اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

نگرشی بر تحریف دو متعه توسط عمر

متن فارسی

این جمله ای است از آنچه را که از احادیث درباره آن دو متعه وارد شده است و آنها چنانچه می بینی خود به خود وافی است برای اثبات تشریع آن دو بر عهد پیامبر از جهت قرآن و سنت پیامبر ” ص “بدون آنکه نسخ و بطلانی آمده باشد در پی حکم آنها و اضافه کن به آنها از احادیث بسیاری که دلالت بر اباحه آنها میکند و ما آنرا یاد نکردیم برای خالی بودن آنها از نهی عمر و نبود نهی او درباره دو متعه مگر رای مخصوص یا صرف اجتهادی در برابر نص صریح قرآن و سنت.

اما متعه حج

پس منع و نهی کرد از آن وقتی که آنرا کاری زشت می پنداشت اینکه مردم توجه به حج دارند از سرهایشان آب می چکد بعد از آمیزش و جماع زنها بعد از تمام شدن عمره، لکن خداوند سبحان بیناتر به حال بندگانش بود از او و پیامبرش صلی الله علیه وآله می دانست این را موقعی که تشریع کرد مباح بودن متعه حج را از جهت حکم قطعی ابدی تا روز قیامت چنانچه آن نص احادیث گذشته و آینده است و نباشد آنچه را که عمر آورده مگر استحسانی که اختصاص به خودش دارد و اعتنائی بر آن نیست در برابر کتاب و سنت. این آن چیزی است که خلیفه آ نرا دیده در مستند و مدرک حکمش و دراینجا گفته های بیهوده و بی ارزشی است که گفته اند آن را تا آنکه تقویت کنند این فتوای مخصوص او را و خوب جلوه دهند. آنچه که خلیفه بر آن اقدام کرد به تنهائی و تمام آن هم مخالف آن است که خودش به شخصه تصریح کرده و آنها عذرهای ساختگی است. و بی نیازاز حق نمیکند چیزی را، و از آنهاست.

1 اینکه متعه ای که عمر نهی از آن کرده آن فسخ حج است به عمره ای که بعد از آن حج می شود و آنرا دفع و رد میکند نصوص صحیح های یاد شده از ابن عباس و عمران بن حصین و سعد بن ابی وقاص و محمد بن عبد الله بن نوفل و ابو موسی اشعری و حسن و بعد از آن نصوص علماء بر اینکه نهی شده از خلیفه متعه حج و جمع کردن بین حج و عمره است. یعنی آب غسل جنابت). و شیخ بدر الدین عینی حنفی در عمده القاری شرح صحیح بخاری ج 4 ص 568 گوید: عیاض و غیر او بطور قطع گویند: متعه ای که عمر و عثمان نهی کردند از آن فسخ و تبدیل حج بعمره بوده نه عمره ای که بعد از حج میکنند گفتم: در پاسخ او بر ایشان ایراد میشود آنچه که در روایت مسلم آمده که بعضی از طرق آن تصریح کرده ببودن آن متعه حج، و در روایتی از او آمده، که رسول خدا صلی الله علیه و آله عمره نمود با برخی همسرانش در دهه حج، و در روایتی از مسلم است که آن حضرت جمع کرد بین حج وعمره، و مقصود او تمتع یاد شده است و آن جمع بین حج و عمره است در یک سال.

