اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

نام ابوبکر و عمر، روی خورشید نوشته شده است

متن فارسی

1 خورشید بر چرخ گردنده
شیخ ابراهیم عبیدى مالکى در کتاب خود عمدة التحقیق فى بشائر آل الصدیق به نقل از کتاب عقائق و نیز صفورى در نزهة المجالس 2/184 «1» به نقل از عیون المجالس مى نویسند:
گفته اند که پیامبر (ص) روزى به عایشه (ض) گفت چون خداى تعالى خورشید را بیافرید آن را از مرواریدى سپید آفرید که 140 مرتبه از دنیاى ما بزرگ تر بود پس آن را بر چرخ گردنده اى نهاد و براى چرخ گردنده نیز 860 دست گیره آفریده در هر دست گیره آن زنجیرى از یاقوت سرخ نهاد و آنگاه 60000 تن از فرشتگان مقرب را بفرمود تا به نیروى خویش که خداوند ویژه آنان گردانیده آن را با زنجیرها بکشند و خورشید مانند سپهر بر آن چرخ گردنده است که در گنبد سبز مى چرخد و زیبائى آن براى خاکیان آشکار مى شود و در هر روز بر خط استواء- همان بالاى کعبه که مرکز زمین است- مى ایستد و مى گوید اى فرشتگان پروردگارم! من از خداى عز و جل شرم دارم که چون در برابر کعبه که قبله مؤمنان است رسیدم از آنجا بگذرم و ملائکه با همه نیرویشان خورشید را مى کشند تا از فراز کعبه بگذرد و او نمى پذیرد تا ملائکه از دست او عاجز مى شوند و خداى تعالى با وحى الهامى به ملائکه الهام مى کند که آواز دهند اى خورشید به آبروى مردى که نام او بر چهره درخشانت نگاشته آمده بر گرد و به گردشى که داشتى ادامه ده چون این را بشنود به نیروى خداى مالک به تکان آید. عایشه (ض) گفت اى رسول خدا آن مردى که اسم وى بر آن نگاشته آمده کیست گفت اى عایشه او بوبکر صدیق است پیش از آن که خداوند جهان را بیافریند با علم قدیم خود بدانست که خود هوا را مى آفریند و در هوا این آسمان را مى آفریند و دریائى از آب مى آفریند و چرخ گردنده اى را هم بر روى آن مى آفریند تا مرکب خورشیدى باشد که جهان را روشن مى کند و به راستى که خورشید چون به ناحیه استوا رسد از دستور فرشتگان سر پیچد و خداى تعالى چنان تقدیر کرد که در آخر الزمان پیامبرى بیافریند که بر پیامبران برترى یابد و او هم به کورى چشم دشمنان، شوهر تو است اى عایشه! و آنگاه بر چهره خورشید نام وزیر وى را که ابوبکر- تصدیق کننده مصطفى- باشد بنگاشت
پس چون فرشتگان خورشید را به او سوگند دهند به تکان مى آید و بقدرت خداوند گردش خود را دنبال مى کند. به همین گونه هنگامى که گنهکاران امت من بر آتش دوزخ بگذرند و آتش خواهد که بر مؤمن بتازد پس به احترام دوستى خداوند در دل او و بخاطر نقش نام او بر زبانش، آتش هراسناک به پشت سر بر مى گردد و در جستجوى دیگرى بر مى آید.
امینى گوید: از چیزهائى که مرا در سر گردانى فرو برده این است که آن چرخ گردنده را چرا دانشمندان هیئت قدیم و جدید کشف نکرده اند بخصوص با این همه ادوات و ابزارهاى اکتشافى که هیئت شناسان جدید دارند و پس از پیشرفت دانش و بالا گرفتن کار آن و پس از آن همه کشفیات چرا عقیده همه بر این شده است که زمین دور خورشید مى گردد؟
