اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

قضاوت خلفا درباره زنانی که شش ماهه زائیدند

متن فارسی

نادانى خلیفه به کتاب خدا

دو حافظ حدیث ابن ابى حاتم و بیهقى از دئلى نقل کرده اند که زنى را آوردند پیش عمر بن خطاب که شش ماه زائیده بود پس مصمّم شد که او را سنگسار کند. پس این خبر بگوش على علیه السلام رسید: پس فرمود: بر این زن حدّى نیست. پس عمر کسى را فرستاد خدمت آن حضرت و سئوال کرد چرا رجم و سنگسار نشود پس فرمود: خداوند تعالى فرماید وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏«2» مادرها باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهد: و فرمود: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً«3»و حمل (آبستنى) او و شیرخوارى او سى ماه است. پس شش ماه دوره آبستنى و دو سال هم دوران شیرخوارگى پس این سى ماه میشود پس عمر او را رها ساخت.

و در تعبیر و لفظ نیشابورى و حافظ گنجى است پس عمر او را تصدیق نموده و گفت: لولا على لهلک عمر. و اگر على نبود هر آینه عمر هلاک شده بود. و در لفظ سبط ابن جوزى: پس عمر دست از آن زن برداشت و گفت: «اللّهم لا تبقنى لمعضلة لیس لها ابن ابیطالب» بار خدا مرا باقى نگذار در مشکلی که در آن پسر ابى طالب نباشد.

صورت دیگر
حافظ عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن المنذر به اسنادشان از دئلى نقل کرده اند گوید: که به عرض عمر رسانیدند زنى را که شش ماه زائیده بود پس عمر خواست او را سنگسار کند پس خواهر او آمد نزد على بن ابیطالب علیه السلام و گفت که عمر میخواهد خواهر مرا سنگباران کند. پس شما را بخدا قسم میدهم اگر براى او عذر و راهى میدانید مرا به آن خبر دهید پس على علیه السلام فرمود: به درستی که براى او عذری است. پس آن زن الله اکبرى گفت که عمر و کسانی که پیش او بودند شنیدند پس راهى به سوى عمر شد و گفت که گمان میکند که براى خواهر من عذری است پس عمر فرستاد نزد على علیه السلام که عذر آن زن چیست، فرمود: خداوند می فرماید: الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏ مادرها باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند و گفت: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا. و حمل و دوره شیرخوارگى او سى ماه است و نیز گفت: و فصاله فى عامین «1» و دوره شیرخواره گى او در دو سال است و حمل در اینجا شش ماه است پس عمر او را رها کرد گوید: سپس به ما رسید که آن زن فرزند دیگرى هم شش ماه به دنیا آورد.

صورت سوم
حافظ عقیلى و حافظ ابن سمان از ابى حزم بن اسود نقل کرده اند که عمر قصد کرد که زنى را که شش ماه زائیده بود سنگباران کند پس على علیه السلام باو فرمود: خداوند تعالى فرماید: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً. و حمل و دوره شیرخوارگى او سى ماه است و گفت: «فصالة فى عامین» پس حمل شش ماه و فصال در دو سال پس عمر از سنگسار کردن او منصرف شد و گفت: «لو لا على لهلک عمر»، اگر على نبود هر آینه عمر هلاک شده بود. «1»

شگفت ‏ترین شگفتی ها
حافظین حدیث از بعجه بن عبد الله جهنى نقل کرده اند که گفت مردى از ما تزویج کرد زنى از جهنیه را پس آن زن چون شش ماه از زناشوئیش گذشت زائید پس شوهرش پیش عثمان رفت و جریان را گفت پس فرمان داد عثمان که او را سنگسار کند پس این خبر به على علیه السلام رسید پس آمدند و فرمود: چه میکنى حدّى و رجمى بر این زن نیست خداوند تعالى فرماید: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً، و فرمود: وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏ پس شیر دادن بیست و چهار ماه و حمل هم شش ماه پس عثمان گفت قسم بخدا که من نفهمیده بودم این را پس عثمان امر کرد آن را بر گردانند پس دیدند که آن بیچاره را سنگسار کرده اند و از سخنان آن زن به خواهرش این بود که گفته بود اى خواهر عزیز من غمگین مباش که به خدا قسم هیچکس جز شوهرم عورت مرا ندیده و دست به من نزده است گوید: پس آن طفل بزرگ شد پس آن مرد اقرار کرد که این بچّه و فرزند من است و شبیه ترین مردم هم به او بود گوید: پس دیدم آن مرد را که نسبت ناروا به زن خود داده بودم تمام اعضاء بدنش پاره پاره شد و بر خوابگاهش میریخت. «1»