-2 اختصاص ویژگی اباحه متعه به صحابه پیامبر در عمره ایشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط، نسبت داده شده این گفته به عثمان و صحابی بزرگوار ابی ذر غفاری و بر این اشکال می شود چنانچه در زاد المعاد ابن قیم ج 1 ص 213 است که این آثار و اخباری که دلالت میکند بر اختصاص اباحه متعه به صحابه مردد بین دو دسته است یا خبری است که باطل و صحیح نیست البته از کسی که به او نسبت داده شده است و بین خبر صحیح از گوینده ای که معصوم  نیست که معارضه نماید با آن نصوص تشریع کننده معصوم پس در صحیح مسلم و بخاری و غیر آنهاست از سراقه بن مالک که گفت: این تمتع و کامیبابی ما ای رسول خدا (از همسرانمان) در حج برای امسال است یا برای همیشه، فرمود: نه بلکه برای همیشه است. و در صحیحه دیگری از سراقه است گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست برای خطبه و فرمود: بدانید که عمره داخل در حج شد تا روز قیامت. و در صحیح از ابن عباس است که گوید: عمره داخل در حج شد تا روزقیامت ترمذی بعد از آن در صحیح خود ج 1 ص 175 گوید و در این باب از سراقه بن مالک، و جابر بن عبد الله است و معنای این حدیث این است که باکی نیست به عمره در ماه های حج، و همینطور تفسیر کرده آنرا شافعی و احمد و اسحق، و معنای این حدیث این است که اهل جاهلیت در ماه های حج عمره نمیکردند پس چون اسلام آمد اجازه داد پیامبر صلی الله علیه و آله در این موضوع و فرمود “: دخلت العمره فی الحج الی یوم القیامه ” عمره داخل حج شده تا روز قیامت یعنی باکی نیست به عمره کردن در ماه های حج. و در صحیحه ای از خود عمراست که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل آمد نزد من و من در وادی عقیق بودم پس فرمود: در این وادی مبارک دو رکعت نماز بگذار و گفت: عمره ای در حجه ای پس حقیقت عمره داخل در حج شد تا روزقیامت (بیهقی در سننش ج 5 ص 13 نقل کرده و گفته که آن را بخاری در صحیح خود روایت نموده). پس چه چیز جری کرده و جرئت داده خلیفه را بر سنتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر به آن داده و جبرئیل آنرا آورده وخودش آنرا بازگوکرده است. و سندی در حاشیه سنن ابن ماجه ج 2 ص 231 گوید: ظاهر حدیث بلال موافقت نهی عمر از متعه است و جمهور بر خلاف آن است و این که متعه اختصاصی به صحابه ندارد پس برای همین حمل کردند متعه را به فسخ و خدا داناتراست. و این حدیث بلال از احادیثی است که دلالت میکند که متعه اختصاص به صحابه دارد و در آن احمد گوید: این مرد شناخته نشده این حدیثی است که اسنادش معروف نیست، حدیث بلال در نزد من ثابت نیست. و ابن قیم در زاد المعاد بعد از نقل گفته احمد گوید: گفتم و از آن چه را که دلالت میکند بر صحت قول امام احمد و اینکه این حدیث صحیح نیست اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله خبر از متعه داد که آن برای همیشه است پس ما گواهی می دهیم به خدا قسم که این حدیث بلال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درست نیست، و آن دروغ و غلطی است بر او و چطور مقدم داشته شود روایت بلال بر روایات افراد مورداعتماد، تا آنجا که گوید مجوزون فسخ گویند: این قول فاسدی است که شکی در آن نیست بلکه این رای و عقیده ای است که در آن شکی نیست و به تحقیق که تصریح کرده، به اینکه آن رای کسی است که او بزرگتر از عثمان و ابی ذر و عمران بن حصین است پس در دو صحیح و لفظ بخاری است که ما متمتع شدیم و متعه کردیم با رسول خدا صلی الله علیه و آله و قرآن نازل شد درباره آن، پس مردی گفت برای خودش آنچه می خواست و در لفظ مسلم: است نازل شده آیه متعه در کتاب خدا عز وجل، یعنی متعه حج و امر فرمود ما را رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن پس از آن هم آیه ای نازل نشده که متعه حج را نسخ کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله هم از آن نهی نفرمود تا از دنیا رفت مردی آنچه خواست برای خودش گفت، در لفظی: اراده کرده عمر را، و عبد الله بن عمر گفت به کسی که سئوال کرده بود از اواز متعه و گفته بود که پدرت نهی کرد از آن، امر و فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوارتر است که پیروی شود یا پدرم، و ابن عباس گفت به کسی که معارضه کرده بود با او بابی بکر و عمر، نزدیک است بر شما سنگ از آسمان فرود آید من میگویم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: و شما میگوئید، ابوبکر و عمر گفت.

پس این پاسخ علماء است نه جواب آنکه میگوید: عثمان و ابوذر داناتر بر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند از شما و آیا نگفت ابن عباس و عبد الله بن عمر: که ابوبکر و عمر داناتر بر رسول خدا صلی الله علیه و آله از ما بودند و نبود هیچیک از صحابه و نه هیچکس از تابعین که به این جواب راضی باشد در دفع نصی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ایشان اعلم به خدا و رسول او بودند و پرهیزکارتر بر او از اینکه مقدم بدارند بر گفته معصوم رای غیر معصوم را. پس از آن نص از معصوم ثابت شده که آن (متعه حج) باقی است تا روز قیامت و بتحقیق که قائل به بقاء آن شده است علی بن ابی طالب که رضوان خدا اورا باد و سعد بن ابی وقاص و ابن عمر و ابن عباس و ابو موسی و سعید بن مسیب وقاطبه تابعین و پیروان آنان.

