و طبری در جلد 3 تفسیرش در ص 418 در مورد قول خدای تعالی: انما ولیکم الله و رسوله. الایه … چنین گوید: همانا علی بن ابی طالب علیه السّلام از این رافضیان داناتر بتفسیر قرآن است، بنابراین اگر این آیه دلالت بر امامت او داشت، در یکی از مجالس و محافل بدان استدلال مینمود، و این گروه (رافضیان) را نمیسزد که بگویند، از راه تقیّه استدلال بآن ننموده، چه آنکه از او نقل میکنند که در روز شوری بخبر غدیر و خبر مباهله و بتمام فضایل و مناقب خود تمسک جسته و بطور حتم در اثبات امامت خود باین آیه تمسک ننموده،
————-
پیغمبر صلی اللّه علیه و آله او را ولی مردم قرار داد، پس از آنکه از مکّه مراجعت فرمود و در غدیر خم فرود آمد امر کرد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله که جهاز شتران را گرد آورند و آنها را بصورت منبری ساخت و بر آن بالا رفت و فرمود:
«الست باولی المؤمنین من انفسهم»
گفتند آری، پس فرمود
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»
، و خدای جلّ جلاله فرماید: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
این آیه که در شأن علی رضی اللّه عنه نازل گشته، دلالت دارد بر اینکه او بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله اولای (سزاوارترین) مردم بوده.
———————–
5- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
«1».
(ترجمه- همانا ولیّ شما خداوند است و فرستاده او و کسانی که ایمان آورده و نماز را به پا داشته و زکوة خویش را در حال رکوع می پردازند.)
أبو اسحق ثعلبی در تفسیرش باسنادش از أبی ذر غفاری روایت نموده است که گوید: روزی نماز ظهر را با پیامبر اکرم خواندم، سائلی از مردم درخواست حاجتی کرد و کسی او را پاسخی نداد و بوی توجهی ننمود، سائل دستهای خود را بسوی آسمان بلند کرده و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد پیغمبر تو محمّد از مردم چیزی خواستم و کسی بمن توجهی نکرد در این هنگام علی (رضی اللّه عنه) نماز میخواند و در حال رکوع بود با آخرین انگشت دست راست خویش که انگشتری گرانبها در آن بود سوی سائل اشاره فرمود و او هم به نزدیک علی آمد و انگشتر را از انگشت او بیرون
آورد و رسول اکرم شاهد این منظره بود.
در این هنگام پیامبر اکرم چشم خود را بسوی آسمان گشود و عرض کرد:
خداوندا! برادرم موسی از تو درخواست کرد و گفت:
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی، وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی.
(آیات 25 تا 32 از سوره طه)
ترجمه: پروردگارا سینه ام را گشاده فرما، کار مرا برایم آسان گردان، گره از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند، و برای من برادرم هارون را که از خاندان من است وزیرم گردان، پشت مرا با او محکم ساز و او را در کار من شریک گردان.
خدایا تو در جواب موسی حاجتش را بر آورده و به او فرمودی:
سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما.
(بزودی بازویت را بسبب برادرت محکم می سازیم و قرار می دهیم برای شما دو نفر برتری و تسلط را، در نتیجه دست رسی بشما پیدا نخواهند کرد).
اللّهمّ! و انّی محمّد نبیّک و صفیّک اللّهمّ! و اشرح لی صدری و یسّر لی امری و اجعل لی وزیرا من اهلی علیّا اشدد به ظهری.
(خداوندا و همانا من محمّد پیامبر و برگزیده تو هستم پروردگارا سینه مرا نیز گشاده فرما و کارم را آسانی بخش و پشتیبانی از افراد خانواده من برای من انتخاب فرما، علی را برای این کار قرار بده و بسبب او پشت مرا محکم ساز.
أبوذر رضی اللّه عنه گوید هنوز دعای آنحضرت پایان نیافته بود که جبرئیل از جانب پروردگار نازل شد و عرض کرد: ای محمّد، بخوان این آیه را:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا …
تا آخر آیه
این روایت و این شان نزول را درباره أمیر المؤمنین علی (ع) عده بسیاری
از پیشوایان تفسیر و حدیث در نوشته های خود با دقت و مواظبت در اسنادش ذکر کرده اند از آنجمله عبارتند از:
1- طبری در تفسیرش ج 2 ص 165 از طریق ابن عباس، و عتبة بن ابی حکیم، و مجاهد.
