اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

احتجاج عامر بن واثله با معاویه درباره عثمان

متن فارسی

سخن عامر بن واثله (ابو طفیل) صحابی سالخورده و محترم

ابو طفیل به شام آمد تا برادرزاده اش را که در سپاه معاویه بود ببیند. معاویه خبردار شد. بدنبال او فرستاد. آن پیرمرد محترم نزد معاویه رفت. به او گفت: تو ابو طفیل عامر بن واثله هستی؟ گفت: بله. پرسید: تو هم جزو کسانی بودی که امیرالمومنین عثمان را کشتند؟ گفت: نه، ولی از کسانی هستم که شاهد تسخیر خانه و قتلش بودند و به یاریش برنخاستند. پرسید: چرا؟ گفت: چون مهاجران و انصار به یاریش بر نخاستند. معاویه گفت: اما کمک به عثمان هم وظیفه آنها بود و هم وظیفه تو، یک وظیفه دینی. چون شانه از زیر بار این وظیفه خالی کردید خدا شما را بسزای آن رسانید و به وضعی که حالا دارید درآورد. گفت: تو چرا وقتی دیدی در آستان کشته شدن است با این که مردم شام تحت فرمانت بودند به کمک او برنخاستی؟ گفت: مگر همین کهحالا بخونخواهی او برخاسته ام کمک به او بشمار نمیاید؟ ابو طفیل خندید و گفت: بله، ولی این بیت عبید بن ابرص مناسب حال من و تو است میدانم پس از مردنم برایم نوحه سر خواهی داد- در حالیکه در زندگی هیچ کمکی به من نکردی! در این وقت مروان بنحکم و سعید بن عاص و عبد الرحمن بن حکم وارد شدند. وقتی نشستند معاویه از آنها پرسید: این پیرمرد را میشناسید؟ گفتند: نه. گفت: این دوست صمیمی علی بن ابیطالب است، و سوار جنگجوی صفین، و شاعر مردم عراق، این ابو طفیل است. سعید بن عاص گفت: ای امیرالمومنین حالا شناختیمش. چرا مجازاتش نمیکنی؟ و همگی به ابو طفیل دشنام دادند. معاویه به آنها تاخت و گفت: بسا ممکن است که با مساعد شدن اوضاع، اسباب زحمت شماشود و از ابو طفیل پرسید: اینها را میشناسی؟ گفت: نه بدشان را میگویم و نه خیری از آنها دیده ام… معاویه پرسید: هنوز هم علی را دوست میداری؟ گفت: عشقی که امروز به علی(ع) دارم عشقی است که مادر موسی به فرزندش داشت، و از این که در حق او کوتاهی کرده ام به درگاه خدا می نالم، معاویه خندید و گفت: ولی بخدا اگراز اینها که اینجا هستند درباره من بپرسند چنین سخنی که تو درباره علی گفتی نخواهند گفت. مروان گفت: بله که نخواهیم گفت. بخدا حرف بی اساس نخواهیم زد.

امینی گوید:

این مرد بزرگ و سالخورده و پاکدامن اعتراف میکند که عثمان را یاری ننموده و در برابر مخالفان و کسانی که قصد جانش را داشته اند خوار گذاشته است، و مهاجران و انصار و اصحاب عادل و راسترو با وی در این موضع گیری و رویه همداستان بوده اند. از آنچه کرده پشیمان هم نیست، و معتقد است که نه او و نه اصحاب پیامبر (ص) در رویه و موضع گیری خویش نسبت به عثمان خطا نکرده اند. زیرا هیچیک از آن ابراز ندامت ننموده اند، بلکه پس از مطالعه و بررسی جهات شرعی قضیه چنین رویه ای اتخاذ کرده و تا آخرین لحظه زندگی بر بصیرت و استنباط و درک فقهی خویش پا بر جا مانده اند.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 201)

متن عربی

26- حدیث عامر بن واثلة أبی الطفیل

الشیخ الکبیر الصحابی

قدم أبو الطفیل الشام یزور ابن أخٍ له من رجال معاویة، فأخبر معاویة بقدومه، فأرسل إلیه فأتاه و هو شیخ کبیر، فلمّا دخل علیه قال له معاویة: أنت أبو

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 201

الطفیل عامر بن واثلة؟ قال: نعم. قال معاویة: أ کنت ممّن قتل عثمان أمیر المؤمنین؟ قال: لا، و لکن ممّن شهده فلم ینصره. قال: و لم؟ قال: لم ینصره المهاجرون و الأنصار. فقال معاویة أما و اللَّه إنّ نصرته کانت علیهم و علیک حقّا واجباً و فرضاً لازماً، فإذ ضیّعتموه فقد فعل اللَّه بکم ما أنتم أهله، و أصارکم إلی ما رأیتم. فقال أبو الطفیل: فما منعک یا أمیر المؤمنین إذ تربّصت به ریب المنون أن تنصره و معک أهل الشام؟ قال معاویة: أ وَ ما تری طلبی لدمه نصرة له؟ فضحک أبو الطفیل و قال: بلی، و لکنّی و إیّاک «1» کما قال عبید بن الأبرص «2»:

          لأعرفنّک بعد الموت تندبنی             و فی حیاتی ما زوّدتنی زادی

 

فدخل مروان بن الحکم و سعید بن العاص و عبد الرحمن بن الحکم، فلمّا جلسوا نظر إلیهم معاویة ثمّ قال: أ تعرفون هذا الشیخ؟ قالوا: لا. فقال معاویة: هذا خلیل علیّ بن أبی طالب، و فارس صفّین، و شاعر أهل العراق، هذا أبو الطفیل. قال سعید بن العاص: قد عرفناه یا أمیر المؤمنین! فما یمنعک منه؟ و شتمه القوم، فزجرهم معاویة و قال: مهلًا فربّ یوم ارتفع عن الأسباب قد ضقتم به ذرعاً، ثمّ قال: أ تعرف هؤلاء یا أبا الطفیل؟ قال: ما أُنکرهم من سوء و لا أعرفهم بخیر، و أنشد شعراً:

          فإن تکنِ العداوةُ قد أکنّت             فشرُّ عداوة المرء السبابُ

 

فقال معاویة: یا أبا الطفیل ما أبقی لک الدهر من حبّ علیّ؟ قال: حبّ أُم موسی، و أشکو إلی اللَّه التقصیر. فضحک معاویة و قال: و لکن و اللَّه هؤلاء الذین حولک لو سُئلِوا عنّی ما قالوا هذا. فقال مروان: أجل و اللَّه لا نقول الباطل.

الإمامة و السیاسة (1/158)، مروج الذهب (2/62)، تاریخ ابن عساکر

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 202

 (7/201)، الاستیعاب فی الکنی، تاریخ الخلفاء للسیوطی (ص 133) «1».

قال الأمینی: أ تری هذا الشیخ الکبیر الصالح کیف یعترف بخذلانه عثمان؟ و یحکی مصافقته علی ذلک عن المهاجرین و الأنصار الصحابة العدول، غیر متندّم علی ما فرّط هنالک، و لو کان یتحرّج هو و من نقل عنهم موافقتهم له لردعتهم الصحبة و العدالة عمّا ارتکبوه من القتل و الخذلان، و لو کان لحقه و إیّاهم شی ء من الندم لباح به و باحوا، لکنّهم اعتقدوا أمراً فمضوا علی ضوئه، و إنّهم کانوا علی بصیرة من أمرهم، و ما اعتراهم الندم إلی آخر نفس لفظوه.