اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

ولادت امیرالمؤمنین(ع) در کعبه در کتب اهل سنت و در شعر شعرا

متن فارسی

میلادامیرالمومنین حضرت علی(ع) درکعبه در شعر شعرا

آن چه این شعر متضمن است در این قصیده اشاره ای به جمعی از فضائل مولای ما امیر المؤمنین صلوات الله علیه است و ما بسط کلام دادیم در جمله مهمّی از آن در اجزاء پیشین و در اینجا یاد میکنیم آنچه را که شاعر ما اشاره بآن نموده در قولش:
من کان فی حرم الرحمن مولده و حاطه اللّه من بأس و عدوان

قصد نموده بآن حکایت ولادت او صلوات اللّه علیه را در کعبه معظّمه در حالیکه دیوار خانه برای مادرش فاطمه دختر اسد شکافته شد پس او داخل سپس محلّ باز شده بهم آمد پس فاطمه در خانه کعبه بود تا آنکه بدنیا آمد شرافت دهنده خانه خدا باین مولود مسعود و او از میوه های بهشت خورد و شکافته نشد صدف کعبه از گوهر رخشنده اش مگر آنکه روشن نمود جهان هستی را به نور رخسار رخشنده آن و پراکنده و منتشر ساخت در فضا عطر و بوی خوش پیکر اقدسش. و این یک حقیقت و واقعیتیست که اتفاق کرده اند بر اثبات آن دو گروه شیعه و سنی و احادیث باثبات آن کمک نموده و کتابها پر از آن احادیث است پس ما باکی نداریم به داد و فریاد یاوه سرایان و سخن گویان بی هدف بعد از تصریح کردن جمع زیادی از بزرگان شیعه و سنّی بر تواتر اتفاق این حادثه تاریخی.
حاکم در مستدرک ج 3 ص 483 گوید و بتحقیق که از اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد زائید امیر المؤمنین علی بن ابیطالب که خدا او را سرفراز کند در دل کعبه.
و حافظ گنجی شافعی در کتاب (الکفایة) حکایت کرده از طریق ابن نجّار از حاکم نیشابوری که او گفت بدنیا آمد امیر المؤمنین علی بن ابیطالب به مکّه در بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سی ام عام الفیل و پیش از او و بعد از او نوزادی در بیت الله الحرام بدنیا نیامد جز او برای بزرگداشت او و برای احترام به مقام او در بزرگی و شرافت.
و پیروی کرده او را احمد فرزند عبد الرحیم دهلوی مشهور بشاه ولیّ الله پدر عبد العزیز دهلوی نویسنده (تحفة اثنا عشریة در ردّ بر شیعه) پس در کتابش (ازالة الخفاء) گفت: اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد زائید امیر المؤمنین علی علیه السلام را در دل کعبه و بدرستیکه او در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال بعد از عام الفیل متولد شد و بدنیا نیامد جز او هیچکسی نه قبل از او و نه بعد از او.
شهاب الدین سید محمود آلوسی صاحب تفسیر بزرگ گوید: در کتاب (سرح الجریدة الغیبه فی شرح القصیدة العینیة) عبد الباقی افندی عمری ص 5 در نزد گفته شاعر.:
انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکّه عند البیت اذ وضعا

تو آن علی هستی که فوق بلندی بالا رفته ای چونکه در دل مکّه نزد خانه خدا متولّد شدی.
و بدنیا آمدن امیر که خدا او را سرافراز کند در خانه خدا امر مشهوریست در دنیا و در کتابهای دو گروه سنّی و شیعه یاد شده
تا آنجا که گوید: و مشهور نشده که دیگری جز او که خدا سرافرازش کند در آنجا متولد شده باشد چنانچه میلاد او شهرت گرفته بلکه اتفاق کلمه بر او نشده و چه اندازه سزاوار و شایسته است برای امام امامان پیشوای رهبران که ولادتش در جائی باشد که آنجا قبله مؤمنین است. و منزّه است آن خدائی که میگذارد چیزی را در جای خودش و اوست دادرس ترین دادرسان.
و در صفحه 75 نزد گفته عمری گوید:
و انت انت الذی حطّت له قدم فی موضع یده الرحمن قد وضعا

و تو آنچنان کسی هستید که گذاردی برای شکستن بتها قدمت را در محلّیکه دست خدا بر آن گذارده شده بود و گفته اند:
که دوست داشت علی که بر او درود و تحیّت خدا باد که جبران کند کعبه مکانی را که تولّد یافته بود در دل آن بریختن بتها را از بالای آن زیرا چنانچه در بعضی از اخبار آمده خانه کعبه شکایت کرد به خدای تعالی پرستش بتها را در اطراف آن و میگفت: ای پروردگار من تا چه وقت این بتها پرستیده شوند در اطراف من و خداوند تعالی او را وعده داد که از این بتها و بت پرستیدنها پاکسازی کند.
بدنیا آمدن «امیر المؤمنین علیه السلام» در کعبه
و به این معنی اشاره کرده علّامه سید رضای هندی به گفته اش:
لمّا دعاک الله قدما لان تولد فی البیت فلبیته
شکرته بین قریش بان طهّرت من اصنامهم بیته

