اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

اسناد و طرق دلالت آیه ولایت بر امامت حضرت علی(ع)

متن فارسی

و طبری در جلد 3 تفسیرش در ص 418 در مورد قول خدای تعالی: انما ولیکم الله و رسوله. الایه … چنین گوید: همانا علی بن ابی طالب علیه السّلام از این رافضیان داناتر بتفسیر قرآن است، بنابراین اگر این آیه دلالت بر امامت او داشت، در یکی از مجالس و محافل بدان استدلال مینمود، و این گروه (رافضیان) را نمیسزد که بگویند، از راه تقیّه استدلال بآن ننموده، چه آنکه از او نقل میکنند که در روز شوری بخبر غدیر و خبر مباهله و بتمام فضایل و مناقب خود تمسک جسته و بطور حتم در اثبات امامت خود باین آیه تمسک ننموده،

————-

پیغمبر صلی اللّه علیه و آله او را ولی مردم قرار داد، پس از آنکه از مکّه مراجعت فرمود و در غدیر خم فرود آمد امر کرد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله که جهاز شتران را گرد آورند و آنها را بصورت منبری ساخت و بر آن بالا رفت و فرمود:
«الست باولی المؤمنین من انفسهم»
گفتند آری، پس فرمود
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»
، و خدای جلّ جلاله فرماید: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
این آیه که در شأن علی رضی اللّه عنه نازل گشته، دلالت دارد بر اینکه او بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله اولای (سزاوارترین) مردم بوده.

———————–

5- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
«1».
(ترجمه- همانا ولیّ شما خداوند است و فرستاده او و کسانی که ایمان آورده و نماز را به پا داشته و زکوة خویش را در حال رکوع می پردازند.)
أبو اسحق ثعلبی در تفسیرش باسنادش از أبی ذر غفاری روایت نموده است که گوید: روزی نماز ظهر را با پیامبر اکرم خواندم، سائلی از مردم درخواست حاجتی کرد و کسی او را پاسخی نداد و بوی توجهی ننمود، سائل دستهای خود را بسوی آسمان بلند کرده و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد پیغمبر تو محمّد از مردم چیزی خواستم و کسی بمن توجهی نکرد در این هنگام علی (رضی اللّه عنه) نماز میخواند و در حال رکوع بود با آخرین انگشت دست راست خویش که انگشتری گرانبها در آن بود سوی سائل اشاره فرمود و او هم به نزدیک علی آمد و انگشتر را از انگشت او بیرون
آورد و رسول اکرم شاهد این منظره بود.
در این هنگام پیامبر اکرم چشم خود را بسوی آسمان گشود و عرض کرد:
خداوندا! برادرم موسی از تو درخواست کرد و گفت:
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی، وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی.

(آیات 25 تا 32 از سوره طه)
ترجمه: پروردگارا سینه ام را گشاده فرما، کار مرا برایم آسان گردان، گره از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند، و برای من برادرم هارون را که از خاندان من است وزیرم گردان، پشت مرا با او محکم ساز و او را در کار من شریک گردان.
خدایا تو در جواب موسی حاجتش را بر آورده و به او فرمودی:
سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما.

(بزودی بازویت را بسبب برادرت محکم می سازیم و قرار می دهیم برای شما دو نفر برتری و تسلط را، در نتیجه دست رسی بشما پیدا نخواهند کرد).
اللّهمّ! و انّی محمّد نبیّک و صفیّک اللّهمّ! و اشرح لی صدری و یسّر لی امری و اجعل لی وزیرا من اهلی علیّا اشدد به ظهری.
(خداوندا و همانا من محمّد پیامبر و برگزیده تو هستم پروردگارا سینه مرا نیز گشاده فرما و کارم را آسانی بخش و پشتیبانی از افراد خانواده من برای من انتخاب فرما، علی را برای این کار قرار بده و بسبب او پشت مرا محکم ساز.
أبوذر رضی اللّه عنه گوید هنوز دعای آنحضرت پایان نیافته بود که جبرئیل از جانب پروردگار نازل شد و عرض کرد: ای محمّد، بخوان این آیه را:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا …
تا آخر آیه
این روایت و این شان نزول را درباره أمیر المؤمنین علی (ع) عده بسیاری
از پیشوایان تفسیر و حدیث در نوشته های خود با دقت و مواظبت در اسنادش ذکر کرده اند از آنجمله عبارتند از:
1- طبری در تفسیرش ج 2 ص 165 از طریق ابن عباس، و عتبة بن ابی حکیم، و مجاهد.
2- واحدی در اسباب النزول ص 147 از دو طریق و بدو سند.
3- فخر رازی در تفسیر کبیر جلد سوم ص 431 از عطاء از عبد اللّه بن سلام و ابن عباس و حدیثی که از ابوذر ذکر کردیم.
4- الخازن در تفسیرش ج 1 ص 496.
5- ابو البرکات در تفسیرش جلد یکم صفحه 496.
6- نیشابوری در تفسیرش ج 3 ص 461.
7- ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه» ص 123 حدیث ثعلبی را ذکر کرده است.
8- ابن طلحه شافعی در «مطالب السؤول» ص 31 حدیث ابی ذر را آورده است.
9- سبط ابن الجوزی در «التذکرة» ص 9 از تفسیر ثعلبی از سدی و عتبة و غالب بن عبد اللّه روایت کرده است.
10- الکنجی الشافعی در «الکفایة» ص 106 به اسنادش از انس و در ص 122 از ابن عباس از طریق و سند حافظ العراقین و خوارزمی و ابن عساکر از ابی نعیم و قاضی ابی المعالی.
12- خوارزمی در «مناقب» ص 188 بدو طریق و دو سند.
13- حمویی در «فرائد» در باب چهاردهم از طریق و سند واحدی نقل کرده است و در باب سی و نهم از انس، و از ابن عباس بسند و طریق دیگری، در باب چهلم از ابن عباس و عمار یاسر.
14- قاضی عضد ایجی در «المواقف» جلد سوم ص 276.
15- محب الدین طبری در «الریاض» جلد دوم ص 227 از عبد اللّه بن سلام از طریق واحدی و ابی الفرج و فضایلی، و هم چنین در صفحه 206 همین کتابش و نیز در کتاب «الذخایر» ص 102 از طریق واقدی و ابن جوزی.
16- ابن کثیر شامی در تفسیرش جلد دوم ص 71 در یک سند از أمیر المؤمنین نقل کرده و در سند دیگر از ابن ابی حاتم از سلمة بن کهیل، و از ابن جریر الطبری باسنادش از مجاهد و سدی، و از حافظ عبد الرزاق باسنادش از ابن عباس، و به طریق و سند حافظ ابن مردویه باسنادش از سفیان ثوری از ابن عباس و از طریق کلبی از ابن عباس روایت کرده و آنگاه گوید:
اینها سلسله سندی است که هیچگونه اشکال و خدشه ای بر آنها وارد نمی شود، و از حافظ ابن مردویه چنین بود که بالفظ أمیر المؤمنین سند را ذکر کرده بود و عمار و ابی رافع را نیز آورده بود.
17- و نیز ابن کثیر در کتاب «البدایة و النهایة» جلد هفتم ص 357 از طبرانی باسنادش از أمیر المؤمنین، و از طریق ابن عساکر از سلمة بن کهیل.
18- حافظ سیوطی در کتاب «جمع الجوامع» چنانکه در کتاب الکنزش آورده است ص 391 جلد ششم از طریق خطیب در کتاب «المتفق» از ابن عباس و در ص 405 همان کتاب از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از أمیر المؤمنین (ع).
19- ابن حجر در «الصواعق» ص 25.
20- شبلنجی در «نور الابصار» ص 77 حدیث ابی ذر را که از قول ثعالبی نقل شده آورده است.
21- آلوسی در «روح المعانی» جلد دوم ص 329.
این بود نمونه از گفتار مفسران بزرگ اسلامی البته افراد دیگری نیز این روایت و این شان نزول را ذکر کرده اند.
حسّان بن ثابت آن شاعر معروف دستگاه رسول خدا این جریان را به شعر در آورده و قصیده ای بسیار بلیغ در این مورد سروده است و ما در آینده آن را خواهیم نگاشت.

————————————————-

شعری از حسان بن ثابت درباره امیر المؤمنین (ع)
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کل بطی ء فی الهدی و مسارع

ای ابو الحسن جان و دل من فدای تو باد، و جان و دل هر رهسپار راه هدایت
، چه بکندی پیش رود و چه بتندی
ایذهب مدحی و المحبین ضایعا؟ و ما المدح فی ذات الاله بضایع

آیا ستایش من و دوستانت از بین می رود، و حال اینکه ستایش ذات پروردگار از
بین رفتنی نیست
فانت الذی اعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع

پس تو بودی که در حال رکوع دادی، فدای تو جان همه ای بهترین رکوع کنندگان
بخاتمک المیمون یا خیر سید و یا خیر شار ثم یا خیر بایع

انگشتر با میمنت خویش را دادی، ای بهترین آقاها و ای بهترین خریداران
و ای بهترین فروشندگان
فأنزل فیک اللّه خیر ولایة و بینها فی محکمات الشرایع

خداوند درباره تو بهترین ولایت و حکمفرمائی را نازل کرد و در آیات محکمات
قرآن ولایت تو را توضیح داد و بیان فرمود
حسان در این اشعارش داستان تصدق انگشتری را به سائل در حال رکوع و نزول آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
را بشعر درآورده و حدیثش در ص 85 گذشت.
سراینده این اشعار را خطیب خوارزمی در «المناقب» ص 178 و شیخ الاسلام حموئی در فرائد در باب سی و نهم و صدر الحفاظ گنجی در «الکفایة» ص 107، و سبط ابن جوزی در تذکره ص 10 حسان بن ثابت دانسته اند.
(زیادتی چاپ دوم- و جمال الدین زرندی در نظم «درر السمطین»)

————————

دعبل، أمیر مؤمنان (ع) را نیز می ستاید و از خاتم بخشی او در نماز به سائل و نزول آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
«1»، چنین یاد می کند:
قرآن به برتری خاندان پیغمبر و ولایت غیر قابل انکار علی ناطق است به ولایت پس از پیغمبر آن برگزیده نیکمرد و راستگوی دوستدار ناطق است، آنگاه که وی نماز می گزارد و نیازمندی دست تمنّا دراز کرد.
و او با بخششی بزرگوارانه که از این بخشنده پسر بخشنده سزاوار بود، خاتمش را به مستمند داد. و خدای مهربان وی را در قرآن خود چنین ویژگی بخشید:
(و هر کس را چنین افتخاری است، گو بیارد) براستی که ولیّ و سرپرست شما، خدا و پیغمبرش و مؤمنانی هستند که نماز می گزارند و در حال رکوع زکوة می پردازند.
و هر که خواهد انکار این فضیلت کند، در فردای قیامت خداوند خصمش خواهد بود.
و خدا در وعدهایش خلاف نخواهد کرد.

