و دیگران را می بینی که به نام رسول خدا روایت: «عالم قریش، که تمام کره زمین را از دانش پر می کند» «2» را ساخته و آن را حمل بر محمد بن ادریس، امام شافعی ها کرده اند!.
و مزنی پنداشته است که رسول خدا را، در خواب دیده و از او دوباره شافعی سؤال کرده، فرموده است: «کسی که اراده محبتم و سنتم را دارد، بر اوست که از محمد ابن ادریس شافعی، مطلبی استفاده کند، زیرا که او از من و من از اویم» «3».
و از محمد بن نصر ترمذی آمده، که او گفته است: بیست و نه سال، حدیث نوشتم و مسائل مالک و گفتارش را شنیدم، و نسبت به شافعی نظر خوبی نداشتم، تا هنگامی که در مسجد النبی در مدینه نشسته بودم، چرتم گرفت، پیامبر اکرم را در خواب دیدم، عرض کردم: یا رسول اللّه، آیا رأی ابو حنیفه را بنویسم؟ فرمود: خیر. عرض کردم: رأی مالک را بنویسم؟ فرمود: مادامی که با حدیثم موافق باشد. عرض کردم: رأی شافعی را بنویسم؟ سرش را همانند آدم غضبناک، به خاطر گفته ام، به زیر آورد و فرمود: این را عمل به رأی نباید دانست، بلکه آن مراجعه به کسی است که به سنتم عمل می کند، به دنبال این رؤیا، به سوی مصر حرکت کردم، نوشته های شافعی را نوشتم «1».
احمد بن نصر گفته است: پیامبر اکرم را در خواب دیدم، به او عرض کردم: یا رسول اللّه به کدام یک از افراد امتت در این عصر فرمان می دهی که پیروی و اعتماد کرده، مذهبش را معتقد شویم؟ فرمود: بر شما باد به محمد بن ادریس شافعی که او از من است و خدا از او و از جمیع اصحاب و یارانش و کسانی که پیرو مرام او تا قیامت هستند خشنود است. دوباره عرض کردم: دیگر به کی؟ فرمود: به وسیله احمد ابن حنبل، که فقیه پرهیزکار و زاهد است «2».
و از احمد بن حسن ترمذی، آمده است که: در روضه مبارکه بودم، چرتم گرفت، رسول خدا تشریف آورد، به سویش شتافتم و عرض کردم: یا رسول اللّه، اختلاف در دین زیاد شده، درباره رأی ابی حنیفه چه می فرمائید؟ فرمود: اف بر او دستش شکسته باد. عرض کردم: درباره رأی مالک چه می فرمائید؟ دستش را بالا برد و پائین آورد و فرمود: رسید و خطا کرد، گفتم: درباره رأی شافعی چه می فرمائید؟ پدرم فدای پسر عمم که سنتم را احیاء کرد! «3».
و نیز او گفته است: رسول خدا را در خواب دیدم، گفتم: یا رسول اللّه، آیا اختلافی که در میان مردم است نمی بینی؟ فرمود: اختلاف در چی؟ گفتم: اختلاف درباره ابو حنیفه و مالک و شافعی. فرمود: اما ابو حنیفه که نمی شناسمش. و اما مالک که دانش را نوشته است، و اما شافعی پس از من است و به سوی من «4».
و می بینی، که پیرو داغ ابی حنیفه، برای تقرب به امامش از طریق ابو هریرة، به نام رسول خدا چنین حدیث می سازد: «به زودی در امتم مردی پیدا می شود که نامش ابو حنیفه است و او چراغ امتم هست. و به زودی در امتم مردی پیدا می شود که نامش محمد بن ادریس است، فتنه او بر امتم بیش از فتنه ابلیس است. و در تعبیر دیگر: «فتنه اش زیانبارتر است بر امتم از ابلیس «1».»
و محمد بن موسی حنفی قاضی دمشق، متوفی در سال 506 ه می گفت: اگر قدرت می داشتم از شافعی ها جزیه می گرفتم «2».
