اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ مهر ۱۴۰۴

اذان سوم به دستور عثمان

متن فارسی

4 آوای سوم به دستور خلیفه
بخاری و جز او از زبان سائب پسر یزید آورده اند که برنامه آوا در دادن در روز آدینه آغازش در روزگار برانگیخته خدا (ص) بود و در روزگار بوبکر و در روزگار عمر. و هنگام آن نیز به گاه بیرون شدن پیشوا بود و به گاه بر پا شدن نماز. و چون روزگار عثمان رسید و مردم بسیار شدند آوای سومی هم بیافزود که در زوراء (زاءز بردار و واو ساکن، خانه ای در بازار) می دادند و این شیوه تا هم اکنون بر جای مانده است «2»
و در گزارش بخاری و ابو داود آمده است که در روزگار پیامبر (ص) و بوبکر و عمر (ص) بانگ مسلمانی در روز آدینه آغازش در هنگامی بود که پیشوا بر سر منبر می نشست و چون عثمان به جای ایشان نشست و مردم بسیار شدند عثمان دستور داد تا در روز آدینه برای بار سوم نیز (اذان) آوای مسلمانی در دهند، پس در زوراء آواز
به آن برداشتند و کار به همین گونه پایدار ماند.
و در گزارش نسائی آمده: عثمان دستور داد تا در روز آدینه برای بار سوم نیز آوای مسلمانی در دهند، پس در زوراء آواز به آن برداشتند.
و در گزارشی از همو آمده است که چون برانگیخته خدا (ص) در روز آدینه بر فراز منبر می نشست بلال آوای مسلمانی در می داد و چون فرود می آمد (اقامه) بانگ نماز در می داد و در روزگار بوبکر و عمر نیز چنین بود.
و در گزارش ترمذی آمده: به روزگار برانگیخته خدا (ص) و بوبکر و عمر چون پیشوا بیرون می شد بانگ مسلمانی در می دادند و نماز را بر پا می داشتند و چون عثمان بر سر کار آمد آوای سومی هم در زوراء بیافزود.
و در گزارش بلاذری در الانساب 5/39 از زبان سائب پسر یزید چنین آمده:
برانگیخته خدا (ص) چون برای نماز بیرون می شد بانگ مسلمانی در می دادند و سپس نماز را بر پا می داشت، در روزگار بوبکر و عمر و در بهری از روزگار عثمان نیز کار به همین گونه بود. تا عثمان در سال هفتم «1» آوای سومی هم بیافزود که مردم آن را نپسندیدند و گفتند نو آوری نادرستی است.
و ابن حجر در فتح الباری 2/315 می نویسد چنان بر می آید که آن هنگام مردمان در همه شهرها کار عثمان را در پیش گرفتند زیرا وی خلیفه ای بود که فرمانش به کار بسته می شد، با این همه، فاکهانی چنان آورده که نخستین کسی که نخستین بانگ مسلمانی را پدید آورد در مکه حجاج بود و در بصره زیاد و به من چنان رسیده که مردمانی که در باختر نزدیک هستند تاکنون نیز جز یک بار برای ایشان بانگ مسلمانی داده نمی شود و ابن ابی شیبه آورده است که پسر عمر گفت:
«نخستین بانگ مسلمانی که در روز آدینه دهند نو آوری است» که هم گمان می رود این سخن را از آن روی گفته که این کار را درست نمی شمرده و هم گمان
می رود که می خواهد بگوید: این برنامه در روزگار پیامبر (ص) پیاده نمی شده و هر چه در روزگار او نبوده نوآوری نامیده می شود.
شوکانی نیز در نیل الاوطار 3/332 آن چه را در فتح الباری بوده بازگو کرده و هم عینی در عمدة القاری گزارش پسر عمر را به این گونه یاد کرده که: «نخستین آوای مسلمانی که در روز آدینه دهند نوآوری است» و هم آورده است که زهری گفت: «نخستین کسی که نخستین بانگ مسلمانی را پدید آورد عثمان بود که دستور داد برای مردم بازارها بانگ در دهند» و هم می نویسد: در پاره ای گزارش ها آمده است که عثمان سومین بانگ مسلمانی را که در زوراء برای گرد آوردن مردم سر می دادند پدید آورد- تا آن جا که گوید: و گفته شده: نخستین کسی که نخستین بانگ مسلمانی را پدید آورد در مکه حجاج بود و در بصره زیاد