————————

11- می گوید: برخی از کذابان حدیثی افترا بسته اند مبنی بر این که:این آیه.
انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون:
«تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی از مؤمنانند که نماز بپاداشته در حال رکوع زکات می دهند».
درباره علی و انگشتری اش که در نماز تصدّق کرد، نازل شده، و این مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1 ر 156. آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و یاوه هائی استدلال می کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زیاد دیده ایم مانند آنچه در حدیث رد الشمس که اشاره کردیم می گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی.
و یا در حدیث مؤاخاة، و امثال آن حدیث از احادیث صحیحی که خواهد آمد از بیانات او خواهیم دید.
پاسخ- من نمی دانستم تا این حد تعصب های جاهلانه انسان را مجبور به انکار حقایق ثابت کند که پندارد: آنچه را پیشوایان و حفاظ حدیث نقل کرده اند و اسناد آن را به اشخاصی چون «امیر المؤمنین»، «ابن عباس» «ابی ذر»، «عمار» «جابر انصاری»، «ابی رافع»، «انس بن مالک»، «سلمة بن کهیل» و «عبد اللّه بن سلام» می رسانند، از چیزهائی است که اجماع بر کذبش قائم شده است. معلوم می شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائیش هیچگونه وزنه ای در میزان صدق و حقیقت ندارد.
کاش من می دانستم چگونه این مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث می دهد در حالیکه آنان خود به آیه شریفه و حدیثش تحت این عنوان که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و صدقه مستحبی را زکوة می گویند، استدلال می کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند «1» و این امر نشان می دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند.
گواه این اتفّاق، اینکه هر کس از متکلمان در صدد بر آمده ایرادی بر حدیث وارد سازد، ایراد خود را تنها از طریق دلالت، بدون کمترین اشاره ای به سند حدیث وارد ساخته. بعضی از اهل علم حدیث را به عموم مفسّران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند. این خود دلیل واضحی است که مفسّران و متکلمان و فقها در صدور حدیث، اتفاق دارند.
اضافه بر این، حافظان و حمله حدیث در کتابهای خود آن را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخی صریحا به صحتش اعتراف کرده اند. حالا بنگرید ارزش اجماع این تیمیه تا چه میزان است و اینا که اجماع کرده اند در روی زمین چه جائی را گرفته اند؟ شما خود داوری قاطع را به عهده بگیرید.
در اینجا اسماء گروهی که حدیث را نقل کرده صحتش را پذیرفته اند نقل می کنیم:
1- قاضی «ابو عبد اللّه محمّد بن عمر مدنی واقدی» متوفی 207 بر طبق آنچه در «ذخائر العقبی 102» آمده است.
2- حافظ «ابو بکر عبد الرزاق صنعانی» متوفی 211 به نقل تفسیر ابن کثیر 2 ر 71 و دیگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.
3- حافظ «ابو الحسن عثمان بن بی شیبه» کوفی متوفی 239 در تفسیرش.
4- «ابو جعفر اسکافی معتزلی» متوفی 240 در رساله ای که در ردّ جاحظ نوشته.
5- حافظ «عبد بن حمید الکشی ابو محمّد» متوفی 249 در تفسیرش که «در المنثور» نقل کرده.
6- «ابو سعید اشجّ» کوفی متوفی 257 در تفسیرش از ابی نعیم فضل بن دکین از موسی بن قیس حضرمی از سلمة بن کهیل، و طریقرجالش همه صحیح و مورد وثوق اند.
7- حافظ «ابو عبد الرحمن نسائی» صاحب سنن متوفی 303 در صحیحش.
8- «ابن جریر طبری» متوفی 310 در تفسیرش 6 ر 186 به چند طریق.
9- «ابن ابی حاتم رازی» متوفی 327 به نقل از تفسیر ابن کثیر و درّ المنثور و اسباب النزول سیوطی. به چند طریق حدیث را نقل کرده و یکی از طرقش ابو سعید اشجّ باسناد صحیح اوست که اشاره کردیم.
10- حافظ «ابو القاسم طبرانی» متوفی 360 در معجم اوسط او.
11- حافظ «ابو الشیخ ابو محمّد عبد اللّه بن محمّد انصاری» متوفی 369 در تفسیرش.
12- حافظ «ابوبکر جصاص رازی» متوفی 370 در احکام القرآن 2 ر 542، از چند طریق روایت کرده است.
13- «ابو الحسن علی بن عیسی رمانی» متوفی 384 ر 2 در تفسیرش.
14- «حاکم ابن بیّع نیشابوری» متوفی 405 در معرفت اصول حدیث 102.
15- حافظ «ابوبکر شیرازی» متوفی 407 ر 11 در کتابش «فیما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین».
16- حافظ «ابوبکر ابن مردویه» اصفهانی متوفی 416، از طریق سفیان ثوری از ابی سنان سعید بن سنان برجمی از ضحاک از ابن عباس. اسناد صحیحی که رجالش همه مورد وثوقند، و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید: در این اسناد نمی توان ایراد گرفت، وبه طرق دیگر هم از امیر المؤمنین و عمّار و ابی رافع، روایت کرده اند.
17- «ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری» متوفی 427 ر 37 در تفسیرش از ابی ذرکه عینا نقل کردیم 3 ر 85 همین کتاب.
18- حافظ «ابو نعیم اصفهانی» متوفی 430 در. فیما نزل من القران فی علیّ. از عمار و ابی رافع و ابن عباس و جابر و سلمة بن کهیل.
19- «ابو الحسن ماوردی» فقیه شافعی متوفی 450 در تفسیرش
20- حافظ «ابو بکر بیهقی» متوفی 458 در کتابش «المصنف».
21- حافظ «ابو بکر خطیب بغدادی» شافعی متوفی 463 در کتاب «المتفق».
22- «ابو القاسم زین الاسلام عبد الکریم بن هوازن نیشابوری متوفی 465 در تفسیرش.
23- حافظ «ابو الحسن واحدی نیشابوری» متوفی 468 در «اسباب النزول» 148.
24- فقیه «ابن مغازلی شافعی» متوفی 483 در «المناقب» از پنج طریق.
25- بزرگ معتزله «ابو یوسف عبد السلام بن محمّد قزوینی» متوفی 488 در تفسیر کبیرش که ذهبی گوید در سیصد جلد است.
26- حافظ «ابو القاسم حاکم حسکانی» متوفی 490 از ابن عباس و ابی ذر و عبد اللّه بن سلام.
27- فقیه «ابو الحسن علی بن محمّد کیا، طبری» شافعی متوفی 504، در تفسیرش. و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز بفعل قلیل، استدلال کرده، نیز برای نامگذاری صدقه مستحبی به زکاة به همین حدیث
بنا بنقل تفسیر قرطبی استدلال کرده است.
28- حافظ «ابو محمّد فراء بغوی» شافعی 516 در تفسیرش «معالم التنزیل» در حاشیه الخازن 2 ر 55.
29- «ابو الحسن رزین عبدری اندلسی» متوفی 535 در کتاب «الجمع بین الصحاح الست» به نقل از صحیح نسائی.
30- «ابو القاسم جار اللّه زمخشری» حنفی متوفی 538 در «الکشاف» 1 ر 422، و گوید: اگر بگوئی، چگونه می تواند ویژه علی (رضی اللّه عنه) باشد، در حالیکه لفظش، لفظ جمع است، می گویم با اینکه مقصود یکی است، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهائی نظیر آن، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند.
31- حافظ «ابو سعد سمعانی شافعی» متوفی 562 در «فضائل الصحابه» از انس بن مالک.
32- «ابو الفتح نطنزی» متولد 480 در «الخصائص العلویه» از ابن عباس و در «الابانه» از جابر انصاری.
33- امام «ابو بکر ابن سعدون قرطبی» متوفی 567 در تفسیرش 6/221.
34- اخطب الخطباء «خوارزمی» متوفی 568 در «المناقب» 178 به دو طریق و شعر حسّان را که در 3 ر 99 نقل کردیم، ذکر نموده است.
35- حافظ «ابو القاسم ابن عساکر دمشقی» متوفی 571 در تاریخ شام به چند طریق.
36- حافظ «ابو الفرج ابن جوزی حنبلی» متوفی 597 به نقل «الریاض» 2 ر 227، و ذخائر العقبی 102.
37- «ابو عبد اللّه فخر الدین رازی شافعی» متوفی 606 در تفسیرش 3 ر 431 از عطا از عبد اللّه بن سلام و ابن عباس و ابی ذر.
38- «ابو السعادات مبارک بن اثیر شیبانی جزری شافعی» متوفی 606 در «جامع الاصول» از طریق نسائی.
39- «ابو سالم محمّد بن طلحه نصیبی شافعی» متوفی 662 در «مطالب السؤل» 31 به لفظ ابی ذر.
40- «ابو المظفر سبط ابن جوزی حنفی» متوفی 654 در «التذکرة» 9 از سدی و عتبه و غالب بن عبد اللّه.
41- «عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی» متوفی 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.
42- حافظ «ابو عبد اللّه کنجی شافعی» متوفی 658 در «کفایة الطالب» 106 از طریق انس بن مالک و در آن ابیاتی از حسّان بن ثابت نقل کرده که ما آنها را در 3 ر 100 همین کتاب روایت کردیم و در 122 از طریق ابن عساکر، خوارزمی، حافظ العراقین، ابی نعیم و قاضی ابی- المعالی، با شعری از حسّان غیر از أبیات مذکوره، روایت کرده است که ما آن شعر را در 3 ر 77 از سبط ابن جوزی نقل کردیم.
43- قاضی «ناصر الدین بیضاوی شافعی» متوفی 685، در تفسیرش 1/345 و در «مطالع الانظار» 477، 479.
44- حافظ فقیه حرم «ابو العباس محب الدین طبری» مکی شافعی متوفی 694 در «ریاض النضره» 2/227 و «ذخائر العقبی» 102 از طریق واحدی و واقدی و ابن جوزی و فضائلی.
45- حافظ الدین «نسفی» متوفی 701 یا 710 در تفسیرش 1/496 که در حاشیه تفسیر خازنش می باشد.
46- شیخ الاسلام «حمّویی بغدادی» متوفی 741، در تفسیرش 1/496
47- «علاء الدین خازن بغدادی» متوفی 741، در تفسیرش 1/496.
48- شمس الدین محمود بن ابی القاسم عبد الرحمن اصفهانی» متوفی 746/749 در شرح تجرید موسوم به «تسدید العقائد» و بعد از بیان اتفاق مفسّران بر نزول آیه درباره علی، گوید: قول مفسّران ایجاب نمی کند آیه مخصوص به علی و محدود بر او باشد.
49- جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی» متوفی 750 در «نظم درر السمطین».
50- «ابو حیان اثیر الدین اندلسی» متوفی 754، در تفسیرش «البحر المحیط» 3/514.
51- حافظ محمّد بن احمد بن جزی کلبی» متوفی 758، در تفسیرش «التسهیل لعلوم التنزیل» 1/181.
52- قاضی «عضد ایجی شافعی» متوفی 756 در «المواقف» 3/276.
53- «نظام الدین قمی نیشابوری» در تفسیرش «غرائب القرآن» 3/461.
54- «سعد الدین تفتازانی» متوفی 791 در «المقاصد» و شرحش 2/288، و بعد از بیان اتّفاق مفسّران بر نزول آیه درباره علی (ع) گوید:
اینکه مفسران می گویند آیه در حق علی (رضی اللّه عنه) نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به علی و محدود بر علی باشد.
55- «سید شریف جرجانی» متوفی 816 در شرح مواقف.
56- مولی «علاء الدین قوشچی» متوفی 879 در شرح تجرید و بعد از نقل اتفاق مفسّران بر نزول آیه در حق امیر المؤمنین، گوید:قول مفسّران به اینکه آیه در حق علی نازل شده … تا آخر کلام تفتازانی.
57- «نور الدین ابن صباغ مکی» مالکی متوفی 855 در «الفصول المهمّه» 123.
58- «جلال الدین سیوطی شافعی» متوفی 911 در «الدر المنثور» 2/293 از طریق خطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید و ابن جریر و ابی الشیخ، و ابن مردویه از ابن عباس و از طریق طبرانی و ابن مردویه از عمّار بن یاسر. و از طریق ابی الشیخ و طبرانی از علی (ع) و از طریق ابن ابی حاتم، و ابی الشیخ، و ابن عساکر از سلمة بن کهیل. و از طریق ابن جریر از مجاهد و سدی و عتبة بن حکیم، و از طریق طبرانی، و ابن مردویه، و ابی نعیم، از ابی رافع.
و در «اسباب نزول القرآن» 55 پس از نقل حدیث، از چند طریق از طرق نامبرده، گوید: اینها شواهدی است که برخی از آنها، برخی دیگر را تقویت می کند. و در «جمع الجوامع» به نقل از ترتیبش 6/391 از طریق خطیب از ابن عباس حدیث را نقل کرده و در 405 آن را از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از امیر المؤمنین آورده است.
59- حافظ «ابن حجر انصاری شافعی» متوفی 974 در «الصواعق» 24.
60- مولی «حسن چلبی» در شرح المواقف.
61- مولی «مسعود شروانی» در شرح المواقف.
62- قاضی «شوکانی صنعانی» متوفی 1250 در تفسیرش.
63- «شهاب الدین سید محمود آلوسی» شافعی متوفی 1270 در تفسیرش 2/329.
64- شیخ «سلیمان قندوزی» حنفی متوفی 1293 در «ینابیع-المودّة» 212.
65- سید «محمّد مؤمن شبلنجی» در «نور الابصار» 77.
66- شیخ «عبد القادر بن محمّد سعید» کردستانی متوفی 1304 در «تقریب المرام فی شرح تهذیب الکلام» از تفتازانی 2/329 (چاپ مصر) و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته و اعتراف به اتّفاق مفسّران بر نزول آیه در مورد امیر المؤمنین (ع) کرده است «1».
اما سخن در دلالت حدیث، هیچ عرب زبان اصیلی نیست که هر چند وجدانش را به خطا رهبری کند، بتواند شکی در آن بخود راه دهد. این بحث و خلافها از میهمانان طفیلی و نوپایگان خوان گسترده عربیت است و برای تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد.
متن حدیث
از انس بن مالک روایت شده است که سائلی به مسجد آمده می گفت: من یقرض الملیّ الوفیّ «2»؟ در این موقع علی (ع) در حال رکوع بود، با دستش به سائل می گفت انگشتری را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد.
عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول اللّه چه چیز واجب شد. فرمود: بخدا سوگند بهشت برای او واجب شد و او انگشتری از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهی کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسی از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خدای بزرگ می فرماید
انّمّا ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون.
آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کلّ بطی ء فی الهدی و مسارع
ایذهب مدحی و المحبیّن ضایعا و ما المدح فی ذات الا له بضایع
فانت الّذی أعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
بخاتمک المیمون یا خیر سیّد و یا خیر شار ثمّ یا خیر بایع
فانزل فیک اللّه خیر ولایة و بیّنها فی محکمات الشّرایع