و دلالت میکند بر اینکه این رای و اجتهاد محض بود که نسبت داده نمیشود به اینکه آن به پیامبر صلی الله علیه و آله متصل باشد اینکه عمر بن خطاب… وقتی که نهی از آن کرد ابو موسی اشعری گفت: ای امیرمومنان چه احداث کردی در شان مناسک حج، پس گفت: اگرما کتاب پروردگارمان را بگیریم، و عمل کنیم، پس به درستی که خدا میفرماید: و اتموا الحج و العمره لله ” حج و عمره را برای خدا اتمام کنید، و اگرسنت رسول خدا صلی الله علیه و آله رابگیریم، پس به درستی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حلال نکرد  تا آنکه قربانی کند پس این اتفاقی بود از ابو موسی و عمر بر اینکه منع بهم زدن حج را به متعه و احرام به آنرا ابتداء جز این نیست که آن رای محض اوبوده که احداث کرد در مناسک حج از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیست واگرچه استدلال کرده برای آن به چیزی که استدلال نموده و ابو موسی بود که فتوا میداد مردم را به فسخ حج در تمام خلافت ابوبکر و اوائل خلافت عمر تا آنکه عمر مذاکره کرد در نهی کردن آن، و اتفاق کرده اند بر اینکه این رای بود که عمر…آنرا احداث در مناسک نمود پس از آن صحیح است از او که رجوع نمود ازآن . و عینی: در عمده القاری ج 4 ص 562 گوید: پس اگر بگوئی: که از ابی ذر روایت شده که او گوید: متعه مخصوص اصحاب محمد صلی الله علیه و آله بود، در صحیح مسلم، میگویم: گویند: این گفته صحابی مخالف کتاب و سنت و اجماع و قول کسی است که بهتر از او بوده است. اما کتاب پس قول خدای تعالی “: فمن تمتع بالعمره الی الحج ” پس آنکه تمتع کرد عمره را بحج، و این عمومی است و مسلمین اجماع کرده اند بر اباحه و جواز تمتع در تمام عصرها، و جز این نیست که در فضل آن اختلاف کرده اند.

و اما سنت:

پس حدیث سراقه “: المتعه لنا خاصه او هی الی الابد ” آیا متعه برای ما تنهاست یا برای همیشه است فرمودند: بلکه آن برای همیشه است، و حدیث یاد شده در صحیح مسلم در صفه حج مانند این: و معنایش این است که اهل جاهلیت بودند که تمتع را جایز نمی دانستند و نمی دیدند عمره را در ماه های حج مگر هرزگی و عیاشی، پس پیامبر صلی الله علیه و آله بیان فرمود که خداوند تشریع فرمود: عمره را در ماههای حج و تجویز کرد متعه را تا روز قیامت، سعید بن منصور آنرا روایت کرده از گفته طاووس و زیادکرده در آن، پس چون اسلام آمد امر کرد مردم را که عمره کنند در ماه های حج، پس داخل شد عمره در ماه های حج تا روز قیامت و مخالفت کرد ابوذر را علی علیه السلام و سعد و ابن عباس و ابن عمر و عمران بن حصین و سایر صحابه و سایر مسلمین، عمران گوید: ما متعه میکردیم با رسول خدا صلی الله علیه وآله و قران درباره آن نازل شد پس نهی نکرد ما را رسول خدا صلی الله علیه وآله از آن و آیه ای آنرا نسخ نکرد، پس مردی برای خودش آنچه خواست گفت مورد اتفاق همه است.

و سعدبن ابی وقاص گوید: ما کردیم با رسول خدا صلی الله علیه و آله را یعنی متعه را و این یعنی آنکه نهی از آن کرد در آنروز کافر بعرش یعنی خانه مکه بود، مسلم آنرا روایت کرده اه،مقصود بان معاویه ابن ابی سفیان است چنانچه در صحیح مسلم است پس رای خلیفه و امر آن به عمره در غیر ماه های حج برگشت برای جاهلیت است چه قصد کند  یا نکند، زیرا که اهل جاهلیت همچنان که شنیدی مردمی بودند که نمی دیدند عمره را در ماه های حج، ابن عباس گوید: قسم به خدا که رسول خدا صلی الله علیه وآله عمره نبرد عایشه را در ذی حجه مگر آنکه قطع کند به این امر اهل شرک را، و گوید: آنها بودند که عمره در ماه های حج را ازبدترین هرزگی ها و شهوت رانی ها در روی زمین میدانستند.