و محب الدین محمد بن محمد دمراقی حنفی، متوفی در سال 789 ه (این همان عالم پرهیزکاری است که در هر روز یک ختم قرآن می کرده) دارای تعصب شدیدی علیه شافعی ها بوده تا جائیکه دروغ می ساخته و آن را عبادت می دانسته است «3».
و مالکی ها، پندارهای دیگری را می آورند و روایتی را که بعضی، به نام رسول خدا ساخته اند، روایت می کنند: «اگر مردم، تمام کره زمین را بگردند اعلم از عالم مدینه نمی یابند» «4» و آن را تطبیق بر مالک بن انس می نمایند. و گویا که مدینة، پایتخت اسلام نبوده و در آن جا پیش از مالک و بعد از او، عالمی مورد توجه وجود نداشته است. و گویا که خانواده پیامبر بزرگوار اسلام که رسول خدا آنان را قرین قرآن در جانشینی قرار داده و فرموده است: «انی مخلف فیکم الثقلین، کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی»، وارث علم پیامبر عظیم الشأن اسلام نبودند و گویا که صادق آل محمد (البته همه شان راستگو بوده اند) تنها وسیله نشر علم برای ائمه دنیا در آن روز نبوده و مالک نیز از شاگردانش نبوده است.
مرد دیگری می آید «1» از ناحیه مسلمین ادعای اجماع می کند که منظور از این حدیث ساختگی، مالک است غافل از اینکه طبق گفته محمد بن عبد الرحمن، احمد افضل از مالک بن انس بوده است «2».
و نیز، طبق گفته احمد (پیشوای حنبلی ها) ابن ابی ذئب، از مالک بن انس برتر بوده است «3».
و نیز، طبق گفته یحیی بن سعید: سفیان از هر جهت از لحاظ حدیث، فقه و زهد، از مالک برتر بوده است «4».
و نیز، طبق گفته عطیة بن اسباط: هرگاه کره زمین از مانند مالک پر شده باشد، ابو حنیفه از همه آنها افقه است «5».
و نیز، طبق گفته شافعی و ابن بکیر: لیث بن سعید فهمی، شیخ دیار مصر، افقه از مالک است «6».
و ابو موسی انصاری، گفته است: از سفیان بن عیینه پرسیدم، او از ابن جریح به طور مرفوع برای ما حدیث کرد: «اگر آدمی در راه طلب دانش تمام کره زمین را بگردد، از عالم مدینه، داناتر نمی یابد» و من به او گفتم: آیا ابن جریح معتقد است که او مالک بن انس است؟ او گفت: عالم کسی است که از خدا بترسد و ما کسی را خدا ترس تر از عمری یعنی عبد اللّه بن عبد العزیز عمری نمی دانیم «7».
و یحیی بن صالح گفته است: محمد بن حسن شیبانی، از مالک فقیه تر است «8».
و احمد بن حنبل گفته است: به ابن ابی ذئب رسید که: مالک حدیث «البیعین بالخیار» را اخذ نکرده. گفت: توبه داده شود، و گرنه گردنش را بزنند، در صورتی که مالک حدیث را رد نکرده، بلکه آن را تأویل کرده است. پس شامی گفت: کدام یک داناترند، مالک یا ابن ابی ذئب؟ در جواب گفت: ابن ابی ذئب در این باره، از مالک بزرگتر است. و در دینش شایسته تر و پرهیزکارتر و پیش سلاطین از مالک، حق را برپادارنده تر است «1».
و برای مالکی ها، پیرامون امامشان خواب هائی است که پنداشته اند رسول خدا را در خواب دیده، آن حضرت مالک را ستوده است که گوشه ای از آنها در «حلیة الاولیاء» جلد 6 صفحه 317 و غیره یافت می شود.
و برای حنبلی ها، گام های بلندی درباره تبلیغ مذهب و امامشان وجود دارد.