«ای ابا الحسن جانم، و خونم، و جان و خون هر کس در راه هدایت، چه تند یا کند گام بر میدارد، فدایت باد»
«آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد؟ نه، مدحی که در راه خدا انجام شود تباه نمی گردد».
«توئی آنکس که در هنگام رکوع، جان همه مسلمانان فدایت ای بهترین رکوع کننده».
«انگشتری مبارکت را عطا کردی ای بهترین آقا، وای بهترین خریدار در آنجا، وای بهترین فروشنده».
«آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و در شرایع محکمش آن را بیان داشت».
در اینجا متون دیگری وجود دارد به منظور اختصار از آنها صرف نظر می کنیم تعبیر و لفظ ابوذر را در 3/85 آوردیم.
یک ایراد مردود
سید «حمید الدین عبد الحمید آلوسی» در کتابش «نثر اللئالی علی نظم الامالی» 169 وقتی به آیه ولایت می رسد، می گوید: این آیه نزولش، چنانچه پنداشته اند تنها در حق علی نبوده است، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و علی یکی از آنها می باشد. زیرا «الذین» در آیه، صیغه جمع است پس نمی تواند علی به تنهائی مقصود از آیه باشد.
امینی گوید: این مرد، در این گفتارش به آهنگ ابن کثیر دمشقی می نوازد و بر وزان او می بافد، و از چاه او این آب را می کشد، او که در تاریخش درباره این آیه چنانکه به همین زودی خواهد آمد «1» می گوید: درباره خصوص علی، هیچ آیه ای از قرآن نازل نشده است …
گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که: هر گاه حکمی به عنوان عموم صادر شود. به طوریکه در یک جریان طبیعی قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق، یا از آوردن شبیهش باز دارد، خصوصا که موضوع را با خصوصیات مورد، بر حسب تطبیق خارجی معین کنند، بلیغتر و برای صدق قضیه کلی، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوی او، مؤکدتر است و برای آن نظائر فراوانی در قرآن کریم وجود دارد، و اینک چند نمونه آن:
1- الّذین قالوا إنّ اللّه فقیر و نحن اغنیاء «2»: آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بی نیاز- حسن گوید: گوینده این سخن حییّ بن اخطب است. و عکرمه و سدّی و مقاتل و محمد بن اسحاق گویند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گوید این سخن را هر چند یک نفر یهودی گفته ولی چون همه آنها به این سخن راضی
بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه کنید به تفسیر قرطبی 4/294، تاریخ ابن کثیر 1/434 تفسیر خازن 1/322.
2- و منهم الّذین یؤذون النّبیّ … «1»: پاره ای از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار داده می گویند او گوش محض است. این آیه درباره مردی از منافقان نازل شده که عبارتست از: جلاس بن سوید یا نبتل بن حارث یا عتاب بن قشیر، مراجعه کنید تفسیر قرطبی 8/192، تفسیر خازن 2/253، الاصابه 3/549.
3- و الّذین یبتغون الکتاب ممّا ملکت ایمانکم … «2»: از بردگانتان آنها که مایل به بستن قرار داد «مکاتبه» اند با آنها قرار داد بندید مشروط به اینکه در آنها خیری دانسته باشید. این آیه درباره صبیح مولی حویطب بن عبد العزی نازل شد.
وی گوید: من غلام حویطب بودم از او خواستم با من قرار داد مکاتبه «3» به بندد. آنگاه درباره من این آیه نازل شد: و الذین یبتغون الکتاب. این روایت را ابن منده و ابو نعیم و قرطبی به نقل تفسیر قرطبی 12/244، اسد الغابة، 3/11، الاصابه 2/176 نقل کرده اند.
4- انّ الّذین یأکلون اموال الیتامی ظلما … «4» «آنان که اموال یتیمان را به بیداد می خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند.»
مقاتل بن حبان گوید: این آیه درباره مرثد بن زید الغطفانی نازل شده.
مراجعه کنید تفسیر قرطبی 5/53، الاصابه 3/397
5- لا ینهاکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم … «5»
«خداوند شما را نهی نمی کند، درباره کسانیکه با شما نمی جنگند و از خانه هاتان بیرون نمی کنند، که با آنان به نیکی رفتار کنید.»
این آیه درباره اسماء بنت ابی بکر نازل شد، زیرا، مادرش قتیله بنت عبد العزی، با هدایائی در حالیکه مشرک بود در مدینه به او وارد شد. اسماء گفت من هدیه ای از تو نمی پذیرم و نباید بخانه من وارد شوی تا از رسول خدا (ص) اذن دریافت کنم. وقتی از پیغمبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد به منزلش او را وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکی نسبت به او دریغ ننماید.
این حدیث را بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن ابی حاتم بر طبق تفسیر قرطبی 18/59، تفسیر ابن کثیر 4/349 و تفسیر خازن 4/272 نقل کرده اند.
6- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ «1»:
«ای پیامبر آنانکه به سوی کفر میشتابند و لفظا ایمان، ابراز داشته اند، نباید باعث اندوه تو شوند».
مکی در تفسیرش گوید: این آیه درباره عبد اللّه بن صوریا نازل شده است.
تفسیر قرطبی 6/177، الاصابه 2/326.
7- قال الّذین لا یعلمون لو لا یکلّمنا اللّه او تاتینا آیة .. «2»:
«گفتند چرا خدا با ما حرف نمی زند و یا نشانی را که ما می خواهیم برای ما نمی آورد».
این آیه در مورد رافع بن حریملة نازل شد و محمّد بن اسحاق از ابن عباس
روایت کرده که گفت: رافع به پیغمبر خدا (ص) گفت: یا محمّد اگر چنانکه میگوئی رسول خدائی پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم خداوند در این مورد، آیه فرستاد. تفسیر ابن کثیر 1/161
8- الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً
«1»:
«آنان که در راه خدا پس از ستم ها که دیده مهاجرت کردند، آنان را در این دنیا در جایگاه خوبی مستقر خواهیم کرد».
ابن عساکر در تاریخش 7/133 از طریق عبد الرزاق از داود بن ابی هند، آورده است که آیه در مورد ابی جندل ابن سهیل عامری نازل شد و قرطبی در تفسیرش 1/107 این قول را از جمله اقوال وارد در آیه، ذکر کرده است.
9- إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ «2»:
«کسانی که کتاب خدا را خوانده، نماز بپا می دارند و از آنچه آنان را روزی کردیم انفاق می کنند ..»
این آیه درباره حصین بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنید الاصابه 1/33.
10- وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ …

«سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است مگر کسانیکه ایمان آورده کارهای شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند»
از ابیّ بن کعب روایت است که گوید: سوره و العصر را بر پیامبر (ص) خواندم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت، تفسیرش چیست؟ گفت: و العصر: سوگندی است از خدای، به آخر روز، که انسان: ابو جهل بن هشام، در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان آورده اند: ابو بکر صدیق و کارهای شایسته کردند: عمر بن خطاب و بهمدیگر سفارش به حق کردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شکیبائی کردند: علی بن ابیطالب.
مراجعه کنید به ریاض النضرة 1/34
امینی گوید: ما، بر این تأویلات تحریف آمیز و مردود با این قوم به عنوان موافق کف نمی زنیم ولی این مطالب را برای اقامه حجت، از طریق خودشان بر- آنان می آوریم.
11- إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ ..«1»:
«کسانیکه پیمان با خدا و سوگندهای خود را به پول ناچیزی معامله می کنند اینان در آخرت نصیبی نخواهند داشت».
این آیه درباره عیدان بن اسوع حضرمی نازل شده. این مطلب را مقاتل در در تفسیرش به نقل «الاصابه» 3/51 اظهار کرده است.
12- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ «2»:
«ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را فرمان برید و پیامبرش را اطاعت کنید و اولی الامری که از خودتان است».
بخاری در صحیحش در کتاب تفسیر 7/60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحیحش به نقل تاریخ ابن عساکر 7/352 و بنا به تفسیر قرطبی 5/260 و دیگران گویند نزول این آیه یا ایها الذین آمنوا درباره عبد اللّه بن حذافة السهمی، است.
13- یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ …«3»:
«میگویند آیا از فتح برای ما نصیبی خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند تا بر تو آشکار نشود می گویند اگر ما را نصیبی از فتح بود اینجا کشته نمی شدیم ..»
گوینده عبد اللّه بن ابی بن سلول، رأس منافقان است و درباره او این آیه نازل شده است.
ابن ابی حاتم از طریق زیر نقل می کند که آیه: درباره معتّب بن قشیر نازل گردیده است. مراجعه کنید تفسیر قرطبی 4/262، تفسیر ابن کثیر 1/418، تفسیر الخازن 1/306
14- الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ «1»:
«کسانی به مردم گفتند، مردم برای شما متحد شدند» مرا از ناس اول نعیم بن مسعود اشجعی است، نسفی در تفسیرش «2» گوید:
از این لفظ جمع، مراد یکی است، یا او را پیروانی بوده است که مانند او تأخیر و درنگ می کردند. و خازن گوید: از لفظ عام، اراده خاص شده است.
ابن مردویه به اسنادش از ابی رافع آورده که نبی اکرم (ص) علی را با عده ای به دنبال ابو سفیان فرستاد، مردی از اعراب خزاعه آنان را دید و گفت: قوم برای شما دست به اتحاد زده اند. گفتند:
حسبنا اللّه و نعم الوکیل.
آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 4/279، تفسیر ابن کثیر 1/430، تفسیر خازن 1/318.
15- یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ«3»:
«از شما درباره کلاله (خواهران و برادران) اظهار نظر می خواهند بگو خدای نظر می دهد»
درباره جابر بن عبد اللّه انصاری نازل شده، او بود که اظهار نظر میخواست و می گفت این آیه درباره من نازل شده است.
تفسیر قرطبی 6/28، تفسیر خازن و تفسیر نسفی حاشیه تفسیر خازن 1/447.
16- یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ …«1»:
«از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند بگو هر چیزی که انفاق کنید …».
درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پیر مردی بزرگ و ثروتمند بود، گفت یا رسول اللّه چه چیز بهتر است تصدق کنیم؟ و بر چه کسی انفاق نمائیم؟ پس این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 3/36، تفسیر خازن 1/148
17- وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ «2»:
«کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری می کنند».
قوم را عقیده چنانست که این آیه درباره ابی طالب نازل شده و تفصیل آن را در جلد 8 ص 803 متن عربی بیان داشته ایم.
18- لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ «3»:
«قومی را مؤمن به خدا و روز قیامت نمی یابی که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.
در مورد ابی عبیده جراح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبد اللّه بن ابیّ، تفسیر قرطبی 17/307، نوادر الاصول حکیم ترمذی 157
19- وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً ..«4»:
«و دیگران بگناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست را بهم مخلوط کردند ..»
درباره ابی لبابه انصاری خصوصا نازل شد. تفسیر قرطبی 8/242، الروض الانف 2/196
20- یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ «5»:
«برای شما بخدا سوگند یاد می کنند تا رضایت شما را جلب کنند».
مردی از منافقان گفت بخدا سوگند اینان از نیکان و اشراف مایند و هرگاه آنچه محمّد می گوید حقیقت داشته باشد باید اینان از الاغ ها بدتر باشند، یکی از مسلمین این جمله را شنید و گفت: بخدا سوگند آنچه محمّد می گوید حق است و تو بدتر از الاغی. مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد، فرمود: برای چه این سخن را بر زبان راندی؟ او شروع به لعن و نفرین کرد و بخدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدایا، راستگو را تصدیق، و دروغ گو را، تکذیب کن. این آیه آمد.
تفسیر قرطبی 8/193، تفسیر ابن کثیر 2/366

————————-

5- ابن کثیر در جلد هفتم صفحه 357 حدیث خاتم بخشی امیر المؤمنین (ع) را در حال رکوع در نماز متذکر شده و نزول آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا …

را از طریق ابی سعید اشجّ که در صفحه 157 گذشت، نقل کرده، سپس گوید: و این روایت بهیچوجه صحیح نیست، زیرا اسنادش ضعیف است، و هیچ آیه ای از قرآن درباره خصوص علی (ع) نازل نشده است و آنچه در مورد آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ

«1» و آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً

«2» و آیه: أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ

«3» و آیات و احادیث دیگر نقل شده، که می گویند درباره علی (ع) نازل گردیده، هیچگونه صحیح نیست.

پاسخ: «چه گرانبار سخنی است که از دهان آنان بیرون آید، نگویند مگر نادرست»»

چگونه این مرد به جرأت می گوید نزول آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ … درباره علی (ع) درست نیست و استدلال بر ضعف اسنادش می کند، در صورتیکه خود او در تفسیرش 2/71 همین روایت را از طریق ابن مردویه، از کلبی نقل کرده و گوید:

کلبی گفته است اسناد این روایت قابل خدشه نیست؟! و ما قبلا در صفحه 175 اشاره کردیم که حدیث ابی سعید اشج نامبرده رجالش صحیح و موثق اند.

از این گذشته، هر گاه روایاتی که در ذیل این آیات و آیات فراوان دیگر، مبنی بر اینکه این آیات درباره امیر المؤمنین علی (ع) نازل شده، یا تأویل به او گردیده، یا بر حسب عمومی که دارد یکی از نمونه های برجسته اش آن حضرت می باشد. اگر این روایات بر حسب پندار این مرد غافل هیچ کدام صحیح نباشد، وظیفه محقق است که همه این تفاسیر مورد اعتماد و صحاح و مسانید و کتب حدیث معتبر را، پاره پاره کند و قلم بطلان بر همه آنها بکشد، زیرا کتبی که مملو از مطالب نادرست است به چه کار آید؟ و چرا دانشمندان تکیه بر این مطالب کنند؟! و چرا عمر عزیزشان را در جمع و ذخیره کردن آنها برای بکار بردن و پذیرفتن امت نسبت به مضامینش، صرف کنند؟

اگر اینها همه باید فدای هوا پرستی ابن کثیر شود پس دانش پژوهان به چه کتابی باید مراجعه کنند و چه پناهگاهی را محققان باید مقصد خود سازند؟!.

بلی، تنها همین کتابها مأخذ و پناهگاه است. و ابن کثیر خودش به این ها مراجعه می کند و در هر موضوع و هر مسئله ای جز در باب فضائل امیر المؤمنین (ع) همین کتابها را مقصد قرار می دهد، ولی به این مورد که می رسد دیگر کینه- توزی اش بجوش آمده با زبانی زشت و زننده و خامه ای گستاخ با آن مواجه می شود.ما شما را در جریان مآخذ نزول این آیات کریمه در جلد دوم این کتاب صفحه 52- 55 و جلد سوم صفحات 106- 111 و 156- 163 گذاردیم و حق سخن را در ذیل آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
«1» ادا خواهیم کرد، به امید دیدار.