2- واحدی در اسباب النزول ص 147 از دو طریق و بدو سند.
3- فخر رازی در تفسیر کبیر جلد سوم ص 431 از عطاء از عبد اللّه بن سلام و ابن عباس و حدیثی که از ابوذر ذکر کردیم.
4- الخازن در تفسیرش ج 1 ص 496.
5- ابو البرکات در تفسیرش جلد یکم صفحه 496.
6- نیشابوری در تفسیرش ج 3 ص 461.
7- ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه» ص 123 حدیث ثعلبی را ذکر کرده است.
8- ابن طلحه شافعی در «مطالب السؤول» ص 31 حدیث ابی ذر را آورده است.
9- سبط ابن الجوزی در «التذکرة» ص 9 از تفسیر ثعلبی از سدی و عتبة و غالب بن عبد اللّه روایت کرده است.
10- الکنجی الشافعی در «الکفایة» ص 106 به اسنادش از انس و در ص 122 از ابن عباس از طریق و سند حافظ العراقین و خوارزمی و ابن عساکر از ابی نعیم و قاضی ابی المعالی.
12- خوارزمی در «مناقب» ص 188 بدو طریق و دو سند.
13- حمویی در «فرائد» در باب چهاردهم از طریق و سند واحدی نقل کرده است و در باب سی و نهم از انس، و از ابن عباس بسند و طریق دیگری، در باب چهلم از ابن عباس و عمار یاسر.
14- قاضی عضد ایجی در «المواقف» جلد سوم ص 276.
15- محب الدین طبری در «الریاض» جلد دوم ص 227 از عبد اللّه بن سلام از طریق واحدی و ابی الفرج و فضایلی، و هم چنین در صفحه 206 همین کتابش و نیز در کتاب «الذخایر» ص 102 از طریق واقدی و ابن جوزی.
16- ابن کثیر شامی در تفسیرش جلد دوم ص 71 در یک سند از أمیر المؤمنین نقل کرده و در سند دیگر از ابن ابی حاتم از سلمة بن کهیل، و از ابن جریر الطبری باسنادش از مجاهد و سدی، و از حافظ عبد الرزاق باسنادش از ابن عباس، و به طریق و سند حافظ ابن مردویه باسنادش از سفیان ثوری از ابن عباس و از طریق کلبی از ابن عباس روایت کرده و آنگاه گوید:
اینها سلسله سندی است که هیچگونه اشکال و خدشه ای بر آنها وارد نمی شود، و از حافظ ابن مردویه چنین بود که بالفظ أمیر المؤمنین سند را ذکر کرده بود و عمار و ابی رافع را نیز آورده بود.
17- و نیز ابن کثیر در کتاب «البدایة و النهایة» جلد هفتم ص 357 از طبرانی باسنادش از أمیر المؤمنین، و از طریق ابن عساکر از سلمة بن کهیل.
18- حافظ سیوطی در کتاب «جمع الجوامع» چنانکه در کتاب الکنزش آورده است ص 391 جلد ششم از طریق خطیب در کتاب «المتفق» از ابن عباس و در ص 405 همان کتاب از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از أمیر المؤمنین (ع).
19- ابن حجر در «الصواعق» ص 25.
20- شبلنجی در «نور الابصار» ص 77 حدیث ابی ذر را که از قول ثعالبی نقل شده آورده است.
21- آلوسی در «روح المعانی» جلد دوم ص 329.
این بود نمونه از گفتار مفسران بزرگ اسلامی البته افراد دیگری نیز این روایت و این شان نزول را ذکر کرده اند.
حسّان بن ثابت آن شاعر معروف دستگاه رسول خدا این جریان را به شعر در آورده و قصیده ای بسیار بلیغ در این مورد سروده است و ما در آینده آن را خواهیم نگاشت.