امینی گوید: نخستین پرسشی که از بازگو گران این گزارش ها باید کرد این است که خواست ایشان از بسیار شدن مردم که انگیزه ای شد برای دو بار سر دادن بانگ مسلمانی، آیا بسیار شدن ایشان در پایگاه جانشینی پیامبر- مدینه درخشان- است یا بسیار شدن ایشان در سراسر جهان؟ اگر دومی باشد که هزار بار هم بانگ مسلمانی در می دادند سودی برای ایشان نداشت زیرا نه بانگ آوا دهنده مدینه به دیگر شهرها و کشورها می رسید و نه بر مردمان آن جاها بایسته بود که به بانگی که از این جا بر می خیزد گوش دهند و نماز خود را با آن هماهنگ کنند.
بسیار شدن مردم در خود مدینه نیز اگر بگیریم که انگیزه درستی برای افزودن به برنامه آواز در دادن باشد تازه آن چه را درست می نماید افزودن به آواز دهندگان است که در هر گوشه شهر و همه در یک هنگام به کار برخیزند. نه این که پس از بانگ نماز در دادن که باید پس از آوای مسلمانی و- کار پیش از نماز- باشد یک بار دیگر از نو بانگ مسلمانی در دهند زیرا آئین نامه پیامبر، آشکارا با این شیوه ناسازگار است و کار خلیفه هم- به گونه ای که ترکمانی در شرح سنن کبرای بیهقی
1/429 ما را آگاه می سازد- افزودن به برنامه بانگ مسلمانی دادن پس از بانگ نماز بوده است نه افزودن به آواز دهندگان و یاران پیامبر نیز از همین روی وی را نکوهش کردند و کار او را نوآوری ناروا شمردند و گرنه چند تا بودن آواز دهندگان، تنها در روزگار عثمان نبوده است زیرا در روزگار برانگیخته خدا (ص) نیز؛ هم بلال بانگ مسلمانی بر می داشت و هم پسر ام مکتوم و عثمان نیز- به گونه ای که در روشنگری آبی بر صحیح مسلم 2/136 آمده- به هنگام بسیار شدن مردم چهار تن را برای این نیازمندی بر گرفت و هیچ کس را هم نیافته ام که چندتا بودن آواز دهندگان را ناروا بشمارد که تازه دستورهائی هم بر این برنامه بار کرده اند چنانکه گاهی این پرسش را پیش می کشند که- آیا چنان چه گفته شده- با چند تا بودن آواز دهنده، آوای بایسته یا شایسته هم چند تا می شود یا نه؟ و هنگامی که آواز دهنده نخستین کارش به انجام رسید آیا پیشنماز می تواند در خواندن نماز درنگ کند تا آن دیگری هم کارش پایان یابد؟ یا می تواند بیرون شود و آن دیگری نیز آوای خود را نیمه کاره ببرد؟ و آیا چند آواز دهنده ای که هستند می توانند یکی پس از دیگری آواز بردارند؟ یا همه شان باید در آغاز هنگام نماز آواز بردارند؟ و شافعی در کتاب الام 1/72 می نویسد: اگر پرستشگاهی بزرگ چند آواز دهنده آماده داشته باشد جای گفتگو نیست که هر یک از آنان می توانند- بر فراز یکی از گلدسته های آن- آواز بردارند تا همه شنوندگان- در یک هنگام- آواز مسلمانی را بشنوند.
آن گاه نمای گزارش درستی که گذشت، می رساند که عثمان به برنامه بانگ مسلمانی دادن افزود به این گونه که دستور داد پس از بانگ مسلمانی و بانگ نماز در دادن، یک بار دیگر بانگ مسلمانی در دهند نه این که پیش تر از این ها بانگ مسلمانی در دهند و این را، هم از گزارش طبرانی که بیاید می توان دریافت و هم از آن چه برخی از روشنگران گزارش به کوتاهی باز نموده و گفته اند که سومین آوا، سومین است از دیدگاه آئین و کیش، زیرا پیش روی پیشنماز و بر بانگ نماز به
بانگ مسلمانی افزوده شده است «1» آری ابن حجر در فتح الباری 2/315 می نویسد:
روشنگران همداستان اند که خواست گزارشگر از این دو واژه: «سومین بانگ مسلمانی» آن است که دو تای نخستین یکی بانگ مسلمانی است و دیگری بانگ نماز و آن گاه آوای سومی را هم که به دستور عثمان سر می دادند «سومین بانگ مسلمانی» می خواندند و این می رساند که پیشتر بایستی دوبار دیگر بانگ مسلمانی سر داده شده باشد. و عینی در عمدة القاری 2/290 می نویسد: بانگ نماز که در این جا بانگ مسلمانی خوانده شده از این روی است که- همانند آن- آگهی هائی در بر دارد و از همین روی است که پیامبر (ص) گفت میان هر دو بانگ مسلمانی، نمازی است برای کسی که بخواهد «2» و خواست او «میان بانگ مسلمانی و بانگ نماز» است.
و تازه گیرم که بسیار شدن مردم انگیزه ای باشد برای افزودن به برنامه آواز در دادن، باز هم چنانکه گفتیم بایستی برنامه آواز در دادن افزونی را در گوشه های شهر که از پرستشگاه به دور است پیاده کنند تا بگوش کسی رسد که آوای مسلمانی ویژه پرستشگاه را که- چنان چه در سنن ابو داود 1/171 آمده- در روزگار پیامبر و روزگار بوبکر و عمر بر در پرستشگاه سر داده می شد نمی شنود نه در زوراء- که چنانچه در القاموس و تاج العروس- آمده خانه ای در کنار پرستشگاه بوده خواه آن را خانه عثمان پسر عفان بشماریم که حموی در معجم 4/412 یادی از آن کرده- و طبرانی نیز گوید: عثمان بفرمود تا آواز نخستین را از خانه ای از آن خود او که زوراء خوانده می شد سر دهند پس، از آن جا بانگ مسلمانی در می دادند «3» یا- به گونه ای که نیز حموی یاد کرده- آن را جائی نزدیک بازار مدینه و نزدیک مسجد بگیریم یا- به گونه ای که ابن بطال بی هیچ چون و چرا
پذیرفته و برداشت وی در فتح الباری 2/315 و عمدة القاری 3/291 آمده- آن را سنگی بزرگ نزدیک در پرستشگاه بدانیم، پس بانگ مسلمانی در دادن در زوراء- در رسانیدن آواز و چون و چند آگاهی ها- همچون آواز در دادن است بر در پرستشگاه، پس در این افزونی ناساز با آئین نامه پیامبر چه سودی توان یافت؟
وانگهی اگر هم گرفتیم که بسیار شدن مردم در مدینه، عثمان را در انجام این برنامه ناگزیر ساخت تازه باید پرسید که آیا انبوهی ایشان پدیده ای بود که ناگهان در هفتمین سال از فرمانروائی او روی نمود؟ یا از همان هنگام که این شهر، پایتخت مسلمانان گردید شماره مردمانش رو به فزونی رفت؟ بر این بنیاد، شماره مردمان به چند باید برسد تا انگیزه ای برای سرپیچی از برنامه پیامبر گردد؟ و دست آویزی برای سومین بانگ مسلمانی؟ و آیا دستاویز این شیوه من در آوردی را در همه شهرها و پایتخت های بزرگ که مردم آن چندین برابر مدینه اند می توان روا دانست و ده ها و صدها بار بانگ مسلمانی را از نو سر داد؟ این را از خلیفه باید پرسید و از یاوران او که کارش را درست می دانند.
و تازه اگر بسیار شدن مردم در مدینه انگیزه آن بود که برای سومین بار آوای مسلمانی در دهند پس چرا مردم همه شهرها هم، کار خلیفه را دست آویز گرفتند و برنامه او را به کار بستند؟ با آن که در همه آن جاها چنان انبوهی ای نبود و خلیفه می باید ایشان را از این کار باز داشته و آگاهشان سازد که این افزونی که بر برنامه خدائی بانگ مسلمانی در دادن روا شمرده شده تنها برای مدینه است و بس. یا دست کم بگوید که این فرمان ویژه شهرهائی است که شماره مردم آن بسیار باشد.
آری، این بار خلیفه نخستین گام را در راه گستاخی به خدا بر می دارد و پس از او نیز معاویه و مروان و زیاد و حجاج می آیند و هر گونه دلشان می خواهد بر بنیاد هوس های خود کیش خدا را به بازی می گیرند. و آغاز کننده یک کار، ستمگرتر از دیگران است.

