکه همیشه روزه بدارد نه روزه گرفته و نه افطار کرده پس آن نازل شده بر روزه همیشگی است که مستلزم روزه گرفتن روزهای حرام (چون عید فطر و عید اضحی) که روزه آن حرام است یا بر دو صورت ضعیف و بی بنیه شدن و یا تفویت حقی را کردن و بدون اینها نهی از آن نیست چنانچه در صحیح مسلم ج 1 ص 319 و سنن بیهقی ج 4 ص 299 و بسیاری از کتب فقه و شرحهای مجموعه‌های حدیثی است و ابن جریر از ام کلثوم نقل کرده که به عایشه گفتند: تو روزه میگیری همه روز را و حال آنکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نهی کرد از روزه هر روز گفت: بلی شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نهی میکرد از روزه دوره سال و لیکن کسیکه روز فطر و روز قربان را افطار کند روزه دهر و سال را نگرفته است «1»

و نووی در شرح صحیح مسلم حاشیه ارشاد ص 51 گوید:
و در این روایات یاد شده در باب نهی از روزه سال و علماء اختلاف کرده‌اند در روزه سال پس علماء ظاهریه و اهل ظاهر معتقد شده‌اند بمنع روزه دوره سال نظر بظواهر این احادیث قاضی و غیره او گویند و اکثر علماء معتقدند بجواز آن هر گاه روزهای نهی شده را روزه نگیرد و آن دو روز عید فطر و عید قربان و ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم ذی حجه برای آنهائی که در مکه هستند) و مذهب شافعی و اصحاب او اینست که روزه گرفتن دوره سال کراهتی ندارد اگر روز عید فطر و عید قربان و تشریق را بخورد و افطار کند بلکه آن مستحب است بشرطیکه ضرری باو نرسد و حقّی را تقویت نکند پس اگرزیانی وارد کند یا حقّی را ضایع کند پس مکروه است و استدلال کرده‌اند بحدیث حمزه بن عمرو و بخاری و مسلم آنرا روایت کرده‌اند که او گفت ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله من همه روزه پی در پی روزه میگیرم آیا در سفر هم روزه بگیرم، فرمود: اگر خواستی پس روزه بگیر، و این لفظ روایت مسلم است که آنحضرت او را وادار کرد بر روزه گرفتن پی در پی و اگر مکروه بود او را وادار بر آن نمیکرد خصوصا در سفر و ثابت شده از پسر عمر بن خطاب که او پی در پی روزه میگرفت و همینطور ابو طلحه و عایشه و مردم بسیاری از گذشتگان را که یاد نمودم گروهی از ایشانرا در شرح مهذب در باب روزه مستحبّی و از حدیث لا صام من صام الابد، روزه نیست کسیکه همیشه روزه باشد پاسخهائی دادند که یکی از آنها اینست که آن محمول بر حقیقت آنست باینکه با آن روز عید فطر و عید قربان و ایام تشریق را روزه بدارد و عایشه هم همین جواب را داده است.

و دوّم- اینکه آن محمول بر کسیستکه بسبب روزه دهر و پی در پی متضّرر و برایش زیان داشته باشد یا بسبب آن حقّی فوت شود و تائید میکند این را قول رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله: که تو توان و قدرت این را نداری پس روزه بگیر و افطار کن و بخواب و برخیز (برای عبادت) و از هر ماه سه روز روزه بگیر که حسنه و کار خوب ده برابر آن خواهد بود و این مثل روزه تمام عمر است.

و نهی هم خطاب بعبد الله بن عمرو بن عاص بوده و مسلم از او یاد کرده که او در آخر عمرش عاجز و ناتوان شد و پشیمان شد که چرا قبول نکرد رخصت افطار کردن روایتیکه او میدانست بزودی او ناتوان شود و حمزه بن عمرو را برقرار داشت برای آنکه میدانست او قدرتو توان روزه همه روز را همواره دارد بدون ضرر.

و سوّم- اینکه معنای لا صام اینست که او میابد از دشواری و زحمت آن آنچه را که غیر او میابد پس آن خیر است نه دعاء …
و گفت در شرح حدیث یکروز روزه بگیر و یگروز بخور علماء در آن اختلاف کرده‌اند، پس متولی از اصحاب ما و غیر او از علماء گویند آن افضل از پی در پی روزه گرفتن است برای ظاهر این حدیث و در کلام او اشاره بتفصیل روزه متوالی و تخصیص این حدیث است بعبد الله بن عمرو و کسی که در حکم اوست و تقدیر آن اینست که افضل از این نیست در حق تو و تائید میکند این را اینکه آنحضرت صلّی الله علیه و آله حمزه بن عمرو را نهی از هر روز روزه گرفتن نکرد و او را ارشاد و راهنمائی کرد او را بروز و روز و اگر افضل در حق تمام مردم بود، هر آینه او را ارشاد بآن کرده و برای او بیان نموده بود زیرا که تاخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست و الله اعلم و خدا داناتر است.

