اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

نقد حدیث: «هرگاه ابوبکر و عمر و عثمان بروند، مردم برابر خواهند بود»

متن فارسی

این احادیث و صدها نظیرش، تکذیب وانکاری است که توسط پیامبر (ص) در مورد آن حرف پندار گونه صورت گرفته است که”هر گاه ابو بکر و عمر و عثمان بروند مردم همسان و برابر خواهند بود “! آیا آیات ” مباهله ” و ” تطهیر ” و ” ولایت ” و نظائرش که در حق علی بن ابی طالب (ع) نازل گشته و به سی صد آیه می رسد با آن حرف یاوه که پسر عمر زده متضاد و ناساز گار نیست؟ آیا کور و بینا برابرند؟ یا تاریکی و روشنائی همسانند؟ آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟! آیا کسی که مومن است با کسی که زشتکار است برابر است؟ برابر نیستند آن دو جماعت، کور و کر را با بینا و شنوا می مانند، آیا آن دو مشابه و یکسانند “؟! آیا کسی که دلیلی تابان ازپروردگارش دارد با کسی کار زشتش برایش جلوه نموده همسان است؟ آیا کسی که به روی در افتاده راه می پیماید براه تر است یا کسی که ایتساده بر راه راست می رود؟ بگو: پلید و پاک- هر چند کثرت پلیدان ترا بشگفتی اندازد- برابر و همطراز نیستند. مردان پا به دامن کشیده ای که آسیب دیدنی اند با مجاهدان راه خدا برابر نیستند. دوزخیان با بهشتیان همسان نیستند. کور یا بینا و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرد اند برابر نیستند. آیا در قرآن اندیشه نمی کنند یا بر دل هاقفل های خاص آن نهاده است؟ می دانید چه باعث شده که پسر عمر چنین حرف نابخردانه ای بزند و نسبت ناروائی به اصحاب پیامبر (ص) بدهد و به آنان بهتان ببندد که آن سه نفر را بر می گزیده و بر دیگران مزیت می نهاده اندو از آن که می گذشته، هیچ کس را بر دیگری برتری نمی داده و می گفته اند: دیگر اصحاب پیامبر (ص) را رها کرده میانشان امتیازی قائل نمی شویم. و می گفته اند: چون ابو بکر و عمرو عثمان بروند مردم برابر خواهند بود. و پیامبر (ص) سخنشان را می شنیده و تکذیب نمی کرده است؟ می دانید پس از آن همه حدیث که در برتری علی (ع) در ” صحاح ” و ” مسند ” ها از قول پیامبر (ص) هست چطور دیگران را بر او برتری می نهاده و بر می گزیده اند؟ و با چه ملاک و ضابطه ای و با کدام میزان و مگر چنین چیزی شدنی و درست است؟ پس از آن همه حدیث که از پیامبر (ص) ثبت و در برابر ماست و می گوید: علی (ع) از همه برد بارتر است و خوش اخلاق تر، و داناتر، و قرآن و سنت شناس تر، و پیشگام تر در ایمان به اسلام، و نخستین کسی که با پیامبر (ص) نماز گزارده، وبه پیمان خدا و فادار تر، و به کار خدا ایستاده تر، و در راه و به خاطرش سختگیر تر، و در تقسیم و توزیع تساوی خواه تر، و درمیان خلق دادگر تر، و در دادگستری ماهر تر و بیناتر، و به درگاه ایزد بلند پایه تر، و در قضاوت سر آمد، و نخستین کسی که در آستان پیامبر (ص) به کوثردر آید، و به راه دین از همه کوشاترو رنجبرتر، و خدا و پیامبرش را از همه دوست داشتنی تر، و به نزدشان گرامی تر، و به پیامبر (ص) در خویشی نزدیکتر، و مومنان را صاحب اختیارتر از خودشان و همانگونه که پیامبر (ص) هست، و با پیامبر (ص) هم عهدتر. و فرشته وحی بانگ بر می دارد که دلیری رزم آور تر  جزعلی نیست و شمشیری جز ذو الفقار.
پس از این جمله، مگر موضوعی و موردی برای تعیین مقام و منزلت علی (ع) یا تعیین مراتب اصحاب می ماند که پسرکی مثل عبدالله بن عمر، یا دیگری بدان پردازد و تنی چند را بر خضرتش مقدم دارد و رجحان نهد؟ پناه بر خدا و توبه به درکاهش! جاحظ می گوید “: در گیتی کسی نیست که چون سخن از پیشاهنگی اسلام و پیشروی در مراتب اسلامی به میان آید و از مددکاری و پاسداری اسلام و از دین شناسی، و پارسائی و زهد اقتصادی و پاکدامنی درثروت که مردم بر سرش کشمکش می نمایند، و از بخشندگی و صدقه، در جمله این صفات نامدار باشد و نامش فرا یاد آیدجز علی- رضی الله عنه “.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 10 ص 28)

