اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

نظر مقداد درباره عثمان

متن فارسی

سخن مقداد یگانه سواره جنگ بدر
یعقوبی در فصل بیعت و خلافت عثمان مینویسد: «جماعتی طرفدار علی بن ابیطالب (ع) بودند و به عثمان حملات تبلیغاتی میکردند. یکی میگوید:
به مسجد پیامبر خدا در آمدم، دیدم مردی دو زانو نشسته است و دریغ می خورد و آه میکشد پنداری همه دنیا از او بوده و از دست داده است، و میگوید: از قریش در شگفتم که حکومت را از خاندان پیامبرشان دور ساختند، در حالیکه اولین کسی که ایمان آورد و پسر عموی پیامبر (ص) است، داناترین و دینشناس ترین فرد، کسی که بیش از همه در راه اسلام زحمت کشیده و راه دین را بهتر از
هر کس میداند و خود از هر کس بهتر بر راه راست دین روان است در میان همین خانواده است. بخدا قسم حکومت را از کسی دور ساخته اند که راهنما و راه یافته و پاکدامن و منزه است. با این کار نخواسته اند امت به صلاح آید و نه مذهب و روش حکومت و اداره درست شود بلکه دنیا را بر آخرت ترجیح داده اند (و در اینکار ملاکهای مادی شخصی دنیوی را در نظر گرفته اند و نفع خویش را و نه ملاکهای اسلامی را که بیشتر بدرد آخرت میخورد).
بنابر این، مرگ و نابودی بر جماعت ستمکار! نزدیک او رفته گفتم: خدا ترا رحمت کند، تو کیستی و این مرد کیست؟ گفت: من مقداد بن عمرو هستم و آن مرد علی بن ابیطالب (ع) است. گفتم: آیا برای برقراری حکومتش بپا نمی خیزی تا من هم به تو کمک کنم؟ گفت: برادر جان! این کار با یکنفر دو نفر به انجام نمیرسد.
آنگاه از آنجا رفته ابوذر را دیدم و برایش جریان را گفتم. گفت:
برادرم مقداد درست گفته است. بعد نزد عبد اللّه بن مسعود آمده جریان را برایش شرح دادم، گفت: خبر یافته ایم (توسط پیامبر اکرم ص) که باین هدف نمیرسیم» «1».
ابن عبد ربه در فصل بیعت عثمان میگوید: عمار یاسر (به عبد الرحمن بن عوف) گفت: اگر میخواهی بین مسلمانان اختلاف نیفتد با علی (ع) بیعت کن.
مقداد بن اسود به عبد الرحمن گفت: راست میگوید عمار، اگر با علی (ع) بیعت کنی همه اطاعت کرده و فرمانبردار خواهیم بود. عبد اللّه بن ابی سرح گفت:
اگر میخواهی بین قریش اختلاف پیدا نشود با عثمان بیعت کن. اگر با عثمان بیعت کنی مطیع و فرمانبردار خواهیم بود. عمار، پسر ابی سرح را دشنام داده
بر او پرخاش کرد که از چه وقت دلسوز و خیر خواه مسلمانان شده ای! بنی هاشم و بنی امیه نطقها کرده سخنها راندند. عمار یاسر چنین گفت: مردم! خدا بوسیله پیامبرمان ما را به افتخار نائل آورد و با دینش به قدرت رسانید. بنابراین، حکومت را از خاندان پیامبرتان دور میسازید که به چه کسی بسپارید؟
یکی از قبیله بنی مخزوم به او گفت: ای پسر سمیه! تو از حد خودت تجاوز کرده ای، ترا چه به انتخاب حاکم برای قریش؟!