و شخص کنجکاو و پژوهشگر بسیار میابد از این سخنان در لا بلای تالیفات امامان فقه و شارحین حدیث و از کسانیکه نقل شده از آن روزه عمر را، افراد زیر است:
1- عثمان بن عفان مقتول سال 35 هجری، استیعاب ج 2 ص 477.
2- عبد الله بن مالک ازدی متوفی 56/59، بدایه و نهایه ابن کثیر ج 8 ص 99، صفة الصفوه ج 2 ص 364.
3- اسود بن یزید نخعی متوفی 75، نهایه ج 9 ص 12.
4- ابو بکر بن عبد الرحمن قرشی متوفی 94، نهایه 9 ص 116
5- فقیه ابو خالد مسلم مخزومی متوفای 108، طبقات حفاظ ج 1 ص 235.
6- سعد بن ابراهیم مدنی متوفای 125، خلاصه التهذیب ص 113، شذرات الذهب ج 1 ص 173.
7- وکیع بن جرام متوفی 196، تاریخ بغداد ج 13 ص 47 شذرات الذهب ج 1 ص 282.
8- مصعب بن عبد الله بن زبیر متوفی 233، میزان الاعدال ج 3 ص 172.
9- محمد بن علی ابو العباس کرخی متوفای 343، المنتظم ج 6 ص 376.
10- ابو بکر نجاد شیخ حنبلی‌ها در عراق متوفای 348 المنتظم ج 6 ص 390، نهایه ج 11 ص 234.
11- احمد بن ابراهیم نیشابوری متوفای 386، نهایه 11 ص 319.
12- ابو القاسم عبد الله بن احمد حربی متوفای 412 طبری ج 10 ص 382، ظم ج 8 ص 4.
13- ابو الفرج معدل احمد بن محمد متوفای 415، تاریخ بغداد ج 5 ص 67، نهایه 12- 18، المنتظم ج 8 ص 17.
14- ابو العباس احمد ابیوری متوفای 425، تاریخ بغداد ج 5 ص 51.
15- ابو عبد الله صوری محمد بن علی متوفای 441، تاریخ بغداد ج 3 ص 103، المنتظم ج 8 ص 143.
16- عبد الملک بن حسن متوفای 472، نهایه ج 12 ص 120
17- ابو البرکات یحیی انباری متوفای 552، نهایه 12 ص 237.
18- حافظ عبد الغنی مقدسّی متوفای 600، نهایه 12 ص 39.
19- فقیه محمود بغدادی حنبلی متوفای 609، شذرات الذهب ج 5 ص 39.
20- شیخ محی الدین نووی متوفای 677، نهایه 13 ص 279.
21- عبد العزیز بن دتف حنبلی بغدادی، شذرات ج 5 ص 184.

و این اتفاق ایشان نیست مگر برای آنکه جواز آنرا دانستند در شرع اسلام، تمام اینها را داشته باش و لکن برای تازیانه مخصوص همکاریست، برای خلیفه هم اجتهادش و شاید که این حکم را مختص باو دیده فقط نه مردم دیگر و گر نه پس دلیل و جهت زدن مردیکه متعبّد بروزه بوده با شلّاق مخصوص‏اش چیست.

«ان هذا لهو القصص الحق / به درستی که این هر آینه قصه‌ها و حکایتهای راستی است.»«و لقد جئناهم بکتاب فصلناّه علی علم و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا / و هر آینه ما آوردیم ایشان را کتابی که تفصیل دادیم آنرا بر علم و نیست برای ایشان علمی باین موضوع و نیستند ایشان مگر آنکه گمان میکنند»، «و انّ الظّن لا یغنی من الحق شیئا، و به درستی که گمان بی نیاز نمیکند از حق چیزی را.»

