اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

نظر خلیفه دوم درباره زکات اسب و برده

متن فارسی

رای خلیفه دوم در زکات

از حارثه نقل شده که گوید: عده ای از اهل شام آمدند نزد عمر بن خطاب و گفتند:  که ما اموال و اسبها و غلامان و کنیزانی به دست آورده ایم و دوست داریم که برای ما در آن نکوئی و طهوری باشد گفت:  دو رفیق پیشی من( یعنی پیامبر و ابوبکر) آنچه کرده اند پس آن را می کنیم.  و مشورت کرد اصحاب محمد صلی الله علیه و آله را که در میان ایشان علی که خدا از او راضی است بود.  پس علی علیه السلام فرمود:  این کار خوبی است اگر جزیه همیشگی و معتاده نشود که بعد از تو به آن متوسل شده و مال مردم را بگیرند. و از سلیمان بن یسار حکایت شده که گفت مردم شام به ابی عبیده جراح گفتند:  از اسب و برده های ما صدقه بگیر پس خودداری کرد و به عمر بن خطاب نوشت، پس او هم امتناع کرد.  پس دو مرتبه با او سخن گفتند،پس عمر بن خطاب به او نوشت اگر دوست دارند بگیر از ایشان و به آنها رد کن وبرده شان را روزی و مقرری بده، مالک گوید : یعنی به فقر ایشان رد کن. عسکری در اولیاتش و سیوطی در تاریخ الخلفاء ص 93 گویند که عمر اول کسی بود که از اسب زکات گرفت .

امینی گوید:  ظاهر روایت اول می رساند که خلیفه نمی دانست که زکات به اسب و برده تعلق نمی گیرد و برای همین حکم را معلق کرد به آنچه که دو صاحب قبلی او کرده بودند و نیز نمی دانست که آنها چه کرده اند که با صحابه مشورت کرد.  پس مولای ما امیرالمومنین علیه السلام اشاره فرمود که زکات ندارد و فرمود:  خوب است که از ایشان از باب برّ و احسان گرفته شود اگر بدعت مداوم نشود بعد از او که چون جزیه و مالیات گرفته شود.  لکن خلیفه گوش به این حکمت بالغه نداد و پیروی از سابقین خود هم نکرد.  پس دستور داد بگیرند و برگردانند به ایشان و یا به فقرائشان . و در روایت دوم ندانست که حب صاحب مال حکم شرعی ثابت نمی کند و امام علیه السلام او را متنبه نمود به اینکه مبادا جزیه باشد همین طور خلیفه در عملش پیشی گرفت تا آنکه قومی بعد از او آمدند واو را اول کسی قرار دادند که از اسب زکوه گرفت و اعتماد بر عمل او کردند پس میان آنها و کسانی که پیروی از سنت پیامبر کردند در عدم تعلق زکات به اسب نزاع و زد و خورد واقع شد.

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج6 ص 220 )

متن عربی

47- رأی الخلیفة فی الزکاة

عن حارثة قال: جاء ناس من أهل الشام إلى عمر بن الخطّاب رضى الله عنه فقالوا: إنّا قد أصبنا أموالًا و خیلًا و رقیقاً نحبّ أن یکون لنا فیها زکاة و طهور. قال: ما فعله صاحبای قبلی فأفعله. و استشار أصحاب محمد صلى الله علیه و آله و سلم و فیهم علیّ رضى الله عنه فقال علیّ: «هو حسن إن لم یکن جزیة راتبة دائبة یؤخذون بها من بعدک».

و عن سلیمان بن یسار: أنّ أهل الشام قالوا لأبی عبیدة الجرّاح رضى الله عنه: خذ من خیلنا و رقیقنا صدقة؛ فأبى، ثمّ کتب إلى عمر بن الخطّاب؛ فأبى، فکلّموه أیضاً فکتب إلیه عمر بن الخطّاب: إن أحبّوا فخذها منهم و ارددها علیهم و ارزق رقیقهم. قال

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 220

مالک: أی ارددها على فقرائهم «1».

و قال العسکری فی أولیاته «2»، و السیوطی فی تاریخ الخلفاء «3» (ص 93): إنّ عمر أوّل من أخذ زکاة الخیل.

قال الأمینی: ظاهر الروایة الأُولى أنّ الخلیفة لم یکن یعلم بعدم تعلّق الزکاة بالخیل و الرقیق و لذا أناط الحکم بما فعله صاحباه من قبله، و لم یکن یعلم أیضاً ما فعلاه إلى أن استشار الصحابة، فأشار مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام إلى عدم الزکاة، و استحسن أن یُؤخذ منهم برّا مطلقاً لو لا أنّه یکون بدعة متّبعة من بعده یؤخذ کجزیة، لکن الخلیفة لم یصخ إلى تلک الحکمة البالغة، و لا أتّبع من سبقه، فأمر بأخذها و ردّها علیهم أو على فقرائهم.

و ما علم فی الروایة الثانیة أنّ حبّ صاحب المال لا یثبت حکماً شرعیاً، و قد نبّهه الإمام علیه السلام بأنّها تکون جزیة، هکذا سبق الخلیفة فی عمله حتى جاء قوم من بعده و جعلوه أوّل من أخذ الزکاة على الخیل، و اعتمدوا على عمله فوقع الشجار بینهم و بین من اتّبع السنّة النبویّة فی عدم تعلّق الزکاة بالخیل.