اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

نقش طلحه و زبیر در قتل عثمان

متن فارسی

رابطه طلحه و زبیر با عثمان
1- مولای متقیان درباره این دو میفرماید: «بخدا هیچ کار ناروائی برای من نیافته و از آن نهی نکرده اند، و نه در رابطه خویش با من انصاف داده اند. حقی را مطالبه مینمایند که خود رها کرده اند و قصاص خونی را میخواهند که خود ریخته اند. اگر در ریختن آن شریکشان بوده ام آنها هم ذیسهم خواهند بود، و در صورتیکه خودشان بدون شرکت من ریخته اند قصاص را باید از خویشتن بگیرند. بنابر این، نخستین کار عادلانه و بر حقی که از آنان ممکن است سر بزند محکوم کردن خودشان است. من روشن رأیم، و هرگز رأی مبهم و تاریک نداشته ام و نه کسی توانسته کار یا وضعی را بر من پوشیده بدارد و دگرگونه نماید. و قطعا آنها گروه تجاوز کار داخلی هستند که مایه فساد و شرارت در آن جمع است» «2».
ابو عمر این سخن را با اندک اختلافی در لفظ آورده است. باین صورت:
«من با چهار نفر روبرو و گرفتار شده ام: زیرک ترین و دست و دلبازترین فرد که طلحه باشد، و شجاع ترین فرد که زبیر است، و کسی که مردم در برابرش بیش از هر کسی مطیعند و او عائشه است، و بالاخره کسی که بیش از همه افراد برای بپا کردن شورش کفر آمیز شتابزده است و او یعلی بن منیه است. بخدا قسم هیچیک از کارهای مرا بعنوان منکر و ناروا نشناخته و از آن نهی نکرده اند، و نه پولی را بخود یا دیگری بناروا اختصاص داده ام، و نه از روی هوس
به کاری روی آورده ام. حقیقت این است که آنها حقی را مطالبه مینمایند که خود رها کرده اند و قصاص خونی را میخواهند که خود ریخته اند، و بدون شرکت من ریخته اند هر گاه منهم در تقبیح قتل عثمان شرکت می جستم آنها آنرا تقبیح نمینمودند. مسؤولیت قتل عثمان بر عهده هیچکس غیر از آنها نیست. قطعا آنها گروه تجاوز کار داخلی هستند … (تا آنجا که میفرماید:) بخدا قسم طلحه و زبیر و عائشه بطور یقین میدانند که من بر حق هستم و خودشان بر باطل و ناحق اند» «1».
2- امیر المؤمنین در نامه ای به مردم کوفه میفرماید: «من درباره قضیّه عثمان اطلاعاتی بشما میدهم که با شنیدن آن مثل این باشد که شما شاهد ماجرایش بوده اید. مردم به او انتقاداتی داشتند. من یکی از مهاجران بودم که او را درباره کارهایش زیاد مؤاخذه میکردم و کمتر او را میکوبیدم. طلحه و زبیر، ساده ترین کارهائی که نسبت به او میکردند تندروی و خشونت بود و ملایم ترین حملاتشان خشونت بار. و عائشه شرار خشم بر او میبارید. جماعتی فرا رسیده او را کشتند. و مردم بدون اینکه ناراضی یا تحت فشار باشند و در کمال آزادی و اختیار با من بیعت کردند» «2»
3- بلاذری مینویسد: «علی (ع) از کنار خانه یکی از افراد خانواده ابو سفیان میگذشت صدای دایره ای را شنید که دختران آن خانه میزدند و ترانه ای بدین مضمون بآواز می خواندند:
مسؤولیت ظلمی که به عثمان شده به گردن
زبیر است و ظالمتر از او در نظر ما طلحه است
ایندو بودند که آتش شورش را شعله ور
ساختند و در رسوائی او کوشیدند
علی (ع) گفت: خدا آن دخترها را بکشد! چه خوب میفهمند انتقامشان را باید از که بستانند «1»!»
4- طبری مینویسد: «عبد اللّه بن عباس میگوید: پنج روز بعد از قتل عثمان رضی اللّه عنه از مکه به مدینه آمده به خانه علی (ع) رفتم. بمن گفتند مغیرة بن شعبه در حضور او است. ساعتی بر در خانه نشستم تا مغیره بیرون آمده بمن سلام کرد و پرسید: کی آمدی؟ گفتم: الآن. نزد علی (ع) رفته سلام کردم. از من پرسید: زبیر و طلحه را دیده ای؟ گفتم: آری، در «نواصف» بودند. پرسید: چه کسانی با آنها بودند؟ گفتم: ابو سعید بن حارث بن هشام با عده ای از قریش. گفت: آنها از قیام منصرف نخواهند شد، و با شعار خونخواهی عثمان هم قیام خواهند کرد. در حالیکه بخدا قسم میدانیم آنها خودشان قاتل عثمان هستند» «2».
5- طبری مینویسد: «سعید بن عاص، مروان بن حکم و دارو دسته اش را در «ذات عرق» دیده به آنها گفت: کجا میروید؟ خونداران شما سوار این شترانند، آنها را بکشید و بعد به خانه تان برگردید و خودتان را بکشتن ندهید. گفتند: نه، میرویم شاید همه قاتلین عثمان را بکشیم. سعید بن عاص سپس با طلحه و زبیر ملاقات کرد از آنها پرسید: در صورت پیروزی، حکومت را به که وا میگذارید؟ راست بگوئید. گفتند: به هر یک از ما دو نفر که مردم انتخاب کنند. گفت: آنرا به فرزندان عثمان بسپارید، مگر نه این است که برای خونخواهی او قیام کرده اید؟ گفتند: مهاجران سالخورده را دعوت کرده خلافت را به فرزندان آنها وامیگذاریم. گفت: نه، کوشش من این
است که خلافت از قبیله عبد مناف بیرون آید. سعید بن عاص برگشت و عبد اللّه بن خالد بن اسید نیز برگشت. مغیرة بن شعبه گفت: نظریه صحیح همان است که سعید بن عاص گفت: بنابر این هر که از قبیله ثقیف در اینجا است باید کناره گیرد.
و آنها بدستورش برگشتند …» «1»