سعد بن ابی وقاص (به عبد الرحمن بن عوف) گفت: پیش از این که آشوبی میان مردم بر پا شود برای تعیین حاکم عجله کن. و (خطاب به طرفداران علی ع) گفت: ای جماعت! کاری نکنید که اقدام علیه شما لازم شود! (عبد الرحمن بن عوف) علی (ع) را خوانده گفت: با خدا پیمان ببند که به قرآن و سنت پیامبر (ص) و روش دو خلیفه بعد از او عمل کنی. علی (ع) گفت بمقدار علم و توانائیم عمل میکنم. آنگاه عثمان را خوانده به او گفت: با خدا پیمان ببند که به قرآن و سنت پیامبر (ص) و روش دو خلیفه بعد از او عمل کنی.
گفت: قبول میکنم. پس با او بیعت کرد. در اینهنگام علی (ع) گفت:
دوستی و رفیق بازی باعث شد با عثمان بیعت کند. این اولین باری نیست که علیه ما همداستان و متحد شده اید. بخدا فقط باین سبب حکومت را به عثمان سپردی که بعدا حکومت را به تو واگذارد. ولی خداوند هر روز حالت و وضعی پیش خواهد آورد. عبد الرحمن بن عوف گفت: ای علی! کاری نکن که اقدام علیه تو روا باشد. زیرا من مطالعه کرده و با مردم مشورت نمودم و دیدم هیچکس را همطراز و همانند عثمان نمی دانند! علی (ع) در حالیکه میگفت: حکم خدا و تقدیرش به تحقق خواهد رسید، از آنجا بیرون رفت.
مقداد (خطاب به عبد الرحمن بن عوف) گفت: بخدا حکومت را از کسی
دور ساختی که مطابق حق و قانون اسلام حکومت و داوری میکند و بوسیله آن عدالت را میگستراند. عبد الرحمن بن عوف گفت: ای مقداد! بخدا قسم من برای مسلمانان تلاش خودم را کردم. گفت: اگر حسن نیت داشته و خدا را در نظر گرفته بودی خدا پاداش انسان نیکو کار را به تو خواهد داد. و چنین افزود: من از پیامبرشان که بگذریم هیچکس را همتای این خاندان، ندیده و ندیده ام، که چنین فضل و علمی داشته باشد یا کسی که در داوری، عادلانه تر از آنها عمل کند و یا قانون و عقاید اسلامی را بهتر از ایشان تشخیص بدهد.
بخدا اگر مددکاران و همرزمانی پیدا کنم بیدرنگ برای برقراری حکومت خاندان پیامبر (ص) اقدام خواهم کرد. عبد الرحمن بن عوف گفت: مقداد! از خدا بترس، من از عواقب آشوب بر تو بیمناکم!» «1»
مسعودی این جریان را چنین آورده: عمار یاسر در مسجد به نطق برخاسته گفت: ای قبیله قریش! حال که حکومت اسلامی را از خاندان پیامبرتان دور داشته یکبار به این فرد (یا قبیله) میسپارید و بار دیگر به آن یک، من از این بیمناکم که خدا حکومت را از شما سلب کرده به دیگران (یعنی غیر مسلمان، و کفار!) منتقل سازد همانگونه که شما آنرا از صاحب و لا یقش سلب کرده به غیر صاحب و نالایقش دادید! و مقداد بنطق ایستاده گفت: ندیده ام کسی یا خانواده ای چنان که این خاندان پس از پیامبرشان آزار دیدند آزار دیده باشد.
عبد الرحمن بن عوف به او گفت: بتو مربوط نیست مقداد! گفت:
من بخدا قسم بخاطر عشقی که به پیامبر خدا دارم دوستشان میدارم، و حق (عقاید و قانون اسلام) با ایشان و متعلق به ایشان است ای عبد الرحمن!
من از قریش- که تو آنها را بر این خاندان مسلط کرده ای- در شگفتم که برای ربودن حاکمیت پیامبر خدا (ص) از دست خاندانش همدست و متحد شده اند.
بخدا سوگند میخورم ای عبد الرحمن که اگر کسانی را پیدا کنم که مرا بر ضد قریش یاری دهند حتما و بیدرنگ با آنها خواهیم جنگید چنان جنگی که همراه پیامبر خدا (ص) در (بدر) علیه آنها کردم. و نطقهای مفصل شد و سخنها رفت که در کتاب «اخبار الزمان فی اخبار الشوری و الدار» نوشته ام.» «1»
قبلا نوشتیم که مقداد از جمله کسانی است که نامه ای به عثمان نوشته در آن خلافکاریها و بدعتهایش را بر شمرده و او را از خدا ترساندند و خاطرنشان ساختند که اگر دست از آنها نکشد بر او خواهند تاخت «2».
امینی گوید:
مقداد صحابی بزرگی است با فضیلت و عظیم الشأن و سخت دیندار.
ابو عمر در شرح حالش مینویسد: «از فاضلان و شخصیت های عالی و بزرگان نیکو کردار است. در هر دو هجرت شرکت جسته و در نخستین جهاد که بدر باشد و در همه نبردهای اسلامی حضور یافته است. نخستین مسلمانی است که سواره جنگیده است، زیرا در جنگ بدر سواره بود و ثابت نشده که اسبش از دیگری بوده است». اهل سنت، او را یکی از هفت تنی میدانند که اظهار اسلام نموده و از آن حمایت کرده اند و یکی از چهارده معاون و همرزم و همراه پیامبر خدا (ص) «3». بنابر روایتی که ابو عمر در «استیعاب» آورده پیامبر اکرم (ص) لقب «شب زنده دار» به او داده است.
کجا میتوان پی به فضائل و کمالات مردی که پیامبر اکرم (ص) وی را به مرتبه ای بلند ارتقا داده و بر فراز بشریت نهاده است با این فرمایش که «خدا بمن دستور داده چهار نفر را دوست بدارم، و بمن اطلاع داده که آنها را دوست میدارد: علی، مقداد، ابوذر و سلمان «1»» و «بهشت مشتاق چهار نفر است: علی، عمار، سلمان و مقداد» «2».
مرد عالیمقامی که خدا دوستش میدارد و به پیامبرش دوستی او را توصیه مینماید مخالف عثمان بوده و در نخستین روز حکومتش چنان ناراحتی و بیتابی مینموده که گوئی همه دنیا را داشته و از دست داده است، و مردم را از دور عثمان می پراکنده و از پشتیبانی او باز میداشته و در تضعیف او میکوشیده است و حکومت عثمان را حکومتی بد فرجام و مایه بدبختی و فلاکت میدانسته و معتقد بوده که واگذاری حکومت به عثمان یک عمل ناحق و ظلمی به خاندان پاک پیامبر (ص) شمرده میشود، و در پی این بود که یار و یاورانی پیدا کند تا بمددشان با کسانی که حکومت عثمان را بر قرار کرده اند بجنگد چنان جنگی که در «بدر» با آنان کرده است. این عقیده او درباره عثمان روز تشکیل شورا و انتصاب عثمان و پیش از ارتکاب بدعتها و خلافکاریهای او است. با اینحال پیداست که پس از آن چه عقیده و نظری با عثمان داشته است.