 

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 332

و قال الرازی فی تفسیره «1» (3/418) فی قوله تعالی: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ…) الآیة:إنَّ علیَّ بن أبی طالب کان أعرف بتفسیر القرآن من هؤلاء الروافض، فلو

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 333

کانت هذه الآیة دالّة علی إمامته لاحتجَّ بها فی محفل من المحافل، و لیس للقوم أن یقولوا: إنَّه ترکه للتقیّة؛ فإنّهم ینقلون عنه أنَّه تمسّک یوم الشوری بخبر الغدیر و خبر المباهلة و جمیع فضائله و مناقبه، و لم یتمسّک البتّة بهذه الآیة فی إثبات إمامته. انتهی.

———————

 و هو أن النبیّ علیه السلام جعله والیاً للناس لمّا رجع من مکّة و نزل فی غدیر خُمّ، فأمر النبیُّ أن یجمع رحال الإبل، فجعلها کالمنبر، و صعد علیها،

فقال:«أ لست بأولی المؤمنین «3» من أنفسهم؟ فقالوا: نعم.

فقال صلی الله علیه و سلم: من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله»

، و اللَّه- جلَّ جلاله- یقول: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ) نزلت فی شأن علیّ رضی الله عنه، دلّ علی أنَّه کان أَولی الناس بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم.      

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 688

 ——————-

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 91

نحبه شهیداً یوم أُحد، و أمّا أنا فأنتظر أشقاها، یخضب هذه من هذه- و أشار إلی لحیته و رأسه- عهد عهده إلیَّ حبیبی أبو القاسم صلی الله علیه و سلم».

5- (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)

 «1».

أخرج أبو إسحاق الثعلبی فی تفسیره «2» بإسناده عن أبی ذرّ الغفاری قال: أما إنّی صلّیت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم یوماً من الأیام الظهر، فسأل سائلٌ فی المسجد فلم یعطه أحدٌ شیئاً، فرفع السائل یدیه إلی السماء، و قال: اللّهمَّ اشهد أنّی سألت فی مسجد نبیِّک محمد صلی الله علیه و سلم فلم یعطِنی أحدٌ شیئاً، و کان علیّ علیه السلام فی الصلاة راکعاً فأومأ إلیه بخنصره الیمنی و فیه خاتم، فأقبل السائل فأخذ الخاتم من خنصره، و ذلک بمرأی من النبی صلی الله علیه و سلم و هو فی المسجد، فرفع رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم طرفه إلی السماء، و قال:

 «اللّهمَّ إنَّ أخی موسی سألک فقال: (رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی* وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی* یَفْقَهُوا قَوْلِی* وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی* اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی* وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی)

 «3» فانزلت علیه قرآناً (سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما)

 «4» اللّهمَّ، و إنّی محمد نبیّک و صفیّک، اللّهمَّ و اشرحْ لی صدری، و یسِّر لی أمری، و اجعل لی وزیراً من أهلی، علیّا أشدد به ظهری».

قال أبو ذر رضی الله عنه: فما استتمَّ دعاءه حتی نزل جبرئیل علیه السلام من عند اللَّه و قال: یا محمد اقرأ (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا)

 الآیة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 92

أخرج هذه الأثارة و نزول الآیة فیها، جمع کثیر من أئمّة التفسیر و الحدیث منهم: الطبری فی تفسیره (6/165) من طریق ابن عبّاس، و عتبة بن أبی حکیم، و مجاهد. الواحدی فی أسباب النزول (ص 148) من طریقین. الرازی فی تفسیره (3/431) عن عطاء، عن عبد اللَّه بن سلام و ابن عبّاس و حدیث أبی ذرّ المذکور. الخازن فی تفسیره (1/496). أبو البرکات فی تفسیره (1/496). النیسابوری فی تفسیره (3/461). ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول المهمّة (ص 123) حدیث الثعلبی المذکور. ابن طلحة الشافعی فی مطالب السؤول (ص 31) بلفظ أبی ذرّ المذکور. سبط ابن الجوزی فی التذکرة (ص 9) عن تفسیر الثعلبی، عن السدّی، و عتبة، و غالب بن عبد اللَّه. الکنجی الشافعی فی الکفایة (ص 106) بإسناده عن أنس و (ص 122) عن ابن عبّاس، من طریق حافظ العراقین و الخوارزمی و ابن عساکر، عن أبی نعیم و القاضی أبی المعالی. الخوارزمی فی مناقبه (ص 178) بطریقین. الحمّوئی فی فرائده فی الباب الرابع عشر، من طریق الواحدی، و فی التاسع و الثلاثین عن أنس، و من طرق أخری عن ابن عبّاس، و فی الباب الأربعین عن ابن عبّاس و عمّار بن یاسر. القاضی عضد الإیجی فی المواقف (3/276). محبّ الدین الطبری فی الریاض (2/227) عن عبد اللَّه بن سلام، من طریق الواحدی و أبی الفرج و الفضائلی، و (ص 206)، و فی الذخائر (ص 102) من طریق الواقدی و ابن الجوزی. ابن کثیر الشامی فی تفسیره (2/71) بطریق عن أمیر المؤمنین، و من طریق ابن أبی حاتم عن سلمة بن کهیل، و عن ابن جریر الطبری بإسناده عن مجاهد و السدّی، و عن الحافظ عبد الرزاق بإسناده عن ابن عبّاس، و بطریق الحافظ ابن مردویه بالإسناد عن سفیان الثوری عن ابن عبّاس، و من طریق الکلبی عن ابن عبّاس و قال: هذا إسناد لا یقدح به، و عن الحافظ ابن مردویه بلفظ أمیر المؤمنین، و عمّار، و أبی رافع. ابن کثیر أیضاً فی البدایة و النهایة (7/357) عن الطبرانی بإسناده عن أمیر المؤمنین، و من طریق ابن عساکر عن سلمة ابن کهیل. الحافظ السیوطی فی جمع الجوامع کما فی الکنز (6/391) من

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 93

طریق الخطیب فی المتَّفق عن ابن عبّاس، و (ص 405) من طریق أبی الشیخ و ابن مردویه عن أمیر المؤمنین. ابن حجر فی الصواعق (ص 25). الشبلنجی فی نور الأبصار (ص 77) حدیث أبی ذرّ المذکور عن الثعلبی. الآلوسی فی روح المعانی (2/329) «1» و غیرهم.

 

و لحسّان بن ثابت فی هذه المأثرة شعر یأتی «2» إن شاء اللَّه تعالی.

——————–

و من شعر حسّان فی أمیر المؤمنین:

          أبا حسنٍ تَفْدیکَ نفسی و مهجتی             و کلُّ بطی ءٍ فی الهُدی و مُسارعِ

             أ یذهبُ مدحی و المحبِّینَ ضائعاً             و ما المدحُ فی ذات الإله بضائعِ

             فأنت الذی أعطیتَ إذ أنتَ راکعٌ             فدتْکَ نفوسُ القومِ یا خیرَ راکعِ

             بخاتَمِک «2» المیمونِ یا خیر سیِّدٍ             و یا خیرَ شارٍ ثمَّ یا خیر بائعِ

             فأنزل فیک اللَّهُ خیرَ ولایةٍ             و بیّنها فی مُحْکَماتِ الشَّرائعِ

 

نظم بها حدیث تصدّق أمیر المؤمنین علیه السلام بخاتمه للسائل راکعاً و نزول قوله تعالی: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ

) فیه کما مرّ حدیثه (ص 52).

ذکرها لحسّان الخطیب الخوارزمی فی المناقب «3» (ص 178)، و شیخ الإسلام الحمّوئی فی فرائده «4» فی الباب التاسع و الثلاثین، و صدر الحفّاظ الکنجیّ فی الکفایة «5» (ص 107)، و سبط ابن الجوزی فی تذکرته «6» (ص 10)، و جمال الدین الزرندی فی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 102

نظم درر السمطین «1».

—————————–

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 539

و یمدح أمیر المؤمنین علیه السلام و یذکر تصدُّقه بخاتمه للسائل فی الصلاة و نزول قوله تعالی: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ

) فیه «1» بقوله:

          نَطَقَ القرآنُ بفضلِ آلِ محمدٍ             و ولایةٍ لعلیِّهِ لم تُجحَدِ

بولایةِ المختارِ مَن خیر الذی «2» بعد النبیِّ الصادق المتودّدِ

          إذ جاءَهُ المسکینُ حالَ صلاتِهِ             فامتدَّ طوعاً بالذراعِ و بالیدِ

             فتناولَ المسکینُ منهُ خاتَماً             هِبةَ الکریم الأجودِ بن الأجودِ

             فاختصّهُ الرحمنُ فی تنزیلِهِ             منْ حازَ مثلَ فَخارِهِ فلیَعْدُدِ

             إنَّ الإلهَ وَلیُّکمْ و رسولَهُ             و المؤمنین فَمَنْ یَشَأ فَلْیجحَدِ

             یکنِ الإلهُ خصیمَهُ فیها غداً             و اللَّهُ لیس بمُخْلِفٍ فی الموعد

——————————

11- قال: قد وضع بعض الکذّابین حدیثاً مفتریً: أنّ هذه الآیة (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ

) نزلت فی علیّ لمّا تصدّق بخاتمه فی الصلاة، و هذا کذب بإجماع أهل العلم بالنقل (1/155). ثمَّ استدلَّ علی کذب القول به بأوهام و تافهات طالما یکرِّر أمثالها تجاه النصوص، کما سبق منه فی حدیث ردِّ الشمس و یأتی عنه فی آیة التطهیر و (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی

) و فی حدیث المؤاخاة و أمثالها من الصحاح التی تأتی.

الجواب: ما کنت أدری أنَّ القحّة تبلغ بالإنسان إلی أن ینکر الحقائق الثابتة، و یزعم أنَّ ما خرّجته الأئمّة و الحفّاظ و أنهوا أسانیده إلی مثل أمیر المؤمنین، و ابن عبّاس، و أبی ذرّ، و عمّار، و جابر الأنصاری، و أبی رافع، و أنس بن مالک، و سلمة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 221

ابن کهیل، و عبد اللَّه بن سلام، ممّا قام الإجماع علی کذبه، فهو کبقیّة إجماعاته المدّعاة لیس له مقیل من مستوی الصدق.

لیت شعری کیف یعزو الرجل إلی أهل العلم إجماعهم علی کذب الحدیث و هم یستدلّون بالآیة الشریفة و حدیثها هذا علی أنَّ الفعل القلیل لا یبطل الصلاة، و أنَّ صدقة التطوّع تُسمّی زکاةً، و یعدّونها بذلک من آیات الأحکام «1»، و ذلک ینمُّ عن اتِّفاقهم علی صحّة الحدیث.