از روایت بالا چنان مى فهمیم که وقتى خداوند آن چرخ گردنده را بیافرید هنوز نیروى بخار به خدمت انسان در نیامده بود تا خداى سبحان نیز براى ایجاد کشش و حرکت در خورشید از بخار استفاده کند که خورشید، خود را تحت فرمان و اراده فرشتگان نبیند و از هیچ مقامى شرم نداشته و همراه با چرخ گردنده برود و در اسرع اوقات خود را به همان جا که مى خواهند گام نهد برساند. ولى شگفت آنست که چرا خداى سبحان حتى پس از آن هم که نیروى بخار کشف شد باز هم به جاى استفاده از فرشتگان، بخار را بکار نگرفت تا هزاران از آن موجودات که دسته دسته در بند زنجیرهاى چرخ گردنده گرفتار شده اند آزاد شوند و پى کارشان بروند و از رنج سرکشى خورشید که هر روز بعنوان یک برنامه تکرار مى شود بیاسایند.
و این جا پرسشى هم هست که نمى دانم که پاسخ خواهد داد و آن این که اراده خداى پاک هر نیروى سرکش و چموشى را مهار مى کند و با آن آسمان را بدون ستونى که توانید دید نگهمیدارد و کوه ها را که مى پندارى سر جاى خود ایستاده اند مانند ابرهاى گذران به گردش و حرکت وا مى دارد. چرا آفرینش خدا
که هر چیز را استوار مى کند خود جاى آن همه فرشتگانى را نمى گیرد که براى کش و واکش با خورشید مسخر شده اند تا نه سرکشى خورشید آن را از رفتار باز دارد و نه نیازى به دستگیره ها و زنجیرها بیفتد و نه لازم باشد که آن را به حق کسى که نام وى بر آن نوشته شده سوگند دهند. چه انگیزه اى خداوندگار پاک را ناگزیر داشته است که براى حرکت دادن خورشید این همه وسائل و ابزار بکار بگیرد (چرخ گردنده، دستگیره ها، زنجیرها) و آن گروه بس انبوه از فرشتگان را آفریده و آنان را در سر جرثقیل بکار کشد با آن که او هر گاه چیزى را اراده کرد به آن مى گوید باش (بشو) پس مى شود.
وانگهى مگر خورشید نمى داند که خداى پاک اراده فرموده که آن باید به سوى یک مقصد معین در گردش باشد؟ پس دیگر این سرکشى و باز ایستادن چه معنى دارد. مگر خداى تعالى که کعبه را در خط سیر او قرار داده عظمت و شرافت کعبه را بهتر از او نمى شناسد؟ یا مگر خورشید، خداوند را از عظمت آن آگاه نمى داند؟ مگر این همان خورشید نیست که مى گویند هم خط استوا را مى داند و هم منطقه مقابل کعبه را و هم از رسیدن خود به آن نقطه مقدس آگاهى مى یابد و هم مقامات بوبکر را مى شناسد و مى داند که نام او بر وى نگاشته آمده است و باید در برابر کسى که او را به نام وى قسم مى دهد رام شود و چموشى ننماید؟
یکى از دشواریهاى حل نشدنى نیز آن است که خورشید هر روز سرکشى را از سر گیرد با آنکه خورشید در قرارگاهى که برایش نهاده اند روان است و این نظم از خداى نیرومند و توانا است «1» نه خورشید را سزد که به ماه رسد و نه شب از روز پیشى مى گیرد و هر کدام در فلکى شنا مى کنند «2».
و دشوارتر از آن این که: تا پایان عمر دنیا هر روز خدا باید همانچه را دیروزش به فرشتگان الهام کرده بوده دوباره الهام کند و آنان نیز هر روز
خورشید را به همان گونه که روز گذشته اش سوگندى سخت داده بودند دوباره قسم بدهند.
چنین است که گزارشگران بدکنش روى سنت ارجمند پیامبرى را زشت مى نمایند که از همه این پندارهاى خرافى بر کنار است و همه این ها زائیده گزافگوئى هاى ناروائى است که به فضائل خوانى ها راه یافته و اگر آفریننده این روایت که زنجیره پیوسته اى هم ندارد از رسوائى هائى که در بافتن آن رویداده است- و ما نیز یاد کردیم- آگاه بود چنین بى اندیشه خود را به پرتگاهى نکوهش بار نمى افکند