6- ابن عباس به معاویه مینویسد: «درباره طلحه و زبیر باید بگویم که آنها برای عثمان شرّ بپا کرده او را سخت در فشار گذاشتند. بعد بیعت خود را با علی (ع) شکسته برای رسیدن به حکومت و سلطنت قیام کردند.
با آنها بدلیل نقض بیعتشان جنگیدیم، چنانکه با تو باستناد این که به تجاوز مسلحانه داخلی دست زده ای می جنگیم» «2».
7- «پسر عموی حابس بن سعد- رئیس قبیله طی- برای او خبر میآورد که در مدینه منوره شاهد چگونگی قتل عثمان بوده و از آنجا همراه علی (ع) به کوفه آمده است. چون مردی با شکوه و زبان آور بود حابس بن سعد او را نزد معاویه برده گفت: این پسر عموی من است که از کوفه آمده و همراه علی (ع) بوده و در مدینه کشته شدن عثمان را دیده و مردی مورد اعتماد و راستگو است.
معاویه از او خواست جریان عثمان را تعریف کند. گفت: محمد بن ابی بکر، و عمار یاسر عهده دار آن بودند و سه نفر تمام همّ خود را صرف کار (سرنگونی و قتل) عثمان میکردند که عبارتند از عدی بن حاتم، اشتر نخعی، و عمرو بن حمق.
و دو نفر در کار (سرنگونی و قتل) عثمان سخت تلاش مینمودند که عبارتند از طلحه و زبیر. آن که از همه مردم در قتل عثمان پاکدامن تر و بیگناه تر بود علی بن ابیطالب است. بعد از قتل عثمان، مردم با اشتیاق و پروانه وار برای بیعت علی هجوم آوردند بطوریکه در هجوم مشتاقانه آنها کفش ها گم شد و عباها
از دوش افتاد و پیر مردها لگدمال شدند و نام عثمان هیچ برده نشد و هیچکس از او یاد نکرد» «1».
8- حاکم نیشابوری در «مستدرک» از قول حسن بصری میگوید:
«طلحه و زبیر به بصره آمدند. مردم از آنها پرسیدند: چرا آمدید؟ گفتند:
برای خونخواهی عثمان. (حسن بصری) میگوید: سبحان اللّه! مردم اینقدر عقل نداشتند که به آنها بگویند: بخدا قسم عثمان را کسی غیر از شما نکشته است» «2».
9- «چون عائشه و طلحه و زبیر نزدیک بصره رسیدند عثمان بن حنیف- فرماندار علی (ع) در بصره- «ابو اسود دوئلی» را نزد آنها فرستاد. او از عائشه پرسید چرا به بصره آمده است؟ جوابداد: برای خونخواهی عثمان. گفت:
هیچیک از قاتلین عثمان در بصره نیستند. عائشه گفت: راست میگوئی. ولی در مدینه همراه علی بن ابیطالب هستند، و من آمده ام اهالی بصره را برای جنگ با علی بسیج کنم. آیا میشود بخاطر شما علیه تازیانه عثمان بخشم آئیم ولی بخاطر عثمان علیه شمشیرهای شما بر نیاشوبیم؟ گفت: ترا به تازیانه و شمشیر چکار؟ تو بدستور پیامبر اکرم (ص) باید در خانه ات بنشینی و مطابق حکمش تو خانه نشین شده ای و بایستی در خانه ات قرآن بخوانی و مطالعه کنی، و زنان موظف به جنگ نیستند و نه حق خونخواهی دارند. وانگهی علی (ع) از لحاظ خویشاوندی نزدیک تر از تو به عثمان است زیرا او و عثمان از اولاد عبد مناف هستند، بنابر این اگر پای خونخواهی بمیان بیاید او ذیحق تر از تو است. عائشه گفت: تصمیمی را که گرفته ام اگر بانجام نرسانم بر گشتنی نیستم.
تو ای ابو اسود فکر میکنی کسی جرأت میکند به جنگم بیاید؟ گفت: بخدا قسم با تو بشدت خواهند جنگید، جنگی سخت. آنگاه نزد زبیر رفته گفت: مردم روزی که برای ابو بکر بیعت گرفته میشد ترا دیده اند که دست بقبضه شمشیر گرفته بودی و میگفتی: هیچکس برای خلافت لایق تر و ذیحق تر از علی بن ابیطالب نیست. این وضعی که اکنون بخود گرفته ای کجا و آن وضع کجا؟
زبیر سخن از خون عثمان بمیان آورد. ابو اسود گفت: بطوریکه باطلاع ما رسیده تو و رفیقت (طلحه) آن را ریخته اید و مسؤول آن هستید. سپس به طرف طلحه روانه شد و او را دید که در گمراهی خویش غوطه ور است و بر جنگ و آشوب پافشاری دارد …» «1».
10- عثمان بن حنیف با دوستانش نزد طلحه و زبیر رفته آنها را به خدا سوگند داد تا مصالح اسلام را حفظ نمایند، و بیعتشان را با علی (ع) بیادشان داد. گفتند: میخواهیم انتقام خون عثمان را بگیریم. گفت: انتقام خون عثمان به شما چه ربطی دارد؟! فرزندانش کجایند؟ پسر عموهایش کجایند.
آنها که برای خونخواهی او ذیحق تر از شما و مقدم اند؟ نه، بخدا چنان نیست که میگوئید. حقیقت این است که چون مردم را دیده اید متفقا با علی (ع) بیعت کرده اند بر او حسد برده اید. برای رسیدن به حکومت تلاش میکردید و همه آرزو و آمالتان رسیدن به حکومت بود که آنهم از دستتان رفت. آیا کسی بود که بیش از شما به عثمان پرخاش کند؟ طلحه و زبیر به او دشنام داده دشنامهای زشت، و فحش مادر! … «2»
11- «وقتی طلحه و زبیر و عائشه- پس از قیام مسلحانه و حرکت
بطرف بصره- به خیبر رسیدند سعید بن عاصی همراه مغیرة بن شعبه سواره بطرف آنها رفت و در برابر جمعیت پیاده شد و در حالیکه به کمان سیاه خویش تکیه میکرد نزد عائشه رفته پرسید: ای ام المؤمنین به کجا میروی؟ گفت: به بصره.
پرسید: در بصره چکار داری؟ گفت: برای خونخواهی عثمان. گفت:
قاتلین عثمان اینها هستند که با تواند. بعد رو به مروان کرد که تو کجا میروی؟
گفت: بصره. پرسید: بصره میروی چه کنی؟ گفت: در تعقیب قاتلین عثمانم.