————————————————-
شعری از حسان بن ثابت درباره امیر المؤمنین (ع)
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کل بطی ء فی الهدی و مسارع
ای ابو الحسن جان و دل من فدای تو باد، و جان و دل هر رهسپار راه هدایت
، چه بکندی پیش رود و چه بتندی
ایذهب مدحی و المحبین ضایعا؟ و ما المدح فی ذات الاله بضایع
آیا ستایش من و دوستانت از بین می رود، و حال اینکه ستایش ذات پروردگار از
بین رفتنی نیست
فانت الذی اعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
پس تو بودی که در حال رکوع دادی، فدای تو جان همه ای بهترین رکوع کنندگان
بخاتمک المیمون یا خیر سید و یا خیر شار ثم یا خیر بایع
انگشتر با میمنت خویش را دادی، ای بهترین آقاها و ای بهترین خریداران
و ای بهترین فروشندگان
فأنزل فیک اللّه خیر ولایة و بینها فی محکمات الشرایع
خداوند درباره تو بهترین ولایت و حکمفرمائی را نازل کرد و در آیات محکمات
قرآن ولایت تو را توضیح داد و بیان فرمود
حسان در این اشعارش داستان تصدق انگشتری را به سائل در حال رکوع و نزول آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
را بشعر درآورده و حدیثش در ص 85 گذشت.
سراینده این اشعار را خطیب خوارزمی در «المناقب» ص 178 و شیخ الاسلام حموئی در فرائد در باب سی و نهم و صدر الحفاظ گنجی در «الکفایة» ص 107، و سبط ابن جوزی در تذکره ص 10 حسان بن ثابت دانسته اند.
(زیادتی چاپ دوم- و جمال الدین زرندی در نظم «درر السمطین»)
————————
دعبل، أمیر مؤمنان (ع) را نیز می ستاید و از خاتم بخشی او در نماز به سائل و نزول آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
«1»، چنین یاد می کند:
قرآن به برتری خاندان پیغمبر و ولایت غیر قابل انکار علی ناطق است به ولایت پس از پیغمبر آن برگزیده نیکمرد و راستگوی دوستدار ناطق است، آنگاه که وی نماز می گزارد و نیازمندی دست تمنّا دراز کرد.
و او با بخششی بزرگوارانه که از این بخشنده پسر بخشنده سزاوار بود، خاتمش را به مستمند داد. و خدای مهربان وی را در قرآن خود چنین ویژگی بخشید:
(و هر کس را چنین افتخاری است، گو بیارد) براستی که ولیّ و سرپرست شما، خدا و پیغمبرش و مؤمنانی هستند که نماز می گزارند و در حال رکوع زکوة می پردازند.
و هر که خواهد انکار این فضیلت کند، در فردای قیامت خداوند خصمش خواهد بود.
و خدا در وعدهایش خلاف نخواهد کرد.
————————
11- می گوید: برخی از کذابان حدیثی افترا بسته اند مبنی بر این که:این آیه.
انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون:
«تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی از مؤمنانند که نماز بپاداشته در حال رکوع زکات می دهند».
درباره علی و انگشتری اش که در نماز تصدّق کرد، نازل شده، و این مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1 ر 156. آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و یاوه هائی استدلال می کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زیاد دیده ایم مانند آنچه در حدیث رد الشمس که اشاره کردیم می گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی.
و یا در حدیث مؤاخاة، و امثال آن حدیث از احادیث صحیحی که خواهد آمد از بیانات او خواهیم دید.
پاسخ- من نمی دانستم تا این حد تعصب های جاهلانه انسان را مجبور به انکار حقایق ثابت کند که پندارد: آنچه را پیشوایان و حفاظ حدیث نقل کرده اند و اسناد آن را به اشخاصی چون «امیر المؤمنین»، «ابن عباس» «ابی ذر»، «عمار» «جابر انصاری»، «ابی رافع»، «انس بن مالک»، «سلمة بن کهیل» و «عبد اللّه بن سلام» می رسانند، از چیزهائی است که اجماع بر کذبش قائم شده است. معلوم می شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائیش هیچگونه وزنه ای در میزان صدق و حقیقت ندارد.
کاش من می دانستم چگونه این مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث می دهد در حالیکه آنان خود به آیه شریفه و حدیثش تحت این عنوان که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و صدقه مستحبی را زکوة می گویند، استدلال می کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند «1» و این امر نشان می دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند.