-3 حدیثی که ابو داود نقل کرده آنرا در سننش ج 1 ص 283 ، از سعید بن مسیب که مردی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و و آله آمد پیش عمر بن خطاب…پس گواهی داد نزد او که شنیده بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرضی که از دنیا رفت نهی می کردند از عمره در حج. و پاسخ داده از آن بدر الدین عینی در عمده القاریج 4 ص 562 به قولش: جواب داده شده از این به این که آن حالتی است که مخالف کتاب و سنت و اجماع است مثل حدیث ابی ذر بلکه آن حالش پست تر است از آن زیرا که در اسنادش سخن ها و ایرادها است و زرقانی در شرح موطاء ج 2 ص 18 . پاسخ داده از آن که اسنادش ضعیف و بریده است چنانچه حفاظ بیان کرده اند. عطف کن به حدیث این مردی که شناخته نشده و شاید هنوز هم به دنیا نیامده باشد حدیثی را که ابو داود در سننش ج 1 ص 283 نقل کرده آنرا از معاویه بن ابی سفیان که گفت به اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله آیا میدانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله نهی کرد از چنین و چنان وسوارشدن بر پوست پلنگ، گفتند، بلی، گفت: پس میدانید که او نهی کرد ازنزدیک کردن بین حج و عمره را (حج قران) پس گفتند: اما این را پس نه پس گفت: اما او نهی کرد با آنها و شما فراموش کردید. بار خدایا تو منزهی، چه چیز جرئت داد و جری کرد ایشان بر نوامیس و احکام دین، پس اگر مانند متعه حجی که حکمش شامل میشود در هر سال صدها هزارنفر از مردم را که قرآن درباره آن نازل شده و رسول خدا صلی الله علیه وآله آنرا بجا آورده پس از آن نهی کرده از آن و تمام صحابه فراموش کردند و در میان ایشان بسیاری بودند که دوران صحبتشان طولانی بود با آن حضرت و هیچ یک از ایشان لب نگشود بسخن و یاد نکرد آنرا مگر معاویه بن ابی سفیانی که اسلامش متاخر از بیشترآنها بوده که قطعا و قهرا ادراک صحبتش اندک و شنیدنش کمتر بوده و آنرا اظهار نکرده و حرفی نزد مگر بعداز مدتها که از عمرش گذشته بود درروزیکه حکومت را متصرف شده بود و خوشش آمده بود که قدم بگذارد جای قدم کسانیکه از او مقدم بودند پس چه توقعی باقی می ماند به احکام در این موقع و چه اطمینانی حاصل میشود برای مسلمان بر آن و به جائی حق سوگند که تمام اینها نیست مگر بازی با شریعت پاک اسلامی و راه یافتن درز کردن هواهای نفسانی در آن و نیست شریعت در نزد این گروه مردان (معاویه ها و صدام ها و اربابهایشان…)مگر قوانین سیاسیه وقتیه که میگردد به نظر و دید آنکه بر مردم حکومت و کشور را اداره میکند رای کسی که متولی زمام آن شده است.

و این دو حدیث را جفت و منضم کن به روایتی که احمد آنرا نقل کرده در روایتی از اینکه اول کسی که از حج تمتع نهی کرد معاویه بود و حال آنکه ابوبکر و عمر و عثمان متعه حج نمودند، و در روایت دیگر است که ابوبکر از آن نهی کرد پس آن مخالف است در روایت معاویه با تمام آنچه که گذشت از صحاح و در روایت ابوبکر که مخالف با اکثر آنهاست، و من خیال میکنم که آنکه تلفیق کرده روایت اول را خواسته بار گناه عمر را سبک کرده باشد به انداختن نهی را بر گردن معاویه و کسی که دومی را آفریده و ایجاد کرده قرار داده این رای را از سنت و روش شیخین (ابوبکر و عمر) تا آنکه تقویت کند طرف آنرا غافل از اینکه قرآن و سنت نیامده بر هر قول و فتوائی که جانب داری از آنها کند برای سخن هر گوینده باشد و فتوای هر فتوا دهنده ای. عینی در عمده القاری ج 4 ص 562 گوید: پس اگرگفتی: که عمر و عثمان و معاویه نهی از آن کرده اند، گویم: که علماء صحابه بر ایشان انکار کرده و مخالفت در فعلشان با آنها کرده اند و حق با منکرین ایشانست نه غیر ایشان.

ونسبت تمتع به عثمان در حدیث احمد و ترمذی نبود مگر از غافل احمقی از احادیث بسیاری که دلالت میکند بر نهی آن از تمتع که آنرا امامان حدیث و حافظین در صحاح و مسانیدشان نقل کرده اند و در آنها اعتراض است بر مثل علی امیر المومنین علیه الصلوه والسلام وتمتع آنحضرت بقولش (یعنی عمر) میبینی مرا که نهی کنم مردم را از چیزی و حال آنکه تو آنرا می کنی، پس آن حضرت علیه السلام فرمود: نیستم من که ترک کنم سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله را به گفته احدی از مردم و در حدیث دیگر نزد بخاری: پس علی علیه السلام فرمود: قصد نداری مگر آنکه نهی کنی از کاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنرا به جا آورده. و به تحقیق رسید سختگیری و شده انکار عثمان بر کسی که حج تمتع نماید تا حدیکه نزدیک بود کشته شود مولای ما امیرالمومنین ازجری کردن او مردم را.

ابو عمر در کتاب العلم ج 2 ص 3. نقل کرده و در مختصر آن صحیفه 111 ، از عبد الله بنزبیر بازگو کرده که او گفت من با عثمان در جحفه بودم و با او گروهی و جمعی از مردم شام بودند و در میان آنان حبیب بن مسلمه فهری بوده که تمتع عمره را پرسیدند،  گفت: تمام کنید حج را و آنرا در ماه های حج خلاص نمائید پس اگر تاخیر انداختید این عمره تا آنکه زیارت کنید این خانه را دو زیارت بهتر است پس به درستی که خدا وسعت در خیر داده است. پس علی علیه السلام فرمود: قصد کردی(که حمله کنی و تصرف نمائی) در سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و رخصتی را که در کتابش به بندگان اجازه داده که بر ایشان تنگ بگیری درآن و از آن نهی نمائی و حال آنکه آن برای نیازمند و دور از خانه بوده آنها  تهلیل و احرام بعمره و حج با هم نموده، پس عثمان رو بمردم کرد و گفت آیا من نهی از آن کردم، من از آن نهی نمیکنم جز این نیست که رائی بود که من به آن اشاره کردم پس هرکس خواست به آن عمل کند و هر کس خواست آنرا ترک نماید، گوید: پس فراموش نمیکنم گفته مردی از اهل شام را با حبیب بن مسلم: نگاه کن باین که چطورمخالفت با امیر المومنین میکند، قسم به خدا که اگر مرا فرمان دهد گردنش را میزنم، گفت: پس حبیب، دستش را بلند کرد و محکم بسینه او زد و گفت:ساکت شود خدا دهانت را پر از خاک کند اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله داناترند به آنچه را که در آن اختلاف میکنند. و به آنچه ما یاد کردیم ظاهر میشود فساد بقیه گفته شده از وجوهی که ممکن بود توجیه کند و بپذیرد عذر رای خلیفه را و کسی که میخواهد تفصیل بیش از این را در این موضوع بداند پس بر اوست که رجوع کند به زاد المعاد ابن قیم جوزیه ج 1 ص 177