زمانیکه خداوند تو را از قدیم دعوت کرد که هر آینه در خانه خدا بدنیا آئی پس او را اجابت نمودی سپاس گفتی او در میان قریش باینکه پاکسازی کردی از بتهای ایشان خانه او را.
و خواننده می یابد این منقبت را یعنی (بدنیا آمدن او را در خانه خدا) از مناقب مسلّمه و قطعیّه از فضائل امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه در بسیاری از مصادر برادران تسنّن که از آنهاست.
1- مروج الذهب ج 2 ص 2 تألیف ابی الحسن علی بن حسین مسعودی هذلی
2- تذکرة خواصّ الامة ص 7 سبط ابن جوزی حنفی
3- فصول المهمة ص 14 ابن صباغ مالکی
4- سیرة النبویّة ج 1 ص 150 نور الدین علی حلبی شافعی
5- شرح الشفاج 1 ص 151 شیخ علی قاری حنفی
6- مطالب السئول ص 11 ابی سالم محمد بن طلحة شافعی
7- محاضرة الاوائل ص 120 شیخ علاء الدین سکتواری
8- مفتاح النجا در مناقب آل العبا میرزا محمد بدخشی
9- المناقب امیر محمد صالح ترمذی
10- مدارج النبوة شیخ عبد الحق دهلوی
11- نزهة المجالس ج 3 ص 204 عبد الرحمن صفوری شافعی
12- آینه تصوّف ط ص 1311 شاه محمد حسن چشتی
13- روائح المصطفی ص 10 تألیف صدر الدین احمد بردوانی
14- کتاب الحسین ج 1 ص 16 تألیف سید علی جلال الدین
15- کفایة الطالب ص 37 تألیف شیخ حبیب الله شنقیطی
16- نور الابصار ص 76 تألیف سید محمد مؤمن شبلنجی
و امّا بزرگان شیعه پس بتحقیق که این حادثه تاریخی را جمع بزرگی از ایشان یاد کرده که از آنهاست:
1- حسن فرزند محمد فرزند حسن قمی در تاریخ قم که آنرا تألیف کرده و پیش کش صاحب بن عبّاد نموده در سال 378 و شیخ حسن ابن فرزند علی فرزند حسن قمی آنرا ترجمه بفارسی کرده در سال 865 مراجعه کن ص 191- از ترجمه را.
2- شریف رضی متوفّای 406 (ترجمه شده در ج 4 صفحه 181- 221) آنرا در خصایص الائمة یاد نموده و گفته نمیدانم مولودی را غیر از او در کعبه.
3- شیخ الامة معلم البشر ابو عبد الله شیخ مفید متوفای 413 در کتاب (المقنع) و مسار الشیعه ص 51 طبع مصر و کتاب ارشاد ص 3 گوید: غیر از علی علیه السلام کسی نه قبل از او و نه بعد از او در خانه خدا بدنیا نیامده برای احترام کردن خدا که بزرگ است نام او ویرا باین ویژه گی و بزرگ داشتن مقام او در بزرگی.
4- شریف مرتضی متوفای 436 که ترجمه او گذشت (در ج 4 ص 264- 299) آنرا یاد کرده در شرح قصیده بآئیه حمیری ص 51 ط مصر و گوید: مانندی برای او نیست در این فضیلت و برتری
5- نجم الدین شریف ابو الحسن علی بن ابی الغنائم محمد معروف بابن صوفی که آنرا یاد کرده در کتابش (المجدی) مخطوط
6- شیخ ابو الفتح کراچکی متوفای 449 در (کنز الفوائد) صفحه 115.
7- شیخ حسین فرزند عبد الوهاب معاصر شریف مرتضی در عیون المعجزات.
8- شیخ الطائفة محمد فرزند حسن طوسی متوفای 460 در تهذیب ج 2 و مصباح المتهجد ص 560 و امالی ص 80- 82.
9- امین الاسلام فضل فرزند حسن طبرسی متوفای 548- صاحب (مجمع البیان) در کتاب (اعلام الوری) ص 93 و گوید هرگز نوزادی جز او در خانه خدا بدنیا نیامده نه پیش از او و نه بعد از او.
10- ابن شهرآشوب ساروی فوت شده سال 588 در کتاب (مناقب) ج 1 ص 359 و ج 2 ص 5.
11- ابن بطریق شمس الدین ابو الحسین یحیی فرزند حسن حلّی فوت شده سال 600 در کتابش (العمدة) و گوید: نوزادی قبل از او و بعد از او در خانه خدا بدنیا نیامده است.
12- رضی الدین علی فرزند طاووس متوفای 664 در کتابش (اقبال) ص 141.
13- عماد الدین حسن طبری آملی صاحب (کامل) نوشته شده سال 675 در کتابش (تحفة الابرار) در فصل هشتم از باب چهارم.
14- بهاء الدین اربلی متوفای 692 (ترجمه اش در ج 5 ص 445) گذشت در کتابش (کشف الغمّة) ص 19 و گوید: بدنیا نیامده در خانه خدا هیچکس جز او نه پیش از او و نه بعد از او و آن فضیلتی است که خدا مخصوص او قرار داده برای تجلیل و
بزرگداشت او و برای بلند کردن مقام او و جهت اظهار کردن بزرگواری او.
15- ابو علی فرزند فتال نیشابوری که بیوگرافیش در (کتاب شهداء فضیلت) ما ص 37 یاد شده آنرا در (روضة الواعظین) ص 67 نقل نموده است.
16- هند و شاه فرزند عبد الله صاحبی نخجوانی در (تجارب السلف) ص 37.
17- علّامه حسن فرزند یوسف حلّی فوت شده سال 726 در دو کتابش (کشف الحق و کشف الیقین) صفحه 5 نقل کرده و تصریح کرده بر اینکه کسی جز او در خانه خدا بدنیا نیامده نه قبل از او و نه بعد از او.
18- جمال الدین فرزند غیبة متوفای سال 828 در (عمدة الطالب) ص 41.
19- شیخ علی فرزند یونس عاملی بیاضی متوفّای 877 در کتاب (الصراط المستقیم).
20- سیّد محمد فرزند احمد فرزند عمید الدین علی حسینی در (المشجر الکشاف للساده، الاشراف) ص 230 طبع مصر.
21- شیخ تقی الدین کفعمی که بیوگرافیش در این جزء خواهد آمد انشاء الله در (المصباح) 512
22- احمد فرزند محمد فرزند عبد الغفّار غفاری قزوینی در تاریخ نگارستان نویسنده سال 949 ص 10 طبع 1245.
23- قاضی نور الله مرعشی شهید 1019 که بیوگرافیش در کتاب ما (شهداء فضیلت) ص 171 در کتابش (احقاق الحق).
24- شیخ عبد النبی جزایری متوفّای سال 1021 در کتاب (حاوی الاقوال).
25- شیخ محمد فرزند شیخ علی لاهیجانی در (محبوب القلوب).
26- ملّا محسن کاشانی متوفّای 1091 در کتابش (تقویم المحسنین).
27- شیخ نظام الدین محمد فرزند حسین تفرشی ساوجی شاگرد شیخ بهائی در تألیفش (تکمله الجامع العباسی) استاد یاد شده است.
28- شیخ ابو الحسن شریف متوفّای 1100 در کتاب بزرگ عالی ارزنده اش (ضیاء العالمین) و گوید این واقعه و منقبت در صدر اوّل مشهور بوده است.
29- سید هاشم توبلی بحرانی صاحب تألیف گرانقدر متوفّای 1107 در (غایة المرام) و گوید: این بحد تواتر رسیده و در کتابهای عامّه اهل سنّت و خاصّه شیعیان معلوم و مسلّم است.
30- علّامه مجلسی (که روح و روانش شاد باشد) متوفّای 1110 در جلاء العیون ص 80 چیزی گفته که معنایش اینست مشهور است بین حدیث گوینده گان و تاریخ نگاران که آنحضرت در خانه خدا بدنیا آمده.
31- سید نعمّت الله جزایری متوفای 1112 در (انوار نعمانیّه).
32- سید علی خان شیرازی متوفّای 1118- یا 20 در (حدائق الندیه در شرح الفوائد الصمدیّه).
33- سید محمد طباطبائی جدّ آیة الله بحر العلوم که در سال 1126 هجری از تألیف بعضی از تألیفاتش فارغ شده در رساله ایکه برای تواریخ زاد روز امامان علیهم السلام و وفیات آنها وضع نموده است.
34- سید عباس فرزند علی فرزند نور الدین موسوی حسینی مکّی متوفّای 1179 در کتابش (نزهة الجلیس) ج 1 ص 68
35- ابو علی حائری متوفای 1215 در کتاب رجال معروفش (منتهی المقال) ص 46.
36- سید محسن اعرجی متوفّای سال 1227 در (عمدة الرجال).
37- شیخ خضر فرزند شلّال عفکاوی نجفی متوفّای 1255 در کتاب (مزارش) موسوم بابواب الجنان و بشائر الرضوان.
38- سید حیدر حسنی حسینی کاظمی متوفّای 1265 در عمدة الزائر صفحه 54.
39- سید مهدی قزوینی متوفّای 1300 در (فلک النجاة) صفحه 326.
40- مولا سید محمود فرزند محمد علی فرزند محمد باقر در (تحفة السلاطین) ج 2 پس چیزی گفت که معنایش: اینست که داستان تولد امیر المؤمنین علیه السلام مشهور است مانند خورشید در نیم روز.
41- مولا سلطان محمد فرزند تاج الدین حسن در کتاب (تحفة المجالس) صفحه 88 طبع سال 1274.
42- سید میرزا حسن زنوزی ساکن خوی در کتاب بزرگ خود(بحر العلوم).
43- حاج ملا شریف شیروانی از شاگردان سید بزرگوار (صاحب ریاض) در کتابش «الشهاب الثاقب» در مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام.
44- ملّا علی اصغر بروجردی در عقاید الشیعه ص 31 طبع سال 1263.
45- حاج میرزا حبیب الله خوئی در کتاب بزرگش- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 71-.
46- ابو عبد الله جعفر فرزند محمد فرزند جعفر حسینی اعرجی در کتاب (مناهل الضرب فی انساب العرب).
47- حاج شیخ عباس قمی متوفای 1359 در (سفینة البحار) ج 2 صفحه 329.
48- حاج سید محسن امین حسینی عاملی در (اعیان الشیعة) ج 3 ص 3.
49- حاج شیخ جعفر نقدی در کتابش (نزهة المحبین فی فضائل امیر المؤمنین علیه السلام) صفحه 2- 8.
50- شیخ ما اردوبادی در این موضوع کتاب بزرگی تألیف کرده و حقیقة مبالغه کرده در محروم کردن دیگران در تحقیق و در کمانش تیری را باقی نگذاشت و بر تو است فهرست عناوین کتابش:
1- حدیث زادگاه شریف آنحضرت و تواتر آن.
2- حدیث بدنیا آمدن آن بزرگوار مشهور میان امت اسلامی.
3- خبر بدنیا آمدنش و محدّثین.
4- حدیث ولادت و دانشمندان علم انساب.
5- حدیث ولادت و تاریخ نگاران.
6- حدیث ولادت و شعراء
7- حدیث ولادت و اتفاق علماء بر آن.
قاضی ابو البختری کتابی تألیف کرده در مولد امیر المؤمنین علیه السلام چنانچه یاد کرده آنرا نجاشی شیخ الطائفة و روایت کرده آنرا ابو محمد علوی حسن فرزند محمد از حجر فرزند محمد ساقی از رجاء فرزند سهل صنعائی از ابی البختری چنانچه در تاریخ خطیب بغدادی ج 7 ص 419 و نجاشی در فهرست خود ص 279 یاد کرده، کتاب مولد امیر المؤمنین علیه السلام برای شیخ ما ابن بابویه صدوق.
و بسیاری از بزرگان شیعه و شعراء آنها این واقعه تاریخی را بنظم درآورده است امثال:
1- سید حمیری متوفای 173 و بیوگرافی او گذشت در ج 2 ص 231- 278 گوید:
ولدته فی حرم الاله و امنه و البیت حیث فنآوه و المسجد

زائید او را در حرم خدا و محلّ امن او و خانه حق جائیکه حریم خانه و مسجد الحرام بود.
بیضاء طاهرة الثیاب کریمة طابت و طاب ولیدها و المولد

بانوی سفید چهره پاک دامن بزرگواریکه پاک بود و پاک بود نوزاد او زایشگاه او.
فی لیلة غابت نحوس نجومها و بدت مع القمر المنیر الاسعد

در شبیکه پنهان شده نحوست ستاره های آنشب و نمایان شد با ماه ستاره روشن فرخنده ای.
مالّف فی خرق القوابل مثله الّا ابن آمنة النبیّ محمد

پیچیده نشده در پارچه های قابله ها مانند او مگر فرزند آمنه محمد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم.
2- محمد فرزند منصور سرخسی یاد کرده آنرا در ابیاتیکه یافت میشود در مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 360.
3- خواجه معین الدین چشتی ازمیری متوفّای 632 «1».
4- ملّای رومی (صاحب مثنوی) عارف مشهور متوفّای 632.
5- ملّا محمد فرزند عبد الله کاتبی نیشابوری متوفّای 889 که بیوگرافیش در مجالس المؤمنین است.
6- مولا اهلی شیرازی متوفّای 942.
7- میرزا محمد علی تبریزی متخلّص در شعرش به (صائب) از شعراء (عهد سلطان سلیمان متوفّای 974) برای قصیده ئیست که مدح میکند کعبه مشرفّه را و در آن یاد میکند مزایای آنرا و از آنهائیکه شمرده است ولادت امیر المؤمنین علیه السلام را در آن یافت میشود در کتاب (فزامة العامده) در ص 291.
8- سید محمد باقر فرزند محمد حسینی استرآبادی مشهور به داماد متوفّای 1041.
9- ملّا محمد مسیح معروف بمسیحای فسائی شیرازی متوفّای 1127 که شعر و بیوگرافیش در شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد.
10- سید نصر الله مدرس حائری شهید سال 1160 یکی از شعراء غدیر میآید در ضمن شعراء قرن دوازدهم.
11- ملا رضای رشتی متخلّص در شعرش ب (محزون) در کتابش مثنوی.
12- میرزا نصر الله متخلّص به (شهاب).
13- شریف محمد فرزند فلاح کاظمی یکی از شعراء غدیر شعر و بیوگرافیش در محلش خواهد آمد حدیث ولادت را در قصیده کراریّه یاد کرده.
14- شیخ محمد رضا نحوی متوفای 1226 یکی از شعراء بیوگرافیش در محلش می آید.
15- شیخ حسین نجف متوفای 1252 یکی از شعراء غدیر بیوگرافی و شعرش در ضمن شعراء قرن سیزدهم خواهد آمد در قصیده بزرگش گوید:
جعل الله بیته لعلی مولدا یاله علا لا یضاهی

خداوند خانه اش را زادگاه علی قرار داد ای چه بلند است مقام او که مشابهی برای او نیست.
لم یشارکه فی الولادة فیه سیّد الرسل لا و لا انبیاها