ثمرات و نتایج این بحث:
این اندکی از بسیار است از چیزهائی را که ما بر آن اطلاع یافتیم از نوادر اثر در علم عمر و برای ما ممکن است اکنون که بیاوریم چندین برابر آنچه را که یاد کردیم لیکن ما اکتفا نمودیم بر این برای رعایت مقتضای حال و نزد ما بسیاریست که تقدیم میکنیم آنرا بخواننده در اجزاء آینده انشاء الله تعالی و آنچه خلاصه میشود از این بحث و پژوهش چند چیز است:
1- اینکه خلیفه علمش را از چند نفر از اصحاب پیامبر ص فرا میگرفت وقتیکه فاقد بود آنچه را که نزد ایشان بود از فقه و حال آنکه در میان ایشان افرادی بودند که معروف بعلم نبودند و ایشانند
1- عبد الرحمن بن عوف.
2- معاذ بن جبل.
3- عبد الله بن عباس.
4- زید بن ثابت.
5- عمار بن یاسر.
6- ابو عبیده جراّح.
7- عبد الله بن مسعود.
8- مغیره بن شعبه.
9- محمد بن مسلمه.
10- ابو موسی اشعری.
11- ابو سعید خدری.
12- ابّی بن کعب.
13- صهیب ابو یحیی.
14- ضحاک بن سفیان.
15- حمل بن نابغه.
16- عبد الله بن عمرو بن عاص.
17- ابو واقد لیثی.
18- زنی از قریش.
19- جوانی از جوانان انصار.
20- مردی گمنام و ناشناس.
21- برده‌ ای سیاه.
22- پیره ‏زنی از مدینه.
23- پیره مردی از هذیل.
24- مردی از بنی مدلج.
25- مردی شامی.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 455

متن عربی

100- رأی الخلیفة فی صوم الدهر

عن أبی عمر الشیبانی، قال: خُبّر عمر بن الخطّاب رضوان اللَّه علیه برجل یصوم الدهر فجعل یضربه بمخفقته «3» و یقول: کل یا دهر [کل‏] یا دهر «4».

قال الأمینی: لقد أربکنی الموقف فلا أدری على أیّ النقلین ألقی ثقتی؟ أعلى روایة ابن الجوزی هذه من حدیث المخفقة؟ أم على نقله الآخر فی سیرة عمر «5» (ص 146) من أنّه کان یصوم الدهر. و روى الطبری و جعفر الفریابی فی السنن و حکى عنهما السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه «6» (4/332) من أنّه کان یسرد الصیام، و فی سنن البیهقی (4/301): أنّ عمر بن الخطّاب قد کان یسرد الصیام قبل أن یموت، و سرد عبد اللَّه بن عمر فی آخر زمانه، و ذکره ابن کثیر فی تاریخه «7» (7/135)، و رواه

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 456

المحبّ الطبری فی الریاض «1» (2/38) و استدلّ به على أنّ سرد الصوم أفضل من صوم یوم و فطر یوم.

و لیس هناک نهی عن ذلک فی السنّة الشریفة، و ما یشعر بظاهره النهی عنه مثل

قوله صلى الله علیه و آله و سلم: «لا صام من صام الأبد».

و قوله: «من صام الأبد فلا صام و لا أفطر».

فهو منزّل على صوم الأبد المستلزم لصوم الأیّام المحرّم صومها أو على صورتی إیجابه الضعف أو تفویت الحقّ، و بدون هذه لا نهی عنه کما فی صحیح مسلم «2» (1/319)، و سنن البیهقی (4/299)، و کثیر من کتب الفقه و شروح مجامع الحدیث.

و أخرج ابن جریر عن أُمّ کلثوم قالت: قیل لعائشة: تصومین الدهر و قد نهى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عن صیام الدهر؟ قالت: نعم؛ سمعت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم ینهى عن صیام الدهر، و لکن من أفطر یوم الفطر و یوم النحر فلم یصم الدهر «3».

و قال النووی فی شرح صحیح مسلم «4»- هامش الإرشاد (5/51): و فی هذه الروایات المذکورة فی الباب النهی عن صیام الدهر، و اختلف العلماء فیه، فذهب أهل الظاهر إلى منع صیام الدهر نظراً لظواهر هذه الأحادیث، قال القاضی و غیره: و ذهب جماهیر العلماء إلى جوازه إذا لم یصم الأیّام المنهیّ عنها و هی العیدان و التشریق، و مذهب الشافعی و أصحابه أنّ سرد الصیام إذا أفطر العیدین و التشریق لا کراهة فیه بل هو مستحب بشرط أن لا یلحقه به ضرر و لا یفوّت حقّا، فإن تضرّر أو فوّت حقّا فمکروه، و استدلّوا بحدیث حمزة بن عمرو و

قد رواه البخاری و مسلم أنّه قال: یا رسول اللَّه إنّی أسرد الصوم أفأصوم فی السفر؟ فقال: «إن شئت فصم».