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 182

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 182

4- النداء الثالث بأمر الخلیفة

أخرج البخاری و غیره بالإسناد عن السائب بن یزید: إنّ النداء یوم الجمعة کان أوّله فی زمان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و فی زمان أبی بکر و فی زمان عمر إذا خرج الإمام، و إذا قامت الصلاة، حتی کان زمان عثمان فکثر الناس فزاد النداء الثالث علی الزوراء فثبتت حتی الساعة «1».

و فی لفظ البخاری و أبی داود: إنّ الأذان کان أوّله حین یجلس الإمام علی المنبر یوم الجمعة فی عهد النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و أبی بکر و عمر، فلمّا کان خلافة عثمان و کثر الناس، أمر عثمان یوم الجمعة بالأذان الثالث، فأذّن به علی الزوراء «2» فثبت الأمر علی ذلک.

و فی لفظ النسائی: أمر عثمان یوم الجمعة بالأذان الثالث فأذّن به علی الزوراء.

و فی لفظ له أیضاً: کان بلال یؤذّن إذا جلس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علی المنبر یوم الجمعة فإذا نزل أقام، ثمّ کان کذلک فی زمن أبی بکر و عمر.

و فی لفظ الترمذی: کان الأذان علی عهد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و أبی بکر و عمر إذا

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 183

خرج الإمام أُقیمت الصلاة؛ فلمّا کان عثمان زاد النداء الثالث علی الزوراء.

و فی لفظ البلاذری فی الأنساب (5/39) عن السائب بن یزید: کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إذا خرج للصلاة أذّن المؤذّن ثمّ یقیم،

و کذلک کان الأمر علی عهد أبی بکر و عمر، و فی صدر من أیّام عثمان، ثمّ إنّ عثمان نادی النداء الثالث فی السنة السابعة «1» فعاب الناس ذلک و قالوا: بدعة.

و قال ابن حجر فی فتح الباری «2» (2/315): و الذی یظهر أنّ الناس أخذوا بفعل عثمان فی جمیع البلاد إذ ذاک لکونه خلیفة مطاع الأمر، لکن ذکر الفاکهانی: أنّ أوّل من أحدث الأذان الأوّل بمکة الحجّاج و بالبصرة زیاد، و بلغنی أنّ أهل المغرب الأدنی الآن لا تأذین عندهم سوی مرّة؛ و روی ابن أبی شیبة «3» من طریق ابن عمر قال: الأذان الأوّل یوم الجمعة بدعة. فیحتمل أن یکون قال ذلک علی سبیل الإنکار، و یحتمل أن یرید أنّه لم یکن فی زمن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، و کلّ ما لم یکن فی زمنه یسمّی بدعة.

و حکی ما فی الفتح، الشوکانی فی نیل الأوطار «4» (3/332)، و ذکر العینی فی عمدة القاری «5») حدیث ابن عمر من أنّ الأذان الأوّل یوم الجمعة بدعة؛ و روی عن الزهری قوله: إنّ أوّل من أحدث الأذان الأوّل عثمان یؤذّن لأهل الأسواق. و قال: و فی لفظ: فأحدث عثمان التأذینة الثالثة علی الزوراء لیجتمع الناس- إلی أن قال-: و قیل: إنّ أوّل من أحدث الأذان الأوّل بمکة الحجّاج و بالبصرة زیاد.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 184

قال الأمینی: إنّ أوّل ما یُستفهم من رواة هذه الأحادیث أنّ المراد من کثرة الناس الموجبة لتکرّر الأذان هل هو کثرتهم فی مرکز الخلافة المدینة المنوّرة أو کثرتهم فی العالم؟ أمّا الثانی فلم یکن یُجدیهم فیه ألف أذان، فإنّ صوت مؤذّن المدینة لا یبلغ المدن و الأمصار؛ و لا أنّ أولئک مکلّفون بالإصغاء إلی أذان المدینة و لا الصلاة معه.

و أمّا کثرة الناس فی المدینة نفسها لو تمّ کونها مصحّحاً للزیادة فی النداء، فإنّما یصحّح تکثیر المؤذّنین فی أنحاء البلد فی وقت واحد لا الأذان بعد الإقامة الفاصل بینها و بین الصلاة، و قد ثبت فی السنّة خلافه فی الترتیب، و أُحدوثة الخلیفة إنّما هی الزیادة فی النداء بعد الإقامة لا إکثار المؤذّنین، کما نبّه إلیه الترکمانی فی شرح السنن الکبری للبیهقی (1/429)، و لذلک عابه علیه الصحابة، و حسبوه بدعة، و لا یخصّ تعدّد المؤذّنین بأیّام عثمان فحسب، و قد کان فی أیّام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یؤذّن بلال و ابن أُمّ مکتوم، و اتّخذ عثمان أربعة للحاجة إلیها حین کثر الناس کما فی شرح الأُبّی علی صحیح مسلم «1» (2/136)، و لا أجد خلافاً فی جواز تعدّد المؤذّنین، بل رتّبوا علیه أحکاماً مثل قولهم هل الحکایة المستحبّة أو الواجبة کما قیل تتعدّد بتعدد المؤذّنین أم لا؟ و قولهم: إذا أذّن المؤذّن الأوّل، هل للإمام أن یبطئ بالصلاة لیفرغ من بعده؟ أو له أن یخرج و یقطع من بعده أذانه؟ و قولهم: إذا تعدّد المؤذّنون لهم أن یؤذّن واحد بعد واحد، أو یؤذّن کلّهم فی أوّل الوقت؟ و قال الشافعی فی کتاب الأُم «2» (1/72): إن کان مسجداً کبیراً له مؤذّنون عدد فلا بأس أن یؤذّن فی کلّ منارة له مؤذّن فیسمع من یلیه فی وقت واحد.