شرکت نکرده او را در ولادت در خانه خدا نه آقای رسولان و نه پیامبران دیگر.
علم اللّه شوقها لعلیّ علمه بالذی به من هواها

دانست خدا اشتیاق خانه را به علی علیه السلام دانش اوست بکسی که عشق و علاقه به خانه اش دارد.
وقتی آرزو کرد دیدار او را و او هم آرزوی زیارت بیت را نمود پس بخانه نشان داد حبیبش را و او هم دیدار کرد خانه را ادّعا نکرده هیچ مدّعی برای زائیده شدن در خانه خدا و چه کسی را
خواهی دید در جهان که چنین ادعائی کند پس مکّه برای میلاد علی علیه السلام لباس افتخار پوشیده همینطور مشعر الحرام و عرفات بعد از منای آن بلکه زمین مکه بوجود علی علیه السلام بلند شد چونکه او را در برداشت پس صبح کرد زمین مکّه در حالیکه طواف گاه آسمانیها بود آیا مگر نمیبینی ستاره گان را که شب و روز طواف میکند اطراف خانه را.
و تا روز رستاخیز در طواف برآنند و باین طواف بقاء کواکب ادامه دارد.
16- میرزا عباس دامغانی متخلّص به (نشاط) هزار جریبی متوفای 1262.
17- سید محمد تقی قزوینی متوفای 1270 یکی از شعراء غدیر است که بیوگرافیش در شعراء قرن سیزدهم می آید.
18- شیخ حسین فرزند علی فتونی همدانی عاملی حایری از شعراء غدیر است یاد او در شعراء قرن سیزدهم خواهد آمد.
19- حاج محمد خان مولود 1246 متخلّص به (دشتی) در دیوان مطبوعش.

20- حاج میرزا اسماعیل شیرازی متوفای 1305 یکی از شعراء غدیر و از حجتهای گروه حق (شیعیان) که یادش در شعراء قرن چهاردهم میآید برای او قصیده زیبائی است در میلاد علی علیه السلام و بدان که آن اینست:
زندگی مرفه شد پس بیافزا آسودگی به بهترین نوشابه ایکه بیماری مرا شفا دهد.
بطرب آمد عاشق بر وصال محبوب و گوارا شد زندگی بر دور
بودن نگهبان و رقیب.
و از جام می سرشار کن حصّه مرا و بمن دوتا دوتا بده نه یکی یکی.
«پس خوشی تمام در دوتا نوشیدن است»
بده بمن شرابیکه آتش آب شده است که فرا گرفته باشد آتش هائی که شعله ور باشد.
و بنوشان آنرا بمن و همه شب نشینان من که بجانم قسم آن سیراب کننده تشنه گی است.
«برای دلیکه بسبب عشق شعله ور شده»
چه اندازه شیرین است گرفتن باده از دست نمکین چهره ها آن جانست آن نسیم جانفراست و آن نشاط.
پس بگردان آنرا در صبح و شام مثل آفتابیکه تجلّی میکند بر کوه صرخد (که از کوه های مکه است).
«مزیّن کرده آنرا حبابها مانند ستاره گان»
آفرین بر اوقات انسیکه پیش آمد که دلم هر چه میخواست ادراک نمود.
ما در بلند رتبه نهاد آنچه حمل کرده بود که پاک بود از جهت اصالت و فزونی داشت که از جهت پاک نهادی.
«در حالیکه مالک بود سنگینی زمامداری امّتها را»
جان من از کعبه نوری احساس کرد مانند آنچه موسی دریافت نمود از آتش طور سینا.
روزیکه عالم بالا را خوشحالی فرا گرفته بود کوبید گوش را صدائی مثل صدا.
«کناره صحرای طوی از حریم مکّه معظمه»
زائید خورشید نیم روز ماه شب چهاردهی که برطرف کرد از ما سیاهی تاریکی را.
فریاد بزن این بشارت باد شما را باین پسریکه صورتش پاره ماهی است که بآن هدایت میشود.
«بدرخشیدن انور او در تاریکی»
اینست فاطمه دختر اسد (بن هاشم) که آمد در حالیکه در بر دارد لاهوت ابد را.
پس سجده کنید برای او از روی افتادگی با کسانیکه سجده کردند زیرا که فرشتگان برای او بسجده افتادند.
«آنوقتیکه نورش در آدم تجلی کرد»
پرده از روی روشن حق برداشته شد و صورت پروردگار جهانیان نمایان گشت.
و ظاهر شد روشنی چراغ یقین و آشکار شد محل اشراق خورشید هدایت.
«پس روشن شد شب سیاه تاریک»
ابدیّت از نفی (لَنْ تَرانِی)
نسخ شده پس نشان داد بما صورتش را پروردگار جهان.
ایکاش موسی در میان ما بود و میدید آنچه را که در طور با اصرار خواسته بود.
«پس منصرف شد از آن با دست خالی»
آیا دانست ما در عظمت که چه زائیده و آیا پستان هدایت دانست که را شیر داده.
آیا دست خرد فهمید که چه کسی را برداشته آیا صاحب خرد فهمید چه بوجود آورده.
«بزرگست معنایش پس وقتی معلوم شود»
آقائی که برتری یافت از جهت بلندی تمام مردم را او بود وقتی که هیچ موجودی نبود و او امام بود.
خداوند بمیلاد او مشرّف نمود بیت الله حرام را هنگامیکه برای عظمت او زادگاه شد.
«پس قدم گذاشت بر خاک آن»
اگر میشد که برای خدا پسرانی باشد و خداوند منزّه است از آنچه که یهود و نصاری توصیف میکنند.
پس زائیده شده در خانه سزاوارتر بود که بوده باشد برای صاحب خانه حقیقة فرزند.
«نه عزیز که یهود گفتند و نه پسر مریم که نصاری میگویند»
او بعد از پیامبر بهترین ما سوای خداست از بالای عرض تا زیر هفتمین زمین.
بتحقیق که پوشانید بزرگی او مکه معظمه را که حمایت میکند همواره اطراف آنرا.
«جائیکه بدون اجرام نزدیک نشوند»
پیشی گرفت تمام جهانیان را در وجود و درنوردید عالم نهان و آشکارا را.
هر چه در جهان است از برکت دست اوست چونکه او دست خدا میباشد.
«و دست خدا ریزنده نعمتهاست»
آقائیکه بسبب او (مظر بن عدنان) واجد فضیلت شد بسبب بزرگی پس برتر شد از هر بشری.
چهره اش در فلک بالا چون ماه است پس بسبب او هدایت میشوند نه بستاره گان.
«بطرف منزل او برای رسیدن به سود و غنیمتی»
او ماه تمام و فرزندان او ماه هلال که ما در روزگار از آوردن مانند آنها ناز است.
کعبه زائرین است در هر ماهی رستگار است کسی که بطرف ساحت او ورود کند.
«بطواف کردن در گرد او یا دست رسانیدن بر او»
بلند مقامی را از قدیم وارث شدند از قصی (بن لوّی) و نزار (بن مضرّ) سپس فهر و لوّی.
هرگز زنده ای از ایشان رقابت بزنده ای نکند و ایشان از جهت اصالت و پاک سرشتی پاکترین آفریده هایند.
«و بسوی ایشان هر بزرگی و افتخاری برمیگردد»
ای کسیکه دیدار او وقت مرگست هر مرگی که در آن دیدار تو باشد زندگیست.
ایکاش شتاب میکرد مرا مرگیکه آمدنی است که شاید ببینم زنده گیم را در مرگ.
«در حالیکه برسم از او به بهترین نعمتها»
21- میرزا ابو القاسم حسینی شیرازی.
22- سراج الدین محمد فرزند حسن قرشی تمیمی عدوی اموی معروف بفدا حسین هندی بنظم درآورده میلاد مسعود باشرافت را
در قصیده علویه بزرگ چاپ شده را که به 1411 بیت رسیده بنام (الفتحة القدسیة) ص 68- 178.
23- میرزا محمد تقی مشهور به حجة الاسلام متوفّای 1312- در دیوان مطبوعش.
24- شاعر گرانبها محمد یزدی متخلّص در شعرش به (جیحون) متوفای حدود 1318 در دیوان مطبوعش.
25- سید مصطفی فرزند سید حسین کاشانی نجفی (والد ماجد مرحوم مجاهد نستوه آیة الله حاج سید ابو القاسم کاشانی) مدفون در کاظمین متوفّای 1336 یکی از شعراء غدیر است که شعرش و بیوگرافیش در شعراء قرن چهاردهم می آید.
26- میرزا حبیب الله خراسانی که ترجمه و بیوگرافیش در کتاب (شهداء الفضیلة) ما ص 282 یاد شده است.
27- شیخ علی ملقّب بشیخ الرئیس خراسانی متوفّای حدود 1320 در منظومه اش که موسوم به (تنبیه الخاطر فی احوال المسافر) صفحه 4.
28- شیخ محمد عباس عاملی متوفّای 1353 یکی از شعراء غدیر است که می آید.
29- سید حسن آل بحر العلوم متوفای 1355 از شعراء غدیر است که یادش در شعراء قرن چهاردهم خواهد آمد.
30- حاج شیخ محمد حسین اصفهانی متوفّای 1361 یکی از شعراء غدیر است که شعر و بیوگرافیش میآید.
31- سید میر علی ابو طبیخ نجفی متوفای 1361 یکی از شعراء غدیر است که شعر و ترجمه اش خواهد آمد.
32- سید رضای هندی نجفی متوفای 1362 از شعراء غدیر است که در ضمن شعراء قرن چهاردهم خواهد آمد.
33- سید محسن امین عاملی یکی از شعراء غدیر است یادش خواهد آمد.
34- شیخ محمد صالح مازندرانی یکی از شعراء غدیر است که ذکرش می آید.
35- شیخ میرزا محمد علی اوردبادی یکی از شعراء غدیر است که یادش خواهد آمد میلاد او را در چندین قصیده هایش به نظم آورده و از آنچه در آن قصیده گفته است قول اوست که مدح میکند به آن امیر المؤمنین علیه السلام را.
: پیشی گرفت بخشنده گان را پس بدان که ایشان نرسیدند در میدان مسابقه برتریرا که خواستند اندازه او را.
: زیرا که مولی او را اختصاص داد بفضل خیره کننده ای که در آن تمیز میدهد زنده او را از مرده اش.
: فرزندی برنگزید و نیست او که فرزندی برگزیند مگر آنکه ولادتش در خانه او بوده است.
: در خانه خدا بود زادگاه او و شایسته است او در پیش مردم فتیله باشد در چراغ او.
آنرا تخمیس نموده نطاسی محنّک میرزا محمد خلیلی صاحب (معجم ادباء الاطباء).
36- شیخ محمد سماوی نجفی یکی از شعراء غدیر یادش خواهد آمد.
37- شیخ محمد علی یعقوب نجفی یکی از شعراء غدیر میآید یادش. «1»
38- شیخ جعفر نقدی یکی از شعراء غدیر یادش خواهد آمد.
39- میرزا محمد خلیلی نجفی یکی از شعراء غدیر که یادش خواهد آمد.
40- سید علی نقی لکنهوئی هندی یکی از شهراء غدیر یادش می آید برای او قصیده موزه نی است در میلاد شریف آنحضرت که بآن تبریک میگوید استاد و آقای ما میرزا علی آقای شیرازی را و آن اینست.
کسیکه ظاهر شد پس پرتو افکند خانه خدا و او روشن شد از آن شبهای ماه رجب.
شادی کرد جهان هستی برای بشارتی هنگامیکه ظاهر شد شریفی بنور و رخشنده گی

