طربت و ما شوقا الی البیض اطرب و لا لعبا منّی و ذو الشّیب یلعب «3»
«ابو الفرج» در صفحه 124 «اغانی» به اسناد خود از «ابراهیم بن سعد اسعدی» آورده است که گفت: از پدرم شنیدم که میگفت: پیغمبر (ص) خدا را در خواب دیدم فرمود: از کدام مردمی؟ گفتم: از عرب، فرمود: میدانم! از کدام عربی؟
گفتم: از بنی اسد، فرمود: از قبیله اسد بنی خزیمهای؟ گفتم: آری، فرمود: هلالی هستی؟
گفتم: آری، فرمود: کمیت را میشناسی؟ گفتم: آری، ای رسول خدا! او عموی من و از قبیله من است، فرمود: شعری از او به یاد داری؟ گفتم: آری، فرمود: برایم بخوان «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب»؛ قصیده را خواندم تا به این بیت رسیدم که: مرا جز خاندان پیغمبر اولیائی، و جز راه حق، راهی نیست.
پیغمبر (ص) فرمود: چون صبح کردی، به کمیت سلام برسان و به او بگو که: خداوند ترا به سبب این قصیده، آمرزیده است. «عباسی» در صفحه 27 جلد 2 «معاهد التنصیص» و دیگران، این روایت را آوردهاند.
و در صفحه 124 جلد 15 «اغانی» از «دعبل خزاعی» است که گفت: پیغمبر (ص) را در خواب دیدم فرمود: ترا با کمیت بن زید چکار است؟ گفتم: ای رسول خدا! در میان من و او غیر از همان (معارضهای) که میان همه شعراء هست، چیز دیگری نیست، فرمود: چنین مکن، مگر او گوینده این بیت نیست که:
فلا زلت فیهم حیث یتّهموننی و لازلت فی اشیاعکم اتقلّب
براستی که خداوند او را به برکت این بیت آمرزیده است. و من پس از این خواب، دست از معارضه کمیت برداشتم.
این بیت از ابیاتی است که دستگاه نشر مصری، آن را از قصیده کمیت پس از بیت:
و قالوا ترابی هواه و رأیه بذلک ادعی فیهم و القّب «1»
انداخته است.
«سیوطی» در صفحه 13 «شرح شواهد المغنی» گفته است «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد «2» بن عقیر» آورده است که:
بنی اسد میگفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانهای از خانه های ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرمودهاند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرمودهاند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.»
و نیز در صفحه 14 شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که میگفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیده طربت … را نمیخواند هاشمی نبود. «سید» در «درجات الرفیعه» این روایت را آورده و در آنجا است که (هر کس این قصیده را نمیخواند) شیعی نبود.
و نیز «سیوطی» در صفحه 14 کتاب «الشرح» گفته است: ابن عساکر از محمّد بن سهل آورده است که کمیت گفت: پیغمبر را در روزهائی که پنهان میزیستم به خواب دیدم، فرمود: از چه میترسی؟ گفتم: ای رسول خدا! از بنی امیه و این بیت را برای حضرت خواندم که:
الم ترنی من حبّ آل محمد اروح و اغدوّ خائفا اترقّب
«آیا نمیبینی که به جهت دوستی خاندان پیامبر، صبح و شام را به ترس میگذرانم و همیشه مراقب احوال خویشم.»
فرمود: به در آی که به راستی، خداوند ترا در دنیا و آخرت امان داده است.
و در صفحه 14 گوید: «ابن عساکر» از قول جاحظ آورده است که در احتجاج را کسی جز کمیت با این شعر خود به روی شیعه باز نکرد.
فان هی لم تصلح لحی سواهم فانّ ذوی القربی احقّ و اوجب
یقولون لم یورث و لو لا تراثه لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب»
«اگر صلاحیت خلافت را دیگری جز آنان نداشتند. هر آینه خویشاوندان پیغمبر به خلافت شایستهتر و بایستهتر بودند».
«میگویند پیغمبر ارث نگذاشت، اگر ارثی در کار نبود که باید قبیلههای «بکیل» و «ارحب» و … نیز در خلافت شریک باشند.»
و شیخ ما «مفید» نیز آن طور که در جلد 2 «فصول المختار» صفحه 84 است سخن جاحظ را یاد کرده و مینماید که جاحظ وقوف بر مواردی که شیعه بهمین حجت و حجتهای فراوان دیگری که از روزگارهای گذشته که به زمان پیغمبر منتهی میشود احتجاج کردهاند، کاری نداشته یا مقصودش از این گفتار آن است که گذشته شیعه را از صدر اول اسلام، انکار کند. لیکن تاریخ پرداخته و آثاری که از صاحب رسالت در فضیلت آنان بجا مانده جاحظ را رسوا کرده است، گذشته از این، احتجاج به حجت مذکور و غیر از آن را حتی پیش از آنکه نطفه جاحظ بسته شود، در شعر و کلمات منثور صحابه و تابعانی که به نیکوئی از صحابه پیروی کردهاند، مثل «خزیمة بن ثابت» ذو الشهادتین «عبد اللّه بن عباس» و «فضل بن عباس» و «عمار یاسر» و «ابی ذر غفاری» و «قیس بن سعد انصاری» و «ربیعة بن حرث بن عبد المطلب» و «عبد اللّه بن ابی سفیان بن حرث بن عبد المطلب» و «زفر بن زید بن حذیفه» و «نجاشی پسر حرث بن کعب» و «جریر پسر عبد اللّه بجلی» و «عبد الرحمن بن حنبل» همپیمان «بنی جمع» و بسیاری دیگر، بخوبی میتوان دید.
و این امیر المؤمنین علی (ع) است که هر دو لنگه این در را، به نفع شیعه در نامهها و خطبههای لبریز و سرشار از این گونه استدلالهایش که در لابلای کتب و زوایای سخنرانیها و رسالهها مضبوط است، گشود. شیخ ما «مفید» آنچنانکه در صفحه 85 «فصول» است فرموده است: کمیت فقط معنی گفتار امیر مؤمنان را که در کلام منثور حضرتش در حجّتآوری بر معاویه است به رشته نظم کشیده و پس از امیر مؤمنان خاندان محمّد (ص) و متکلمان شیعه پیش از کمیت و در زمان او و پس از وی این گونه استدلالها مینمودهاند، و نمونه آن در اخبار مأثور، و روایات مشهور، موجود است و هر کس به آن حدی از دروغ رسد که جاحظ رسیده است، سخن وی را اعتباری نیست.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 278