گفت: قاتلین عثمان اینها هستند که همراه تواند، این دو تا: طلحه و زبیر عثمان را کشتند، کشتند تا خودشان به حکومت برسند، و چون نرسیدند این شعار را سر داده اند که خون را باید با خون شست، و گناه را با توبه زدود! آنگاه مغیرة بن شعبه با سپاه عائشه و طلحه و زبیر چنین گفت: مردم! حالا که با مادرتان بیرون آمده و قیام کرده اید اگر او را به خانه اش برگردانید به خیر و مصلحت شما خواهد بود. در صورتیکه برای کشته شدن عثمان بخشم آمده و شوریده اید رؤسا و فرماندهانتان عثمان را کشته اند. اگر نه، از یکی از کارهای علی ناراضی هستید (و آنرا منکر و خلاف رویه اسلامی میدانید) باید توضیح دهید که چه کاری است و باید آنرا نام ببرید. خدا را بیاد آورید، آیا سزاست که در یکسال دو آشوب بپا شود؟ نپذیرفتند، و اصرار ورزیدند که مردم را به راه شورش ببرند» «1».
12- چون طلحه و زبیر در بصره اردو زدند عثمان بن حنیف به یارانش گفت: دو نفر را برای اتمام حجت می فرستیم. بهمین منظور عمران بن حصین را که از اصحاب رسول اکرم (ص) بود و ابو اسود دوئلی را فرا خوانده نزد آنها فرستاد. و آن دو، طلحه را ببانگ بلند پیش خواندند. چون فرا آمد،
ابو اسود دوئلی گفت: شما بدون اینکه با ما مشورت کرده موافقت ما را جلب کنید عثمان را کشتید، و بهمین ترتیب با علی (ع) بیعت کردید. ما نه از این که عثمان کشته شد بخشم آمدیم و نه از این که با علی (ع) بیعت شد. آنگاه شما تغییر رأی داده از پی خلع علی (ع) بر آمدید در حالیکه ما بر عقیده دیرین خویشیم.
بنابر این، شما باید برای رهائی از وضعی که برایتان پیش آمده راهی پیدا کنید، و این به ما مربوط نیست. بعد، عمران شروع به سخن کرده گفت:
ای طلحه! شما عثمان را کشتید و ما از این کار خشمگین نشدیم چنانکه شما نیز نشدید. بعد با علی بیعت کردید و ما نیز با آن که شما بیعت کرده بودید بیعت کردیم. اکنون اگر کشتن عثمان کار درستی بوده چرا براه افتاده اید؟
و اگر نادرست بوده شما در این کار خطا بیش از هر کس سهیم هستید و بیشتر کیفر آن نصیب شما خواهد شد. طلحه گفت: آهای! با شما دو تا هستم! رهبر شما (یعنی علی ع) عقیده دارد که هیچکس را در حکومتش شرکت ندهد، و پیمان بیعت ما چیز دیگریست. بخدا قسم حتما باید او را بقتل برسانیم.
ابو اسود دوئلی رو به رفیقش کرده گفت: عمران! این مرد اعتراف کرد که برای وصول به سلطنت بر آشفته است. آنگاه نزد زبیر رفته گفتند: ما قبلا نزد طلحه رفتیم. زبیر گفت من و طلحه بمنزله یک روح هستیم در دو بدن.
با شما دو تا هستم! بدانید که از ما نسبت به عثمان کارهائی سر زده که باید از آن عذر بخواهیم و سزا ببینیم، و اگر چرخ زمانه بآن هنگام باز میگشت به یاری عثمان بر می خاستیم … «1»
13- عمار یاسر در نطقی که در کوفه ایراد کرده میگوید: مردم کوفه! اگر حوادث و کارهای ما را بچشم ندیده اید خبرش حتما بشما رسیده است.
قاتلین عثمان نه منکر قتل او هستند و نه بهیچوجه در برابر مردم از قتل او توبه و عذر خواهی میکنند. آنان قرآن را داور خویش ساخته اند و حاضرند آنرا با کسانیکه ادعائی در مورد قتل عثمان علیه آنها دارند در میان گذارند. خدا زنده بدارد آنکس را که قرآن و تعالیمش را احیا میکند و بکشد آنکس را که آنرا می میراند. طلحه و زبیر اولین کسانی بودند که به عثمان حمله تبلیغاتی کردند و آخرین کسانی که دستور قتل عثمان را دادند. و اولین کسانی بودند که با علی (ع) بیعت کردند. اما وقتی دیدند به آرزوی خود (شرکت در حکومت بمنظور چپاول و اظهار مقام) نرسیدند پیمان بیعتشان را بدون این که از علی (ع) بدعتی سر زده باشد گسستند «1» …
14- بلاذری بنقل از مدائنی میگوید: «عبد الملک، علقمة بن صفوان را به استانداری مکه منصوب کرد، و او در مکه از فراز منبر طلحه و زبیر را دشنام گفت. چون فرود آمد از ابان پسر عثمان پرسید: از این که کسانی را که در قتل امیر المؤمنین عثمان دست داشتند دشنام گفتم خوشحال شدی؟ گفت:
نه بخدا، بلکه بدم آمد، چون ترا در قتل او شریک میدانم» «2».
15- بموجب روایتی، امیر المؤمنین علی (ع) میفرماید: «این دو نفر جزء نخستین کسانی بودند که با من بیعت کردند، و این را شما اطلاع دارید. سپس بیعت خود را گسسته و خیانت ورزیده و عائشه را برداشته بطرف بصره براه افتادند تا اتحاد شما را بر هم زده شما را بهم بیندازند. خدایا! آن دو را بخاطر کارهایشان بچنگ انتقامت در آور و هیچ مهلت زندگی و عشرت نده، زیرا حتی را مطالبه مینمایند که خودشان آنرا رها کرده اند و
از پی انتقام خونی برخاسته اند که خود آنرا ریخته اند. خدایا از تو میخواهم که بوعده ات وفا کنی، این وعده راست که فرمودی حق با کسی است که علیه او قیام تجاوز کارانه شده باشد و خدا قطعا از او پشتیبانی خواهد کرد. بنابراین، ای خدا وعده ات را بتحقق رسان و مرا به خویشتن وامگذار، زیرا تو بر هر کاری توانائی» «1».