و یشهد لهذا الاتِّفاق أنَّ من أراد المناقشة فیه من المتکلّمین قصرها علی الدلالة فحسب من دون أیِّ غمزٍ فی السند، و فیهم من أسنده إلی المفسّرین عامّة مشفوعاً بما عنده من النقد الدلالی. فتلک دلالة واضحة علی إطباق المفسِّرین و المتکلّ مین و الفقهاء علی صدور الحدیث ..

أضف إلی ذلک إخراج الحفّاظ و حملة الحدیث له فی مدوّناتهم مخبتین إلیه و فیهم من نصّ علی صحّته، فانظر إذن أین یکون مستوی إجماع ابن تیمیّة؟ و أین استقلَّ أولئک المجمعون من أدیم الأرض؟ و لک الحکم الفاصل، و إلیک أسماء جمع ممّن أخرج الحدیث أو أخبت إلیه، و هم:

1- القاضی أبو عبد اللَّه محمد بن عمر المدنی الواقدی: المتوفی (207). کما فی ذخائر العقبی (ص 102).

2- الحافظ أبو بکر عبد الرزّاق الصنعانی: المتوفّی (211). کما فی تفسیر ابن کثیر (2/71) و غیره، عن عبد الوهاب بن مجاهد، عن مجاهد، عن ابن عبّاس.

3- الحافظ أبو الحسن عثمان بن أبی شیبة الکوفی: المتوفّی (239). فی تفسیره.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 222

4- أبو جعفر الإسکافی المعتزلی: المتوفّی (240). فی رسالته التی ردَّ بها علی الجاحظ «1».

5- الحافظ عبد بن حمید الکشّی أبو محمد: المتوفّی (249). فی تفسیره کما فی الدرّ المنثور «2».

6- أبو سعید الأشجّ الکوفی: المتوفّی (257). فی تفسیره عن أبی نعیم فضل بن دکین، عن موسی بن قیس الحضرمی، عن سلمة بن کهیل، و الطریق صحیح رجاله کلّهم ثقات.

7- الحافظ أبو عبد الرحمن النسائی صاحب السنن: المتوفّی (303). فی صحیحه.

8- ابن جریر الطبری: المتوفّی (310). فی تفسیره «3» (6/186) بعدّة طرق.

9- ابن أبی حاتم الرازی: المتوفّی (327). کما فی تفسیر ابن کثیر، و الدرّ المنثور، و أسباب النزول للسیوطی «4». أخرجه بغیر طریق، و من طرقه: أبو سعید الأشجّ بإسناده الصحیح الذی أسلفناه.

10- الحافظ أبو القاسم الطبرانی: المتوفّی (360). فی معجمه الأوسط «5».

11- الحافظ أبو الشیخ أبو محمد عبد اللَّه بن محمد الأنصاری: المتوفّی (369). فی تفسیره.

12- الحافظ أبو بکر الجصّاص الرازی: المتوفّی (370). فی أحکام

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 223

القرآن «1» (2/542). رواه من عدّة طرق.

13- أبو الحسن علیُّ بن عیسی الرمّانی: المتوفّی (382، 384). فی تفسیره.

14- الحاکم ابن البیِّع النیسابوری: المتوفّی (405). فی معرفة أصول الحدیث (ص 102).

15- الحافظ أبو بکر الشیرازی: المتوفّی (407، 411). فی کتابه: فی ما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین.

16- الحافظ أبو بکر بن مردویه الأصبهانی: المتوفّی (416). من طریق سفیان الثوری، عن أبی سنان سعید بن سنان البرجمی، عن الضحّاک، عن ابن عبّاس. إسناد صحیح، رجاله کلّهم ثقات. و رواه بطریق آخر و قال: إسنادٌ لا یُقدح به. و أخرجه بطرق أخری عن أمیر المؤمنین، و عمّار، و أبی رافع.

17- أبو إسحاق الثعلبی النیسابوری: المتوفّی (427). فی تفسیره «2» عن أبی ذرّ کما مرّ بلفظه (2/52).

18- الحافظ أبو نعیم الأصبهانی: المتوفّی (430). فی ما نزل من القرآن فی علیٍّ، عن عمّار، و أبی رافع، و ابن عبّاس، و جابر، و سلمة بن کهیل.

19- أبو الحسن الماوردی الفقیه الشافعیّ: المتوفّی (450). فی تفسیره «3».

20- الحافظ أبو بکر البیهقی: المتوفّی (458). فی کتابه المصنَّف.

21- الحافظ أبو بکر الخطیب البغدادیّ الشافعیّ: المتوفّی (463). فی المتّفق.

22- أبو القاسم زین الإسلام عبد الکریم بن هوازن النیسابوری: المتوفّی (465).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 224

فی تفسیره.

23- الحافظ أبو الحسن الواحدیّ النیسابوریّ: المتوفّی (468). فی أسباب النزول «1» (ص 148).

24- الفقیه ابن المغازلیّ الشافعیّ: المتوفّی (483). فی المناقب «2» من خمسة طرق.

25- شیخ المعتزلة أبو یوسف عبد السلام بن محمد القزوینی: المتوفّی (488). فی تفسیره الکبیر، قال الذهبی: إنّه یقع فی ثلاثمائة جزء.

26- الحافظ أبو القاسم الحاکم الحسکانی «3»: المتوفّی (490). عن ابن عبّاس، و أبی ذرّ، و عبد اللَّه بن سلام.

27- الفقیه أبو الحسن علیّ بن محمد الکیا الطبری الشافعیّ: المتوفّی (504). فی تفسیره «4»)، و استدلَّ به علی عدم بطلان الصلاة بالفعل القلیل، و تسمیة صدقة التطوّع بالزکاة، کما فی تفسیر القرطبی «5».

28- الحافظ أبو محمد الفرّاء البغوی الشافعیّ: المتوفّی (516). فی تفسیره معالم التنزیل «6» هامش الخازن (2/55).

29- أبو الحسن رزین العبدریّ الأندلسیّ: المتوفّی (535). فی الجمع بین الصحاح الست، نقلًا عن صحیح النسائی.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 225

30- أبو القاسم جار اللَّه الزمخشریّ الحنفیّ: المتوفّی (538). فی الکشّاف «1» (1/422) و قال: فإن قلت: کیف صحَّ أن یکون لعلیٍّ رضی الله عنه و اللفظ لفظ جماعة؟ قلت: جی ء به علی لفظ الجمع، و إن کان السبب فیه رجلًا واحداً لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل ثوابه.

31- الحافظ أبو سعد السمعانیّ الشافعیّ: المتوفّی (562). فی فضائل الصحابة، عن أنس بن مالک.

32- أبو الفتح النطنزی: المولود (480). فی الخصائص العلویّة عن ابن عبّاس، و فی الإبانة عن جابر الأنصاری.

33- الإمام أبو بکر بن سعدون القرطبی «2»: المتوفّی (567). فی تفسیره (6/221).

34- أخطب الخطباء الخوارزمی: المتوفّی (568). فی المناقب «3» (ص 178) بطریقین، و ذکر لحسّان فیه شعراً أسلفناه (2/58).

35- الحافظ أبو القاسم بن عساکر الدمشقیّ: المتوفّی (571). فی تاریخ الشام «4» بعدّة طرق.

36- الحافظ أبو الفرج ابن الجوزیّ الحنبلیّ: المتوفّی (597) کما فی الریاض «5» (2/227) و ذخائر العقبی (ص 102).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 226

37- أبو عبد اللَّه فخر الدین الرازیّ الشافعیّ: المتوفّی (606). فی تفسیره «1» (3/431) عن عطا عن عبد اللَّه بن سلام، و ابن عبّاس، و أبی ذرّ.

38- أبو السعادات مبارک بن الأثیر الشیبانیّ الجزریّ الشافعیّ: المتوفّی (606). فی جامع الأصول «2»، من طریق النسائی.

39- أبو سالم محمد بن طلحة النصیبی الشافعی: المتوفّی (662). فی مطالب السؤول (ص 31) بلفظ أبی ذرّ.

40- أبو المظفّر سبط ابن الجوزی الحنفی: المتوفّی (654). فی التذکرة «3» (ص 9) عن السدّی، و عتبة، و غالب بن عبد اللَّه.

41- عز الدین بن أبی الحدید المعتزلی: المتوفّی (655). فی شرح نهج البلاغة «4» (3/275).

42- الحافظ أبو عبد اللَّه الکنجی الشافعی: المتوفّی (658). فی کفایة الطالب «5» (ص 106) من طریق عن أنس بن مالک، و فیه أبیات لحسّان بن ثابت، رویناها [فی ] (2/58)، و رواه فی (ص 122) من طریق ابن عساکر، و الخوارزمی، و حافظ العراقین، و أبی نعیم، و القاضی أبی المعالی، و ذکر لحسّان شعراً غیر الأبیات المذکورة، ذکرناه [فی ] (2/47) نقلًا عن سبط ابن الجوزی.

43- القاضی ناصر الدین البیضاوی الشافعیّ: المتوفّی (685). فی تفسیره «6» (1/345) و فی مطالع الأنظار (ص 477، 479).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 227

44- الحافظ فقیه الحرم أبو العبّاس محبّ الدین الطبری المکی الشافعی: المتوفّی (694). فی الریاض النضرة (2/227) و ذخائر العقبی (ص 102) من طریق الواحدی، و الواقدی، و ابن الجوزی، و الفضائلی.

45- حافظ الدین النسفی: المتوفّی (701، 710). فی تفسیره «1» (1/496) هامش تفسیر الخازن.

46- شیخ الإسلام الحمّوئی: المتوفّی (722). فی فرائد السمطین «2»، و ذکر شعر حسّان فیه.

47- علاء الدین الخازن البغدادیّ: المتوفّی (741). فی تفسیره «3» (1/496).

48- شمس الدین محمود بن أبی القاسم عبد الرحمن الأصبهانی: المتوفّی (746، 749). فی شرح التجرید الموسوم بتسدید «4» العقائد. و قال بعد تقریر اتفاق المفسِّرین علی نزول الآیة فی علیّ: قول المفسِّرین لا یقتضی اختصاصها به و اقتصارها علیه.

49- جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی: المتوفّی (750). فی نظم درر السمطین «5».

50- أبو حیّان أثیر الدین الأندلسی: المتوفّی (754). فی تفسیره البحر المحیط (3/514).

51- الحافظ محمد بن أحمد بن جُزَیّ الکلبی: المتوفّی (758). فی تفسیره التسهیل لعلوم التنزیل (1/181).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 228

52- القاضی عضد الإیجی الشافعیّ: المتوفّی (756). فی المواقف «1» (3/276).

53- نظام الدین القمّی النیسابوری. فی تفسیره غرائب القرآن «2» (3/461).

54- سعد الدین التفتازانی الشافعیّ: المتوفّی (791). فی المقاصد و شرحه «3» (2/288)، و قال بعد تقریر إطباق المفسِّرین علی نزول الآیة فی علیٍّ: قول المفسِّرین: إنَّ الآیة نزلت فی حقِّ علیٍّ رضی الله عنه لا یقتضی اختصاصها به و اقتصارها علیه.

55- السیِّد الشریف الجرجانی: المتوفّی (816). فی شرح المواقف «4».

56- المولی علاء الدین القوشجی: المتوفّی (879). فی شرح التجرید «5»، و قال بعد نقل الاتِّفاق عن المفسِّرین علی أنَّها نزلت فی أمیر المؤمنین: و قول المفسِّرین: إنَّ الآیة نزلت فی حقِّ علیٍّ، إلی آخر کلام التفتازانی.

57- نور الدین ابن الصبّاغ المکیُّ المالکی: المتوفّی (855). فی الفصول المهمّة «6» (ص 123).

58- جلال الدین السیوطی الشافعیُّ: المتوفّی (911). فی الدرّ المنثور «7» (2/293) من طریق الخطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید، و ابن جریر، و أبی الشیخ، و ابن مردویه عن ابن عبّاس. و من طریق الطبرانی، و ابن مردویه عن عمّار بن یاسر. و من طریق أبی الشیخ، و الطبرانی عن علیٍّ علیه السلام. و من طریق ابن أبی حاتم، و أبی الشیخ، و ابن عساکر عن سلمة بن کهیل. و من طریق ابن جریر عن

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 229

مجاهد و السدّی و عتبة بن حکیم. و من طریق الطبرانی، و ابن مردویه، و أبی نعیم، عن أبی رافع.

و رواه فی أسباب نزول القرآن «1») (ص 55) من غیر واحد من هذه الطرق، ثمّ قال: فهذه شواهد یقوّی بعضها بعضاً. و ذکره فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه «2» (6/391) من طریق الخطیب عن ابن عبّاس، و (ص 405) من طریق أبی الشیخ، و ابن مردویه عن أمیر المؤمنین علیه السلام.

59- الحافظ ابن حجر الأنصاری الشافعیّ: المتوفّی (974). فی الصواعق «3» (ص 24).

60- المولی حسن چلبی: فی شرح المواقف «4».

61- المولی مسعود الشروانی: فی شرح المواقف.

62- القاضی الشوکانی الصنعانی: المتوفّی (1250). فی تفسیره «5».

63- شهاب الدین السیِّد محمود الآلوسیّ الشافعیّ: المتوفّی (1270). فی تفسیره «6» (2/329).

64- الشیخ سلیمان القندوزیّ الحنفی: المتوفّی (1293). فی ینابیع المودّة «7» (ص 212).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 230

65- السیِّد محمد مؤمن الشبلنجی: فی نور الأبصار «1» (ص 77).

66- الشیخ عبد القادر بن محمد السعید الکردستانی: المتوفّی (1304). فی تقریب المرام فی شرح تهذیب الکلام للتفتازانی (2/329) طبع مصر، و تکلّم فیه کبقیّة المتکلّمین مخبتاً إلی اتِّفاق المفسِّرین علی أنَّها نزلت فی أمیر المؤمنین «2».

و أمّا الکلام فی الدلالة فلا یخالج الشکُّ فیها أیَّ عربیٍّ صمیم مهما غالط وجدانه، و إنَّما الخلاف فیها نشأ من الدخلاء المتطفِّلین علی موائد العربیّة، و بسط القول یتکفّله کتب أصحابنا فی التفسیر و الکلام.

لفظ الحدیث

عن أنس بن مالک: أنَّ سائلًا أتی المسجد و هو یقول: من یقرض الملیَّ الوفیّ؟ و علیٌّ علیه السلام راکعٌ یقول بیده خلفه للسائل، أی اخلع الخاتم من یدی.

قال رسول اللَّه: «یا عمر وجبت». قال: بأبی أنت و أمّی یا رسول اللَّه ما وجبت؟ قال: «وجبت له الجنّة و اللَّه، و ما خلعه من یده حتی خلعه اللَّه من کلِّ ذنب و من کلِّ خطیئة».

قال: فما خرج أحدٌ من المسجد حتی نزل جبرئیل بقوله عزَّ و جلَّ: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ) فأنشأ حسّان بن ثابت یقول:

          أبا حسنٍ تَفدیکَ نفسی و مهجتی             و کلُّ بطی ءٍ فی الهدی و مسارعِ

             أ یذهبُ مدحی و المحبّین ضائعاً             و ما المدحُ فی ذات الإلهِ بضائعِ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 231

         فأنت الذی أعطیتَ إذ أنت راکعٌ             فدتکَ نفوسُ القوم یا خیرَ راکعِ

             بخاتمِکَ «1» المیمونِ یا خیرَ سیّدٍ             و یا خیرَ شارٍ ثمَّ یا خیرَ بائعِ

             فأنزل فیک اللَّهُ خیرَ ولایةٍ             و بیَّنها فی مُحکمات الشرائعِ

و هناک ألفاظ أخری نقتصر علی هذا روماً للاختصار، و قد أسلفناه بلفظ أبی ذرّ (2/52).

إشکال مزیَّف

قال السیّد حمید الدین عبد الحمید الآلوسی فی کتابه نثر اللآلی علی نظم الأمالی (ص 169) عند ذکره آیة الولایة: إنَّ الآیة لیس نزولها فی حقّ علیّ خاصّة کما زعموا، بل نزلت فی المهاجرین و الأنصار و هو من جملتهم، فإنّ قوله: (الَّذِینَ) صیغة جمع، فلا یکون علیٌّ هو المراد وحده.

قال الأمینی: کأنَّ الرجل یضرب فی قوله هذا علی وتر ابن کثیر الدمشقی و ینسج علی نوله، و یمتح من قلیبه، حیث قال فی تاریخه حول الآیة- کما یأتی بُعید هذا «2»: و لم ینزل فی علیٍّ شی ءٌ من القرآن بخصوصیّته…

و قد عزب عن المغفَّلین أنّ إصدار الحکم علی الجهة العامّة، بحیث یکون مصبّه الطبیعة- حتی یکون ترغیباً فی الإتیان بمثله، أو تحذیراً عن مثله- ثمَّ تقیید الموضوع بما یخصِّصه بفرد معیّن حسب الانطباق الخارجیِّ، أبلغ و آکد فی صدق القضیّة من توجیهه إلی ذلک الفرد رأساً، و ما أکثر له من نظیر فی لسان الذکر الحکیم، و إلیک نماذج منه:

1- (الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ) «3».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 232

ذکر الحسن: أنّ قائل هذه المقالة هو حیی بن أخطب. و قال عکرمة و السدّی و مقاتل و محمد بن إسحاق: هو فنحاص بن عازوراء. و قال الخازن: هذه المقالة و إن کانت قد صدرت من واحد من الیهود لکنّهم یرضون بمقالته هذه، فنسبت إلی جمیعهم.

راجع تفسیر القرطبی «1» (4/294)، تفسیر ابن کثیر (1/434)، تفسیر الخازن «2» (1/322).

2- (وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ) «3».

نزلت فی رجل من المنافقین: أمّا فی الجلّاس بن سوید، أو: فی نبتل بن الحارث أو: عتّاب بن قشیر.

راجع تفسیر القرطبی «4» (8/192)، تفسیر الخازن «5» (2/253)، الإصابة (3/549).

3- (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً) «6».

نزلت فی صبیح مولی حویطب بن عبد العزّی، قال: کنت مملوکاً لحویطب فسألته الکتابة، ففیَّ أنزلت (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ ).

أخرجه ابن مندة، و أبو نعیم، و القرطبی کما فی تفسیره «7» (12/244)، أسد

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 233

الغابة «1» (3/11)، الإصابة (2/176).

4- (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً) «2».

قال مقاتل بن حیّان: نزلت فی مرثد بن زید الغطفانی.

تفسیر القرطبی «3» (5/53)، الإصابة (3/397).

5- (لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ) «4».

نزلت فی أسماء بنت أبی بکر، و ذلک أنّ أمّها قتیلة بنت عبد العزّی قدمت علیها المدینة بهدایا و هی مشرکة، فقالت أسماء: لا أقبل منک هدیّة، و لا تدخلی علیّ بیتاً حتی أستأذن رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم.

فسألته، فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة، فأمرها رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم أن تدخلها منزلها، و أن تقبل هدیّتها، و تکرمها و تحسن إلیها.

أخرجه «5» البخاری، و مسلم، و أحمد، و ابن جریر، و ابن أبی حاتم، کما فی تفسیر القرطبی (18/59)، تفسیر ابن کثیر (4/349)، تفسیر الخازن (4/272).

6- (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ ) «6».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 234

ذکر المکّی فی تفسیره: أنّها نزلت فی عبد اللَّه بن صوریا. تفسیر القرطبی «1» (6/177)، الإصابة (2/326).

7- (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ) «2».نزلت فی رافع بن حریملة،

و أخرج محمد بن إسحاق عن ابن عبّاس قال: قال رافع لرسول اللَّه صلی الله علیه و سلم: یا محمد إن کنت رسولًا من اللَّه کما تقول فقل للَّه، فیکلّمنا حتی نسمع کلامه، فأنزل اللَّه فی ذلک الآیة. تفسیر ابن کثیر (1/161).

8- (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً) «3». أخرج ابن عساکر فی تاریخه «4» (7/133) من طریق عبد الرزاق، عن داود بن أبی هند: أنّ الآیة نزلت فی أبی جندل بن سهیل العامری. و ذکره القرطبی فی تفسیره «5» (10/107) من جملة الأقوال الواردة فیها.