آنان خیالات دروغی ساختند که گوش ها از شنیدن آنها کر می شود، و هیچ غلوی به پایه آنها نمی رسد. و قسمتی از آنها را در همین جلد (جلد پنجم عربی صفحه 198- 201) آورده ایم و از آن جمله است چیزی را که ابن جوزی در مناقب احمد صفحه 455 با اسنادش از علی بن عبد العزیز طلحی، آورده که ربیع بن سلیمان از شافعی برایم نقل کرده، که او گفته است: ای ربیع کتابم را بگیر و آن را به عبد اللّه بن احمد بن حنبل تسلیم کن و جوابش را برایم بیاور.
ربیع می گوید: با نامه، وارد بغداد شدم و احمد بن حنبل را هنگام نماز صبح دیدم و با او نماز صبح خواندم، وقتی که از محراب منحرف گردید، نامه را به او تقدیم کردم و به او گفتم: این نامه برادرت شافعی از مصر است. احمد گفت: در آن نگریستی؟ گفتم: خیر، احمد، مهر نامه را شکست و نامه را قرائت کرد، چشم هایش را اشک فرا گرفت. گفتم: چه چیزی در آن است ای ابا عبد اللّه؟ گفت: یاد آور شده که رسول خدا را در خواب دیده و به او فرموده است نامه ای به ابو عبد اللّه احمد بن حنبل بنویس و از ناحیه ام به او سلام برسان و به او بگو: به زودی مورد امتحان قرار خواهی گرفت و بسوی خلق قرآن خوانده خواهی شد، اما اجابتشان نکنید که خداوند نامت را تا قیامت زنده خواهد نگاهداشت.
ربیع می گوید: گفتم: البشارة. آنگاه جامه اش را از تن در آورد و به من داد و گرفتم و به سوی مصر حرکت کردم. و جواب نامه را نیز گرفته و به شافعی تسلیم نمودم. به من گفت: ربیع، چه چیزی به تو داد؟ گفتم: جامه تنش را شافعی به من گفت: ما ترا با گرفتن جامه ناراحت نمی کنیم، آنرا تر کن آبش را به ما بده تا با شما در آن شریک باشیم «1».
و بشکل دیگر نیز آن را روایت کرده و در آن آمده است: ربیع گفت: آن را شستم و آبش را به او دادم و آن را در ظرفی ریخت و می دیدم که هر روز از آن بر می داشت و به عنوان تبرک به صورتش می مالید «2».
و فقیه احمد بن محمد ابو بکر یازودی، گفته است: وارد عراق شدم و کتاب های اهل عراق را نوشتم. و کتب اهل حجاز را نیز نوشتم و از زیادی اختلاف آنها، ندانستم که کدام یک را بگیرم تا اینکه گفته است:
و از زیادی اختلاف آنها، جماعت را ترک کرده با حال اندوه خارج شدم، و شب را با اندوه بسر می بردم، وقتی که نیمه های شب شد، برخاستم وضو، گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم خدایا مرا به چیزی که دوست داری و می پسندی هدایت فرما، آن گاه به رختخوابم برگشتم، در خواب دیدم که رسول خدا از در بنی شیبه داخل مسجد الحرام شد و پشتش را به کعبه تکیه داد و دیدم که شافعی و احمد بن حنبل در طرف راست رسول خدا قرار دارند که آن حضرت به روی آنها تبسم می فرمایند. و «بشر مریسی» را نیز دیدم که در طرف چپ پیامبر اکرم قرار دارد، ولی گرفته است، گفتم: یا رسول الله از کثرت اختلاف این دو مرد نمی دانم چه کنم، و کدام یک را بگیرم؟ به سوی احمد و شافعی اشاره فرمود و گفت: اینان کسانی هستند که به آنها کتاب و حکم و نبوت دادیم. آنگاه اشاره به بشر مریسی فرمود و گفت: اگر اینان به آن کافر شوند، قوم دیگری را به آن موکل نمودیم که نسبت به آن کافر نیستند. ابو بکر یازودی می گوید: بخدا قسم! وقتی که این خواب را دیدم، فردایش هزار دینار صدقه دادم و دانستم که حق با شیخین است «1».