16- در نطق دیگری که «کلبی» روایت کرده میفرماید: «طلحه و زبیر چه میگویند؟ آنها هیچ ایرادی به حکومتم نمیتوانند گرفت و هیچ حقی به شرکت در آن ندارند. حتی اینقدر صبر نکردند که یکسال یا چند ماه از حکومتم بگذرد، و بسرعت سر از فرمانم پیچیده و بر آشفتند و بر سر حکومت با من بکشمکش برخاستند در حالیکه پس از بیعت آزادانه و اختیاری با من هیچ حق شرعی برای سرپیچی و نقض بیعت ندارند. از پی محال برخاسته اند، و میخواهند بدعتی را که از بین برده شده دوباره باز جای آورند. آیا مدعی خونخواهی عثمان هستند؟ بخدا قسم مسؤولیت خون او فقط بگردن خود آنها است نه دیگری، و مهم ترین دلائلی که میآورند علیه خودشان نتیجه می بخشد. من همینقدر خوشنودم که خدا آنها را محکوم کرده و مجرم شناخته است …» «2»
17- مالک اشتر میگوید: «ای امیر المؤمنین! بخدا، کار طلحه و زبیر و عائشه برای ما مسلم و روشن است و هرگز ما را به توهم و تصور ناصواب نخواهد انداخت. آن دو با بیعت تحت فرمان تو در آمدند و بدون این که کاری از تو سر زده باشد یا ستمی کرده باشی از فرمانت سر پیچیده اند،
و ادعا مینمایند که به خونخواهی عثمان برخاسته اند. اگر چنین است باید خود را به کیفر برسانند و انتقام از خویشتن بگیرند، زیرا آنها نخستین کسانی بودند که علیه عثمان تبلیغ کرده مردم را به ریختن خونش وا داشتند. خدا را شاهد میگیرم که اگر تحت فرمانت در نیامده به تعهد بیعتی که کرده اند ملتزم نگردند آنها را بدنبال عثمان خواهیم فرستاد. چون شمشیرهامان بر دوشمان قرار دارد و دلهای بیتابمان در سینه مان، و امروز بهمان حال و سیرتیم که دیروز بودیم» «1».
امینی گوید:
مطالعه در این روایات تاریخی که تعدادش به پنجاه میرسد روشن میدارد که طلحه و زبیر در رأس کسانی قرار داشتند که مردم را علیه عثمان تحریک میکرده اند. بعقیده آنها ریختن خون او روا بوده است، یعنی چیزی را در حق عثمان جایز میدانسته اند که درباره هیچ مسلمانی نمیتوان جایز دانست مگر در چند مورد خاص. بنابر همین عقیده، کار را به قتل او کشانده اند. وضع طلحه در ماجرای قتل عثمان کاملا آشکار است و اقدامات صریح داشته است، مثلا آب را که هر مسلمانی حق خوردنش را دارد بر او بسته و جواب سلامش را نداده در حالیکه میدانیم جواب سلام مسلمان واجب است. مانع دفنش در گورستان مسلمانان شده، در حالیکه اسلام اقدام به دفن مسلمان را واجب ساخته است. دستور داده جنازه عثمان را سنگباران کنند در حالیکه اسلام همان احترام و حقوقی را که برای مسلمان زنده قائل شده برای مرده او نیز فرض کرده است. طلحه سرانجام راضی بآن شده که عثمان را در «حش کوکب» یعنی قبرستان یهودیان دفن کنند. آیا با توجه باین که طلحه و زبیر صحابی
پیامبر (ص) بوده اند و جماعتی معتقدند اصحاب همگی عادل و راستروند، و عقیده دارند پیامبر اکرم آندو را در ردیف ده نفری که مژده بهشت داده یاد کرده است- با توجه به اینها- کار طلحه و زبیر را چگونه میتوان توجیه کرد؟! آیا جز بدین گونه که گفته شود طلحه و زبیر خلیفه را «غیر مسلمان» میدانسته اند.
و گرنه، و در صورتیکه او را مسلمان میشمردند «صحابی بودن» و عادل بودن و مژده بهشت داشتن آنها مانع از ارتکاب این کارها در حق وی میشد.
در اینجا، ما بیطرفی اختیار می کنیم و هیچ در صدد این نیستیم که یکی را بحساب دیگری محکوم نمائیم، و فقط می خواهیم نظریات اصحاب طراز اول را درباره عثمان ثبت و بررسی کنیم. نظریات طلحه و زبیر درباره او در همان زمان کاملا روشن و صریح بوده و در قرنهای بعد چنین بوده و اکنون نیز برای کسی که آنها را از منابع مطمئن و مآخذ اساسی و بیغرضانه پژوهش نماید واضح است.
اظهار توبه ای را که ایندو پس از نقض بیعت خویش با امام، کرده اند قبلا بررسی و ارزیابی نمودیم، درباره طلحه گفتیم که گناه را بر خلاف ادعایش نه با توبه بلکه با گناه خواسته بشوید. و آنچه درباره طلحه گفتیم درباره شریکش زبیر نیز صادق است. گناهی که آنها بعنوان توبه و زدودن گناه خویش مرتکب شده اند در نظر خداوند سهمگین تر از گناهان سابق آنها و کاری است که مدعی توبه از آن شده اند. توبه کاریشان عبارت بوده است از ریختن خون هزاران مسلمانی که در دو سپاه متخاصم در جمل جنگیده اند و همگی از خون عثمان پاکدامن و بری بوده اند، و نیز عبارت بوده از این که همسر پیامبر خدا را از حالت احترام و حالی که پیامبر (ص) برایش تعیین فرموده بدر آورده و به میدان جنگ و میان سپاهیان کشانده اند، و این که علیه
امام خویش و پیشوای بر حق و مطاع بجنگ برخاسته اند. بدیهی است آنها بدروغ اظهار توبه مینموده اند، زیرا کارشان هیچ شباهتی که به توبه نداشته سهل است جنایتی مسلّم و محرز بوده است. «چیزی که در دل نمی پرورند و قصدش را ندارند بزبان میآورند. و خدا بر آنها مسلط است» «1».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 152

