در مورد گواه سوم (ابن حجر) نیز باید گفت: ای کاش هیأت داوران، سخن او را به همان صورت اصلی بازگو میکرد و سر و ته آن را نمیزد زیرا در همان چه در «فتح الباری» 213/3 نگاشته است و ما نیز آوردیم مطالبی دیده میشود که با دعاوی هیئت، سازشی ندارد از جمله همان پیشبینی پیامبر درباره تبعید ابوذر و آن هم در قالب الفاظی که میرساند وی در آن گیرودار، ستم میبیند و بر وی بیداد میرود و آن چه موضوع را تأیید میکند سخن پیامبر (ص) است که آوردیم: ای ابوذر! تو مردی شایسته هستی و در آینده، بلائی به تو خواهد رسید پرسید: در (راه پاسداری از آئین) خدا؟ پاسخ داد: (آری) در (راه پاسداری از آئین) خدا. گفت «خوشا به فرمان خدا و آن چه در (راه) خدا و در برابر نظر خدا باشد» که میبینیم پیامبر، دوستش را به شایستگی میشناساند و او را در سیرت و خداپرستی و پارسائیاش همانند عیسی- پیامبر پاک- میبیند و او را دستور میدهد که شکیبائی نماید تا تباه نشود و تباهیای بر شیوه وی بار نگردد. و با این ترتیب، نمیدانیم نظریهی ابن حجر که تازه هیئت داوران سر و ته آن را زده و سندی برای محکومیت ابوذر دانسته تا چه اندازه درست است؟
از جمله مطالبی که ابن حجر آورده، همان است که در «فتح الباری» از زبان برخی بزرگان مذهبش گزارش کرده است: درست آن است که اعتراض ابوذر به شاهانی بوده که دارائیها را برای خویش میگرفتند و آن را در راهی که میباید، انفاق نمیکردند.
آری درست همین است -چنانچه در ص نیز گذشت- و هر کس تاریخ و حدیث را بکاود به همین نتیجه خواهد رسید. پس آنچه از گفتار کوتاه شده ابن حجر بر میآید پذیرفتنی نیست که هیئت داوران بخواهد سخن او را گواه گرفته و برای داوری بدان چنگ زند. زیرا چنین اصلی نمیتواند بنیاد استدلال گردد و درست نیست که به سود و زیان هیچ کس، آن را مبنای داوری گردانند ولی چه باید کرد که ابن حجر گفته است و هیئت حکم داده است و حکومت هم آن حکم را اجرا کرده است! انا للّه و انا الیه راجعون (به راستی که ما از خدائیم و به راستی ما به سوی او باز میگردیم)
اینها بودند گواهان هیئت داوران که خوانندگان، گفتار و احوال ایشان را آزمودند و اینک میپرسیم: ساختمانی که بر چنین بنیاد لرزانی بنهند چه ارزشی دارد؟
ما داناتریم که آنان چه میگویند و تو بر ایشان توانائی نداری پس هر کس را که از وعید بهراسد قرآن را به یاد او آر
این جا از نو رو به هیئت داوران کرده و میگویم دلایل شما در اثبات کمونیست بودن ابوذر نمیتواند آن چه را میخواهید ثابت کند زیرا نظر ابوذر- تازه آن طور که شما ادعا میکنید- این است که انسان باید هر چه بیش از اندازه نیاز خود دارد انفاق کند و لازمه این عقیده آن است که دارائیهائی را که مورد نیاز فرد است بتواند مالک شود در حالیکه کمونیستها چنین عقیدهای ندارند و میخواهند مالکیت را از بنیاد بر اندازند و آن گاه حکومتهای کمونیستی به اندازه نیاز یا به اندازه بهای کار فرد، حقوقی به او بپردازند تا زندگی وی به خطر نیافتد و در این حال، فرد در برابر آن، حکم مزدور را دارد که روزی خود را از راه کار برای کار فرما به دست میآرد، یا حکم نانخور را دارد در برابر نان آور، که به اندازه نیاز وی به او پرداخت میشود. گذشته از آن که ما دیدیم ابوذر نمیگوید بایستی تمام دارائی را بخشید بلکه هدف او از دستور انفاق، همان هزینههای لازم و نیز خرجها و بخششهای نیکوکارانهای است که مردانگی و عاطفه انسانی، ما را بدان میخواند. پس هیئت داوران نه در اسناد آن چه به ابوذر بسته است مراعات حق و انصاف را کرده و نه در رد و نقد کمونیسم به گونهای درست عمل نموده. در آن چه میگوید- خواه گزارشی را بازگو کند و خواه اسنادی بدهد- جز دروغ چیزی ندارد و نادانسته در داوری خود، بیدادگری مینماید.