آیا ننگ نیست که مردمى جاى خالى پیامبر بزرگوار را اشغال کنند که این مقام آنهاست در قضاوت و داورى آیا این از عدالت است که مسلّط شود بر جانها و ناموسها و خونهاى مردم مردانی که این است مقدار اطّلاعات علمى ایشان. آیا از انصاف است که واگذارند نوامیس اسلامیه و روش آئین امّت و اختیار مسلمین را به دست خلیفه هائى که این رفتار ایشان است. مگر نه خداوند فرماید: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ«1».

پروردگار تو آنچه بخواهد می آفریند و آنکس را که بخواهد برمی گزیند نیست براى ایشان که کسى را اختیار کنند منزه و بالاتر است از آنچه را که شرک میورزند: وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ‏«2»

نبودى پیش ایشان وقتیکه اجماع و اتفاق کردند کارشانرا و ایشان مکر و خدعه میکردند فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏«3»

پس چشیدند پایان بد کارشان را و براى ایشان است عذاب دردناک.(4)

زن دیگری که شش ماه زائید
عبد الرزاق و ابن المنذر از نافع بن جبیر نقل کرده اند که ابن عباس خبر داد باو گفت براى صاحب زنیکه پیش عمر آورده بودند و شش ماه زائیده بود و مردم آنرا انکار میکردند (و میگفتند این نمیشود) پس گفتم به عمر ظلم نکن گفت: چه گونه است گفتم بخوان آیه وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏. حول چه اندازه است گفت یکسال. گفتم سال چند ماه است گفت دوازده ماه گفتم پس بیست و چهار ماه دو حول کامل است و خداوند تاخیر میاندازد در حمل آنچه بخواهد و جلو میاندازد پس عمر راحت شد بگفته و قول من. الدر المنثور سوره احقاف ج 6 ص 40 و ابن عبد البر در کتاب علم ص 150 به آن اشاره نموده است.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 134

 

متن عربی

3- جهل الخلیفة بکتاب اللَّه

أخرج الحافظان ابن أبی حاتم و البیهقی عن الدؤلی: أنّ عمر بن الخطّاب رُفعت إلیه امرأة ولدت لستّة فهمّ برجمها، فبلغ ذلک علیّا فقال: «لیس علیها رجمٌ» فبلغ ذلک عمر رضى الله عنه فأرسل إلیه فسأله فقال: «قال اللَّه تعالى: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏) «3» و قال: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) «4» فستّة أشهر حمله و حولان فذلک ثلاثون شهراً». فخلّى عنها.و فی لفظا لنیسابوری و الحفّاظ الکنجی: فصدّقه عمر و قال: لو لا علیّ لهلک عمر. و فی لفظ سبط ابن الجوزی: فخلّى عنها و قال: اللّهمّ لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن أبی طالب.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 134

صورة أخرى:

أخرج الحافظ عبد الرزّاق «1» و عبد بن حمید و ابن المنذر بإسنادهم عن الدؤلی قال: رفع إلى عمر امرأة ولدت لستّة أشهر فأراد عمر أن یرجمها، فجاءت أُختها إلى علیِّ بن أبی طالب فقالت: إنّ عمر یرجم أُختی، فأنشدک اللَّه إن کنت تعلم أنّ لها عذراً لمّا أخبرتنی به، فقال علیّ: «إنّ لها عذراً». فکبّرت تکبیرةً سمعها عمر و من عنده، فانطلقت إلى عمر فقالت: إنّ علیّا زعم أنّ لأُختی عذراً، فأرسل عمر إلى علیّ ما عذرها؟ قال: «إنّ اللَّه یقول: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏) و قال: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) و قال: (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ‏) «2» و کان الحمل هنا ستّة أشهر». فترکها عمر، قال: ثمّ بلغنا أنّها ولدت آخر لستّة أشهر.

