اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

احادیث بیان‌شده از ابوذر درباره دارایی، ثروت و اموال

متن فارسی

و اما آنچه ابوذر درباره دارائیها از پیامبر خدا (ص) حدیث کرده منادى مکتبى است که هرگز با مسلک اشتراکى نمیسازد و این هم بخشى از آنها:

1- هیچ مسلمانى نیست که هر مالى دارد یک جفت آنرا در راه خداى گرامى و بزرگ بدهد مگر آنکه پرده‌داران بهشت به پیشواز او آمده و هر یک از ایشان او را به بهره‌بردارى از آنچه نزد وى است میخواند. ابوذر گوید: گفتم این چگونه تواند بود؟ او (ص) گفت: اگر مردانى دارد دو مرد از ایشان را و اگر شترانى دارد دو شتر و اگر گاوانى دارد دو گاو.
و در عبارتى دیگر: هر کس یک جفت از دارایی‌اش را در راه خدا ببخشد پرده‌داران بهشت به سوى او می‌شتابند «1» و این روایت برخلاف اصلى که مسلک اشتراکى برگزیده است- ثابت می‌کند که هر انسانى دارایى دارد و نیز تشویق می‌کند که آدمى بدلخواه خود از هر نوع کالایى که دارد یک جفت را در راه خدا ببخشد.

2- از شتران باید صدقه داد و از گوسفندان باید صدقه داد و از گاوان باید صدقه داد و از گندم‏ها باید صدقه داد.

3- هیچ مردى نیست که بمیرد و از خود گوسفند یا شتر یا گاوى بجا نهد که زکات آنرا نداده باشد مگر اینکه آن حیوان در روز رستخیز بزرگتر و فربه‌تر از آنچه بوده بیاید و با سم شکافته خود او را لگدمال کرده و با شاخ‏هاى خود او را شاخ بزند.
و در عبارتى دیگر: هیچ دارنده شتر و گاو و گوسفندى نیست که زکات آنرا نداده باشد مگر آن حیوان در روز قیامت بیاید … تا پایان حدیث. «2»
این روایت، هم تعلق دارائى به افراد را ثابت می‌کند و میرساند که جز زکات چیزى بر گردن انسان نیست و آن هم عبارت از یک بخش دارائى است نه همه آن و آنچه میماند متعلق به دارنده آن است چه پیروان مسلک اشتراکى بپسندند یا خشمگین شوند.

اما درگیرى ابوذر با کعب الاحبار در برابر عثمان، که مهمترین دستاویز ستم کنندگان بر ابوذر و دشنام دهندگان به اوست، آنرا نیز طبرى حدیث کرده است (با زنجیره پوسیده خود از زبان سرى -دروغگوى حدیث ساز- و او از زبان شعیب ناشناس که دانسته نیست کیست و او از زبان سیف پسر عمر که خبر ساز و متهم به ضدیت با اسلام بوده و از سرگذشت هر سه در صفحه آگاهى یافتى) و بر بنیاد آن، از راه ابن عباس رسیده است که او گفت: ابوذر پس از رفتن به ربذه باز هم به مدینه رفت و آمد میکرد از بیم آنکه پس از هجرت به سوى پایگاه دین بار دیگر از بیابان‏نشینان دور از اسلام شده باشد و او خود، تنهایى و دورى از مردم را دوست می‌داشت یکبار بر عثمان به هنگامى در آمد که کعب الاحبار نزد او بود. پس به عثمان گفت: به این اندازه که مردم، از آزار رساندن، خوددارى کنند خوشنودى ندهید تا آنگاه که با بخشندگى نیکوکارى نمایند و سزاوار است که دهنده زکات تنها به این کار بسنده نکند و به همسایگان و برادران نیکوئى نموده خویشاوندان خود را بنوازد. کعب گفت: هر کس زکات واجب را داد آنچه را بر گردنش بوده به انجام رسانده. ابوذر عصاى سرخمیده‌اش را بلند کرد و او را با آن بزد و زخمى کرد. عثمان گفت: او را به من ببخش پس او را به وى بخشید و گفت: اى ابوذر از کیفر خدا بپرهیز و دست و زبانت را نگاه‌دار چرا که او به کعب گفته بود: اى زاده زن یهودى ترا چه به این کارها. بخدا سوگند که از من خواهى شنید یا بر تو در خواهم آمد «1».