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 152

6- حدیث طلحة و الزبیر

1-

من کلام لمولانا أمیر المؤمنین فی شأن الرجلین: «و اللَّه ما أنکروا علیّ منکراً و لا جعلوا بینی و بینهم نصفاً، و إنّهم لیطلبون حقّا هم ترکوه، و دماً هم سفکوه، فإن کنت شریکهم فیه، فإنّ لهم نصیبهم منه، و إن کانوا ولوه دونی فما الطلبة إلّا قبلهم، و إنّ أوّل عدلهم للحکم علی أنفسهم، و إنّ معی لبصیرتی ما لبّست و لا لُبّس علیّ، و إنّها للفئة الباغیة فیها الحمأ و الحمّة» «3».

نهج البلاغة «4» (1/254).

و فی لفظ أبی عمر فی الاستیعاب «5» فی ترجمة طلحة بن عبید اللَّه: «إنّی مُنیت

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 153

بأربعة: أدهی الناس و أسخاهم طلحة، و أشجع الناس الزبیر، و أطوع الناس فی الناس عائشة، و أسرع الناس إلی الفتنة یعلی بن منیة، و اللَّه ما أنکروا علیّ شیئاً منکراً، و لا استأثرت بمال، و لا ملت بهوی، و إنّهم لیطلبون حقّا ترکوه، و دماً سفکوه، و لقد ولّوه دونی، و إن کنت شریکهم فی الإنکار لما أنکروه، و ما تبعة عثمان إلّا عندهم، و إنّهم لهم الفئة الباغیة». إلی قوله علیه السلام: «و اللَّه إنّ طلحة و الزبیر و عائشة لیعلمون أنّی علی الحقّ و أنّهم مبطلون».

2-

من کتاب له علیه السلام إلی أهل الکوفة عند مسیره من المدینة إلی البصرة: «أمّا بعد؛ فإنّی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إنّ الناس طعنوا علیه فکنت رجلًا من المهاجرین أُکثر استعتابه، و أُقلّ عتابه، و کان طلحة و الزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، و أرفق حدائهما العنیف، و کان من عائشة فیه فلتة غضب فأُتیح له قوم فقتلوه، و بایعنی الناس غیر مستکرهین و لا مجبرین، بل طائعین مخیّرین».

نهج البلاغة (2/2)، الإمامة و السیاسة (1/58) «6».

قال ابن أبی الحدیث فی الشرح «7» (3/290): أمّا طلحة و الزبیر فکانا شدیدین علیه- علی عثمان- و الوجیف: سیر سریع، و هذا مثل یقال للمشمّرین فی الطعن علیه، حتی أنّ السیر السریع أبطأ ما یسیران فی أمره، و الحداء العنیف أرفق ما یحرّضان به علیه.

3-

قال البلاذری «8»: حدّثنی المدائنی عن ابن الجعدبة، قال: مرّ علیّ بدار بعض آل أبی سفیان، فسمع بعض بناته تضرب بدف و تقول:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 154

         ظلامة عثمان عند الزبیر             و أوتر منه لنا طلحهْ

             هما سعّراها بأجذالها             و کانا حقیقین بالفضحهْ

فقال علیّ: «قاتلها اللَّه، ما أعلمها بموضع ثأرها!».

4-

أخرج الطبری من طریق ابن عبّاس، قال: قدمت المدینة من مکة بعد قتل عثمان رضی الله عنه بخمسة أیّام، فجئت علیّا أدخل علیه، فقیل لی: عنده المغیرة بن شعبة، فجلست بالباب ساعة، فخرج المغیرة فسلّم علیّ فقال: متی قدمت؟ فقلت: الساعة.