گواه این اتفّاق، اینکه هر کس از متکلمان در صدد بر آمده ایرادی بر حدیث وارد سازد، ایراد خود را تنها از طریق دلالت، بدون کمترین اشاره ای به سند حدیث وارد ساخته. بعضی از اهل علم حدیث را به عموم مفسّران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند. این خود دلیل واضحی است که مفسّران و متکلمان و فقها در صدور حدیث، اتفاق دارند.
اضافه بر این، حافظان و حمله حدیث در کتابهای خود آن را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخی صریحا به صحتش اعتراف کرده اند. حالا بنگرید ارزش اجماع این تیمیه تا چه میزان است و اینا که اجماع کرده اند در روی زمین چه جائی را گرفته اند؟ شما خود داوری قاطع را به عهده بگیرید.
در اینجا اسماء گروهی که حدیث را نقل کرده صحتش را پذیرفته اند نقل می کنیم:
1- قاضی «ابو عبد اللّه محمّد بن عمر مدنی واقدی» متوفی 207 بر طبق آنچه در «ذخائر العقبی 102» آمده است.
2- حافظ «ابو بکر عبد الرزاق صنعانی» متوفی 211 به نقل تفسیر ابن کثیر 2 ر 71 و دیگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.
3- حافظ «ابو الحسن عثمان بن بی شیبه» کوفی متوفی 239 در تفسیرش.
4- «ابو جعفر اسکافی معتزلی» متوفی 240 در رساله ای که در ردّ جاحظ نوشته.
5- حافظ «عبد بن حمید الکشی ابو محمّد» متوفی 249 در تفسیرش که «در المنثور» نقل کرده.
6- «ابو سعید اشجّ» کوفی متوفی 257 در تفسیرش از ابی نعیم فضل بن دکین از موسی بن قیس حضرمی از سلمة بن کهیل، و طریقرجالش همه صحیح و مورد وثوق اند.
7- حافظ «ابو عبد الرحمن نسائی» صاحب سنن متوفی 303 در صحیحش.
8- «ابن جریر طبری» متوفی 310 در تفسیرش 6 ر 186 به چند طریق.
9- «ابن ابی حاتم رازی» متوفی 327 به نقل از تفسیر ابن کثیر و درّ المنثور و اسباب النزول سیوطی. به چند طریق حدیث را نقل کرده و یکی از طرقش ابو سعید اشجّ باسناد صحیح اوست که اشاره کردیم.
10- حافظ «ابو القاسم طبرانی» متوفی 360 در معجم اوسط او.
11- حافظ «ابو الشیخ ابو محمّد عبد اللّه بن محمّد انصاری» متوفی 369 در تفسیرش.
12- حافظ «ابوبکر جصاص رازی» متوفی 370 در احکام القرآن 2 ر 542، از چند طریق روایت کرده است.
13- «ابو الحسن علی بن عیسی رمانی» متوفی 384 ر 2 در تفسیرش.
14- «حاکم ابن بیّع نیشابوری» متوفی 405 در معرفت اصول حدیث 102.
15- حافظ «ابوبکر شیرازی» متوفی 407 ر 11 در کتابش «فیما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین».
16- حافظ «ابوبکر ابن مردویه» اصفهانی متوفی 416، از طریق سفیان ثوری از ابی سنان سعید بن سنان برجمی از ضحاک از ابن عباس. اسناد صحیحی که رجالش همه مورد وثوقند، و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید: در این اسناد نمی توان ایراد گرفت، وبه طرق دیگر هم از امیر المؤمنین و عمّار و ابی رافع، روایت کرده اند.
17- «ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری» متوفی 427 ر 37 در تفسیرش از ابی ذرکه عینا نقل کردیم 3 ر 85 همین کتاب.
18- حافظ «ابو نعیم اصفهانی» متوفی 430 در. فیما نزل من القران فی علیّ. از عمار و ابی رافع و ابن عباس و جابر و سلمة بن کهیل.
19- «ابو الحسن ماوردی» فقیه شافعی متوفی 450 در تفسیرش
20- حافظ «ابو بکر بیهقی» متوفی 458 در کتابش «المصنف».
21- حافظ «ابو بکر خطیب بغدادی» شافعی متوفی 463 در کتاب «المتفق».
22- «ابو القاسم زین الاسلام عبد الکریم بن هوازن نیشابوری متوفی 465 در تفسیرش.
23- حافظ «ابو الحسن واحدی نیشابوری» متوفی 468 در «اسباب النزول» 148.