متن عربی

أ لیست هذه الأحادیث إلی أمثالها المعدودة بالمئات إنکاراً من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لقولهم- إن کان هناک قول-: إذا ذهب أبو بکر و عمر و عثمان استوی الناس؟

أ لیست آی المباهلة و التطهیر و الولایة و أضرابها إلی الثلاثمائة آیة النازلة فی علیّ علیه السلام «4» تضادّ ذلک القول القارص؟

 (هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ) «5» (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ) «6» (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ ) «7» (مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا) «1»

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 29

(أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ ) «2» (أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ) «3» (قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ ) «4» (لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ) «5» (لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ) «6» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ) «7» (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها) «8».

ما هذا الاختیار؟ و کیف یتم؟ و لِمَ و بِمَ؟

هل تدری ما الذی دعا ابن عمر إلی رمی القول علی عواهنه؟ إلی رمی الصحابة بعزوه المختلق، و نسبة هذا الاختیار المبیر إلیهم، و أنّهم ترکوا المفاضلة بعد الثلاثة، و أنّهم قالوا: ثم نترک أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لا نفاضل بینهم، و قالوا: کنّا نقول: إذا ذهب أبو بکر و عمر و عثمان استوی الناس فیسمع النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ذلک فلا ینکره؟ أم هل تدری بما ذا تُتَصوّر المفاضلة و الخیرة؟ و بِمَ تتمّ؟ و أنّی تصحّ؟ بعد ثبوت ما جاء فی الصحاح و المسانید مرفوعاً من أنّ علیّا علیه السلام کان أعظمهم حلماً، و أحسنهم

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 30

خلقاً، و أکثرهم علماً، و أعلمهم بالکتاب و السنّة، و أقدمهم سلماً، و أوّلهم صلاة من رسول اللَّه، و أوفاهم بعهد اللَّه، و أقومهم بأمر اللَّه، و أخشنهم فی ذات اللَّه، و أقسمهم بالسویّة، و أعدلهم فی الرعیّة، و أبصرهم بالقضیّة، و أعظمهم عند اللَّه مزیّة، و أفضلهم فی القضاء، و أوّلهم وارداً علیّ الحوض، و أعظمهم عناءً، و أحبّهم إلی اللَّه و رسوله، و أخصّهم عنده منزلة، و أقربهم قرابة، و أولاهم بهم من أنفسهم کما کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و أقربهم عهداً به صلی الله علیه و آله و سلم «1»، و جبریل ینادی: لا فتی إلّا علیّ لا سیف إلّا ذو الفقار «2». فهل یبقی هنالک موضوع للمفاضلة بعد هذه کلّها حتی یخیّر فیه الصبیّ ابن عمر أو غیره، فیختارون علی علیّ غیره؟ غفرانک اللّهمّ و إلیک المصیر.

قال الجاحظ: لا یُعلم رجل فی الأرض متی ذُکر السبق فی الإسلام و التقدّم فیه، و متی ذُکرت النجدة و الذبّ عن الإسلام، و متی ذُکر الفقه فی الدین، و متی ذُکر الزهد فی الأموال التی تتناجز الناس علیها، و متی ذُکر الإعطاء فی الماعون، کان مذکوراً فی هذه الخصال کلّها إلّا علیّ رضی الله عنه. ثمار القلوب للثعالبی «3» (ص 67).