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 169

متن عربی

9- حدیث المقداد بن الأسود الکندی

فارس یوم بدر

قال الیعقوبی فی تاریخه «2» (2/140) فی بیعة عثمان و استخلافه: مال قوم مع علیّ ابن أبی طالب، و تحاملوا فی القول علی عثمان، فروی بعضهم قال: دخلت مسجد

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 169

رسول اللَّه، فرأیت رجلًا جاثیاً علی رکبتیه یتلهّف تلهّف من کأنّ الدنیا کانت له فَسُلِبها، و هو یقول: وا عجباً لقریش، و دفعهم هذا الأمر علی «1» أهل بیت نبیّهم، و فیهم أوّل المؤمنین، و ابن عمّ رسول اللَّه، أعلم الناس و أفقههم فی دین اللَّه، و أعظمهم عناءً فی الإسلام، و أبصرهم بالطریق، و أهداهم للصراط المستقیم، و اللَّه لقد زووها عن الهادی المهتدی الطاهر النقیّ، و ما أرادوا إصلاحاً للأمّة، و لا صواباً فی المذهب، و لکنّهم آثروا الدنیا علی الآخرة، فبعداً و سحقاً للقوم الظالمین.

فدنوت منه فقلت: من أنت یرحمک اللَّه، و من هذا الرجل؟ فقال: أنا المقداد بن عمرو، و هذا الرجل علیّ بن أبی طالب، قال: فقلت: ألا تقوم بهذا الأمر فأعینک علیه؟ فقال: یا ابن أخی إنّ هذا الأمر لا یجزی فیه الرجل و لا الرجلان، ثمّ خرجت، فلقیت أبا ذر، فذکرت له ذلک، فقال: صدق أخی المقداد، ثمّ أتیت عبد اللَّه بن مسعود، فذکرت ذلک له، فقال: لقد أخبرنا فلم نألُ.

و ذکر ابن عبد ربّه فی العقد «2» (2/260) فی حدیث بیعة عثمان: فقال عمّار بن یاسر- لعبد الرحمن-: إن أردت أن لا یختلف المسلمون فبایع علیّا، فقال المقداد بن الأسود: صدق عمّار إن بایعت علیّا، قلنا: سمعنا و أطعنا. قال ابن أبی سرح: إن أردت أن لا تختلف قریش فبایع عثمان، إن بایعت عثمان سمعنا و أطعنا. فشتم عمّار بن أبی سرح و قال: متی کنت تنصح للمسلمین؟ فتکلّم بنو هاشم و بنو أُمیّة، فقال عمّار: أیّها الناس إنّ اللَّه أکرمنا بنبیّنا و أعزّنا بدینه، فأنّی تُصرفون هذا الأمر عن بیت نبیّکم؟ فقال له رجل من بنی مخزوم: لقد عدوت طورک یا ابن سمیّة، و ما أنت و تأمیر قریش لأنفسها؟ فقال سعد بن أبی وقّاص: أفرغ قبل أن یفتتن الناس، فلا تجعلنّ أیّها الرهط علی أنفسکم سبیلا، و دعا علیّا فقال: علیک عهد اللَّه و میثاقه لتعملنّ بکتاب

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 170

اللَّه و سنّة نبیّه و سیرة الخلیفتین من بعده، قال: «أعمل بمبلغ علمی و طاقتی». ثمّ دعا عثمان، فقال: علیک عهد اللَّه و میثاقه لتعملنّ بکتاب اللَّه و سنّة نبیّه و سیرة الخلیفتین من بعده. فقال: نعم، فبایعه. فقال علیّ «حبوته محاباة لیس ذا بأوّل یوم تظاهرتم فیه علینا، أما و اللَّه ما ولّیت عثمان إلّا لیردّ الأمر إلیک، و اللَّه کلّ یوم هو فی شأن». فقال عبد الرحمن: یا علیّ لا تجعل علی نفسک سبیلًا، فإنّی قد نظرت و شاورت الناس، فإذا هم لا یعدلون بعثمان أحداً، فخرج علیّ و هو یقول: «سیبلغ الکتاب أجله»، قال المقداد: أما و اللَّه لقد ترکته من الذین یقضون بالحقّ و به یعدلون، فقال: یا مقداد و اللَّه لقد اجتهدت للمسلیمن. قال: لئن کنت أردت بذلک اللَّه فأثابک اللَّه ثواب المحسنین. ثمّ قال المقداد: ما رأیت مثل ما أوتی أهل هذا البیت بعد نبیّهم، و لا أقضی منهم بالعدل، و لا أعرف بالحقّ، أما و اللَّه لو أجد أعواناً. قال له عبد الرحمن: یا مقداد اتّق اللَّه فإنّی أخشی علیک الفتنة.