و در ص به حدیث مسعودى گذشت که: ابوذر روزى در مجلس عثمان حاضر بود و عثمان گفت: آیا شما برآنید که هر کس زکات دارائی‌اش را داد باز هم حقى براى دیگران در مال او هست؟ کعب گفت: نه اى امیر مؤمنان ابوذر به سینه کعب کوبید و به او گفت: اى یهودى زاده! دروغ گفتى و سپس این آیه را خواند: نیکى آن نیست که روى خویش را به سوى خاور و باختر بگردانید، بلکه نیک آن کس است که به خدا بگرود- و به روز بازپسین و به فرشتگان و به نامه آسمانى و به پیامبران- و در راه دوستى او مال بخشد- به خویشاوندان و پدر مردگان مستمند و به تهیدستان و در راه‌ماندگان و خواهندگان بینوا و در راه آزادى بردگان- و نماز بر پا دارد و زکات دهد، و آن کسانند که چون پیمان بندند به پیمان خویش وفا کنند تا پایان آیه «1» عثمان گفت آیا عیبى می‌بینید که چیزى از دارائى مسلمانان بستانیم و آن را به هزینه‌ى کارهامان برسانیم و به شما ببخشیم؟ کعب گفت: عیبى ندارد ابوذر عصا را بلند کرد و در سینه کعب کوبید و گفت: اى یهودى زاده! چه تو را گستاخ کرده است که درباره دین ما فتوى دهى عثمان به وى گفت: تو چه بسیار مرا می‌آزارى روى خویش از من پنهان دار که مرا آزردى پس ابوذر به سوى شام بیرون شد «2» که در این پیشامد، ابوذر به دهش و بخششى مستحب- و نه واجب- دعوت می‌کند بدلیل آنکه- بحدیث طبرى- می‌بینیم گفته: «سزاوار است» و- به نقل مسعودى- استناد کرده است به آیه ارجمند قرآن و اینگونه بخششها از کار هاى بایسته بشرى و از واجبات انسانیت است که کمونیستها آنرا تباه کرده‌اند و احادیث در تشویق به هر آنچه ابوذر یاد کرده بیش از آنست که بتوان شمرد.

از زبان فاطمه دختر قیس آورده‌اند که پیامبر خدا گفت: راستى که بجز زکات حقى در دارایی‌ها هست و سپس این آیه را خواند: نیکى آن نیست که رویهاى خویش به سوى خاور و باختر بگردانید ولى نیک آن کس است که به خدا و روز بازپسین بگرود … تا پایان آیه‌اى که یاد شد. و این حدیث را اسماعیل و بیان از زبان شعبى حدیث کرده‌اند.

و ابن ابى حاتم، ترمذى، ابن ماجه، ابن عدى، ابن مردویه، دار قطنى، ابن جریر و ابن منذر نیز حدیث ایشان را آورده‌اند بر گردید به سنن بیهقى ج 4 ص 84، احکام القرآن از جصاص ج 1 ص 153، تفسیر قرطبى ج 2 ص 223، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 208، شرح سنن ابن ماجه ج 1 ص 546، تفسیر شوکانى ج 1 ص 151، تفسیر آلوسى ج 2 ص 47.

و بخارى در صحیح خود- نامه زکات در ج 3 ص 29- از زبان انس حدیث کرده است که گفت:- در میان انصار- ابو طلحه، بیش از همه در مدینه دارایى هایى از درخت خرما داشت و بیش از همه دارائیهایش بیرحاء «1» را دوست میداشت و آن در برابر مسجد بود و پیامبر خدا (ص) به آنجا در میآمد و از آب پاکیزه‌اى که داشت می‌نوشید. انس گفت چون این آیه فرود آمد که: «هرگز به پایگاه نیکوکارى نمیرسید تا از آنچه خود دوست دارید ببخشید.» ابو طلحه بسوى پیامبر خدا (ص) برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! راستى که خداوند برتر و بزرگ می‌گوید: «هرگز به پایگاه نیکوکارى نمیرسید تا از آنچه خود دوست دارید انفاق کنید» و راستى که من از میان همه دارائیهایم بیرحاء را بیشتر دوست میدارم و اینک آنرا در راه خدا صدقه گردانیدم و امیدوارم که از نیکویى این کار بهره‌مند شده و آنرا نزد خدا اندوخته‌اى داشته باشم پس اى پیامبر خدا! آنرا در هر راهى که خدا بتو نشان میدهد قرار بده. (انس گفت:) پیامبر خدا (ص) گفت: به‌به این دارایی‌اى است سودرسان این دارایی‌اى است سودرسان. و من آنچه را گفتى شنیدم و چنان می‌بینم که آنرا قرار بدهى براى خویشانت پس ابو طلحه گفت: اى پیامبر خدا چنین خواهم کرد و سپس ابو طلحه آنرا در میان عموزادگان و خویشان خودش بخش کرد.
حدیث یاد شده را مسلم و ترمذى و ابو داود و نسائى نیز بگونه‌اى فشرده آورده‌اند.