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 321

متن عربی

1- الشمس على العجلة
ذکر الشیخ إبراهیم العبیدی المالکی فی کتابه عمدة التحقیق فی بشائر آل الصدّیق «2» نقلًا عن کتاب العقائق، و الصفوری فی نزهة المجالس (2/184) نقلًا عن عیون المجالس، قالوا:
روی أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم قال یوماً لعائشة: إنّ اللَّه تعالى لمّا خلق الشمس خلقها من لؤلؤة بیضاء بقدر الدنیا مائة و أربعین مرّة و جعلها على عجلة، و خلق

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 321

للعجلة ثمانمائة «1» و ستّین عروة، و جعل فی کلّ عروة سلسلة من الیاقوت الأحمر، و أمر ستّین ألفاً من الملائکة المقرّبین أن یجرّوها بتلک السلاسل مع قوّتهم التی اختصّهم اللَّه بها، و الشمس مثل الفلک على تلک العجلة و هی تدور فی القبّة الخضراء، و تجلو جمالها على أهل الغبراء، و فی کلّ یوم تقف على خطّ الاستواء فوق الکعبة لأنّها مرکز الأرض و تقول: یا ملائکة ربّی إنّی لأستحی من اللَّه عزّ و جلّ إذا وصلت إلى محاذاة الکعبة التی هی قبلة المؤمنین أن أجوز علیها، و الملائکة تجرّ الشمس لتعبر على الکعبة بکلّ قوّتها فلا تقبل منهم و تعجز الملائکة عنها، فاللَّه تعالى یوحی إلى الملائکة وحی إلهام فینادون: أیّتها الشمس بحرمة الرجل الذی اسمه منقوش على وجهک المنیر إلّا رجعت إلى ما کنت فیه من السیر، فإذا سمعت ذلک تحرّکت بقدرة المالک.
فقالت عائشة: یا رسول اللَّه من هو الرجل الذی اسمه منقوش علیها؟ قدیم أنّه یخلق الهواء، و یخلق على الهواء هذه السماء، و یخلق بحراً من الماء، و یخلق علیه عجلة کما یشاء، و یجعل العجلة مرکباً للشمس المشرقة على الدنیا، و أنّ الشمس تتمرّد على الملائکة إذا وصلت إلى الاستواء، و أنّ اللَّه تعالى قدّر أن یخلق فی آخر الزمان نبیّا مفضّلًا على الأنبیاء و هو بعلک یا عائشة على رغم الأعداء، و نقش على وجه الشمس اسم وزیره أعنی أبا بکر صدّیق المصطفى، فإذا أقسمت الملائکة علیها به زالت الشمس، و عادت إلى سیرها بقدرة المولى، و کذلک إذا مرّ العاصی من أُمّتی على نار جهنّم و أرادت النار على المؤمن أن تهجم، فلحرمة محبة اللَّه فی قلبه و نقش اسمه على لسانه ترجع النار إلى ورائها هاربة، و لغیره طالبة.
قال الأمینی: إنّ ممّا یغمرنی فی الحیرة أنّ هذه العجلة، لِمَ لم یکشف عنها علماء الهیئة قدیماً و حدیثاً، مع توفّر أدوات الکشف و محصّلاته لأهل الهیئة الجدیدة خاصّة؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 322

و أنّهم لما ذا استقرّت آراؤهم بعد تقدّم العلم و استفحال أمره و کثرة اکتشافاته على دوران الأرض على الشمس.
و تُعلمنا الروایة عن أنّ البخار لم یکن مستخدماً عند إنشاء تلک العجلة فیمدّها اللَّه سبحانه به حتى لا یشعر بإرادة مرید، و لا حیاء من یستحی، فیمضی بالعجلة و یوصلها فی أسرع وقت إلى حیث شِی ءَ لها قدما، و لکنّ العجب أنّ اللَّه سبحانه لم یستبدل الملائکة بالبخار بعد اکتشافه فیطلق سراح أولئک الآلاف المؤلّفة المقیّدة بسلاسل بلاء العجلة، و یعتقهم من مکابدة تمرّد الشمس فی کلّ یوم!
و هناک مسألة لا أدری من المجیب عنها و هی: أنّ إرادة اللَّه سبحانه الفائقة على کلّ قوّة جامحة و هی تمسک السماء بغیر عمد ترونها، و تسیّر الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مرّ السحاب، صنع اللَّه الذی أتقن کلّ شی ء، لِمَ لم تقم مقام أولئک المسخّرین لجرّ الشمس حتى لا یوقفها تمرّد، و لا تحتاج إلى عرى و سلاسل، أو الإقسام بمن کتب اسمه علیها؟ و ما الذی أحوج المولى سبحانه فی تسییر الشمس إلى هذه الأدوات من العجلة و العرى و السلاسل، و خلق أولئک الجمّ الغفیر من الملائکة و استخدامهم بالجرّ الثقیل، و هو الذی إذا أراد شیئاً أن یکون یقول له کن فیکون؟
ثمّ إنّ الشمس هلّا کانت تعلم أنّ إرادة اللَّه سبحانه ماضیة علیها بجریها إلى الغایة المقصودة؟ فما هذا التوقّف و التمرّد؟ و اللَّه تعالى أعلم بعظمة الکعبة و شرفها منها و قد جعلها فی خطّة سیرها. أنّى للشمس أن تجهل بها، و هی هی الشاعرة بخطّ الاستواء، و محاذاة الکعبة و وصولها إلى تلک النقطة المقدّسة، و هی العارفة بمقامات الصدّیق، و أنّ اسمه منقوش علیها، و أنّ من واجبها أن تنقاد و لا تجمح على من أقسم به علیها.
و من عویصات لا تنحلّ: تجدید الشمس تمرّدها کلّ یوم (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ) «1» (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 323

اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ) «1».
و أعوص من ذلک إنشاد الملائکة إیّاها فی کلّ نهار تلک الأُنشودة الضخمة و وحی اللَّه إلیهم بها طیلة عمر الدنیا.
هکذا تشوّه رواة السوء سمعة السنّة الشریفة، و هی مقدّسة عن هذه الأوهام الخرافیّة، و أنّ هذه کلّها من جرّاء الغلوّ الممقوت فی الفضائل، و لو کان مختلق هذه المرسلة المقطوعة عن الإسناد یعلم ما ذکرناه من الفضائح المترتبة على افتعالها لما اقتحم هذا الاقتحام المزری