فدخلت علی علیّ فسلّمت علیه، فقال لی: «لقیت الزبیر و طلحة؟» قال: قلت: لقیتهما بالنواصف. قال: «من معهما؟» قلت: أبو سعید بن الحارث بن هشام فی فئة من قریش. فقال علیّ: «أما إنّهم لن یدعوا أن یخرجوا یقولون: نطلب بدم عثمان، و اللَّه یعلم أنّهم قتلة عثمان».

تاریخ الطبری «1» (5/160).

5- أخرج الطبری عن عمر بن شبّه، من طریق عتبة بن المغیرة ابن الأخنس، قال: لقی سعید بن العاص مروان بن الحکم و أصحابه بذات عرق، فقال: أین تذهبون و ثأرکم علی أعجاز الإبل؟ اقتلوهم «2» ثمّ ارجعوا إلی منازلکم لا تقتلوا أنفسکم. قالوا: بل نسیر فلعلّنا نقتل قتلة عثمان جمیعاً. فخلا سعید بطلحة و الزبیر، فقال: إن ظفرتما لمن تجعلان الأمر؟ أصدقانی. قالا: لأحدنا أیّنا اختاره الناس. قال: بل اجعلوه لولد عثمان فإنّکم خرجتم تطلبون بدمه. قالا: ندع شیوخ المهاجرین و نجعلها لأبنائهم؟ قال: أ فلا أرانی أسعی لأخرجها من بنی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 155

عبد مناف؟ فرجع و رجع عبد اللَّه بن خالد بن أسید، فقال المغیرة بن شعبة: الرأی ما رأی سعید، من کان هاهنا من ثقیف فلیرجع، فرجع. الحدیث.

تاریخ الطبری «1» (5/168).

6- و فی کتاب کتبه ابن عبّاس إلی معاویة جواباً: و أمّا طلحة و الزبیر؛ فإنّهما أجلبا علیه و ضیّقا خناقه، ثمّ خرجا ینقضان البیعة، و یطلبان الملک، فقاتلناهما علی النکث، کما قاتلناک علی البغی.

کتاب نصر بن مزاحم (ص 472)، شرح ابن أبی الحدید (2/289) «2».

7- قدم علی حابس بن سعد سیّد طیّ بالشام ابن عمّه فأخبره أنّه شهد قتل عثمان بالمدینة المنوّرة، و سار مع علیّ إلی الکوفة، و کان له لسان و هیبة، فغدا به حابس إلی معاویة فقال: هذا ابن عمّی قدم من الکوفة، و کان مع علیّ و شهد قتل عثمان بالمدینة، و هو ثقة. فقال معاویة: حدّثنا عن أمر عثمان. قال: نعم ولیه محمد بن أبی بکر، و عمّار بن یاسر، و تجرّد فی أمره ثلاثة نفر: عدیّ بن حاتم، و الأشتر النخعی، و عمرو بن الحمق. و دبّ «3» فی أمره رجلان: طلحة و الزبیر، و أبرأ الناس منه علیّ بن أبی طالب، ثمّ تهافت الناس علی علیّ بالبیعة تهافت الفراش حتی ضلّت «4» النعل، و سقط الرداء و وطئ الشیخ و لم یذکر عثمان و لم یذکروه. إلخ.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 156

الإمامة و السیاسة (1/74)، کتاب صفّین لابن مزاحم (ص 72)، شرح ابن أبی الحدید (1/259) «1».

8-

أخرج الحاکم فی المستدرک «2» (3/118)، بإسناده عن إسرائیل بن موسی أنّه قال: سمعت الحسن یقول: «جاء طلحة و الزبیر إلی البصرة، فقال لهم الناس: ما جاء بکم؟ قالوا: نطلب دم عثمان. قال الحسن: أیا سبحان اللَّه أ فما کان للقوم عقول فیقولون: و اللَّه ما قتل عثمان غیرکم؟».

9- لمّا انتهت عائشة و طلحة و الزبیر إلی حفر أبی موسی «3» قریباً من البصرة، أرسل عثمان بن حنیف- و هو یومئذ عامل علیّ علی البصرة- إلی القوم أبا الأسود الدؤلی، فجاء حتی دخل علی عائشة، فسألها عن مسیرها، فقالت: أطلب بدم عثمان. قال: إنّه لیس بالبصرة من قتلة عثمان أحد، قالت: صدقت و لکنهم مع علیّ بن أبی طالب بالمدینة و جئت أستنهض أهل البصرة لقتاله، أ نغضب لکم من سوط عثمان و لا نغضب لعثمان من سیوفکم؟ فقال لها: ما أنت من السوط و السیف؟ إنّما أنت حبیس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أمرک أن تقرّی فی بیتک، و تتلی کتاب ربّک، و لیس علی النساء قتال، و لا لهنّ الطلب بالدماء، و إنّ علیّا لأولی بعثمان منک و أمسّ رحماً، فإنّهما ابنا عبد مناف. فقالت: لست بمنصرفة حتی أمضی لما قدمت إلیه، أ فتظنّ یا أبا الأسود أنّ أحداً یقدم علی قتالی؟ قال: أما و اللَّه لتُقاتَلِنّ قتالًا أهونه الشدید.

ثمّ قام فأتی الزبیر، فقال: یا أبا عبد اللَّه عهد الناس بک و أنت یوم بویع أبو بکر

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 157

آخذ بقائم سیفک تقول: لا أحد أولی بهذا الأمر من ابن أبی طالب و أین هذا المقام من ذاک؟ فذکر له دم عثمان، قال: أنت و صاحبک ولیتماه فیما بلغنا. قال: فانطلق إلی طلحة فاسمع ما یقول. فذهب إلی طلحة فوجده سادراً فی غیّه، مصرّا علی الحرب و الفتنة. الحدیث.