ابو عبید در الاموال ص 358 آورده است که ابن جریج گفت: مؤمنان از پیامبر خدا پرسیدند چه باید ببخشند؟ پس این آیه فرود آمد: «از تو می‌پرسند چه ببخشند. بگو آنچه از خواسته‌ها بخشیدید از آن پدر و مادر و خویشان و پدر مردگان مستمند و تهى دستان و در راه‌ماندگان بی‌نواست …» و گفت این آیه مربوط به بخششهاى مستحب است و زکات دستور جداگانه‌اى دارد.

و ابو عبید در الاموال ص 358 می‌نویسد: فتواى پسر عمر و نیز ابو هریره همین بوده و یاران پیامبر خدا در تفسیر و تأویل قرآن داناتر و براى پیروى شایسته‌ترند و فتواى طاوس و شعبى نیز آن است که در دارایی‌ها بجز زکات حقوقى دیگر هم هست همچون نیکوئى به پدر و مادر و خوبى کردن درباره خویشاوندان و نواختن مهمانان، گذشته از حقوق چارپایان- به گردن افراد- که دستور آن‏ها رسیده است.

و در الاموال ص 357 از زبان ابو حمزه آورده‌اند که گفت. شعبى را گفتم: چون زکات دارائیم را دادم چکنم؟ پس او بر من این آیه را خواند: نیکویى آن نیست که رویهاى خویش به سوى خاور و باختر بگردانید ولى نیک آن کس است که به خدا و به روز بازپسین بگرود .. تا پایان آیه یاد شده.
پس آواى ابوذر در اینجا همان آواى قرآن بزرگوار و آواى بزرگترین آئین گذاران (ص) و آواى پیروان آندوست از یاران پیامبر و شاگردان ایشان، و آنرا تنها کسى همچون کعب الاحبار نمی‌پذیرد که در گذشته نزدیک، یهودى بوده و دیروز اسلام آورده و آنهم به اینگونه که در تمام روزگار دراز پیامبر مسلمان نشده و بروزگار عمر مسلمانى گرفته و نمیدانم که آیا انگیزه او در این کار، حقیقت‏جوئى بوده یا پروا از دلیرى و کر و فر مسلمانان یا چشمداشت به مستمری‌هایى که داده میشد؟ و نیز نمیدانم که آیا او در مدت کوتاهى که اسلام آورده بود توانسته بود آگاهى کاملى درباره قوانین اسلام و بایسته‌ها و شایسته‌هاى آن بدست آرد یا نه؟ که گمان نمیکنم. چنانچه ابوذر، که از نزدیک او را میدید به همین امر اشاره کرد که به او گفت: اى زاده زن یهودى ترا چه به این کارها و سزاوارش بود که با عصاى سرخمیده تنبیه شود چنانکه ابوذر سرور غفاریان به همینگونه رفتار کرد- خلیفه را بد آید یا خوش آید- زیرا او شایسته فتوا دادن نبود و فتوا داد آنهم در برابر دانایى از دانایان یاران پیامبر که آگاهى از نامه خدا و آئین‏نامه پیامبر با تار و پودش آمیخته و دانش بایسته‌ها و شایسته‌هاى اسلام را همچون جامه‌اى در بر کرده بود و سخن نمیگفت مگر از زبان پیامبر خدا (ص) و آسمان سبز سایه نیفکند و زمین تیره دربر نگرفت گوینده‌اى را که راستگوتر و وفادارتر از ابوذر باشد.
کسانى که به مؤمنان راغب به نیکوکارى که بیش از توانائى خویش نمی‌یابند در کار صدقه دادن عیب می‌گیرند و آنان را در میان خویش دست می‌اندازند خدا تمسخرشان (را تلافى) می‌کند و آنان راست کیفرى دردناک سوره توبه آیه 79.
و مقرر گردانیدن بخشش- به صورت واجب یا مستحب- فرع بر آن است که بتوان مالکیتى براى افراد معتقد بود و این را هم که کمونیست‏ها به هیچ روى نمی‌پذیرند پس کجا می‌توان ابوذر را به ایشان چسباند؟

4- سه تن را خداوند دشمن میدارد پیرمرد زناکار و تهى دست گردنکش و توانگر ستمکار.
و به یک حدیث: راستى که خداوند پیرمرد زناکار و تهى دست گردنکش و توانگر تنگ چشم را دشمن میدارد.
و به یک حدیث: راستى که خداوند هیچ گردنکش بخود بالنده و تنگ چشم منت گذار و بازرگان سوگند خور را دوست نمیدارد. «1»
در این حدیثها یادى رفته است از اختلاف طبقات مردم و مرزها و احکام ایشان بر بنیاد آنچه دارند- از تهى دست و توانگر و پولدار و بازرگانى که بازرگانى او در گرو سرمایه اوست- با آن که مسلک اشتراکى بهره مردم را از دارائیها یکسان و برابر می‌داند.