بر ما لازم بود که در دیگر سخنانی هم که درباره کمونیست بودن ابوذر گفته شده، به دقت بنگریم. همچون سخن.خضری در المحاضرات 37 و 36/2 وعبد الحمید بک عبادی رئیس دانشکده ادبیات در «چهرههائی از تاریخ اسلام» ص 109 تا 113 زیر عنوان «ابوذر غفاری» و احمد امین در «فجر الاسلام» وی 136/1 و محمد احمد جاد المولی بک در «انصاف عثمان» ص 41 تا 45 و صادق ابراهیم عرجون در «عثمان بن عفان» ص 35 وعبد الوهاب النجار در «الخلفاء الراشدون» ص 317 و دیگر کسانی که به راه ایشان رفته و به زور، خود را در گیرودار پژوهشهای تاریخی و بررسیهای سهمناک افکندهاند بی آن که توانائی علمیای داشته باشند که از افتادن به مهلکه و از زمین خوردنی که بلند شدن ندارد رهائیشان دهد که تازه ایشان هم بیش از همان مطالبی که پنبهاش را زدیم نیاورده و تنها برخیشان «1» بر آن رفتهاند که ابوذر اصل کمونیسم را از عبد اللّه بن سبا گرفته و مدرک ایشان نیز روایت طبری- از زبان سری و او از شعیب و او از سیف و او از عطیه و او از یزید فقعسی- است که در ص آوردیم و در آن جا دیدید که زنجیره گزارشگران آن از کسانی تشکیل میشود: دروغ زن و گزارش ساز، منحرف و تبهکار، یا از سست گفتاری که همگان در سستی گزارشش همداستانند، یا ناشناسی که هیچ کس هویت او را نمیشناسد و متن آن نیز به گونهای است که نشانههای دروغ بودن و آثار ساختگی بودن در آن نمایان است.
و تازه عبد اللّه بن سبا که معروف است یهودی بوده و در پراکنده کردن صف مسلمانان و تبهکاریهای دیگر نقش مهمی داشته و شورش مصریان را تحت تأثیر او دانسته و گفتهاند که وی برای افشاندن بذر آشوب و برانگیختن توده به جنگ با خلیفه آن روز، شهرهای بزرگ مسلمانان را یکی پس از دیگری، پشت سر مینهاده و آن اصول ویرانگر را در همه جا میپراکنده، آری چنین کسی را هیچ کس، چپ نگاه نکرد و مأمورین حکومتی آن روز هرگز در پی دستگیری او برنیامدند و از دل هیچیک از اجتماعات دینداران، به دورش نساختند، و گذاشتند تا به آسودگی بچرخد و هر گونه خواستهها و هوسهایش مقتضی است، بازیگری نماید و آن گاه همه درد سرها نصیب نیکان و پاکانی گردید که از یاران محمد یا از پیروان نیکوکار ایشان بودند همچون ابوذر، عبد اللّه بن مسعود، عمار بن یاسر، مالک اشتر بن حارث، زید و صعصعه دو پسر صوحان، جندب بن زهیر، کعب بن عبدهی پارسا، یزید ارحبی که نزد مردم پایگاهی بزرگ داشته، عامر بن قیس خداپرست پارسا، عمرو بن حمق که به خاطر دعای پیامبر در حق او معروف بوده، عروه بارقی یار بزرگوار پیامبر، کمیل بن زیاد مرد درستکار مورد اعتماد و حارث همدانی فقیه مورد اعتماد «1»، آری اینان را که مینگریم یکیشان آواره گردیده و در تبعیدگاه جان سپرده و دیگر کتک خورده دندههایش شکسته و دیگری در معرض اهانت قرار گرفته و با نیش زبانها، گزیده شده و همین طور …
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 525