و وحی آمد در حالیکه علنا فریاد میکرد که حجت خدا امام آمد برای شما
«و پدر خوب رویان رهبران بسیار خوب»
اختصاص داد خدا او را بفضیلت نمایانی و امتیازاتیکه روشن و نمایان گر بود.
و بالا رفت مقام او از (کعبه فرشتگان) در آسمان چهارم پس صبح کرد در حالیکه زادگاهش بهترین جاها بود.
«و فرود آمدن در آن سرهای در آن شهابهای آسمانی»
براستیکه آن اوّل خانه ای است که بنیانگذاری شده برای تمام مردم پس همه در برابر او خاضع شدند.
و بر شخص مسافر و حاضر است که با هم حج نمایند از روی وجوب و لزوم.
«عبادتیکه در پی دارد بالاترین مقام قرب را»
و آنست قبله مردم در هر نماز و پناهگاهیکه امید نجات است و خداوند آنرا خالص نمود برای پناهندگی که هر آینه بیاید آنرا عاشق دلباخته ای.
«در پیچیدن بخود در حالیکه خواهنده ای بود که اجابت میشد»
اینست فاطمه دختر است که قصد خانه خانه نموده باندوه و افسردگی.
و میخواند آفریدگار بینیازش را بدلی که در او از شور و افروختگی بود.
«که بالا رفته بود از او شعله های آتش»
فریاد کرد بار خدایا که پروردگار جهانیانی برآورنده نیازهای بیچاره گانی.
برطرف کننده اندوه و اجابت کننده گدایانی براستیکه من آمدم تو را بدون آنکه بسوی مردم روم.
«خواستارم از تو که اندوهم را برطرف کنی»
در آن میان که با پروردگارش راز و نیاز میکرد و بسوی خدای بخشنده شکایت از غصّه اش مینمود.
ناگهان بشارتی سراسر دلش را فرو گرفت از دیوار خانه وقتیکه نمایان شد لبخندی.
«از برق دندانی برای او که صاحب موی لب بود»
ستاره زهره شکافت یا ماه دو نیمه شد یا عمود صبح بشب منفجر گردید.
یا برق روشن کرد پس جهان روشن شد یا در افق شکاف و بهم بستگی شد.
«پس برهان معراج پیامبر گردید»
یا خانه اشاره کرد بدستی که داخل شو و خاطر جمع باش بخدائیکه بخشنده است.
پس در اینجا زائیده شود صاحب مقام بلند (علی) علیه السلام کسیکه بسبب او حطیم و مقام من مسرور است.
«و رکن (خانه) میرسد به بالاترین رتبه ها»
فاطمه داخل شد پس دیوار برگشت مانند اولش شد و پرده برداشته نشد.
وقتیکه نور تجلی کرد و راز نهانی آشکار شد از نور ماه تمامیکه بسبب او تاریکی برطرف میشود.
«و همه مردم بوسیله او از تباهی نجات مییابند»
پاک بدنیا آمد این پسریکه گذشت از بالای عرش از جهت بزرگواری و والا مقامی.
پس برای او فرشتگان خضوع میکنند در حال خواری و مسکنت و بآمدن او پیامبران بزرگ بشارت دادند.
«امّت خودشان را در سالهای گذشته»
او خدا را شناخت و حال آنکه نه زمینی بود و نه آسمانی هفت طبقه سایه افکنده بود.
پس برای این بسجده افتاده و تلاوت کرد هر چه که برای پیامبران بزرگوار آمده بود.
«پیش از او از صحیفه ها یا از کتابها»
اگر خانه خدا طواف گاه است برای مردم پس علی علیه السلام حقیقة رفت بالاترین بام ها را.
زیرا که به برکت او طواف میشود خانه خدا و سعی شود بسوی رکن برای استلام و لمس کردن حجر الاسود.
«پس صبح کرد خانه خدا در حالیکه از خوشحالی خود ستائی میکرد»
نبود در خانه خدا نوزادی غیر از او اگر بوده بیار مانند او را در والا مقامی.
باو علم داده شد به آموختن خدا پس غذای او علم بود که بسیار نوشید پیش از واگرفتن از شیر.
«که مینوشید از آن به گواراترین میل»
کوچک است جهان هستی در برابر سیادت و توانائی و خبر داده است وحی به اصالت و پاکی نژاد او.
مژده بده شیعیان را در میلاد او و قصد کنید علّامه بزرگ امام شیراز (شیرازی) را.
«سرچشمه علم و مرکز ادب و اخلاق را»
و برای اوست قصیده دیگر درباره میلاد امیر المؤمنین علیه السلام که معارضه کرده بآن قصیده کفریّه (ایلیا ابی ماضی) را به قافیه (لست ادری) من نمیدانم.
: عالم هستی از مژدگانی خوشحال شد و شادمانی همه را
فرا گرفت.
: و قمری صبح کرد در حالیکه چهچهه میزد در لبخند زدن شکوفه گل.
: و پرنده گان در بالای درختان جنگلی بغبغو میکردند.
: این بشارت بهر چیست و این خوشی برای چه؟ من نمیدانم
: باد میوزید و در آن درخت بزرگی بود که برخاسته بود در حال رقصیدن.
: و بآن درخت پرنده گانی بود که خوشحالی میکردند به بال زدن.
: و بلبل در شاخسار میزد تارهای زنده گی را.
: از برای چی این درخت رقاصی میکند. من نمیدانم.
: جدّا روی زمین پوشیده بود از سندش زیبای بهاری و شاخه های پر از گل و میوه بار آور.
: پس ناز میکرد در حرکت و متبختر بود به پوششها فراوان پرباری.
: و شروع کرد در حالیکه میبالید به لباسهایش و حال شگفت آمیزی.
در حالیکه گویا بود آیا کسی مثل من یافت میشود …
من نمیدانم
: نسیم تازه در گوش گلها آهسته آهسته سخن میگفت:
: پس دیده میشود که از روی نشاط و خشنودی خندان است.
: و تکان خوردن شاخه اظهار خودنمائی و آرامش میکرد.
: چیست آنچیزیکه گفت پس با خنده پاسخ داد که من نمیدانم.
: پوشانید نیمی از زمین را شعله آتش سرخ.
: پس بلبل میطپید دلش از ترس سوختن.
: فریاد میزد آیا برای نجات من راهی هست از سوزش آن
: این آتشیکه مرا آمده چگونه خاموش کنم … من نمیدانم
: تابید سیمای نوری و همه هستی را روشن کرد.
: نمی بینم ماهی را بر آسمان و ندیدم ستاره رخشانی را.
: و جستجو کردم پس ادراک نکردم در اینجا برقی را.
: پس برای چه روشن کرده نوری این جهان را
من نمی دانم
: این باغ پیش از این روز گروگان پژمرده گی بود.
: ابرهائی بود که بالای آن ارواحی بودند. از قدیم برای آخری ها.
: میوزید در آن باد خنکی بر روی جانها.
: چطور این روز برگشته و میتابد در خوش بو کردند
من نمی دانم
: برخاستم که از این و آن پرسیده و پرده از آن بردارم.
: پس همه را دیدم که مانند من در اضطراب و پریشانی هستند
: بنابر این اندیشه ها در مخالفت و برخورد بیکدیگرند.
: و آخر کار ناتوانی همه را گرفت پس گفت … من نمی دانم.
: و در این هنگام مرا آگاهی داد عاطفه محبّت نهانی.
: و من گمان کردم و گمان کرد دانای زیرکی بدیده یقین.
: که آن میلاد مولای ما امیر المؤمنین است.
: پس واگذار نادان را و گفتن باینکه … من نمیدانم.
: نبوده در کعبه خدای بخشنده نوزادی غیر از او.
: زیرا که او بالاتر است در میان آفریده ها از داشتن مانندی در والا مقامی.
: و پی در پی یادش در قرآن محکم خدا آمده است.
: آیا میگوید فریب و نیرنگ است بعد از این: … من نمیدانم.
: آمد فاطمه در حالیکه در برداشت بهترین فرزند را.
: نوزادی آمده بنوری پاک: نه از آب پستی.
: و ظاهر شد صورت و سیمای خدائی در میان جهانیان.
: پس چگونه سپرده شد در پهلو و سینه .. من نمیدانم.
: آمد در حالیکه دعا میکرد و درد زایمان او را گرفته بود.
: بطرف شاخه درخت خرما از الطاف صاحب مهر فراوان.
: پس خواند پروردگار آفریننده را بدل دردناکی.
: چطور ناله کرد، چگونه فریاد کرد، و چطور نوحه کرد
من نمی دانم
: من ندانم جز از اینکه خانه پاسخ داد او را.
: با لبخندی که در دیوار خانه که از آن دری باز شد.
: داخل شد و ناپدید گشت در آن انسانی از پاکی قلب.
: جز این نیست که میدانم این را و غیر این را
من نمی دانم.
: چگونه بدانم و حال آنکه آن را زیست که عقلها در آن حیران شده.
: حادثه ای است در امروز لکن همواره آن اصل اصلها بوده است.
: مظهریست برای خدا لکن نه یکیست با خدا و نه خدا حلول
کرده در او.
: نهایت ادراک من آنستکه میدانم باینکه … من نمیدانم.
: پاک زائیده شد (علی) و کیست در والا مقامی برابر با او باشد.
: پس گروهی در او هدایت یافتند و گروهی درباره او سرگردان شدند.
: مردمی هم گمراه شدند و گمان کردند که او حقّا خداست.
: آیا این دیوانگی عشق است کیفر نمیشود. من نمیدانم
*** و شاعر گرانمایه استاذ مسیحی (بولس سلامه) میلاد او را بنظم آورده در اوّل قصیده عربیّه که موسوم به (عید غدیر) است پس در صفحه 56 گوید:
: شنید شب در تاریکی طولانی صدای آهسته ای مانند ناله گمشده ای که مینالید
: از دردهای نهانی و غیظ درونی و از بشارتها و امید خوشبختی.
: بانوی آزادی که درد زایمان او را ناراحت کرده بود پناه به پرده خانه قدیمی استوار.
: کعبه خدا که در سختیها مایه امیدواریست پس آن پل بنده گانست برای معبود.
: نه زنانی بودند و نه قابله هائی که یاری کنند به دختر شرافت و دختر والا مقام و دختر جود و بخشش.
: تنگدستی وامیگذاشت شریف ترین مردم را تنها و توانگر هرزه
فاسد تنها نبود.
: هر کجا میگشت پیشانی بخاک میشود و روئی را که برای سجده آفریده شده
: فاطمه صبر کرد بر درد و ناراحتی تا آنکه … تشنه شد شب بر او تشنه شدن رنج کشیده ای.
: ناگهان ستاره از افق بشتاب سر زد که روشن میکرد شب را به پرتو تازه ای.
: و نزدیک شد فاطمه به حطیم و قرار گرفت و آویخت آویختن عنقود.
: میریزد پرتوی در هوا ریختنی پس بر زمین میبارد باران شدید از خوشبختی.
: و کبوتر بیدار شده و بغبغو میکرد و ارکان خوشحالی میکرد برای آواز پرنده گان.
: لبخند زد مسجد حرام از خوشی و سنگهای آن به ترانه خوانی فریاد میکرد.
: دو طلوع آن روز بود یکی طلوع برای روز و دیگری برای نوزادی چون علی.
: بوحشت انداخت مادر را فریادی که میگشت در آن بعضی از هم همه شیران بود.
: فرزند را حیدر خواند یا آرزو کرد و بسجده افتاد بر امید طولانی.
اسد نامید پسرش را مثل پدرش نام پدر بزرگ به فرزند زاده اهداء شد.
: پدرش گفت بلکه او را (علی) نامیدیم پس آسمان شکافت
برای تأکید.
این نامیست که نقل کرد آنرا زمین ها و روایت کرده اند آنرا نسلها از نسلها.
: روزگار پیر میشود و او مانند صبح باقیست هر روز میآید بطلوع جدیدی.
شاعر کیست؟
ایشان سید عبد العزیز فرزند محمد فرزند حسن فرزند ابی نصر حسینی سریجی اوالی علامه سماوی ترجمه و بیوگرافی او را در (الطلیعة من شعراء الشیعة) آورده و گوید: او فاضلی بود ادیب جامع و شاعری بود ظریف و ماهر در بصره وفات نمود در سال 750 تقریبا.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 37