5- گفتم: اى پیامبر خدا توانگران پاداشها را بردند نماز می‌گزارند و روزه می‌گیرند و حج می‌کنند. گفت: شما نیز نماز می‌گزارید و روزه می‌دارید و حج می‌کنید گفتم: آنان زکات می‌دهند و ما نمیدهیم. گفت: تو هم میتوانى صدقه بدهى اگر استخوانى را از سر راه دیگران برداشتى صدقه داده‌اى و اگر راهى را به کسى نشان دادى صدقه داده‌اى و اگر زیادتى خوراکت را براى کمک به ناتوانى دادى صدقه داده‌اى و اگر براى کمک به کسى که- به خاطر داشتن آفتى در زبان- درست نمیتواند سخن بگوید بگفتار و روشنگرى پرداختى صدقه داده‌اى و اگر با همسر خویش بیامیزى صدقه داده‌اى. گفت: گفتم اى پیامبر خدا کارى بر بنیاد هوس و خواسته دلمان انجام میدهیم و پاداش می‌گیریم؟ گفت آیا می‌دانى که اگر آنرا از راهى ناروا انجام داده بودى بزهکار بودى؟ گفت: گفتم آرى گفت پس میشود که کار شما را از راه بد به شمار آرند و از راهى نیک بشمار نیاورند؟
و بحدیثى: گفتند اى پیامبر خدا! آنانکه دارائیهاى بسیار دارند پاداشها را ربودند مانند ما نماز می‌گزارند و مانند ما روزه می‌دارند و افزونی‌هاى دارائیهاشان را صدقه می‌دهند ابوذر گفت: پس پیامبر خدا گفت مگر خدا براى شما چیزى ننهاده است که صدقه دهید. راستى که با هر یکبار یاد کردن خداوند به پاکى و با هر یکبار ستودن او شما هم صدقه داده‌اید … پایان حدیث
و به یک حدیث: پیامبر را گفتند: صاحبان دارائیها پاداشها را ربودند. پس پیامبر (ص) گفت: راستى که در تو هم (مایه براى) صدقه بسیار است. و آن زیادتى نیروى گوش و نیروى چشم توست براى کمک بدیگران … پایان حدیث.
و به یک حدیث: بر گردن هر کسى است که هر روز چون آفتاب بدمد صدقه‌اى از آن بر خویش بدهد گفتم: اى پیامبر خدا از کجا صدقه بدهیم با آن که ما را دارائیهایى نیست. گفت: یاد کردن خداوند به بزرگى، به پاکى، به یگانگى، ستودن او، آمرزش خواستن از او، فرمان دادن به نکو کارى، بازداشتن از کار زشت، کنار انداختن خار و سنگ و استخوان از سر راه مردم، راهنمایى کردن کور، شنوانیدن و تفهیم کردن مطلب به کر و لال، راهنمایى کردن کسى که راهنمایى میخواهد و تو جائى را که او نیاز به شناختن آن دارد میدانى، کوشش به نیروى دو پاى خود در راه ستمدیده دادخواه و بلند کردن دو بازویت براى کمک دادن به ناتوان به نیروى آن، همه اینها از ابواب صدقه است از تو بر خویشتن.

در این حدیثها، هم وجود توانگران و دولتمندان و دارندگان دارائیها را تثبیت می‌کند- و آن هم با احکام و احوال ایشان که بستگى دارد به توانگرى ویژه آنان و به زندگى فراخى که از آن بهره‌مند شده‌اند و او خود از آن بی‌بهره است و هم یاد آور این است که صدقه از افزونى دارائیهاى دولتمندان است و او افسوس می‌خورد که چون تنگدستان دارائیهایى ندارند، به دادن صدقات واجب یا مستحب نمی‌توانند پردازند و آنگاه پیروان مسلک اشتراکى کجا تعلق مالى را به کسى مسلم می‌دارند تا زیادتی‌اى براى آن بپذیرند؟ و کى در همه جهان، توانگرى می‌شناسند که رباینده حق دیگران نباشد و کجا موردى براى بخششها و صدقات و واجبات انسانی‌اى می‌گذارند که حدیثهاى ابوذر همه آن‏ها را مسلم میدارد؟