( الغدیرفی الکتاب و السنة و الادب ،ج 6 ، ص 302 الی 310)

متن عربی

نظرة فی المتعتین

هذه جملة ممّا ورد فیهما من الأحادیث، و هی کما تری بنفسها وافیة بإثبات تشریعهما علی العهد النبوی کتاباً و سنّة من دون نسخ یعقب حکمهما، أضف إلیها من الأحادیث الکثیرة الدالّة علی إباحتهما و لم نذکرها لخلوِّها عن نهی عمر، و لم یکن النهی منه فی المتعتین إلّا رأیاً محضاً أو اجتهاداً مجرّداً تجاه النصِّ.

أمّا متعة الحجِّ:

فقد نهی عنها لما استهجنه من توجّه الناس إلی الحجِّ و رؤوسهم تقطر ماءً بعد مجامعة النساء بعد تمام العمرة، لکنّ اللَّه سبحانه کان أبصر منه بالحال، و نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم کان یعلم ذلک حین شرّع إباحة متعة الحجِّ حکماً باتّا أبدیّا إلی یوم القیامة کما هو نصُّ الأحادیث الآنفة و الآتیة، و لم یکن ما جاء به إلّا استحساناً یخصُّ به لا یعوّل علیه و جاه الکتاب و السنّة.

هذا ما رآه الخلیفة هو بنفسه فی مستند حکمه، و هناک أقاویل منحوتة جاءوا بها شوهاء لیعضدوا تلک الفتوی المجرّدة، و یبرِّروا بها ما قدم علیه الخلیفة و تفرّد به، و کلّها یخالف ما نصَّ علیه هو بنفسه، و هی أعذار مفتعلة لا تدعم قولًا و لا تغنی من الحقِّ شیئاً. فمنها:

1- إنّ المتعة التی نهی عنها عمر هی فسخ الحجِّ إلی العمرة التی یحجّ بعدها. و تدفعه نصوص الصحاح المذکورة عن ابن عبّاس، و عمران بن الحصین، و سعد بن أبی وقّاص، و محمد بن عبد اللَّه بن نوفل، و أبی موسی الأشعری، و الحسن، و بعدها

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 303

نصوص العلماء علی أنّ المنهیّ عنه للخلیفة هو متعة الحجِّ و الجمع بین الحجِّ و العمرة.

و قبل هذه کلّها تنصیص عمر نفسه علی ذلک و تعلیله للنهی عنها بقوله: إنّی أخشی أن یعرِّسوا بهنّ تحت الأراک ثمّ یروحوا بهن حجّاجاً. و قوله: إنِّی لو رخّصت فی المتعة لهم لعرّسوا بهنّ فی الأراک ثمّ راحوا بهنّ حجّاجاً. و قوله: کرهت أن یظلّوا معرِّسین بهنّ فی الأراک ثمّ یروحوا فی الحجِّ تقطر رءوسهم.

و قال الشیخ بدر الدین العینی الحنفی فی عمدة القاری شرح صحیح البخاری «1» (4/568): قال عیاض و غیره جازمین؛ بأنّ المتعة التی نهی عنها عمر و عثمان هی فسخ الحجِّ إلی العمرة لا العمرة التی یحجّ بعدها. قلت: یرد علیهم ما جاء فی روایة مسلم فی بعض طرقه التصریح بکونها متعة الحجِّ،

و فی روایة له: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أعمر بعض أهله فی العشر. و فی روایة له: جمع بین حجّ و عمرة.

و مراده التمتّع المذکور و هو الجمع بینهما فی عام واحد. انتهی.

2- اختصاص إباحة المتعة بالصحابة فی عمرتهم مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فحسب. عزوا ذلک إلی عثمان و إلی الصحابی العظیم أبی ذر الغفاری، و یرد علیه کما فی زاد المعاد لابن القیّم «2» (1/213): إنّ تلکم الآثار الدالّة علی الاختصاص بالصحابة بین باطل لا یصحّ عمّن نُسب إلیه البتّة، و بین صحیح عن قائل غیر معصوم لا یعارض به نصوص المشرِّع المعصوم.