متن عربی

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 37

و إلی هذا المعنی أشار العلّامة السیّد رضا الهندی «1» بقوله:

          لمّا دعاکَ اللَّهُ قدماً لأن             تولد فی البیت فلبّیته

             شکرتَه بین قریشٍ بأن             طهّرتَ من أصنامِهمْ بیته

 

و یجدها القارئ من المتسالم علیه من فضائل مولانا أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فی غیر واحد من مصادر القوم منها «2»:

1- مروج الذهب (2/2)/تألیف أبی الحسن المسعودی الهذلی.

2- تذکرة خواصّ الأُمّة (ص 7)/تألیف سبط ابن الجوزی الحنفی.

3- الفصول المهمّة (ص 14)/تألیف ابن الصباغ المالکی.

4- السیرة النبویة (1/150)/تألیف نور الدین علی الحلبی الشافعی.

5- شرح الشفا (1/151)/تألیف الشیخ علی القاری الحنفی.

6- مطالب السؤول (ص 11)/تألیف أبی سالم محمد بن طلحة الشافعی.

7- محاضرة الأوائل (ص 120)/تألیف الشیخ علاء الدین السکتواری.

8- مفتاح النجا فی مناقب آل العبا/ تألیف میرزا محمد البدخشی.

9- المناقب/ تألیف الأمیر محمد صالح الترمذی.

10- مدارج النبوّة/ تألیف الشیخ عبد الحقِّ الدهلوی.

11- نزهة المجالس (2/204)/تألیف عبد الرحمن الصفوری الشافعی.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 38

12- آیینه تصوّف (طبع سنة 1311)/تألیف شاه محمد حسن الجشتی.

13- روائح المصطفی (ص 10)/تألیف صدر الدین أحمد البردوانی.

14- کتاب الحسین (1/16)/تألیف السیّد علی جلال الدین.

15- نور الأبصار (ص 76)/تألیف السیّد محمد مؤمن الشبلنجی.

16- کفایة الطالب (ص 37)/تألیف الشیخ حبیب اللَّه الشنقیطی.

و أما أعلام الشیعة، فقد ذکرت منهم هذه الأثارة أُمّة کبیرة منها:

1- الحسن بن محمد بن الحسن القمی، فی تاریخ قم الذی ألّفه و قدّمه إلی الصاحب بن عباد سنة (378)، و ترجمه إلی الفارسیة الشیخ الحسن بن علیّ بن الحسن القمی سنة (865)، راجع (ص 191) من الترجمة.

2- الشریف الرضی: المتوفّی (406) المترجم فی (4/181- 221)، ذکرها فی خصائص الأئمّة «1» و قال: لم نعلم مولوداً فی الکعبة غیره.

3- شیخ الأُمّة معلّم البشر أبو عبد اللَّه المفید: المتوفّی (413)، فی «2» المقنعة، و مسار الشیعة (ص 51) طبع مصر، و الإرشاد (ص 3) و قال: لم یولد قبله و لا بعده مولود فی بیت اللَّه سواه، إکراماً من اللَّه جلّ اسمه بذلک، و إجلالًا لمحلّه فی التعظیم.

4- الشریف المرتضی: المتوفّی (436) مرّت ترجمته فی (4/264- 299)، ذکرها فی شرح القصیدة البائیّة للحمیری (ص 51) طبع مصر و قال: لا نظیر له فی هذه الفضیلة.

5- نجم الدین الشریف أبو الحسن علیّ بن أبی الغنائم محمد المعروف بابن

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 39

الصوفی، ذکرها فی کتابه المجدی «1» المخطوط.

6- الشیخ أبو الفتح الکراجکی: المتوفّی (449)، فی کنز الفوائد «2» (ص 115).

7- الشیخ حسین بن عبد الوهّاب معاصر الشریف المرتضی، فی عیون المعجزات «3».

8- شیخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسی: المتوفّی (460)، فی «4» التهذیب (ج 2) و مصباح المتهجّد (ص 560)، و الأمالی (ص 80- 82).

9- أمین الإسلام الفضل بن الحسن الطبرسی: المتوفّی (548) صاحب مجمع البیان، فی إعلام الوری «5» (ص 93) و قال: لم یولد قطُّ فی بیت اللَّه تعالی مولود سواه لا قبله و لا بعده.

10- ابن شهرآشوب السروی: المتوفّی (588)، فی المناقب «6» (1/359 و 2/50).

11- ابن البطریق شمس الدین أبو الحسین یحیی بن الحسن الحلّی: المتوفّی (600)، فی کتابه العمدة «7» و قال: لم یولد قبله و لا بعده مولود فی بیت اللَّه سواه.

12- رضیُ الدین علی بن طاووس: المتوفّی (664)، فی کتابه الإقبال «8» (ص 141).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 40

13- عماد الدین الحسن الطبری الآملی صاحب الکامل المؤلّف سنة (675)، فی کتابه تحفة الأبرار فی الفصل الثامن من الباب الرابع.

14- بهاء الدین الإربلی: المتوفّی (692) مرّت ترجمته فی (5/445)، فی کتابه کشف الغمّة «1» (ص 19) و قال: لم یولد فی البیت أحد سواه قبله و لا بعده، و هی فضیلة خصّه اللَّه بها إجلالًا له، و إعلاءً لرتبته، و إظهاراً لتکرمته.

15- أبو علی ابن الفتّال النیسابوری المترجم فی کتابنا شهداء الفضیلة (ص 37) ذکرها فی روضة الواعظین «2» (ص 67).

16- هندوشاه بن عبد اللَّه الصاحبی النخجوانی، فی تجارب السلف (ص 37).

17- العلّامة الحسن بن یوسف الحلّی: المتوفّی (726)، فی کتابیه «3»: کشف الحقّ، و کشف الیقین (ص 5) و نصّ علی أنّه لم یولد أحد سواه فیها لا قبله و لا بعده.

18- جمال الدین بن عنبة: المتوفّی (828)، فی عمدة الطالب «4» (ص 41).

19- الشیخ علیّ بن یونس العاملی البیاضی: المتوفّی (877)، فی الصراط المستقیم «5».

20- السیّد محمد بن أحمد بن عمید الدین علی الحسینی، فی المشجّر الکشّاف لأصول السادة الأشراف (ص 230) طبع مصر.

21- الشیخ تقیّ الدین الکفعمی الآتی ترجمته فی هذا الجزء إن شاء اللَّه، فی المصباح (ص 512).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 41

22- أحمد بن محمد بن عبد الغفّار الغفاری القزوینی، فی تاریخ نگارستان «1» المؤلّف سنة (949) (ص 10) طبع سنة (1245).