6- دوست من (ص) هفت دستور به من داد: دوستى تهیدستان و نزدیک شدن به ایشان، نگریستن به آنکه فروتر از من است و ننگریستن به آنکه فراتر از من است. «1»
و در حدیثى: دوست من (ص) پنج سفارش به من کرد: بر تهیدستان دل بسوزانم و با ایشان همنشینى کنم و به آنکه فروتر از من است بنگرم و به آنکه فراتر از من است ننگرم. «2» و چون و چرایى در این نیست که مقصود از فروتر در دو حدیث بالا کسى است که دارائى او کمتر از وى باشد تا خداوند پاک را براى برترى دادن او بر ایشان سپاس بگزارد و به کسانى که فراتر از او هستند ننگرد تا اندوهگین شدن یا رشک بردن از برترى دیگران بر وى او را از یاد خدا و سپاسگزارى و شادابى در خدا پرستى باز بدارد. اما در مورد کارها و فرمانبرداری‌ها و منشهاى برتر، شایسته است انسان به کسانى بنگرد که بالاتر از اویند تا نشاطى پیدا کند که همچون ایشان به کار برخیزد و آهنگ پیش افتادن از ایشان نماید و به کسانى که فروتر از او هستند ننگرد تا در کار سست شود و از بدست آوردن برتری‌ها و بر جستگی‌ها بازمانده و چه بسا دچار خودبینى گردد.
پس این دو حدیث، تعلق اموال به افراد و زیادتى برخی‌شان بر برخى دیگر را در مالکیت ثابت می‌کند و این با اصلى که مسلک کمونیسم پذیرفته ناسازگار است

7- هیچ اسب تازى نیست مگر هر سپیده‌دم او را دستورى داده میشود که دو دعا می‌خواند و می‌گوید: خدایا مرا به مالکیت کسى از آدمیان که خواستى درآوردى پس مرا از دوست‏ترین دارائیها و کسان وى به نزد او بگردان- یا: محبوب‏ترین کسان و دارائیهاى او به نزد وى. «1»
ما در اینجا نه دعاى اسب و اندیشه او، بلکه همان حدیث پیامبر خدا را دلیل می‌آوریم که بر بنیاد آن، خداوند پاک به اسب الهام کرده چنان دعایى بخواند و در آن اثبات تعلق اشیاء به افراد و مالکیت آنهاست هر چند که کمونیستها از این اصل روى بگردانند.

این بود پاره‌اى از حدیثهاى ابوذر همان راستگوى راستگو شمرده شده که متن آشکار آن با مکتبى که او را به ناروا به آن چسبانیده‌اند ناسازگار است و خود هیچ نیست بجز آواى قرآن بزرگوار و آن چه را فرستاده درستکار او آشکارا باز نمود.

«کسانى که سخن را می‌شنوند و از بهترین آن پیروى می‌کنند آنانند کسانى که خداوند راهنمائیشان کرده و آنانند خردمندان.» «و اما کسانى که در دلهاشان دو دلى و کژی‌اى هست به آهنگ تأویل، آن چه را مبهم و متشابه است آشوب جویانه پیروى می‌کنند.» سوره زمر آیه 18، سوره توبه آیه 89

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 488

متن عربی

روایاته فی الأموال:

و أمّا ما رواه أبو ذر فی باب الأموال عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فینادی بما لا یلائم الاشتراکیّة قطّ، و إلیک جملة منه:

 

1- «ما من مسلم ینفق من کلّ مال له زوجین فی سبیل اللَّه عزّ و جلّ إلّا استقبلته حجبة الجنّة کلّهم یدعوه إلى ما عنده». قلت: و کیف ذلک؟ قال صلى الله علیه و آله و سلم: «إن کانت رجالًا فرجلین، و إن کانت إبلًا فبعیرین، و إن کانت بقراً فبقرتین».

و فی لفظ: «من أنفق زوجین من ماله فی سبیل اللَّه ابتدرته حجبة الجنّة» «1».

ففیه إثبات المال لکلّ إنسان بالرغم من المبدأ الاشتراکیّ، و الترغیب بالتطوّع بالإنفاق فی سبیل اللَّه من کلّ نوع زوجین.

 

2- «فی الإبل صدقتها، و فی الغنم صدقتها، و فی البقر صدقتها، و فی البرّ صدقته».

 

3- «ما من رجل یموت فیترک غنماً أو إبلًا أو بقراً لم یؤدّ زکاته إلّا جاءت یوم القیامة أعظم ما تکون و أسمن حتى تطأه بأظلافها و تنطحه بقرونها».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 489

و فی لفظ: «ما من صاحب إبل و لا بقر و لا غنم لا یؤدّی زکاتها إلّا جاءت یوم القیامة …» الحدیث «1».