صورة ثالثة:

أخرج الحافظان العقیلی و ابن السمّان عن أبی حزم بن الأسود: أنّ عمر أراد رجم المرأة التی ولدت لستّة أشهر، فقال له علیّ: «إنّ اللَّه تعالى یقول: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) و قال تعالى: (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ‏) فالحمل ستّة أشهر و الفصال فی عامین». فترک عمر رجمها و قال: لو لا علیّ لهلک عمر.

السنن الکبرى (7/442)، مختصر جامع العلم (ص 150)، الریاض النضرة (2/194)، ذخائر العقبى (ص 82)، تفسیر الرازی (7/484)، أربعین الرازی (ص 466)، تفسیر النیسابوری (ج 3) فی سورة الأحقاف، کفایة الکنجی (ص 105)، مناقب الخوارزمی (ص 57)، تذکرة السبط (ص 87)، الدر

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 135

المنثور (1/288، 6/40) نقلًا عن جمع من الحفّاظ، کنز العمّال (3/96) نقلًا عن خمس من الحفّاظ و (3/228) نقلًا عن غیر واحد من أئمّة الحدیث «1».

العجب العجاب

أخرج الحفّاظ عن بعجة «2» بن عبد اللَّه الجهنی قال: تزوّج رجل منّا امرأة من جهینة فولدت له تماماً لستّة أشهر، فانطلق زوجها إلى عثمان فأمر بها أن تُرجم، فبلغ ذلک علیّا رضى الله عنه فأتاه فقال: «ما تصنع؟ لیس ذلک علیها قال اللَّه تبارک و تعالى: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) و قال: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏) فالرضاعة أربعة و عشرون شهراً و الحمل ستّة أشهر». فقال عثمان: و اللَّه ما فطنت لهذا، فأمر بها عثمان أن تردّ فوجدت قد رُجمت، و کان من قولها لأُختها: یا أُخیّة لا تحزنی فو اللَّه ما کشف فرجی أحد قطّ غیره، قال: فشبّ الغلام بعدُ فاعترف الرجل به و کان أشبه الناس به قال: فرأیت الرجل بعدُ یتساقط عضواً عضواً على فراشه «3».

ألیس عاراً أن یُشغل فراغ النبیّ الأعظم أُناس هذا شأنهم فی القضاء؟ أمنَ العدل أن یُسلّط على الأنفس و الأعراض و الدماء رجال هذا مبلغهم من العلم؟ أ من الإنصاف أن تفوّض النوامیس الإسلامیّة و طقوس الأُمّة و ربقة المسلمین إلى ید

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 136

خلائف هذه سیرتهم؟ لاها اللَّه (وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏) «1»، (وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ‏) «2»، (فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏) «3».

4- امرأة أخرى وضعت لستّة أشهر

أخرج عبد الرزّاق «4» و ابن المنذر عن نافع بن جبیر: أنّ ابن عباس أخبره قال: إنّی لصاحب المرأة التی أُتی بها عمر، وضعت لستّة أشهر، فأنکر الناس ذلک فقلت لعمر: لا تظلم، قال: کیف؟ قلت: إقرأ (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً)، (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ‏)، کم الحول؟ قال: سنة، قلت: کم السنة؟ قال: اثنا عشر شهراً، قلت: فأربعة و عشرون شهراً حولان کاملان، و یؤخِّر اللَّه من الحمل ما شاء و یقدِّم، قال: فاستراح عمر إلى قولی.الدرّ المنثور «5»- سورة الأحقاف- (6/40)، و أوعز إلیه ابن عبد البرّ فی کتاب العلم «6» (ص 150)