ففی صحیحة الشیخین و غیرهما عن سراقة بن مالک قال: متعتنا هذه یا رسول اللَّه لعامنا هذا أم للأبد؟ قال: «لا بل للأبد- لأبد الأبد» «3».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 304

و فی صحیحة أخری، عن سراقة، قال: قام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم خطیباً فقال: «ألا إنّ العمرة قد دخلت فی الحجِّ إلی یوم القیامة» «1».

و فی صحیحة عن ابن عبّاس، قال: «دخلت العمرة فی الحجِّ إلی یوم القیامة» «2».

قال الترمذی بعده فی صحیحه «3» (1/175): و فی الباب عن سراقة بن مالک و جابر بن عبد اللَّه، و معنی هذا الحدیث: أن لا بأس بالعمرة فی أشهر الحجّ، و هکذا فسّره الشافعی و أحمد و إسحاق، و معنی هذا

الحدیث: أنّ أهل الجاهلیة کانوا لا یعتمرون فی أشهر الحجِّ، فلمّا جاء الإسلام رخّص النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم فی ذلک فقال: «دخلت العمرة فی الحجّ إلی یوم القیامة».

یعنی لا بأس بالعمرة فی أشهر الحجِّ. انتهی.

و فی صحیحة عن عمر نفسه، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «أتانی جبرئیل علیه السلام و أنا بالعقیق فقال: صلِّ فی هذا الوادی المبارک رکعتین و قل: عمرة فی حجّة فقد دخلت العمرة فی الحجّ إلی یوم القیامة» «4». فما أجرأ الخلیفة علی سنّة أخبره بها رسول اللَّه، و أتی بها جبرئیل!

و قال السندی فی حاشیة سنن ابن ماجة (2/231): ظاهر حدیث بلال موافقة نهی عمر عن المتعة، و الجمهور علی خلافه، و أنّ المتعة غیر مخصوصة بهم، فلذلک حملوا المتعة بالفسخ و اللَّه أعلم. انتهی.

و حدیث بلال هذا من الأحادیث الدالّة علی اختصاص المتعة بالصحابة، و فیه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 305

قال أحمد: لا یعرف هذا الرجل، هذا حدیث لیس إسناده بالمعروف، لیس حدیث بلال عندی بثبت. و قال ابن القیّم فی زاد المعاد «1» بعد نقله قول أحمد: قلت: و ممّا یدلّ علی صحّة قول الإمام أحمد، و أن هذا الحدیث لا یصحّ أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أخبر عن المتعة أنّها للأبد، فنحن نشهد باللَّه أنّ حدیث بلال هذا لا یصحّ عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و هو غلط علیه، و کیف تقدّم روایة بلال علی روایات الثقات الأثبات إلی أن قال:

قال المجوّزون للفسخ: هذا قول فاسد لا شکّ فیه بل هذا رأی لا شکّ فیه، و قد صرّح بأنّه رأی من هو أعظم من عثمان و أبی ذرّ و عمران بن حصین.

ففی الصحیحین «2» و اللفظ للبخاری: تمتّعنا مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و نزل القرآن، فقال رجل برأیه ما شاء، و لفظ مسلم «3»: نزلت آیة المتعة فی کتاب اللَّه عزّ و جلّ- یعنی متعة الحجّ- و أمرنا بها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، ثمّ لم تنزل آیة تنسخ متعة الحجّ و لم ینهَ عنها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حتی مات،

قال رجل برأیه ما شاء. و فی لفظ: یرید عمر. و قال عبد اللَّه بن عمر لمن سأله عنها و قال: إنّ أباک نهی عنها: أمر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أحقّ أن یتّبع أو أبی؟ و قال ابن عبّاس لمن کان یعارضه فیها بأبی بکر و عمر: یوشک أن ینزل علیکم حجارة من السماء أقول: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و تقولون: قال أبو بکر و عمر.

فهذا جواب العلماء لا جواب من یقول: عثمان و أبو ذرّ أعلم برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم منکم، و هلّا قال ابن عبّاس و عبد اللَّه بن عمر: أبو بکر و عمر أعلم برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم منّا؟ و لم یکن أحد من الصحابة و لا أحد من التابعین یرضی بهذا الجواب فی دفع نصّ عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و هم کانوا أعلم باللَّه و رسوله و أتقی له من أن یقدّموا علی قول المعصوم رأی غیر المعصوم.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 306

ثمّ ثبت النصّ عن المعصوم بأنّها باقیة إلی یوم القیامة، و قد قال ببقائها علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه، و سعد بن أبی وقّاص، و ابن عمر، و ابن عبّاس، و أبو موسی، و سعید ابن المسیّب، و جمهور التابعین.