فهی تثبت المالیّة و أنّه لا فریضة على الإنسان فی ماله غیر الزکاة، و هی من بعضها، و أنّ الباقی لصاحبه، رضی الاشتراکیّ أو غضب.

و أمّا ما وقع له مع کعب الأحبار فی مشهد عثمان- و هو من عمدة ما تشبّث به المتحاملون على أبی ذر و قاذقوه- ممّا أخرجه الطبری بإسناده الواهی عن السریّ الکذّاب الوضّاع، عن شعیب المجهول الذی لا یعرف، عن سیف بن عمر الوضّاع المتّهم بالزندقة الذین عرفت حالهم فی صفحة (326- 327) من طریق ابن عبّاس قال: کان أبو ذر یختلف من الربذة إلى المدینة مخافة الأعرابیّة، و کان یحبّ الوحدة و الخلوة، فدخل على عثمان و عنده کعب الأحبار، فقال لعثمان: لا ترضوا من الناس بکفّ الأذى حتى یبذلوا المعروف، و قد ینبغی لمؤدّی الزکاة أن لا یقتصر علیها حتى یحسن إلى الجیران و الإخوان و یصل القرابات. فقال کعب: من أدّى الفریضة فقد قضى ما علیه. فرفع أبو ذر محجنه فضربه فشجّه، فاستوهبه عثمان فوهبه له و قال: یا أبا ذر اتّق اللَّه و اکفف یدک و لسانک. و قد کان قال له: یا ابن الیهودیّة ما أنت و ما هاهنا؟ و اللَّه لتسمعنّ منّی أو لأدخل علیک «2».

و مرّ (ص 295) فی لفظ المسعودی «3»: أنّ أبا ذر حضر مجلس عثمان ذات یوم، فقال عثمان: أرأیتم من زکّى ماله هل فیه حقّ لغیره؟ فقال کعب: لا یا أمیر المؤمنین،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 490

فدفع أبو ذر فی صدر کعب و قال له: کذبت یا ابن الیهودیّ ثم تلا: (لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا)، الآیة «1». فقال عثمان: أ ترون بأساً أن نأخذ مالًا من بیت مال المسلمین فننفقه فیما ینوبنا من أُمورنا و نعطیکموه؟ فقال کعب: لا بأس بذلک. فرفع أبو ذر العصا فدفع بها فی صدر کعب و قال: یا ابن الیهودیّ ما أجرأک على القول فی دیننا! فقال له عثمان: ما أکثر أذاک لی! غیّب وجهک عنّی فقد آذیتنی. فخرج أبو ذر إلى الشام «2».

فإنّما دعا أبو ذر فی هذه الواقعة إلى العطاء المندوب المدلول علیه بقوله:- ینبغی- الوارد فی روایة الطبری، و بالآیة الکریمة الواردة فی حدیث المسعودی: و هو من واجبات البشریّة و فروض الإنسانیّة التی ضیّعتها الشیوعیّة الممقوتة، و الأحادیث المرغّبة لکلّ ممّا ذکر أبو ذر أکثر من أن تحصى.

جاء من طریق فاطمة بنت قیس عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم أنّه قال: «إنّ فی المال حقّا سوى الزکاة» ثمّ قرأ: (لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ). الآیة المذکورة. و روى بیان و إسماعیل هذا الحدیث عن الشعبی.

أخرجه «3» ابن أبی حاتم، و الترمذی، و ابن ماجة، و ابن عدی، و ابن مردویه، و الدارقطنی، و ابن جریر، و ابن المنذر.

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 491

راجع «1» سنن البیهقی (4/84)، أحکام القرآن للجصّاص (1/153)، تفسیر القرطبی (2/223)، تفسیر ابن کثیر (1/208)، شرح سنن ابن ماجة (1/546) تفسیر الشوکانی (1/151)، تفسیر الآلوسی (2/47).

و أخرج البخاری فی الصحیح «2» فی کتاب الزکاة (3/29) من طریق أنس قال: کان أبو طلحة أکثر الأنصار بالمدینة مالًا من نخل، و کان أحبّ أمواله إلیه بیرحاء «3» و کانت مستقبلة المسجد، و کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یدخلها و یشرب من ماء فیها طیّب. قال أنس: فلمّا أنزلت هذه الآیة: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏) قام أبو طلحة إلى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول اللَّه إنّ اللَّه تبارک و تعالى یقول: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏). و إنّ أحبّ أموالی إلیّ بیرحاء، و إنّها صدقة للَّه أرجو برّها و ذخرها عند اللَّه، فضعها یا رسول اللَّه حیث أراک اللَّه، قال: فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم «بخ ذلک مال رابح، ذلک مال رابح، و قد سمعت ما قلت و إنّی أرى أن تجعلها فی الأقربین»، فقال أبو طلحة: أفعل یا رسول اللَّه، فقسّمها أبو طلحة فی أقاربه و بنی عمّه.