الإمامة و السیاسة (1/57)، العقد الفرید (2/278)، شرح ابن أبی الحدید (2/81) «1».

10- خرج عثمان بن حُنیف إلی طلحة و الزبیر فی أصحابه، فناشدهما اللَّه و الإسلام و أذکرهما بیعتهما علیّا، فقالا: نطلب بدم عثمان. فقال لهما: و ما أنتما و ذاک؟ أین بنوه؟ أین بنو عمّه الذین هم أحقّ به منکم؟ کلّا و اللَّه، و لکنّکما حسدتماه حیث اجتمع الناس علیه، و کنتما ترجوان هذا الأمر و تعملان له، و هل کان أحد أشدّ علی عثمان قولًا منکما؟ فشتماه شتماً قبیحاً و ذکرا أُمّه. الحدیث.

شرح ابن أبی الحدید «2» (2/500).

11- لمّا نزل طلحة و الزبیر و عائشة بأوطاس من أرض خیبر، أقبل علیهم سعید بن العاصی علی نجیب له، فأشرف علی الناس، و معه المغیرة بن شعبة، فنزل و توکّأ علی قوس له سوداء، فأتی عائشة، فقال لها: أین تریدین یا أُمّ المؤمنین؟ قالت: أرید البصرة.

قال: و ما تصنعین بالبصرة؟ قالت: أطلب بدم عثمان. قال: فهؤلاء قتلة عثمان معک، ثمّ أقبل علی مروان فقال له: و أنت أین ترید أیضاً؟ قال: البصرة. قال: و ما تصنع بها؟ قال: أطلب قتلة عثمان. قال: فهؤلاء قتلة عثمان معک،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 158

إنّ هذین الرجلین قتلا عثمان: طلحة و الزبیر، و هما یریدان الأمر لأنفسهما، فلمّا غُلبا علیه قالا: نغسل الدم بالدم، و الحوبة بالتوبة.

ثمّ قال المغیرة بن شعبة: أیّها الناس إن کنتم إنّما خرجتم مع أُمّکم، فارجعوا بها خیراً لکم، و إن کنتم غضبتم لعثمان، فرؤساؤکم قتلوا عثمان، و إن کنتم نقمتم علی علیّ شیئاً، فبیّنوا ما نقمتم علیه، أنشدکم اللَّه، فتنتین فی عام واحد. فأبوا إلّا أن یمضوا بالناس.

الإمامة و السیاسة «1» (1/55).

12- لمّا نزل طلحة و الزبیر البصرة، قال عثمان بن حنیف: نعذر إلیهما برجلین. فدعا عمران بن حصین صاحب رسول اللَّه، و أبا الأسود الدؤلی، فأرسلهما إلی الرجلین فذهبا إلیهما فنادیا: یا طلحة فأجابهما، فتکلّم أبو الأسود الدؤلی، فقال: یا أبا محمد إنّکم قتلتم عثمان غیر مؤامرین لنا فی قتله، و بایعتم علیّا غیر مؤامرین لنا فی بیعته، فلم نغضب لعثمان إذ قتل، و لم نغضب لعلیّ إذ بویع، ثمّ بدا لکم فأردتم خلع علیّ، و نحن علی الأمر الأوّل، فعلیکم المخرج ممّا دخلتم فیه. ثمّ تکلّم عمران، فقال: یا طلحة إنّکم قتلتم عثمان و لم نغضب له إذ لم تغضبوا، ثمّ بایعتم علیّا و بایعنا من بایعتم، فإن کان قتل عثمان صواباً، فمسیرکم لما ذا؟ و إن کان خطأ فحظّکم منه الأوفر، و نصیبکم منه الأوفی، فقال طلحة: یا هذان إنّ صاحبکما لا یری أنّ معه فی هذا الأمر غیره، و لیس علی هذا بایعناه، و ایم اللَّه لیسفکنّ دمه. فقال أبو الأسود: یا عمران أمّا هذا فقد صرّح أنّه إنّما غضب للملک. ثمّ أتیا الزبیر فقالا: یا أبا عبد اللَّه إنّا أتینا طلحة. قال الزبیر: إنّ طلحة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 159

و إیّای کروح فی جسدین، و إنّه و اللَّه یا هذان قد کانت منّا فی عثمان فلتات، احتجنا فیها إلی المعاذیر، و لو استقبلنا من أمرنا ما استدبرنا نصرناه. الحدیث.

الإمامة و السیاسة «1» (1/56).

13- من خطبة لعمّار بن یاسر خطبها بالکوفة، فقال: یا أهل الکوفة إن کان غاب عنکم أنباؤنا فقد انتهت إلیکم أُمورنا، إنّ قتلة عثمان لا یعتذرون من قتله إلی الناس و لا ینکرون ذلک، و قد جعلوا کتاب اللَّه بینهم و بین محاجّیهم، فیه أحیا اللَّه من أحیا و أمات من أمات، و إنّ طلحة و الزبیر کانا أوّل من طعن و آخر من أمر، و کانا أوّل من بایع علیّا، فلمّا أخطأهما ما أمّلاه نکثا بیعتهما من غیر حدث. الحدیث.

الإمامة و السیاسة «2» (1/59).

14- روی البلاذری عن المدائنی، قال: ولَّی عبد الملک علقمة بن صفوان بن المحرث مکة فشتم طلحة و الزبیر علی المنبر. فلما نزل قال لأبان بن عثمان: أرضیتک فی المدهنین فی أمیر المؤمنین عثمان؟ قال: لا و اللَّه، و لکن سؤتنی بحسبی بلیّة أن تکون شرکاً فی دمه.

الأنساب للبلاذری «3» (5/120).

