اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

کرامات دروغین ابو المعالی

متن فارسی

«امام ابو محمّد ضیاء الدین و تری» در «روضة الناظرین» ص 112 در ترجمه «سید محمّد ابو المعالی سراج الدین رفاعی» متوفی 885 نوشته: «او بر پشت مردی راست کوزپشت و خمیده دست کشید و خمیدگی آنرا خداوند برطرف کرد و چنان قامت شد که گویی قبلا هیچ خمیدگی نداشت. همچنین روایت کرده است که یکروز در شام از کنار غلامی که گوسفند سر می برید، گذشت. دید که گوسفند را ذبح کرده و کارد را در دهانش گذاشته است. غلام نیز جوانی زیبا و نکوروی بود. وقتی او را دید، ایستاد. گوسفند هم دست و پا می زد و نزدیک بود که روح از بدنش خارج شود. به آن جوان گفت: «ای کسی که پس از ذبح کردن کارد را در دهانش گذاشته ای و شربت مرگ را بدو می نوشانی، کارد را بار دیگر در محل بریدنش قرار بده. من ضامن هستم که حیات او را دوباره برگردانم.» و اشاره کرد که به فرمان سید سراج قدس سره، کارد ببندد و کارد را دوباره در بریدنگاه گوسفند قرار بدهد هنگامی که او این کار را کرد، گوسفند باذن پروردگار به حال اول برگشت، گوئی که ذبح نشده و مجروح نگشته بود. وتری همچنین نقل کرده است: از چیزهایی که گروه بسیاری از ثقات نقل کرده اند، یکی اینست که مردی منسوب به خاندان سیادت بنام کبش، به داشتن خرقه طریقه قادریه مشهور بود، اما با اهل اللّه رعایت ادب نمی کرد. و از آداب بدور بود. بسیاری اوقات، فقرای سر راه را مخصوصا فقرای احمدیه را آزار می داد. سید ما سراج الدین او را بواسطه ای عتاب کرد و نصیحت فرمود و او جواب خشنی فرستاد. سید سراج نامه ای نوشته با گروهی از اهل هیت بدو فرستاد که در آن نوشته بود : خدا در میان این مردم، مهری دارد که تقدیرات را با آن رقم می زند. این مهر، خاصیتی دارد که خدا از عرش متوجه آن می شود و خداوند فیض خود را همواره می فرستد و غضب و سخت گیری خدا از روی آن ظاهر میشود. هرگاه گوشت کلیه های گوسفند را به طغیان وادارد، سر گوسفند را در شکمبه اش داخل می کند». وقتی سید این نامه را دریافت کرد، خندید و پیش اطرافیان خود آنرا علنا قرائت کرد. هنگامی که به بیت اخیر رسید، افتاد و از دنیا رفت».
«امینی» می نویسد: این کلام شعری جالبی است، لکن گمراهان از شاعران پیروی می کنند. آیا نمی بینی که در هر وادی سرگردانند؟ این شاعران چیزی می گویند که آنرا بکار نمی برند، سخنی که از دهانشان برمی خیزد بسی بزرگ است لکن جز دروغ چیزی نمی گویند.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 241)

متن عربی

89- أبو المعالی یحیی و یمیت

قال الإمام أبو محمد ضیاء الدین الوتری فی روضة الناظرین (ص 112) فی ترجمة السیّد محمد أبی المعالی سراج الدین الرفاعی المتوفّی (885): إنّه مسَّ بیده المبارکة ظهر رجل أحدب فقوّم اللَّه تعالی احدیدابه، و صار علی أحسن تقویم کأن لم یکن به احدیداب قبل ذلک أبداً.

و قال: مرَّ فی الشام بغلام ذبّاح ذبح شاة و وضع السکّین فی فیه، و کان الغلام علی طائفة من الحسن و الجمال، فلمّا رآه وقف عنده و الشاة تختبط مذبوحةً و قد قرب خروج روحها فقال للذبّاح:

          یا واضع السکّین بعد ذبیحه             فی فیه یسقیها رحیق لهاته

             ضعها بجرح الذبح ثانیَ مرّةٍ             و أنا الضمین له بردّ حیاته

 

فأشار إلی الذبّاح أتباع سیّدنا السیّد السرّاج قدس سره بإعادة السکّین إلی الجرح، فأعادها، فانتفضت الشاة سلیمة لا جراحة فیها و لا ذبح بإذن اللَّه.

و قال: و ممّا حدّثنا به الجمُّ الغفیر من الثقات أنَّ رجلًا ممّن ینتمی إلی السیادة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 242

ببلدة هیت اسمه کبش اشتهرت به فی هیت خرقة الطریقة القادریّة، و کان من الأدب مع أهل اللَّه بمعزل، فکان کثیراً ما یسی ء فقراء الطرق السائرة و بالخاصّة الأحمدیّة «1» فعاتبه بالواسطة سیّدنا السیّد سراج الدین و نصحه فأغلظ الجواب، فکتب له السیّد السرّاج کتاباً و أرسله مع جماعة من أهل هیت کتب فیه مصرّحاً بغوثیّة عصره ما هو بحروفه:

          للَّه فی هذا الوری خاتمٌ             تجری المقادیر علی نقشه

             فی نوعه من سرِّه حالةٌ             تستنزل الجبّارَ عن عرشه

             یفیض من فیضِ إله الوری             و بطشه یظهر من بطشه

             و إن طغا بالکبشِ لحمُ الکلا             یدخلُ رأس الکبش فی کرشه

فلمّا وصله الکتاب ضحک و قرأه لأصحابه علناً، فلمّا قرأ البیت الأخیر و أتمّه سقط فی الحال میّتاً.

قال الأمینی: کلامٌ شعریٌّ حسن، (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ* أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ* وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ

) «2»، (کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً

) «3».