9- (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ ) «6». نزلت فی حصین [بن الحارث ] بن المطّلب بن عبد مناف، کما فی الإصابة (1/336).

10- (وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ). السورة.

عن أُبیّ بن کعب قال: قرأت علی رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم سورة و العصر، فقلت: یا رسول اللَّه بأبی و أمّی أفدیک ما تفسیرها؟

قال: و العصر: قسمٌ من اللَّه بآخر النهار. إنَّ الإنسان لفی خسر: أبو جهل

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 235

ابن هشام. إلّا الذین آمنوا: أبو بکر الصدِّیق. و عملوا الصالحات: عمر بن الخطّاب. و تواصوا بالحقِّ: عثمان بن عفّان. و تواصوا بالصبر: علیّ بن أبی طالب. الریاض النضرة «1» (1/34).

قال الأمینی: نحن لا نصافق القوم علی هذه التأویلات المحرّفة المزیّفة، غیر أنّا نسردها لإقامة الحجّة علیهم بما ذهبوا إلیه.

11- (إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ) «2».

نزلت فی عیدان بن أسوع الحضرمی، قاله مقاتل فی تفسیره. الإصابة (3/51).

12- (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ

) «3».

أخرج «4» البخاری فی صحیحه فی کتاب التفسیر (7/60)، و أحمد فی مسنده (1/337)، و مسلم فی صحیحه کما فی تاریخ ابن عساکر (7/352)، و تفسیر القرطبی (5/260) و غیرهم «5»): أنَّها نزلت فی عبد اللَّه بن حذافة السهمی.

13- (یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا) «6».

القائل هو عبد اللَّه بن أُبیّ بن سلول رأس المنافقین و فیه نزلت الآیة. و أخرج

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 236

ابن أبی حاتم عن طریق الزبیر: أنَّها نزلت فی معتّب بن قشیر.

تفسیر القرطبی «1» (4/262)، تفسیر ابن کثیر (1/418)، تفسیر الخازن «2» (1/306).

14- (الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ ) «3».

المراد من الناس الأوّل: هو نعیم بن مسعود الأشجعی. قال النسفی فی تفسیره «4»: هو جمع أُرید به الواحد، أو: کان له أتباع یثبطون مثل تثبیطه. و قال الخازن: فیکون اللفظ عامّا أُرید به الخاصّ.

و أخرج ابن مردویه بإسناده عن أبی رافع: أنّ النبیَّ صلی الله علیه و سلم وجّه علیّا فی نفر معه فی طلب أبی سفیان، فلقیهم أعرابیٌّ من خزاعة، فقال: إنَّ القوم قد جمعوا لکم، فقالوا: حسبنا اللَّه و نعم الوکیل، فنزلت فیهم هذه الآیة.

تفسیر القرطبی «5» (4/279)، تفسیر ابن کثیر (1/430)، تفسیر الخازن «6» (1/318).

 

15- (یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ) «7».

نزلت فی جابر بن عبد اللَّه الأنصاری و هو المستفتی، و کان یقول: أُنزلت هذه الآیة فیَّ.

تفسیر القرطبی (6/28)، تفسیر الخازن (1/447)، تفسیر النسفی هامش

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 237

الخازن (1/447) «1».

16- (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ) «2».

نزلت فی عمرو بن الجموح، و کان شیخاً کبیراً ذا مال، فقال: یا رسول اللَّه بما ذا نتصدّق؟ و علی من ننفق؟ فنزلت الآیة.

تفسیر القرطبی «3» (3/36)، تفسیر الخازن «4» (1/148).

17- (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ ) «5».

ذهب القوم إلی أنَّها نزلت فی أبی طالب، و قد فصّلنا القول فیها فی الجزء الثامن (ص 3- 8).

18- (لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

) «6».

نزلت فی أبی عبیدة بن الجرّاح حین قتل أباه یوم بدر، أو فی عبد اللَّه بن [عبد اللَّه بن ] أُبیّ.

تفسیر القرطبی «7» (17/307)، نوادر الأصول للحکیم الترمذی «8» (ص 157).

19- (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً) «9».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 238

نزلت فی أبی لبابة الأنصاری خاصّة.تفسیر القرطبی «1» (8/242)، الروض الأُنُف «2» (2/196).

20- (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ ) «3».إنّ رجلًا من المنافقین قال: و اللَّه إنَّ هؤلاء لَخیارُنا و أشرافنا، و إن کان ما یقول محمدٌ حقّا لهم شرٌّ من الحمیر. فسمعها رجلٌ من المسلمین فقال: و اللَّه إنَّ ما یقول محمدٌ لحقٌّ و لأنت أشرُّ من الحمار، فسعی بها الرجل إلی النبیِّ صلی الله علیه و سلم فأخبره، فأرسل إلی الرجل فدعاه، فقال: ما حملک علی الذی قلت؟ فجعل یلتعن و یحلف باللَّه بأنَّه ما قال ذلک، و جعل الرجل المسلم یقول: اللهمّ صدِّق الصادق، و کذّب الکاذب. فأنزل اللَّه الآیة.

تفسیر القرطبی «4» (8/193)، تفسیر ابن کثیر (2/366).

——————————

5- ذکر «2» فی (7/357) حدیث تصدّق أمیر المؤمنین بخاتمه فی الصلاة و هو راکعٌ، و نزول آیة (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا

) الآیة. من طریق أبی سعید الأشجّ الذی أسلفناه (ص 157) ثمّ أردفه بقوله: و هذا لا یصحُّ بوجهٍ من الوجوه لضعف أسانیده، و لم ینزل فی علیٍّ شی ءٌ من القرآن بخصوصیّته، و کلّ ما یریدونه «3» فی قوله تعالی: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ

) «4» و قوله: (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً

) «5». و قوله: (أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 345

الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ) «1». و غیر ذلک من الآیات و الأحادیث الواردة فی أنَّها نزلت فی علیٍّ، لا یصحُّ شی ءٌ منها.

الجواب: (کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً

) «2». کیف یحکم الرجل بعدم صحّة نزول آیة (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ

) فی علیّ علیه السلام، و یستدلُّ بضعف أسانیده، و هو بنفسه یرویه فی تفسیره (2/71) من طریق ابن مردویه، عن الکلبی و یقول: قال: هذا إسنادٌ لا یُقدح به؟ و نحن أوقفناک (ص 157): علی أنّ حدیث أبی سعید الأشجّ الذی ذکره صحیح، رجاله ثقات.

ثمّ إن کان ما ورد فی هذه الآیات و غیرها من الآیات الکریمة المتکثِّرة من نزولها فی مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام، أو أنّها مؤوّلة به، أو أنَّه علیه السلام أحد المصادیق الظاهرة لعمومها کما حسبه المغفّل ممّا لا یصحُّ شی ءٌ منها، فمن واجب الباحث أن یشطب علی هذه التفاسیر المعتمد علیها، و الصحاح و المسانید و مدوّنات الحدیث المعتبرة بقلمٍ عریضٍ یمحو ما سطّروه فیها، و ما تکون عندئذٍ قیمة هاتیک الکتب المشحونة بما لا یصحّ؟ و ما غَناء هؤلاء العلماء الذین یعتمدون علی الأب اطیل و هم یقضون أعمارهم فی جمعها، و یدّخرونها للأمّة لتعمل بها و تخبت إلی مفادها؟ و إذا ذهبت هذه ضحیّة هوی ابن کثیر، فأیُّ کتاب یحقُّ أن یکون مرجعاً لروّاد العلم، و مَوئلًا یقصده الباحث؟

نعم هذه الکتب هی المصدر و المَوئل لا غیرها و ابن کثیر نفسه لا یرد إلّا إلیها، و لا یصدر إلّا منها فی کلِّ مورد إلّا فی باب فضائل أمیر المؤمنین، فعندها تغلی مراجل حقده، فیؤمّها بلسانٍ بذیّ و قلم جری ء.و نحن قد أوقفناک علی مصادر نزول هذه الآیات الکریمة فی کتابنا هذا (2/52- 55

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 346

و 3/106- 111، 156- 163) و سنوقفک علی حقِّ القول فی قوله تعالی: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ). فإلی الملتقی.

 

برچسب‌ها: ابن ابی حاتم رازیابن صباغ مالکیابن طلحه شافعیابن کثیر شامیابو اسحاق ثعلبی نیشابوریابو البرکاتابو الحسن رزین عبدری اندلسیابو الحسن عثمان بن بی شیبهابو الحسن علی بن عیسی رمانیابو الحسن علی بن محمّد کیا، طبریابو الفرج ابن جوزی حنبلیابو القاسم جار اللّه زمخشریابو بکر ابن سعدون قرطبیابو جعفر اسکافی معتزلیابو سالم محمّد بن طلحه نصیبی شافعیابو سعد سمعانی شافعیابو سعید اشجّابو عبد الرحمن نسائیابو عبد اللّه محمّد بن عمر مدنی واقدیابو محمّد فراء بغویابوبکر ابن مردویهابوبکر جصاص رازیابوبکر شیرازیابی رافعاحکام القرآناخطب الخطباءاسباب النزولالابانهالبدایة و النهایةالتذکرةالتسهیل لعلوم التنزیلالجمع بین الصحاح الستالخازنالخصائص العلویهالذخایرالریاضالمتفقالمقاصدالمناقبالمواقفالکشافالکفایةالکنجی الشافعیانس بن مالکانگشتربهشتتفتازانیتفسیرتقیهجامع الاصولجمع الجوامعحاکم ابن بیّع نیشابوریحسان بن ثابتخاتمخوارزمیدر المنثوردرر السمطیندعبلذخائر العقبیرکوعزکاتسائلسبط ابن الجوزیسزاوارسلمة بن کهیلشبلنجیشوراصدقهعبد الرزاق صنعانیعبد اللّه بن سلامعبد بن حمید الکشی ابو محمّدعتبة بن ابی حکیمغدیر خمغرائب القرآنفخر رازیفرائدفصول المهمهفقیرفیما نزل من القرآن فی امیر المؤمنینقاضی عضد ایجیمحب الدین طبریمطالب السؤلمطالب السؤولمطالع الانظارمعالم التنزیلمعجم اوسطمفسرمنبرناصر الدین بیضاوی شافعینور الابصارنور الدین ابن صباغ مکیواجبپیشواکفایة الطالبگداینابیع-المودّة