و ظاهر ما مرّ فی الصحیح من أنّه زاد النداء الثالث هو إحداث الأذان بعد

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 185

الأذان و الإقامة لا الأذان قبلهما کما یأتی عن الطبرانی «1»، و یومی إلیه قول بعض شرّاح الحدیث من أنّ النداء الثالث ثالث باعتبار الشرعیّة لکونه مزیداً علی الأذان بین یدی الإمام و علی الإقامة للصلاة «2»، نعم: قال ابن حجر فی فتح الباری «3» (2/315): تواردت الشرّاح علی أنّ معنی قوله: الأذان الثالث، أنّ الأوّلین الأذان و الإقامة، فتسمیة ما أمر به عثمان ثالثاً یستدعی سبق اثنین قبله. و قال العینی فی عمدته «4» (2/290): إنّما أطلق الأذان علی الإقامة لأنّها إعلام کالأذان، و منه

قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «بین کلّ أذانین صلاة لمن شاء» «5»، و یعنی به بین الأذان و الإقامة.

و علی تقدیر إیجاب کثرة الناس الزیادة فی النداء یلزم کما قلنا أن یکون الأذان الزائد فی أطراف البلد و أقاصیه عن المسجد لیبلغ من لا یبلغه أذان المسجد الذی کان یؤذّن به علی باب المسجد علی العهد النبویّ و دور الشیخین، کما ورد فی سنن أبی داود «6» (1/171)، لا فی الزوراء التی هی دار بقرب المسجد کما فی القاموس «7»، و تاج العروس «8»، سواء کانت هی دار عثمان بن عفّان التی ذکرها الحموی فی المعجم «9» (4/412)، و قال الطبرانی «10»: فأمر عثمان بالنداء الأوّل علی دار له یقال لها الزوراء

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 186

فکان یؤذّن له علیها «1»، أو موضع عند سوق المدینة بقرب المسجد کما ذکره الحموی أیضاً، أو حجر کبیر عند باب المسجد علی ما جزم به ابن بطّال کما فی فتح الباری (2/315)، و عمدة القاری (3/291). فالنداء فی الزوراء علی کلّ حال کالنداء فی باب المسجد فی مدی الصوت و مبلغ الخبر، فأیّ جدوی فی هذه الزیادة المخالفة للسنّة؟

ثمّ إنّ کثرة الناس علی فرضها فی المدینة هل حصلت فجائیّة فی السابعة من خلافة عثمان؟ أو أنّ الجمعیّة کانت إلی التکثّر منذ عادت عاصمة الخلافة الإسلامیّة؟ فما ذلک الحدّ الذی أوجب مخالفة السنّة أو ابتداع نداء ثالث؟ و هل هذه السنّة المبتدعة یجری ملاکها فی العواصم و الأوساط الکبیرة التی تحتوی أضعاف ما کان بالمدینة من الناس فیکرّر فیها الأذان عشرات أو مئات؟ سل الخلیفة و أنصاره المبرّرین لعمله.

علی أنّ کثرة الناس فی المدینة إن کانت هی الموجبة للنداء الثالث فلما ذا أخذ فعل الخلیفة أهل البلاد جمعاء و عمل به؟ و لم یکن فیها التکثّر، و کان علی الخلیفة أن ینهاهم عنه و ینوّه بأنّ الزیادة علی الأذان المشروع تخصّ بالمدینة فحسب، أو یؤخذ بحکمها فی کلّ بلدة کثر الناس بها.

نعم، فتح الخلیفة باب الجرأة علی اللَّه فجاء بعده معاویة و مروان و زیاد و الحجّاج و لعبوا بدین اللَّه علی حسب میولهم و شهواتهم و البادی أظلم.