23- القاضی نور اللَّه المرعشی المستشهد (1019) المترجم فی کتابنا شهداء الفضیلة (ص 171)، فی کتابه إحقاق الحق «2».

24- الشیخ عبد النبیّ الجزائری: المتوفّی (1021)، فی حاوی الأقوال.

25- الشیخ محمد ابن الشیخ علی اللاهیجی، فی محبوب القلوب «3».

26- المولی المحسن الکاشانی: المتوفّی (1091)، فی کتابه تقویم المحسنین «4».

27- الشیخ نظام الدین محمد بن الحسین التفرشی الساوجی تلمیذ شیخنا البهائی، فی تألیفه تکملة الجامع العبّاسی لشیخه المذکور.

28- الشیخ أبو الحسن الشریف: المتوفّی (1100)، فی کتابه الضخم الفخم القیِّم ضیاء العالمین و قال: کانت مشهورة فی الصدر الأوّل.

29- السیّد هاشم التوبلی البحرانی صاحب التآلیف القیِّمة: المتوفّی (1107)، فی غایة المرام «5»، و قال: بلغت حدّ التواتر، معلومة فی کتب العامّة و الخاصّة.

30- العلّامة المجلسی: المتوفّی (1110، 1111)، فی جلاء العیون «6» (ص 80) فقال ما معناه: مشهور بین المحدِّثین و المؤرِّخین من الخاصّة و العامّة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 42

31- السیّد نعمة اللَّه الجزائری: المتوفّی (1112)، فی الأنوار النعمانیّة «1».

32- السیّد علی خان الشیرازی (1118- 1120)، فی الحدائق الندیّة فی شرح الفوائد الصمدیّة «2».

33- السیّد محمد الطباطبائی جدّ آیة اللَّه بحر العلوم الفارغ عن بعض تآلیفه سنة (1126)، فی رسالته الموضوعة لتواریخ موالید الأئمّة و وفیاتهم.

34- السیّد عبّاس بن علیّ بن نور الدین الموسوی الحسینی المکّی: المتوفّی (1179)، فی کتابه نزهة الجلیس «3» (1/68).

35- أبو علیّ الحائری: المتوفّی (1215)، فی رجاله الدائر منتهی المقال «4» (ص 46).

36- السیّد محسن الأعرجی: المتوفّی (1227)، فی عمدة الرجال.

37- الشیخ خضر بن شلّال العفکاوی النجفی: المتوفّی (1255)، فی مزاره المسمّی بأبواب الجنان و بشائر الرضوان «5».

38- السیّد حیدر الحسنی الحسینی الکاظمی: المتوفّی (1265)، فی عمدة الزائر (ص 54).

39- السیّد مهدی القزوینی: المتوفّی (1300)، فی فلک النجاة (ص 326).

40- المولی السیّد محمود بن محمد علی بن محمد باقر، فی تحفة السلاطین (ج 2)

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 43

فقال ما معناه: مشهور کالشمس فی رائعة النهار.

41- المولی السلطان محمد بن تاج الدین حسن، فی تحفة المجالس (ص 88) طبع سنة (1274).

42- السیّد میرزا حسن الزنوزی- نزیل خوی- فی کتابه الضخم بحر العلوم.

43- الحاج المولی شریف الشروانی من تلمذة السیّد العظیم صاحب الریاض، فی کتابه الشهاب الثاقب فی مناقب علیّ بن أبی طالب.

44- المولی علی أصغر البروجردی، فی عقائد الشیعة «1» (ص 31) طبع سنة (1263).

45- الحاج میرزا حبیب الخوئی، فی کتابه الکبیر شرح نهج البلاغة «2» (1/71).

46- أبو عبد اللَّه جعفر بن محمد بن جعفر الحسینی الأعرجی، فی مناهل الضَّرَب «3» فی أنساب العرب.

47- الحاج الشیخ عبّاس القمیّ: المتوفّی (1359)، فی سفینة البحار «4» (2/229).

48- السیّد محسن الأمین الحسینی العاملی، فی أعیان الشیعة «5» (3/3).

49- الشیخ جعفر النقدی، فی کتابه نزهة المحبّین فی فضائل أمیر المؤمنین «6» علیه السلام (ص 2- 8).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 44

50- شیخنا الأُوردبادی، ألّف فی الموضوع کتاباً فخماً، و قد أغرق نزعاً فی التحقیق و لم یبق فی القوس منزعاً، و إلیک فهرست عناوینه:

1- حدیث المولد الشریف و تواتره.

2- حدیث الولادة الشریفة مشهور بین الأُمّة.

3- نبأ الولادة و المحدِّثون.

4- حدیث الولادة و النسّابون.

5- حدیث الولادة و المؤرّخون.

6- حدیث الولادة و الشعراء.

7- حدیث الولادة و الإجماع علیه.

ألّف القاضی أبو البختری کتاباً فی مولد أمیر المؤمنین علیه السلام کما ذکره النجاشی «1» و شیخ الطائفة «2»، و رواه أبو محمد العلوی الحسن بن محمد، عن حجر بن محمد السامی، عن رجاء بن سهل الصنعانی، عن أبی البختری کما فی تاریخ الخطیب البغدادی (7/419).

و ذکر النجاشی فی فهرسته «3» (ص 279) کتاب مولد أمیر المؤمنین لشیخنا ابن بابویه الصدوق.

و قد نظم هذه الأثارة کثیرون من أعلام الشیعة الفطاحل و شعرائها الأفذاذ نظراء:

1- السیّد الحمیری: المتوفّی (173)، و قد مرّت ترجمته فی (2/231- 278) قال:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 45

         ولدتْهُ فی حرمِ الإلهِ و أمنهِ             و البیتِ حیث فناؤه و المسجدُ

             بیضاءُ طاهرةُ الثیابِ کریمةٌ             طابتْ و طابَ ولیدُها و المولدُ

             فی لیلةٍ غابتْ نحوسُ نجومِها             و بدتْ مع القمرِ المنیرِ الأسْعُدُ

             ما لُفَّ فی خِرَقِ القوابلِ مثلُه             إلّا ابنُ آمنةَ النبیُّ محمدُ

 

2- محمد بن منصور السرخسی، ذکرها فی أبیات توجد فی مناقب ابن شهرآشوب «1» (1/360).

3- خواجه معین الدین الجشتی الأجمیری: المتوفّی (632).

4- المولی الرومی العارف الشهیر: المتوفّی (672).

5- المولی محمد بن عبد اللَّه الکاتبی النیسابوری: المتوفّی (889)، المترجم فی مجالس المؤمنین «2».

6- المولی أهلی الشیرازی: المتوفّی (942).

7- میرزا محمد علی التبریزی المتخلّص فی شعره بصائب، من شعراء عهد السلطان سلیمان المتوفّی (974)، له قصیدة یمدح بها الکعبة المشرّفة و یذکر مزایاها، و عدّ منها ولادة أمیر المؤمنین بها، توجد فی کتاب الخزانة العامرة (ص 291).

8- السیّد محمد باقر بن محمد الحسینی الأسترآبادیّ الشهیر بداماد: المتوفّی (1041).

9- المولی محمد مسیح المعروف بمسیحا الفسوی الشیرازی: المتوفّی (1127)،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 46

الآتی شعره و ترجمته فی شعراء القرن الثانی عشر.

10- السیّد نصر اللَّه المدرّس الحائری الشهید سنة (1160)، أحد شعراء الغدیر، یأتی فی شعراء القرن الثانی عشر.

11- المولی رضا الرشتی المتخلّص فی شعره بالمحزون فی مثنویٍّ له.

12- میرزا نصر اللَّه المتخلّص بالشهاب.

13- الشریف محمد بن فلاح الکاظمی أحد شعراء الغدیر، یأتی شعره و ترجمته فی محلّهما، ذکرها فی قصیدته الکرّاریّة.

14- الشیخ محمد رضا النحوی: المتوفّی (1226) أحد شعراء الغدیر، تأتی ترجمته فی محلّها.

15- الشیخ حسین نجف: المتوفّی (1252)، أحد شعراء الغدیر، یأتی شعره و ترجمته فی شعراء القرن الثالث عشر، قال فی قصیدته الکبیرة:

          جعلَ اللَّهُ بیتَهُ لعلیٍّ             مولداً یا له علًا لا یُضاهی

             لم یشارکْهُ فی الولادة فیه             سیّدُ الرسلِ لا و لا أنبیاها

             علمَ اللَّهُ شوقَها لعلیٍّ             علمه بالذی به من هواها

             إذ تمنّت لقاءَهُ و تمنّی             فأراها حبیبَهُ و رآها

             ما ادّعی مُدّعٍ لذلک کلّا             من تُری فی الوری یرومُ ادّعاها

             فاکتست مکّةٌ بذاک افتخاراً             و کذا المَشعران بعد مِناها

             بل به الأرضُ قد علتْ إذ حوته             فغدت أرضُها مَطافَ سماها

             أ وَ ما تنظرُ الکواکبُ لیلًا             و نهاراً تطوفُ حول حماها

             و إلی الحشرِ فی الطوافِ علیه             و بذاک الطوافِ دام بقاها

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 47

16- میرزا عبّاس الدامغانی المتخلّص بنشاط الهزارجریبی: المتوفّی (1262).

17- السید محمد تقی القزوینی: المتوفّی (1270)، أحد شعراء الغدیر، تأتی ترجمته فی شعراء القرن الثالث عشر.

18- الشیخ حسین بن علیّ الفتونی الهمدانی العاملی الحائری من شعراء الغدیر، یأتی ذکره فی القرن الثالث عشر.

19- الحاج محمد خان المولود سنة (1246) المتخلّص بدشتی فی دیوانه المطبوع.