و یدلّ علی أنّ ذلک رأی محض لا یُنسب إلی أنه مرفوع إلی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، أنّ عمر بن الخطّاب رضی الله عنه لمّا نهی عنها قال له أبو موسی الأشعری: یا أمیر المؤمنین ما أحدثت فی شأن النسک؟ فقال: إن نأخذ بکتاب ربِّنا فإنّ اللَّه یقول: (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ

) «1». و إن نأخذ بسنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، لم یحلّ حتی نحر. فهذا اتّفاق من أبی موسی و عمر علی أنّ منع النسخ إلی المتعة و الإحرام بها ابتداءً إنّما هو رأی منه أحدثه فی النسک لیس عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و إن استدلّ له بما استدلّ، و أبو موسی کان یفتی الناس الفسخ فی خلافة أبی بکر رضی الله عنه کلّها و صدراً من خلافة عمر حتی فاوض عمر رضی الله عنه فی نهیه عن ذلک، و اتّفقا علی أنّه رأی أحدثه عمر رضی الله عنه فی النسک، ثمّ صحّ عنه الرجوع عنه. انتهی «2».

و قال العینی فی عمدة القاری «3» (4/562): فإن قلت: روی عن أبی ذرّ أنّه قال: کانت متعة الحجّ لأصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاصّة، فی صحیح مسلم «4». قلت: قالوا: هذا قول صحابیّ یخالف الکتاب و السنّة و الإجماع و قول من هو خیر منه. أمّا الکتاب فقوله تعالی: (فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِ

) «5». و هذا عامّ، و أجمع المسلمون علی إباحة التمتّع فی جمیع الأعصار و إنّما اختلفوا فی فضله. و أمّا السنّة

فحدیث سراقة «6»: المتعة لنا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 307

خاصّة أو هی للأبد؟ قال: «بل هی للأبد»

، و حدیث جابر المذکور فی صحیح مسلم فی صفة الحجّ نحو هذا، و معناه أنّ أهل الجاهلیة کانوا لا یجیزون التمتّع و لا یرون العمرة فی أشهر الحجّ إلّا فجوراً، فبیّن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أنّ اللَّه قد شرّع العمرة فی أشهر الحجّ و جوّز المتعة إلی یوم القیامة. رواه سعید بن منصور من قول طاوس، و زاد فیه: فلمّا کان الإسلام أُمِر الناس أن یعتمروا فی أشهر الحج فدخلت العمرة فی أشهر الحج إلی یوم القیامة، و قد خالف أبا ذرّ علیّ و سعد و ابن عبّاس و ابن عمر و عمران بن حصین و سائر الصحابة و سائر المسلمین،

قال عمران: تمتّعنا مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و نزل فیه القرآن فلم ینهنا عنه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و لم ینسخها شی ء، فقال فیها رجل برأیه ما شاء.

متّفق علیه.

و قال سعد بن أبی وقّاص: فعلناها مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یعنی المتعة و هذا- یعنی الذی نهی عنها- یومئذٍ کافر بالعرش- یعنی بیوت مکّة «1»-. رواه مسلم «2».

 

انتهی. یعنی به معاویة بن أبی سفیان کما فی صحیح مسلم.

فرأی الخلیفة و أمره بالعمرة فی غیر أشهر الحجّ عود إلی الرأی الجاهلی قصده أو لم یقصد، فإنّ أهل الجاهلیة کما سمعت کانوا لا یرون العمرة فی أشهر الحجّ،

قال ابن عبّاس: و اللَّه ما أعمر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عائشة فی ذی الحجّة إلّا لیقطع بذلک أمر أهل الشرک.

و قال: کانوا یرون أنّ العمرة فی أشهر الحجّ من أفجر الفجور فی الأرض «3».

3- ما أخرجه أبو داود فی سننه «4» (1/283)، عن سعید بن المسیّب، أنّ رجلًا من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أتی عمر بن الخطّاب رضی الله عنه فشهد عنده أنّه سمع رسول اللَّه 3- صلی الله علیه و آله و سلم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 308

فی مرضه الذی قبض فیه ینهی عن العمرة قبل الحجّ.

و أجاب عنه بدر الدین العینی فی عمدة القاری «1» (4/562) بقوله: أُجیب عن هذا بأنّه حالة مخالفة للکتاب و السنّة و الإجماع کحدیث أبی ذرّ، بل هو أدنی حالًا منه فإنّ فی إسناده مقالًا. انتهی.

و أجاب عنه الزرقانی فی شرح الموطّأ «2» (2/180) بأنّ إسناده ضعیف و منقطع کما بیّنه الحفّاظ.

اعطف إلی حدیث ذلک الرجل الذی لم یعرف و لعلّه لم یولد بعد، ما أخرجه أبو داود فی سننه «3» (1/283) عن معاویة بن أبی سفیان أنّه قال لأصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: هل تعلمون أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن کذا و کذا و رکوب جلود النمور؟ قالوا: نعم. قال: فتعلمون أنّه نهی أن یقرن بین الحجّ و العمرة؟ فقالوا: أمّا هذا فلا. فقال: أما إنّها معهنّ و لکنّکم نسیتم.