و أخرجه «4» مسلم و الترمذی و أبو داود و النسائی مختصراً.

و أخرج أبو عبید فی الأموال «5» (ص 358) من طریق ابن جریج قال: سأل المؤمنون رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: ما ذا ینفقون؟ فنزلت: (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 492

مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ‏

 وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‏) «1». قال: فتلک التطوّع و الزکاة سوى ذلک.

و قال أبو عبید فی الأموال «2» (ص 358): إنّ هذا مذهب «3» ابن عمر و أبی هریرة، و أصحاب رسول اللَّه أعلم بتأویل القرآن و أولى بالاتّباع، و [هو] «4» مذهب طاووس، و الشعبی أنّ فی المال حقوقاً سوى الزکاة مثل برّ الوالدین، و صلة الرحم، و قرى الضیف، مع ما جاء فی المواشی من الحقوق.

و فی الأموال «5» (ص 357) من طریق أبی حمزة قال: قلت للشعبی: إذا أدّیت زکاة مالی أ یطیب لی مالی؟ قال: فقرأ علیّ هذه الآیة: (لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) إلى آخر الآیة المذکورة.

فنداء أبی ذر فی موقفه هذا نداء القرآن الکریم و نداء المشرّع الأعظم و نداء تابعیهما من الصحابة و التابعین، و لا یردّ ذلک إلّا مثل کعب الأحبار الذی هو حدیث عهد بالیهودیّة، و قد اعتنق الإسلام أمس، على حین أنّه لم یسلم طیلة عهد النبوّة و إنّما سالم على عهد عمر، و لا أدری هل حدته إلى ذلک الحقیقة؟ أو الفَرَق من بطش المسلمین و شوکتهم؟ أو الطمع فی العطاء الجاری؟ و لا أدری أیضاً أنّه فی مدّة إسلامه القصیرة هل أحاط خبراً بنوامیس الإسلام و فروضه و سننه أو لا؟ و لا أحسب، کما أوعز إلیه أبو ذر الناظر إلیه من کثب، حیث قال له: یا ابن الیهودیّة ما أنت و ما هاهنا؟ و کان من حقّه أن یؤدّب بالمحجن کما فعله سیّد غفار- ساء الخلیفة أم سرّه-

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 493

لأنّه لم یکن أهلًا للفتیا، فأفتى تجاه عالم من علماء الصحابة الذی مل‏ء إهابه العلم بالکتاب و السنّة، و حشو ردائه الفروض و السنن، و لا یُفرغ إلّا

عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «ما أظلّت الخضراء و ما أقلّت الغبراء من ذی لهجة أصدق و أوفى من أبی ذر».

 (الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏) «1».

و إثبات العطاء مندوباً و مفترضاً فرع إثبات المالیّة للأشخاص، و لا تتّفق معه الشیوعیّة بحال، و أین یقع أبو ذر منها؟

 

4- «ثلاثة یبغضهم اللَّه: الشیخ الزانی، و الفقیر المختال، و الغنیّ الظلوم».

و فی لفظ: «إنّ اللَّه یبغض الشیخ الزانی، و الفقیر المختال، و المکثر البخیل».

و فی لفظ: «إنّ اللَّه لا یحبّ کلّ مختال فخور، و البخیل المنّان، و التاجر الحلّاف» «2».

فی هذه الروایات ذکر اختلاف طبقات الناس و حدودهم بما یملکون، ففقیر و غنیّ، و مکثر و تاجر تتقوّم تجارته برأس ماله، و الاشتراکیّ یرى أنّ الناس شرع سواء بالنسبة إلى الأموال.

 

5- قلت: یا رسول اللَّه ذهب الأغنیاء بالأجر یصلّون و یصومون و یحجّون.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 494

قال: «و أنتم تصلّون و تصومون و تحجّون». قلت: یتصدّقون و لا نتصدّق. قال: «و أنت فیک صدقة: رفعک العظم عن الطریق صدقة، و هدایتک الطریق صدقة، و عونک الضعیف بفضل قوتک صدقة، و بیانک عن الأرتم «1» صدقة، و مباضعتک امرأتک صدقة» قال: قلت: یا رسول اللَّه نأتی شهوتنا و نؤجر؟ قال: «أ رأیت لو جعلته فی حرام أ کان تأثم؟». قال: قلت: نعم. قال: «فتحتسبون بالشرّ، و لا تحتسبون بالخیر؟».