20- الحاج میرزا إسماعیل الشیرازی: المتوفّی (1305)، أحد شعراء الغدیر من حجج الطائفة، یأتی ذکره فی شعراء القرن الرابع عشر له قصیدة موشّحة فی المولود المقدّس، ألا و هی:

          رغدَ العیشُ فزدهُ رغدا             بسُلافٍ منه تشفی سقمی

             طربَ الصبُّ علی وصلِ الحبیبْ             و هنی العیشُ علی بُعد الرقیبْ

             وفِّنی من أکؤسِ الراحِ النصیبْ             و ائتنی تَوماً بها لا مفردا

 

فالهنا کلُّ الهنا فی التوأمِ

          آتنی الصهباءَ ناراً ذائبه             کلّلتها قبساتٌ لاهبه

             و اسقنیها و الندامی قاطبه             فلَعمری إنّها ریُّ الصدی

 

لفؤادٍ بالتصابی مضرمِ

          ما أُحَیْلَی الراحَ من کفِّ المِلاحْ             هی روحٌ هی رَوحٌ هی راحْ

             فأدرها فی غدوٍّ و رواحْ             کذُکاءٍ تتجلّی صرخدا

 

رصّعتها حببٌ کالأنجمِ

          حبّذا آناءُ أُنسٍ أقبلتْ             أدرکتْ نفسی بها ما أمّلتْ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 48

         وضعت أُمُّ العلی ما حملتْ             طاب أصلًا و تعالی محتدا

 

مالکاً ثقلَ ولاء الأُممِ

          آنستْ نفسی من الکعبةِ نورْ             مثلَ ما آنس موسی نار طورْ

             یوم غشّی الملأَ الأعلی سرورْ             قرعَ السمعَ نداءٌ کندا

 

شاطئ الوادی طُوی من حرمِ

          ولدتْ شمسُ الضحی بدرَ التمامْ             فانجلتْ عنّا دیاجیرُ الظلامْ

             نادِ یا بشراکمُ هذا غلامْ             وجهُهُ فلقةُ بدرٍ یهتدی

 

بسنا أنوارِهِ فی الظُّلَمِ

          هذه فاطمةٌ بنتُ أسدْ             أقبلت تحملُ لاهوتَ الأبدْ

             فاسجدوا ذلًّا له فی من سجدْ             فله الأملاکُ خرّت سُجّدا

 

إذ تجلّی نورُه فی آدمِ

          کُشفَ السترُ عن الحقِّ المبین             و تجلّی وجهُ ربِّ العالمینْ

             و بدا مصباحُ مشکاةِ الیقینْ             و بدت مشرقةً شمسُ الهدی

 

فانجلی لیلُ الضلالِ المظلمِ

          نُسخ التأبیدُ من نفی تری             فأرانا وجهه ربُّ الوری

             لیت موسی کان فینا فیری             ما تمنّاه بطورٍ مُجهدا

 

فانثنی عنه بکفّی معدمِ

          هل درتْ أُمّ العلی ما وضعتْ             أم درتْ ثدیُ الهدی ما أرضَعتْ

             أم درتْ کفُّ النهی ما رفعتْ             أم دری ربُّ الحجی ما ولدا

 

جلَّ معناه فلمّا یُعلَمِ

          سیّدٌ فاق عُلًا کلَّ الأنامْ             کان إذ لا کائنٌ و هو إمامْ

             شرّف اللَّهُ به البیتَ الحرامْ             حین أضحی لعُلاه مولدا

 

فوطا تربتَهُ بالقدمِ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 49

         إن یکن یُجعَلُ للَّه البنونْ             و تعالی اللَّهُ عمّا یصفونْ

             فولیدُ البیتِ أحری أن یکون             لولیِّ البیتِ حقّا ولدا

 

لا عُزیر لا و لا ابنُ مریمِ

          هو بعدَ المصطفی خیرُ الوری             من ذری العرش إلی تحت الثری

             قد کست علیاؤه أُمّ القری             غرّةً تحمی حماها أبدا

 

حیث لا یدنوه من لم یُحرمِ

          سبق الکونَ جمیعاً فی الوجودْ             و طوی عالمَ غیبٍ و شهودْ

             کلّ ما فی الکونِ من یمناه جودْ             إذ هو الکائنُ للَّه یدا

 

و یدُ اللَّهِ مَدَرُّ الأنعمِ

          سیّدٌ حازت به الفضلَ مضرْ             بفخارٍ فسما کلّ البشرْ

             وجهُه فی فلَکِ العلیا قمرْ             فبهِ لا بالنجومِ یُهتدی

 

نحو مغناه لنَیْلِ المغنَمِ

          هو بدرٌ و ذراریه بدورْ             عقمتْ عن مثلِهم أُمُّ الدهور

             کعبةُ الوفّاد فی کلِّ الشهورْ             فاز من نحو فناها وفدا

 

بمطافٍ منه أو مُستلَمِ

          ورثوا العلیاءَ قدماً من قُصیّ             و نزارٍ ثمَّ فهرٍ و لؤیّ

             لا یباری حیُّهم قطُّ بحیّ             و همُ أزکی البرایا محتدا

 

و إلیهم کلُّ فخرٍ ینتمی

          أیّها المرجی لقاهُ فی المماتْ             کلُّ موتٍ فیه لقیاک حیاةْ

             لیتما عجّل بی ما هو آتْ             علّنی ألقی حیاتی فی الردی

 فائزاً منه بأوفی النعمِ

21- میرزا أبو القاسم الحسینی الشیرازی.

22- سراج الدین محمد بن الحسن القرشی التمیمی العدویّ الأمویّ المعروف

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 50

بفدا حسین الهندی، نظم مکرمة الولادة الشریفة فی قصیدته العلویّة الکبیرة المطبوعة البالغة (1411) بیتاً المسمّاة بالنفحة القدسیّة (ص 68، 178).

23- میرزا محمد تقی الشهیر بحجّة الإسلام: المتوفّی (1312)، فی دیوانه المطبوع (ص 196، 200).

24- الشاعر المفلق محمد الیزدی المتخلّص فی شعره بجیحون: المتوفّی حدود (1318)، فی دیوانه المطبوع.

25- السیّد مصطفی بن الحسین الکاشانی النجفی دفین الکاظمیّة: المتوفّی (1336) أحد شعراء الغدیر، یأتی شعره و ترجمته فی شعراء القرن الرابع عشر.

26- الحاج میرزا حبیب الخراسانی المترجم فی کتابنا شهداء الفضیلة (ص 282).

27- الشیخ علی الملقّب بالشیخ الرئیس الخراسانی: المتوفّی حدود (1320)، فی منظومته المسمّاة بتنبیه الخاطر فی أحوال المسافر (ص 4).

28- الشیخ محمود عبّاس العاملی: المتوفّی (1353) أحد شعراء الغدیر، یأتی.

29- السیّد حسن آل بحر العلوم: المتوفّی (1355) من شعراء الغدیر، یأتی ذکره فی شعراء القرن الرابع عشر.

30- الحاج الشیخ محمد الحسین الأصبهانی: المتوفّی (1361) أحد شعراء الغدیر الآتی ذکره فی شعراء القرن الرابع عشر.

31- السیّد میر علی أبو طبیخ النجفی: المتوفّی (1361) أحد شعراء الغدیر، یأتی شعره و ترجمته.

32- السیّد رضا الهندی النجفی: المتوفّی (1362) من شعراء الغدیر، یأتی ذکره فی شعراء القرن الرابع عشر.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 51

33- السیّد المحسن الأمین العاملی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

34- الشیخ محمد صالح المازندرانی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

35- الشیخ میرزا محمد علی الأُوردبادی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره، نظمها فی غیر واحدة من قصائده، و ممّا قال فیها قوله یمدح به أمیر المؤمنین علیه السلام:

          سبق الکرامَ فها همُ لم یلحقوا             فی حلبةِ العلیاءِ شأو کُمَیتهِ «1»

             إذ خصّه المولی بفضلٍ باهرٍ             فیه یمیز حیّهُ من مَیْتهِ

             لم یتّخذ ولداً و ما إن یتّخذ             إلّا و کان ولادُهُ فی بیتهِ

             فی البیتِ مولدُه یحقِّق أنّه             دون الأنام ذبالةٌ فی زیتهِ

 

خمّسها النطاسیُّ المحنّک میرزا محمد الخلیلی صاحب معجم أُدباء الأطبّاء.

36- الشیخ محمد السماوی النجفی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

37- الشیخ محمد علی یعقوب النجفی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

38- الشیخ جعفر النقدی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

39- میرزا محمد الخلیلی النجفی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره.

40- السیّد علی النقی اللکهنوی الهندی أحد شعراء الغدیر، یأتی ذکره، له موشّحة فی المیلاد الشریف یهنّئ بها سیّدنا الحجّة السیّد میرزا علی آغا الشیرازی و هی:

          من بدا فازدهرَ البیتُ الحرامْ             و زهت منه لیالی رجبِ

             طربَ الکونُ لبشرٍ وهنا             إذ بدا الفخرُ بنورٍ و سنا

             و أتی الوحیُ ینادی معلنا             قد أتاکم حجّةُ اللَّهِ الإمام

 

و أبو الغرِّ الهداةِ النجُبِ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 52

         خصّه الرحمنُ بالفضلِ الصراحْ             و مزایا أشرقت غرّا وضاحْ

             و سما منزلُه هامَ الضراحْ             فغدا مولدُه خیرَ مقامْ

 

طأطأت فیه رءوسُ الشهبِ

          إنَّه أوّلُ بیتٍ وُضعا             للوری طرّا فأضحوا خُضَّعا

             و علی الحاضرِ و البادی معا             حجّةً أصبحَ فرضاً و لزامْ

 

طاعة تتبع أقصی القربِ

          و هو القبلةُ فی کلِّ صلاهْ             و ملاذٌ یُرتجی فیه النجاهْ

             و قد استخلصه اللَّهُ حماهْ             فلئن یأتِ إلیه مستهامْ

 فی ملمٍّ داعیاً یستجبِ

          تلکمُ فاطمةٌ بنتُ أسدْ             أمّتِ البیتَ بکربٍ و کمدْ

             و دعت خالقها الباری الصمدْ             بحشاً فیه من الوجد الضرامْ

 

قد علته قبساتُ اللّهبِ

          نادت اللّهمّ ربَّ العالمینْ             قاضیَ الحاجاتِ للمستصرخینْ

             کاشفَ الکربِ مجیبَ السائلینْ             إنّنی جئتک من دون الأنامْ

 

أبتغی عندک کشف الکُرَبِ

          بینما کانت تناجی ربَّها             و إلی الرحمن تشکو کربها

             و إذا بالبشرِ غشّی قلبَها             من جدار البیتِ إذ لاح ابتسامْ

 