و هذا لفظ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 457

روایة مسلم فأقرّه صلى الله علیه و آله و سلم على سرد الصیام، و لو کان مکروهاً لم یقرّه لا سیّما فی السفر، و قد ثبت عن ابن عمر بن الخطّاب أنّه کان یسرد الصیام، و کذلک أبو طلحة و عائشة و خلائق من السلف قد ذکرت منهم جماعة فی شرح المهذّب فی باب صوم التطوّع و أجابوا عن

حدیث «لا صام من صام الأبد»

بأجوبة أحدها: أنّه محمول على حقیقته بأن یصوم معه العیدین و التشریق، و بهذا أجابت عائشة.

و الثانی: أنّه محمول على من تضرّر به أو فوّت به حقّا، و یؤیّده

قول رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «فإنّک لا تستطیع ذلک فصم و أفطر و نَم و قم، و صم من الشهر ثلاثة أیّام فإنّ الحسنة بعشر أمثالها و ذلک مثل صیام الدهر».

و النهی کان خطاباً لعبد اللَّه بن عمرو بن العاص، و قد ذکر مسلم عنه أنّه عجز فی آخر عمره و ندم على کونه لم یقبل الرخصة، قالوا: فنهى ابن عمرو و کان لعلمه بأنّه سیعجز، و أقرّ حمزة بن عمرو لعلمه بقدرته بلا ضرر.

و الثالث: أنّ معنى «لا صام» أنّه یجد من مشقّته ما یجدها غیره، فیکون خبراً لا دعاءً. إلى آخره.

و قال فی شرح

حدیث: «صم یوماً و أفطر یوماً»:

اختلف العلماء فیه؛ فقال المتولّی من أصحابنا و غیره من العلماء: هو أفضل من السرد لظاهر هذا الحدیث. و فی کلام غیره إشارة إلى تفضیل السرد، و تخصیص هذا الحدیث بعبد اللَّه بن عمرو و من فی معناه، و تقدیره لا أفضل من هذا فی حقّک، و یؤیّد هذا أنّه صلى الله علیه و آله و سلم لم ینهَ حمزة بن عمرو عن السرد و أرشده إلى یوم و یوم، و لو کان أفضل فی حقّ کلّ الناس لأرشده إلیه و بیّنه له، فإنّ تأخیر البیان عن وقت الحاجة لا یجوز. و اللَّه أعلم.

و الباحث یجد کثیراً من هذه الکلمات فی غضون التآلیف لأئمّة الفقه و شرّاح الحدیث، و ممّن یؤثر عنه صوم الدهر:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 458

1- عثمان بن عفّان: المقتول (35). الاستیعاب «1» (2/477).

2- عبد اللَّه بن مالک الأزدی: المتوفّى (56، 59). البدایة و النهایة «2» (8/99)، الإصابة (6/364).

3- أسود بن یزید النخعی: المتوفّى (75). البدایة و النهایة «3» (9/12).

4- أبو بکر بن عبد الرحمن القرشی: المتوفّى (94). البدایة و النهایة «4» (9/116).

5- الفقیه أبو خالد مسلم المخزومی: المتوفّى (108). طبقات الحفّاظ «5» (1/235).

6- سعد بن إبراهیم المدنی: المتوفّى (125). خلاصة التهذیب (113)، شذرات الذهب (1/173) «6».

7- وکیع بن الجرّاح: المتوفّى (196). تاریخ بغداد (13/501)، طبقات الحفّاظ «7» (1/282).

8- مصعب بن عبد اللَّه بن الزبیر: المتوفّى (233). میزان الاعتدال «8» (3/172).

9- محمد بن علی أبو العبّاس الکرخی: المتوفّى (343). المنتظم «9» (6/376).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 459

10- أبو بکر النجاد، شیخ الحنابلة بالعراق: المتوفّى (348). المنتظم (6/390)، البدایة و النهایة (11/234) «1».

11- أحمد بن إبراهیم النیسابوری: المتوفّى (386). البدایة و النهایة «2» (11/319).

12- أبو القاسم عبد اللَّه بن أحمد الحربی: المتوفّى (412). تاریخ بغداد «3» (10/382)، المنتظم «4» (8/4).

13- أبو الفرج المعدّل أحمد بن محمد: المتوفّى (415). تاریخ بغداد (5/67)، البدایة و النهایة (12/18)، المنتظم (8/17) «5».

14- أبو العبّاس أحمد الأبیوردی: المتوفّى (425). تاریخ بغداد (5/51).

15- أبو عبد اللَّه الصوری محمد بن علیّ: المتوفّى (441). تاریخ بغداد (3/103)، المنتظم «6» (8/143).