سبحانک اللّهم ما أجرأهم علی نوامیس الدین! فلو کان مثل متعة الحجّ التی یشمل حکمها فی کلّ سنة مئات من أُلوف الناس نزل فیها القرآن و فعلها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، ثمّ ینهی عنها صلی الله علیه و آله و سلم و ینساه کلّ الصحابة و فیهم کثیرون طالت أیّام صحبتهم، و لم یتفوّه به أیّ أحد، و لم یذکره إلّا معاویة بن أبی سفیان المتأخّر إسلامه عن أکثرهم، المستتبع لقصر صحبته و قلّة سماعه و لا یفوه به إلّا بعد لأی من عمر الدهر یوم تولّی الأمر و راقه أن یحذو حذو من تقدّمه، فأیّ ثقة تبقی بالأحکام عندئذٍ؟ و أی اعتماد یحصل للمسلم علیها؟ و لعمر الحقِّ لیست هذه کلّها إلّا لعباً بالشریعة المطهّرة و تسریباً للأهواء فیها، و ما کانت هی عند أُولئک الرجال إلّا قوانین

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 309

سیاسیة وقتیّة تدور بنظر من ساسها و رأی من تولّی أزمّتها.

و شفع الحدیثین بما رواه أحمد «1» فی روایة من أنّ أوّل من نهی عنها معاویة و تمتّع أبو بکر و عمر و عثمان. و فی أخری «2» أنّ أبا بکر نهی عنها. فهو مضادّ فی معاویة لجمیع ما تقدّم من الصحاح، و فی أبی بکر لأکثرها، و أحسب أنّ من لفّق الروایة الأُولی أراد تخفیفاً عن عمر بإلقاء النهی علی عاتق معاویة، و من اختلق الثانیة جعل ذلک الرأی من سنّة الشیخین لیقوی جانبه، ذاهلًا عن أنّ الکتاب و السنّة یأتیان علی کلّ قول و فتوی یتحیّزان عنهما لأیّ قائل کان القول، و من أی مُفتٍ صدرت الفتوی.

قال العینی فی عمدة القاری «3» (4/562): فإن قلت: قد نهی عنها عمر و عثمان و معاویة، قلت: قد أنکر علیهم علماء الصحابة و خالفوهم فی فعلها، و الحقّ مع المنکرین علیهم دونهم. انتهی.

و لم یکن عزو التمتّع إلی عثمان فی حدیث أحمد و الترمذی إلّا من ذاهل مغفّل عن أحادیث کثیرة دالّة علی نهیه عنها أخرجها أئمّة الحدیث و حفّاظه فی الصحاح و المسانید «4»، و فیها اعتراضه علی مثل علیّ أمیر المؤمنین و تمتّعه

بقوله: ترانی أنهی الناس عن شی ء و أنت تفعله؟ فقال علیه السلام: «ما کنت لأدعَ سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لقول

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 310

أحد من الناس» «1».

و فی حدیث آخر عند البخاری «2»: فقال علیّ: «ما ترید إلّا أن تنهی عن أمر فعله رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم» «3».

و قد بلغت شدّة نکیر عثمان علی من تمتّع إلی حدّ کاد أن یقتل من جرّائه مولانا أمیر المؤمنین.

أخرج أبو عمر فی کتاب جامع العلم «4» (2/30) و فی مختصره «5» صحیفة (111)، عن عبد اللَّه بن الزبیر؛ أنّه قال: أنا و اللَّه لمع عثمان بالجحفة و معه رهط من أهل الشام و فیهم حبیب بن مسلمة الفهری، إذ قال عثمان و ذکر له التمتّع بالعمرة إلی الحجّ: أن أتمّوا الحجّ و خلّصوه فی أشهر الحجّ، فلو أخّرتم هذه العمرة حتی تزوروا هذا البیت زورتین کان أفضل فإنّ اللَّه قد وسّع فی الخیر. فقال له علیّ: «عمدت إلی سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و رخصة رخّص للعباد بها فی کتابه، تضیّق علیهم فیها و تنهی عنها، و کانت لذی الحاجة و لنائی الدار»، ثمّ أهلَّ بعمرة و حجّة معاً، فأقبل عثمان علی الناس فقال: و هل نهیت عنها؟ إنّی لم أنهَ عنها إنّما کان رأیاً أشرت به، فمن شاء أخذ به، و من شاء ترکه.

قال: فما أنسی قول رجل من أهل الشام مع حبیب بن مسلمة: أُنظر إلی هذا کیف یخالف أمیر المؤمنین؟ و اللَّه لو أمرنی لضربت عنقه. قال: فرفع حبیب یده فضرب بها فی صدره و قال: اسکت فضَّ اللَّه فاک؛ فإنّ أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أعلم بما یختلفون فیه.

و بما ذکر یظهر فساد بقیّة ما قیل من الوجوه المبرّرة لرأی الخلیفة، و من ابتغی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 311

وراء ذلک تفصیلًا فی الموضوع فعلیه بزاد المعاد لابن قیّم الجوزیّة «1» (1/177- 225).