عن سنا ثغرٍ له ذی شنبِ

          فتّقَ الزهرُ أم انشقَّ القمرْ             أم عمودُ الصبح باللیلِ انفجرْ

             أم أضاءَ البرقُ فالکونُ ازدهر             أم بدا فی الأُفق خرقٌ و التئامْ

 

فغدا برهان معراج النبی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 53

         أم أشارَ البیتُ بالکفِّ ادخلی             و اطمئنّی بالإلهِ المفضلِ

             فهنا یولدُ ذو العلیا «علی»             من به یحظی حطیمی و المقامْ

و ینال الرکن أعلی الرتبِ

          دخلت فاطمُ فارتدّ الجدارْ             مثلما کان و لم یکشف ستارْ

             إذ تجلّی النورُ و انجاب السرارْ             عن سنا بدرٍ به یجلو الظلامْ

 

و الوری ینجو به من عطبِ

          وُلد الطاهرُ ذاک ابنُ جَلا             من سما العرشِ جلالًا و عُلا

             فله الأملاکُ تعنو ذلُلا             و به قد بشَّر الرسلُ العظامْ

 

قومَهم فیما خلا من حقبِ

          عرف اللَّه و لا أرض و لا             رفعتْ سبعٌ طباق ظللا

             فلذا خرَّ سجوداً و تلا             کلّما جاء إلی الرسلِ الکرامْ

 

قبله من صحفٍ أو کتبِ

          إن یکُ البیتُ مطافاً للأنامْ             فعلیٌّ قد رقی أعلی سنامْ

             إذ به یطَّوف البیت الحرامْ             و سعی الرکنُ إلیه لاستلامْ

 

فغدا یزهو به من طربِ

          لم یکن فی البیت مولودٌ سواهْ             إذ تعالی عن مثیل فی علاهْ

             أوتی العلمَ بتعلیمِ الإله             فغذاه درَّه قبلَ الفطامْ

 

یرتوی منه بأهنی مشربِ

          صَغُر الکونُ علی سؤددهِ             و انتمی الوحیُ إلی محتدهِ

             بشِّر الشیعةَ فی مولدهِ             و اقصدوا العلّامة الحَبرَ الإمام

          بشِّر الشیعةَ فی مولدهِ             و اقصدوا العلّامة الحَبرَ الإمام

منبعَ العلمِ مناطَ الأدبِ

القصیدة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 54

و له قصیدة أخری میلادیّة باری بها قصیدة إیلیا أبی ماضی الإلحادیّة المقفّاة ب (لست أدری) و هی:

          طرب الکونُ من البشْرِ و قد عمّ السرورْ             و غدا القمریُّ یشدو فی ابتسامٍ للزهورْ

             و تهانت ساجعاتٍ فی ذری الأیکِ الطیورْ             لِمَ ذا البشرُ؟ و ما هذا التهانی؟

             لستُ أدری

          تلعب الریحُ و فیها الدوحُ قامت راقصاتْ             و بها الأوراقُ تزهو بالأکفِّ الصافقاتْ

             ضارباً سجعَ هزارِ الغصنِ أوتارَ الحیاةْ             مِمَ هذی الدوح أضحت راقصات؟

             لستُ أدری

          قد کسی وجهَ الثری من سندسٍ وشیُ الربیعْ             فتهادی مائساً فی حُلَلِ الخصبِ المریعْ

             و غدا یختالُ بالأریاشِ و الشأنِ البدیعْ             قائلًا هل أحدٌ یوجد مثلی؟

             لستُ أدری

          و النسیمُ الغضّ قد تهمسُ فی سمعِ الأقاحْ             فتُری باسمةَ الثغرِ نشاطاً و ارتیاحْ

             و هزیز الغصن یُبدی شان زهوٍ و مراحْ             ما الذی قالت فردّت بابتسام؟

             لستُ أدری

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 55

         طبّق الأرض لهیباً نار محمرِّ الشقیقْ             فغدا البلبل مرتاعَ الحشا خوفَ الحریقْ

             صارخاً هل لنجاتی عن لظاها من طریقْ؟             هذه النار أتتنی کیف أُطفی؟

             لستُ أدری

 

          أشرقتْ طلعةُ نورٍ عمّتِ الکونَ ضیاء             لا أری بدراً علی الأُفق و لم أُبصر ذُکاءا

             و تفحّصتُ فلم أدرک هناک الکهرباءا             فبما ذا ضاء هذا الکونُ نوراً؟

             لستُ أدری

 

          کان هذا الروض قبل الیوم رهناً للذبولْ             ساحباتٍ فوقها الأرواح قدماً للذیولْ

             تعصف النکباءُ فیها دون أنفاس البلیلْ             کیف عاد الیوم یزهو فی شذاه؟

             لستُ أدری

 

          قمت أستکشف عنه سائلًا هذا و ذاکْ             فرأیت الکلّ مثلی فی اضطرابٍ و ارتباکْ

             و إذا الآراءُ طرّا فی اصطدامٍ و اصطکاکْ             و أخیراً عمّها العجز فقالت

             لستُ أدری

 

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 56

         و إذا نبّهنی عاطفةُ الحبِّ الدفینْ             و تظنّنتُ و ظنُّ الألمعی عینُ الیقینْ

             أنّه میلادُ مولانا أمیرِ المؤمنینْ             فدعِ الجاهلَ و القولَ بأنِّی

             لستُ أدری

 

          لم یکن فی کعبةِ الرحمنِ مولودٌ سواهْ             إذ تعالی فی البرایا عن مثیلٍ فی عُلاه

             و تولّی ذکرَهُ فی محکمِ الذکرِ الإلهْ             أ یقول الغِرُّ فیه بعد هذا؟

             لستُ أدری

 

          أقبلتْ فاطمةٌ حاملةً خیرَ جنینْ             جاءَ مخلوقاً بنورِ القدسِ لا الماءِ المَهینْ

             و تردّی منظر اللّاهوت بین العالمینْ             کیف قد أُودعَ فی جنبٍ و صدرٍ؟

             لستُ أدری

 

          أقبلت تدعو و قد جاء بها داءُ المخاضْ             نحو جذعِ النخلِ من ألطافِ ذی اللطفِ المفاضْ

             فدعت خالقَها الباری بأحشاءٍ مراضْ             کیف ضجّت؟ کیف عجّت؟ کیف ناحت؟

             لستُ أدری

 

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 57

         لستُ أدری غیر أنّ البیت قد ردّ الجوابْ             بابتسامٍ فی جدارِ البیت أضحی منه بابْ

             دخلت فانجابَ فیه البِشْرُ عن محض اللبابْ             إنّما أدری بهذا غیر هذا

             لستُ أدری

 

          کیف أدری و هو سرٌّ فیه قد حار العقولْ             حادثٌ فی الیوم لکن لم یزل أصل الأُصولْ

             مظهرٌ للَّه لکن لا اتّحادٌ لا حلولْ             غایة الإدراک أن أدری بأنِّی

             لستُ أدری

 

          وُلد الطّهرُ علیٌّ من تسامی فی عُلاهْ             فاهتدی فیه فریقٌ و فریقٌ فیه تاهْ

             ضلّ أقوامٌ فظنّوا أنّه حقّا إلهْ             أم جنون العشق هذا لا یجازی؟

             لستُ أدری

 

 

و نظمها الشاعر المفلق الأستاذ المسیحی بولس سلامة فی أوّل ملحمته العربیة عید الغدیر «1» فقال فی (ص 56):

          سمع اللیل فی الظلام المدیدِ             همسةً مثلَ أنَّةِ المفؤودِ

             من خفیِّ الآلامِ و الکبتِ فیها             و من البشرِ و الرجاءِ السعیدِ

             حرّةٌ لزّها المخاض فلاذت             بستارِ البیتِ العتیقِ الوطیدِ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 58

         کعبةُ اللَّه فی الشدائدِ تُرجی             فهی جسرُ العبیدِ للمعبودِ

             لا نساءٌ و لا قوابلُ حفَّتْ             بابنةِ المجدِ و العُلی و الجودِ

             یذر الفقرُ أشرفَ الناس فرداً             و الغنیَّ الخلیعَ غیرَ فریدِ

             أینما سار و اکبتهُ جباهٌ             و ظهورٌ مخلوقةٌ للسجودِ

 

***

          صبرتْ فاطمٌ علی الضیمِ حتی             لهث اللیلُ لهثةَ المکدودِ

             و إذا نجمةٌ من الأُفق خفَّتْ             تطعنُ اللیلَ بالشعاع الحدیدِ

             و تدانتْ من الحطیمِ و قرَّت             و تدلَّت تدلّیَ العنقودِ

             تسکبُ الضوءَ فی الأثیرِ دفیقاً             فعلی الأرضِ وابلٌ من سعودِ

             و استفاقَ الحمامُ یسجعُ سجعاً             فتهشُّ الأرکانُ للتغریدِ

             بسمَ المسجدُ الحرامُ حبوراً             و تنادتْ حجارُه للنشیدِ

             کان فجرانِ ذلک الیومُ فجرٌ             لنهارٍ و آخرٌ للولیدِ

             هالتِ الأُمَّ صرخةٌ جال فیها             بعضُ شی ءٍ من همهمات الأُسودِ

             دعتِ الشبلَ حیدراً و تمنّت             و أکبّت علی الرجاءِ المدیدِ

             أسداً سمّت ابنها کأبیها             لبدةُ الجدّ أُهدیت للحفیدِ

             بل علیّا ندعوه قال أبوه             فاستفزَّ السماء للتأکیدِ

             ذلک اسمٌ تناقلته الفیافی             و رواه الجلمودُ للجلمودِ

             یهرم الدهرُ و هو کالصبحِ باقٍ             کلَّ یومٍ یأتی بفجرٍ جدیدِ

 

الشاعر

السیّد عبد العزیز بن محمد بن الحسن بن أبی نصر الحسینی السریجی الأوالی. ترجمه العلّامة السماوی فی الطلیعة من شعراء الشیعة قال: کان فاضلًا أدیباً جامعاً، و شاعراً ظریفاً بارعاً، توفّی فی البصرة سنة (750) تقریباً.