و غلو حنبلی ها درباره امامشان به حدی رسیده که مدینی، درباره اش گفته است: خداوند این دین را با دو مرد، عزت بخشید که سومی ندارند آنها عبارتند از: ابو بکر صدیق در روز رده و احمد بن حنبل روز محنت «2». هیچ کس بعد از رسول خدا درباره رواج اسلام، چنانکه احمد بن حنبل قیام نموده اقدام نکرده است.
میمونی می گوید: به او گفتم ای ابا الحسن حتی ابو بکر صدیق؟ گفت: حتی او، زیرا ابو بکر صدیق یار و یاور داشته، اما احمد بن حنبل بدون یار و یاور بدان قیام کرده است «3».
و در برابر آنها افرادی مثل ابی علی حسین بن علی کرابیسی شافعی، متوفی در سال 245 یا 248 ه قرار دارد که بر امام احمد اعتراض می کرد و هنگامی که سخنش را درباره قرآن شنید گفت: به چه عمل کنیم به گفتار این بچه؟ که اگر بگوئیم مخلوق است می گوید بدعت است و اگر بگوئیم غیر مخلوق است، باز می گوید بدعت است «4».
و مثل مرجان خادم، متفقه در مذهب شافعی، متوفی در سال 560 ه که نسبت به حنبلی ها تعصب شدیدی داشته و نسبت به آنان اظهار دشمنی می کرده تا جائیکه دیوار مخصوص مکه را، که وزیر ابن هبیرة پدید آورده بوده و ابن طباخ حنبلی «1» در آن جا، نماز می خوانده، به خاطر دشمنی با حنبلیان، خراب کرد و به ابن جوزی حنبلی می گفت: مقصود من، ریشه کن کردن مذهبتان، و از بین بردن نام شما است. و هنگامی که مرجان فوت کرد، ابن جوزی فوق العاده خوشحال گردید. «2»
و ابن جوزی در «المنتظم» جلد 10 صفحه 224 گفته است: ابو سعد سمعانی، متوفی 563 ه نسبت به مذهب احمد، دشمنی شدیدی داشته و بسیاری از اصحاب ما را یاد کرده و مورد طعن قرار داده که مستوجب طعن نبوده اند. و برای ابن جوزی در «المنتظم» جلد 8 صفحه 267 گفتار مفصلی پیرامون دشمنی ابی بکر خطیب بغدادی، صاحب تاریخ معروف، نسبت به مذهب احمد و یارانش وجود دارد، تا جائی که، او را بعدم حیاء و کمی دین نسبت داده است.
و محمد بن محمد ابو المظفر الدوی، متوفی در سال 567 ه درباره حنبلی ها، گفتار تعصب آمیز و بدگوئی های فراوان داشته تا جائی که گفته است: اگر قدرت می داشتم، بر آنها جزیه قرار می دادم، حنبلیان درباره اش دسیسه کرده، باسم او و زن و بچه کوچکش را کشتند «3»!
آری در این میان، افرادی وجود دارند که انگیزه ها و هوس ها از حق گوئیشان باز نداشته، مانند فیروز آبادی صاحب قاموس، و عجلونی که اولی در خاتمه کتابش «سفر السعاده» و دومی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 42 گفته است: باب فضائل ابی حنیفه و شافعی و مذمتشان، که در آن چیز صحیحی وجود ندارد و آنچه که از اینها ذکر شده ساختگی و افتراء است. و ابن درویش حوت، در اسنی المطالب صفحه 14 گفته است: درباره مناقب و مثالب هیچ کدام از پیشوایان مذهب، نص بخصوصی، چه صحیح و چه ضعیف وجود ندارد.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 457