و فی لفظ: قالوا: یا رسول اللَّه ذهب أهل الدثور بالأُجور، یصلّون کما نصلّی و یصومون کما نصوم و یتصدّقون بفضول أموالهم، قال: فقال رسول اللَّه: «أو لیس قد جعل اللَّه لکم ما تصّدّقون؟ إنّ بکلّ تسبیحة صدقة و بکلّ تحمیدة صدقة». الحدیث.

و فی لفظ: قیل للنبیّ صلى الله علیه و آله و سلم: ذهب أهل الأموال بالأجر. فقال النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم: «إنّ فیک صدقة کثیرة فاذکر فضل سمعک و فضل بصرک». الحدیث.

و فی لفظ: «على کلّ نفس فی کلّ یوم طلعت فیه الشمس صدقة عنه على نفسه». قلت یا رسول اللَّه: من أین أتصدّق و لیس لنا أموال؟ قال: «لأنّ من أبواب الصدقة: التکبیر، و سبحان اللَّه، و الحمد للَّه، و لا إله إلّا اللَّه، و أستغفر اللَّه، و تأمر بالمعروف و تنهى عن المنکر، و تعزل الشوکة عن طریق الناس و العظم و الحجر، و تهدی الأعمى، و تُسمع الأصمّ و الأبکم حتى یفقه، و تدلّ المستدلّ على حاجة له و قد علمت مکانها، و تسعى بشدّة ساقیک إلى اللهفان المستغیث، و ترفع بشدّة ذراعیک مع الضعیف، کلّ ذلک من أبواب الصدقة منک على نفسک» «2».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 495

و فی هذه الأحادیث تقریر الأغنیاء و أهل الدثور و الأموال على أحوالهم المنوطة بالوفر المخصوص بهم و الیسار الممنوح لهم و أنّه لیس منهم، و ذکر الصدقة من فضول أموال المثرین، و التأسف على ما یفوت الفقراء من صدقاتهم بالأموال فرضاً و تطوّعاً، و أین یثبت الاشتراکیّ مالًا لأحد فیثبت له فضولًا؟ و متى یرى فی العالم غنیّا غیر غاصب؟ و أنّى یُبقی موضوعاً للصلات و الصدقات و فروض الإنسانیّة؟ لکن روایات أبی ذر تثبت کلّ ذلک.

 

6- أمرنی خلیلی صلى الله علیه و آله و سلم بسبع: أمرنی بحبّ المساکین و الدنوّ منهم، و أمرنی أن أنظر إلى من هو دونی و لا أنظر إلى من هو فوقی.

و فی لفظ: أوصانی حِبیّ بخمس: أرحم المساکین و أجالسهم، و أنظر إلى من هو تحتی و لا أنظر إلى من هو فوقی «1».

. .. و ممّا لا غبار علیه أنّ المراد من الدون و التحت فی الحدیثین: من هو دونه فی المال لیشکر اللَّه سبحانه على تفضیله علیهم، و لا ینظر إلى من فوقه لئلّا یشغله الاستیاء أو الحسد على تفضیل غیره علیه عن الذکر و الشکر و النشاط فی العبادة، و أمّا الأعمال و الطاعات و الملکات الفاضلة، فینبغی للإنسان أن ینظر إلى من هو فوقه فیها لیتنشّط على مثل عمله فیتحرّى شأوه، و لا ینظر إلى من هو دونه فیفتر عن العمل و یقعد عن اکتساب الفضائل و الفواضل، و ربّما داخله العجب.

ففی الحدیثین إثبات المالیّة و التفاضل فیها بالرغم من المبدأ الشیوعیّ.

 

7- لیس من فرس عربیّ إلّا یؤذن له مع کلّ فجر یدعو بدعوتین یقول: اللّهمّ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 496

خوّلتنی من خوّلتنی من بنی آدم، فاجعلنی من أحبّ أهله و ماله إلیه. أو: أحبّ أهله و ماله إلیه «1».

نحن لا نحتجّ هنا بدعوة الفرس و رأیه، لکن بما أخبر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم من إلهام اللَّه سبحانه إیّاه أنّه یدعو بتلک الدعوة و فیها إثبات التحویل و المالیّة و إن ازورّ عنهما الشیوعیّ.

هذه جملة من روایات أبی ذر الصدوق المصدّق تضادّ بنصّها ما اتّهم به من المبدأ الممقوت، و إن هی إلّا نداء القرآن الکریم و ما صدع به الرسول الأمین.

 (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ‏ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏) «2» (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ‏)»