اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۶ خرداد ۱۴۰۴

پاسخ علامه به احادیث جعلی اسامه بن زید درباره حدیث «من کنت مولاه»

متن فارسی

و بعضی دیگر این روایت را به شخصی ناشناس نسبت داده و گفته اند که علت این کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله – من کنت مولاه فعلی مولاه – این بوده که اسامه ابن زید به علی علیه السلام گفت: تو مولای من نیستی، فقط رسول خدا صلی الله علیه و آله مولای من است، پس پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس که من مولای اویم، علی علیه السلام مولای او است.

کسی که این روایت مجهول را ذکر نموده، منظورش این بوده که حدیث مزبور را از عظمت آن فرو آورده و از آن سلب اهمیت نماید. به این منظور آن را به صورت یک قضیه کوچک و شخصی درآورده و چنین وانمود کرده که مختصر معارضه و نقاری بین دو نفر از افراد امت اتفاق افتاده و رسول خدا صلی الله علیه و آله با این جمله از فرمایش خود، آن را اصلاح فرموده، در حالی که او نمی داند خود را به نادانی میزند، زیرا روایات متواتره و احادیث بسیار زیادی در سبب برافراختن این امر خطیر در مقابل پندار بی پایه و مایه (و مغرضانه) او وجود دارد که مقصود او را در هم می شکند. از نزول آیه تبلیغ تا اقدامات مهمی که در مقدمه ابلاغ این امر صورت گرفت و وقایعی که مقارن با ابلاغ آن به وقوع پیوست، به طوری که هیچ یک از این امور و وقایع با این مطلب بی اساس و دروغ، سازش و مناسبتی ندارد، و مانند دلایل قطعی مزبور است (در رد و تکذیب این روایت مجعول موضوع اسامه). آیه کریمه ” الیوم اکملت لکم دینکم …” صراحت دارد به کمال دین و تمامی نعمت و خشنودی پروردگار، آن هم با این آهنگ آشکار، و این عظمت (و اهمیت) ناشی از ارزش اصلاح بین دو مرد که با یکدیگر مشاجره نموده اند، نیست. علاوه بر آن، گوینده این داستان توجه نکرده که همین داستان بر فرض صحت آن، بر تاکید معنای آن و حجیت آن بر دشمنی (طرف مخالف) افزوده است. فرض کنید، علت این بیان آشکار پیغمبر صلی الله علیه و آله، امری است که این راوی مجهول ذکر نموده، ولی ما می گوییم که آن معنی را که اسامه، از کلمه مولا، درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله ثابت دانسته و نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام آن را انکار داشته، ناچار باید معنایی داشته باشد که مستلزم برتری و فضیلت خاصی باشد، نه معنایی که هر کس – حتی خود اسامه – از آن بهره مند است، و دارا بودن آن بین مسلمین، موجب برتری نخواهد بود، در این صورت، این معنی که مورد انکار واقع شده و سپس با سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام ثابت و محقق شده، محقق نیست مگر همان اولویت یا آن چه که از معنای مولا، جاری مجرای اولویت است. همچنین این گونه می گوییم که همانا پیغمبر صلی الله علیه و آله چون می دانست که در میان امت کسانی هستند که با پسر عموی ایشان معارضه و مشاجره با گفتار خواهند نمود و ممکن است که این مشاجره لفظی، منتهی به امور ناروا و عواقب وخیمی شود که موجب ضدیت با او و برپا کردن ناگواری هایی در برابر رفتار اصلاحی او بعد از پیغمبر اکرم(ص) گردد، از این رو، آن مجمع بزرگ را (در غدیر خم) تشکیل داد و در آن جا، موقعیت و جایگاه وصی خود را در امر دین و نزدیکی و منزلت او، و سزاواری او را به بزرگی و این که هیچ کس از افراد امت حق ندارد که با (علی علیه السلام)، به گفتار یا کرداری مقابله (و معارضه) نمایند، و آن چه به عهده دیگران است همان اطاعت و تبعیت و تسلیم در مقابل امر او و فروتنی در برابر مقام اوست، و آن جناب بعد از شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله بر مسیر آن حضرت سیر می کند. به همین خاطر، این هدف با این تشکیلات و تصریحات، موانع و موجبات لغزش را از مسیر او برطرف فرمود و سنت ها و مراسم فرمان برداری را در مقابل او آشکار فرمود، و با خطبه ای که بیان فرمود، راه های ظرفیت و ضدیت با او را (به هر عذر و بهانه) بست، که ما از هر گونه جد و جهد در توضیح و بیان مفاد آن دریغ ننمودیم.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 1 ص 668 )

متن عربی

و بعض آخر إلی القیل، و ذکروا أنَّ السبب فی قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «من کنت مولاه»:أنَّ أُسامة بن زید قال لعلیّ: لست مولای، إنَّما مولای رسول اللَّه، فقال صلی الله علیه و آله و سلم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».إنَّ من روی هذه الروایة المجهولة أراد حطّا من عظمة الحدیث، و تحطیماً لمنعته فصوّره بصورة مصغّرةٍ لا تعدو عن أن تکون قضیّة شخصیّة، و حواراً بین اثنین من أفراد الأمّة، أصلحه رسول اللَّه بکلمته هذه، و هو یجهل أو یتجاهل عن أنَّه تَخْصمه علی تلک المزعمة الأحادیثُ المتضافرة فی سبب الإشادة بذلک الذکر الحکیم من نزول آیة التبلیغ إلی مقدّمات و مقارنات أخری لا یلتئم شی ء منها مع هذه الأکذوبة، و مثلها الآیة الکریمة الناصّة بکمال الدین، و تمام النعمة، و رضا الربّ بذلک الهتاف المبین، و لیست هذه العظمة من قیمة الإصلاح بین رجلین تلاحیا، لکن ذهب علی الرجل أنَّه لم یزد إلّا تأکیداً فی المعنی و حجّة علی الخصم علی تقدیر الصحّة.

فهب أنَّ السبب لذلک البیان الواضح هو ما ذکر، لکنّا نقول: إنَّ ما أنکره أُسامة علی أمیر المؤمنین علیه السلام من معنی المولی، و أثبته لرسول اللَّه خاصّة دون أیّ أحد، لا بدّ أن یکون شیئاً فیه تفضیل لا معنیً ینوء به کلُّ أحد حتی أُسامة نفسه، و لا تفاضل بین المسلمین من ناحیته فی الجملة، و ذلک المعنی المستنکر المثبت لا یکون إلّا الأولویّة أو ما یجری مجراها من معانی المولی.

و نقول: إنَّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لمّا علم أنَّ فی أُمّته من لا یلاحی ابن عمّه و یناوئه بالقول، و یخشی أن یکون له مغبّة وخیمة تؤول إلی مضادّته، و نصْب العراقیل أمام سیره الإصلاحیّ من بعده، عقد ذلک المحتشد العظیم فنوّه بموقف وصیّه من الدین، و زلفته منه، و مکانته من الجلالة، و أنَّه لیس لأحد من أفراد الأمّة أن یقابله بشی ء من القول أو العمل، و إنَّما علیهم الطاعة له، و الخضوع لأمره، و الرضوخ لمقامه، و أنَّه یجری فیهم مجراه من بعده، فاکتسح بذلک المعاثر عن خطّته، و ألحب السَّنَن إلی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 669

طاعته، و قطع المعاذیر عن محادّته بخطبته التی ألقاها، و نحن لم نألُ جُهداً فی إفاضة القول فی مفاده.