و أخرج «1» الطبری نحوه فی تاریخه (5/37)، و ذکره ابن الأثیر فی الکامل (3/29، 30)، و ابن أبی الحدید فی شرح النهج (1/65).

 

و فی لفظ المسعودی فی المروج «2» (1/440): فقام عمّار فی المسجد فقال: یا معشر قریش أمّا إذا صرفتم هذا الأمر عن أهل بیت نبیّکم هاهنا مرّة و هاهنا مرّة فما أنا بآمن أن ینزعه اللَّه [منکم ] فیضعه فی غیرکم کما نزعتموه من أهله و وضعتموه فی غیر أهله. و قام المقداد فقال: ما رأیت مثل ما أوذی به أهل هذا البیت بعد نبیّهم. فقال له عبد الرحمن بن عوف: و ما أنت و ذاک یا مقداد بن عمرو؟ فقال: إنّی و اللَّه لأُحبّهم بحبّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و إنّ الحقّ معهم و فیهم، یا عبد الرحمن أعجب من

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 171

قریش- و إنّما تطوّلهم علی الناس بفضل أهل هذا البیت- قد اجتمعوا علی نزع سلطان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بعده من أیدیهم، أما و ایم اللَّه یا عبد الرحمن لو أجد علی قریش أنصاراً لقاتلتهم کقتالی إیّاهم مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یوم بدر. و جری بینهم من الکلام خطب طویل قد أتینا علی ذکره فی کتابنا أخبار الزمان فی أخبار الشوری و الدار.

و مرّ فی هذا الجزء (ص 17): أنّ المقداد أحد الجمع الذین کتبوا کتاباً عدّدوا فیه أحداث عثمان و خوّفوه ربّه و أعلموه أنّهم مواثبوه إن لم یقلع. راجع حدیث البلاذری «1» المذکور.

قال الأمینی: لعلّک تعرف المقداد و مبلغه من العظمة، و مبوّأه من الدین، و مثواه من الفضیلة. قال أبو عمر: کان من الفضلاء النجباء الکبار الخیار. هاجر الهجرتین و شهد بدراً و المشاهد کلّها، أوّل من حارب فارساً فی الإسلام. کان فارساً یوم بدر، و لم یثبت أنّه کان فیها علی فرس غیره، و هو عند القوم أحد السبعة الذین أظهروا الإسلام، و أحد النجباء الأربعة عشر وزراء رسول اللَّه و رفقائه «2» سمّاه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أوّاباً، کما فی حدیث أخرجه أبو عمر فی الاستیعاب.

و أنّی یسع للباحث أن یستکنه ما لهذا الصحابیّ العظیم من الفضائل، أو یدرک شأوه و بین یدیه

قول رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی الثناء علیه: «إنّ اللَّه أمرنی بحبّ أربعة، و أخبرنی أنّه یحبّهم: علیّ، و المقداد، و أبو ذر، و سلمان» «3».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 172

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّ الجنّة تشتاق إلی أربعة: علیّ، و عمّار، و سلمان، و المقداد»، أخرجه أبو نعیم فی حلیة الأولیاء (1/142).

فهذا الرجل الدینیّ الذی یحبّه اللَّه و یأمر نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم بحبّه کان ناقماً علی الخلیفة واجداً علی خلافته من أوّل یومه، متلهّفاً علی استخلافه تلهّف من کأنّ الدنیا کانت له فَسُلبها، و کان یُثبّط الناس و یُخذّلهم عنه، و یری إمرته إمراً من الأمر «1» و إدّا، یعتقدها ظلماً علی أهل بیت العصمة، و یستنجد أعواناً یقاتل بهم مستخلفیه کقتاله إیّاهم یوم بدر، هذا رأیه فی عثمان من یوم الشوری قبل بوائقه، فکیف بعد ما شاهد منه من هنات و هنات؟