15-

أخرج أبو الحسن علی بن محمد المدائنی من طریق عبد اللَّه بن جنادة خطبة لمولانا أمیر المؤمنین منها قوله: «بایعنی هذان الرجلان فی أوّل من بایع، تعلمون ذلک و قد نکثا و غدرا، و نهضا إلی البصرة بعائشة لیفرّقا جماعتکم، و یلقیا بأسکم بینکم، اللّهمّ فخذهما بما عملا أخذةً واحدةً رابیة، و لا تنعش لهما صرعة،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 160

و لا تُقِل لهما عثرة، و لا تمهلهما فواقا، فإنّهما یطلبان حقّا ترکاه، و دماً سفکاه، اللّهمّ إنّی أقتضیک وعدک، فإنّک قلت و قولک الحقّ: لمن بغی علیه لینصرنّه اللَّه، اللّهمّ فأنجز لی موعدک، و لا تَکِلنی إلی نفسی إنّک علی کلّ شی ء قدیر».

شرح ابن أبی الحدید «4» (1/102).

16-

من خطبة لمولانا أمیر المؤمنین ذکرها الکلبی کما فی شرح ابن أبی الحدید «5» (1/102): «فما بال طلحة و الزبیر و لیسا من هذا الأمر بسبیل؟ لم یصبرا علیّ حولًا و لا شهراً حتی وثبا و مرقا، و نازعانی أمراً لم یجعل اللَّه لهما إلیه سبیلا، بعد أن بایعا طائِعینِ غیرَ مکرهَینِ، یرتضعان أُمّا قد فطمت، و یُحییانِ بدعة قد أُمیتت، أدم عثمان زعما؟ و اللَّه ما التبعة إلّا عندهم و فیهم، و إنّ أعظم حجّتهم لعلی أنفسهم، و أنا راضٍ بحجّة اللَّه علیهم و علمهُ فیهم». الحدیث.

17- من کلمة لمالک الأشتر: لعمری یا أمیر المؤمنین ما أمر طلحة و الزبیر و عائشة علینا بمخیّل، و لقد دخل الرجلان فیما دخلا فیه، و فارقا علی غیر حدث أحدثت، و لا جور صنعت، فإن زعما أنّهما یطلبان بدم عثمان فلیقیدا من أنفسهما، فإنّهما أوّل من ألّب علیه و أغری الناس بدمه، و أُشهد اللَّه لئن لم یدخلا فیما خرجا منه لنلحقنّهما بعثمان، فإنّ سیوفنا فی عواتقنا، و قلوبنا فی صدرونا، و نحن الیوم کما کنا أمس.

شرح ابن أبی الحدید «6» (1/103).

قال الأمینی: إنّ الأخذ بمجامع هذه الأخبار البالغة خمسین حدیثاً یعطینا درساً ضافیاً بأنّ الرجلین هما أساس النهضة فی قصّة عثمان، و هما اللذان أسعرا علیه الفتنة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 161

و أنّهما لم یَریا حرجاً فی إراقة دمه، و قد استباحا عندئذ ما یحرم ارتکابه فی المسلمین إلّا أن یکون مهدور الدم بسبب من الأسباب الموجبة لذلک، فلم یترکاه حتی أودیا به، و کان لطلحة هنالک مواقف مشهودة، فمنع عنه الماء الذی هو شرع سواء بین المسلمین، و أنّه لم یردّ علی عثمان لمّا سلّم علیه و من الواجب شرعاً ردّ السلام علی کلّ مسلم، و قد منع عن دفنه ثلاثاً فی مقابر المسلمین، و قد أوجبت الشریعة الإسلامیّة المبادرة إلی دفن المسلم، و قد أمر برمی الجنازة و رمی من یتولّی تجهیزها بالحجارة و المسلم حرمته میتاً کحرمته حیّا، فلم یرض طلحة بالأخیر إلّا دفنه فی مقبرة الیهود حشّ کوکب. و هل لهذه الأعمال وجه بعد حفظ کرامة صحبتهما؟ و القول بعدالة الصحابة کلّهم؟ و قبول ما ورد فی الرجلین أنّهما من العشرة المبشّرة؟ إلّا أن یُقال: إنّهما کانا یریان القتیل خارجاً عن حوزة المسلمین؛ و إلّا لردعتهما الصحبة و العدالة و البشارة عن ارتکاب تلکم الأعمال فی أیّ من ساقة المسلمین فضلًا عن خلیفتهم.

و نحن فی هذا المقام نقف موقف المحاید، و لسنا هاهنا إلّا فی صدد بیان آراء الصحابة الأوّلین فی عثمان، و ما أفضناه من رأیهما کان معروفاً عنهما فی وقتهما، و لم یزل کذلک فی الأجیال المتأخّرة عنهما حتی العصر الحاضر، إن کانت الآراء تُؤخذ من المصادر الوثیقة، و کانت حرّة غیر مشوبة بحکم العاطفة، نزهة عن المیول و الشهوات.

و أمّا ما أظهراه من التوبة بعد أن نکثا البیعة الصحیحة المشروعة فقد قدّمنا وجهها فی (ص 101) فی طلحة و یشارکه فی ذلک الزبیر أیضاً. فقد قفّیا الحوبة بالحوبة لا بالتوبة حسبا- إن کانا یصدقان- أنّها تمحو السیّئة، بل الحوبة الأخیرة أعظم عند اللَّه، فقد أراقا بها من الصفّین فی واقعة الجمل دماءً تعدّ بالآلاف بریئة من دم عثمان.

و هتکا حرمة رسول اللَّه بإخراج حشیّة من حشایاه من خدرها، و قد

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 162

نهی صلی الله علیه و آله و سلم نساءه عن ذلک، و أوقفاها فی محتشد العساکر و جبهة القتال الدامی، و قصدا قتل إمام الوقت المفترض طاعته الواجب حفظه، (یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ ) «1» (وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ) «2».