16- عبد الملک بن الحسن: المتوفّى (472). البدایة و النهایة «7» (12/120).

17- أبو البرکات یحیى الأنباری: المتوفّى (552). البدایة و النهایة «8» (12/237).

18- الحافظ عبد الغنی المقدسی: المتوفّى (600). البدایة و النهایة «9» (13/39).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 460

19- الفقیه محمود البغدادی الحنبلی: المتوفّى (609). شذرات الذهب «1» (5/39).

20- الشیخ محیی الدین النووی: المتوفّى (677). البدایة و النهایة «2» (13/279).

21- عبد العزیز بن دنف «3» الحنبلی البغدادی، شذرات الذهب «4» (5/184).

و لیس هذا الإصفاق منهم إلّا لما عرفوه من جوازه فی شرع الإسلام، هذا کلّه و لکن للمخفقة شأنها، و للخلیفة اجتهاده، و لعلّه کان یرى اختصاص هذا الحکم به من دون الناس و إلّا فما وجه ضرب الرجل المتعبّد بالمخفقة؟

 (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ‏) «5»، (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏) «6» (وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ‏) «7»، (إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً ) «8»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 461

نتاج البحث

هذا قلیل من کثیر ممّا وقفنا علیه من نوادر الأثر فی علم عمر، و بوسعنا الآن أن نأتی بأضعاف ما سردناه لکنّا نقتصر على هذا رعایة لمقتضى الحال، و عندنا لمّة جمّة نقدّمها بین یدی القارئ فی مستقبل الأجزاء إن شاء اللَّه تعالى، و الذی تلخّص من هذا البحث الضافی أُمور:

1- أنّ الخلیفة أخذ العلم عن أُناس من الصحابة حیث کان یفقد ما عندهم من الفقه، و فیهم من لم یُعرف بالعلم، و هم:

1- عبد الرحمن بن عوف./ 13- صهیب أبو یحیى.

2- معاذ بن جبل./ 14- الضحّاک بن سفیان.

3- عبد اللَّه بن العبّاس./ 15- حمل بن نابغة.

4- زید بن ثابت./ 16- عبد اللَّه بن عمرو بن العاص.

5- عمّار بن یاسر./ 17- أبو واقد اللیثی.

6- أبو عبیدة [بن‏] الجرّاح./ 18- امرأة من قریش.

7- عبد اللَّه بن مسعود./

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 462

19- شابّ من فتیان الأنصار.

8- مغیرة بن شعبة./ 20- رجل لا یُعرف.

9- محمد بن مسلمة./

21- عبد أسود.

10- أبو موسى الأشعری./

22- عجوز مدنیّة.

11- أبو سعید الخدری./

23- شیخ من هذیل.

12- أُبیّ بن کعب./

24- رجل من بنی مدلج.

25- رجل شامی.

برچسب‌ها: ابن جریر طبریابن جوزیابن کثیرابو البرکات یحیی انباریابو العباس احمد ابیوریابو الفرج معدل احمد بن محمدابو بکر بن عبد الرحمن قرشیابو سعید خدریابو عبد الله صوری محمد بن علیابو عبیده جراّحابو عمر شیبانیابو موسی اشعریابو واقد لیثیابوبکر نجاد حنبلیابّی بن کعباحمد بن ابراهیم نیشابوریاسود بن یزید نخعیافطارالاستیعابالبدایة و النهایةالریاضالمنتظمام کلثوماهل ظاهرایام تشریقبنی مدلجتازیانهجعفر فریابیجمع الجوامعحافظ عبد الغنی مقدسّیحرامحمزه بن عمروحمل بن نابغهخلاصه التهذیبخلیفهزید بن ثابتسعد بن ابراهیم مدنیسفرسنن بیهقیسیاهشذرات الذهبشلاقشیخ محی الدین نوویصحیح مسلمصفة الصفوهصهیب ابو یحییضحاک بن سفیانعایشهعبد الرحمن بن عوفعبد العزیز بن دتف حنبلیعبد الله بن عباسعبد الله بن عمرو بن عاصعبد الله بن مالک ازدیعبد الله بن مسعودعبد الملک بن حسنعلمعمار بن یاسرعید اضحیعید فطرعید قربانفقیه ابو خالد مسلم مخزومیفقیه محمود بغدادیقریشمحب الدین طبریمحمد بن علی ابو العباس کرخیمحمد بن مسلمهمستحبمصعب بن عبد الله بن زبیرمعاذ بن جبلمیزان الاعدالنهایههذیلوکیع بن جرام