حافظ ابن عساکر در تاریخش روایتی ثبت کرده از طریق عبد الملک بن عمیر. می گوید: جاریه بن قدامه سعدی نزد معاویه آمد. معاویه از او پرسید: تو کیستی؟ گفت جاریه بن قدامه. گفت: تو مگر زنبوری بیش هستی؟ گفت: تو مرا به گزنده شیرین دهان تشبیه می کنی، به خدا معاویه ماده سگی بیش نیست که عوعو کنان سگهای نر را بسوی خویش می خواند، و امیه جز تصغیر ” امه “(یعنی کنیز) نیست.
از قول فضل بن سوید نیز می نویسد: جاریه بن قدامه به نمایندگی نزد معاویه رفت. معاویه به او گفت: تو همراه علی بن ابی طالب براه افتاده ای و شعله آتش افروخته و در دهکده های عربی گشته و خونشان را ریخته ای. جاریه گفت معاویه دست از علی بردار. علی را ازوقتی دوستدارش گشته ایم هرگز بد خواهش نشده ایم و از وقتی همراهش شدهایم دورنگی و دغلی با وی ننموده ایم. معاویه گفت: وای بر تو جاریه خانواده ات وقتی اسمت را جاریه (کنیز) گذاشتند چقدر به تو اهانت نمودند گفت: تو ای معاویه چقدر حقیرت شمردند خانواده ات وقتی که معاویه نامت دادند … این را به تمامی و با آن قبلی سیوطی در تاریخ الخلفا نوشته است. ابن عبد ربه به این عبارت نوشته است: معاویه به جاریه گفت: خانواده ات وقتی اسمت راجاریه گذاشتند جقدر به تو اهانت نمودند گفت: تو را خانواده ات چقدر حقیر شمردند که معاویه نام دادند که به سگ ماده می گویند. گفت: ای بی مادر گفت مادرم مرا برای شمشیرهائی به دنیا آورده که وقتی به نزدت آمدیم در دست داشتیم. گفت: مرا تهدید می کنی؟ گفت: (به خدا دل هائی که با آن به تو کینه می ورزیدیم هنوز در اندرون ما است و شمشیرهائی که به وسیله اش باتو جنگیدیم در دستمان است) تو به زورکشورمان را نگشوده ای و با قدرت قهریه بر ما تسلط نیافته ای، بلکه عهد با ما بسته ای و التزام سپرده ای و در ازایش تعهد اطاعت وفرمانبرداری کرده ایم، اگر به تعهدتوفا کنی به عهدمان وفا خواهیم نمود و در صورتی که جز این باشد و به کار دیگری متوسل شوی باید بدانی که ما که اینجا آمده ایم مردانی سر سخت و پرخاشگر و زبان آورانی قاطع را پشت سر نهادیم. معاویه گفت: خدادر میان مردم مثل تو را زیاد نکند. گفت: حرف خردمندانه بزن و احترام ما را نگهدار و چنین نفرین زشتی نکن
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 243 و 244