نامه معاویه به عبد اللّه بن عباس:
پس از … شما جماعت بنی هاشم برای بد کردن به کسی بیش از بد کردن به دوستداران عثمان بن عفان شتاب بخرج نمی دهید و کار را به جائی رسانده ایدکه طلحه و زبیر را بخاطر این که به خونخواهی او برخاستند و رفتاری را که با او شده گناه شمردند کشتید. اگر این را به عنوان رقابت با بنی امیه بر سر قدرت سیاسی و حاکمیت می کنید پس چرا وقتی دو قبیله عدی و تیم «1» عهده دار خلافت شدند با آنها به رقابت و کشمکش برنخاستید و سر بفرمانشان در آوردید؟!
حوادثی که می بینی پیش آمده است و این جنگ ما را بجان یکدیگر انداخته و از پا در آورده است. آنچه مایه امید شما درباره ما است مایه امید ما درباره شما نیز هست و هرچه ما را از صدمه زدن به شما مأیوس می کند مایه یأس شما از صدمه زدن به ما نیز هست. ما امیدوار بودیم وضعی غیر از آنچه پیش آمد پیش بیاید و از چیزی غیر از آنچه پیش آمد می ترسیدیم. امروز علیه ما نمی توانید به شدتی بیش از آنچه دیروز می جنگیدند بجنگید و نه فردا بشدتی بیش از امروز. ما به آن مقدار از کشور شام که در چنگ ما است قانعیم، شما هم به همان مقدار که از کشور عراق در چنگ شما است قناعت کنید و به جان قریش رحم کنید، چون بیش از شش رجل قرشی باقی نمانده است: دو تا در شام، دو تا در عراق، دو تا در حجاز. آندو که در شامند من و عمرو عاص هستیم و دو نفری که در عراقند تو و علی، و دو نفری که در حجازند سعد و ابن عمر. «2» دو نفر از آن شش نفر در برابر تو و دو نفر چشم انتظار تو، و تو رئیس این جمعی، و اگر مردم پس از عثمان با تو بیعت کرده بودند با تو زودتر از علی بیعت می کردیم.
ابن عباس در جوابش چنین نوشت:
پس از … نامه ات رسید و خواندم. این که نوشته ای در بدی کردن به دوستداران عثمان شتاب بخرج می دهیم و از تسلط و حاکمیت بنی امیه متنفریم، بجان خودم تو عثمان را وسیله تحقق منظورت یافتی آنگاه که از تو کمک خواست و کمکش ننمودی تا به اینجا رسیدی و شاهد من و داور میان من و تو در این موضوع پسر عمویت و برادر عثمان، ولید بن عقبه است. درباره طلحه و زبیر، آن دو نفر علیه عثمان تحریک کردند و کار را بر او سخت گرفتند و بعدا بیعت را گسستند واز پی چنگ انداختن بر حکومت بر آمدند، بهمین جهت با آنها بر سر نقض پیمان بیعت جنگیدیم و با تو بخاطر تجاوز مسلحانه ات جنگیدیم. درباره این که گفته ای از قریش جز شش نفر باقی نمانده است، مردانش خیلی زیادند و باقیماندگانش چقدر خوبند و برخی از بهترین رجالش علیه تو جنگیدند و هر کدامشان هم که پا از یاری ما بدامن پیچید تو را نیز خوار گذاشت. این هم که خواستی ما را با دو قبیله تیم و عدی به ستیزه اندازی، باید بدانی که ابو بکر و عمر بهتر از عثمان بودند و عثمان بهتر از تو بود. چیزهائی به تو نشان خواهیم داد در آینده که آنچه را در گذشته از ما دیده بودی فراموش خواهی کرد و از عملیات بعدی ما خواهی هراسید. راجع به این که گفته ای اگر مردم با من بیعت کرده بودند کار حکومت استوار و درست می گشت، باید بگویم مردم با علی که از من بهتر است بیعت کردند و حکومتش کاملا بر قرار و استوار نگشت. ترا چه به حرف زدن از خلافت ای معاویه! تو اسیر آزاد شده ای هستی پسر اسیر آزادشده ای و خلافت متعلق به مهاجران پیشاهنگ است و آزاد شدگان فتح مکه را به آن راه و دخالتی نیست. و السلام. «1»
ابن قتیبه، قسمت اخیر نامه را به این عبارت آورده است: «ترا به خلافت چه! تو اسیر آزاد شده مسلمانانی و پسر سرفرماندهی قبائل مشرک و مهاجم به اسلام، و پسر زنی که جگر شهدای «بدر» را خورده است».
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 448