24- فقیه «ابن مغازلی شافعی» متوفی 483 در «المناقب» از پنج طریق.
25- بزرگ معتزله «ابو یوسف عبد السلام بن محمّد قزوینی» متوفی 488 در تفسیر کبیرش که ذهبی گوید در سیصد جلد است.
26- حافظ «ابو القاسم حاکم حسکانی» متوفی 490 از ابن عباس و ابی ذر و عبد اللّه بن سلام.
27- فقیه «ابو الحسن علی بن محمّد کیا، طبری» شافعی متوفی 504، در تفسیرش. و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز بفعل قلیل، استدلال کرده، نیز برای نامگذاری صدقه مستحبی به زکاة به همین حدیث
بنا بنقل تفسیر قرطبی استدلال کرده است.
28- حافظ «ابو محمّد فراء بغوی» شافعی 516 در تفسیرش «معالم التنزیل» در حاشیه الخازن 2 ر 55.
29- «ابو الحسن رزین عبدری اندلسی» متوفی 535 در کتاب «الجمع بین الصحاح الست» به نقل از صحیح نسائی.
30- «ابو القاسم جار اللّه زمخشری» حنفی متوفی 538 در «الکشاف» 1 ر 422، و گوید: اگر بگوئی، چگونه می تواند ویژه علی (رضی اللّه عنه) باشد، در حالیکه لفظش، لفظ جمع است، می گویم با اینکه مقصود یکی است، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهائی نظیر آن، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند.
31- حافظ «ابو سعد سمعانی شافعی» متوفی 562 در «فضائل الصحابه» از انس بن مالک.
32- «ابو الفتح نطنزی» متولد 480 در «الخصائص العلویه» از ابن عباس و در «الابانه» از جابر انصاری.
33- امام «ابو بکر ابن سعدون قرطبی» متوفی 567 در تفسیرش 6/221.
34- اخطب الخطباء «خوارزمی» متوفی 568 در «المناقب» 178 به دو طریق و شعر حسّان را که در 3 ر 99 نقل کردیم، ذکر نموده است.
35- حافظ «ابو القاسم ابن عساکر دمشقی» متوفی 571 در تاریخ شام به چند طریق.
36- حافظ «ابو الفرج ابن جوزی حنبلی» متوفی 597 به نقل «الریاض» 2 ر 227، و ذخائر العقبی 102.
37- «ابو عبد اللّه فخر الدین رازی شافعی» متوفی 606 در تفسیرش 3 ر 431 از عطا از عبد اللّه بن سلام و ابن عباس و ابی ذر.
38- «ابو السعادات مبارک بن اثیر شیبانی جزری شافعی» متوفی 606 در «جامع الاصول» از طریق نسائی.
39- «ابو سالم محمّد بن طلحه نصیبی شافعی» متوفی 662 در «مطالب السؤل» 31 به لفظ ابی ذر.
40- «ابو المظفر سبط ابن جوزی حنفی» متوفی 654 در «التذکرة» 9 از سدی و عتبه و غالب بن عبد اللّه.
41- «عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی» متوفی 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.
42- حافظ «ابو عبد اللّه کنجی شافعی» متوفی 658 در «کفایة الطالب» 106 از طریق انس بن مالک و در آن ابیاتی از حسّان بن ثابت نقل کرده که ما آنها را در 3 ر 100 همین کتاب روایت کردیم و در 122 از طریق ابن عساکر، خوارزمی، حافظ العراقین، ابی نعیم و قاضی ابی- المعالی، با شعری از حسّان غیر از أبیات مذکوره، روایت کرده است که ما آن شعر را در 3 ر 77 از سبط ابن جوزی نقل کردیم.
43- قاضی «ناصر الدین بیضاوی شافعی» متوفی 685، در تفسیرش 1/345 و در «مطالع الانظار» 477، 479.
44- حافظ فقیه حرم «ابو العباس محب الدین طبری» مکی شافعی متوفی 694 در «ریاض النضره» 2/227 و «ذخائر العقبی» 102 از طریق واحدی و واقدی و ابن جوزی و فضائلی.
45- حافظ الدین «نسفی» متوفی 701 یا 710 در تفسیرش 1/496 که در حاشیه تفسیر خازنش می باشد.
46- شیخ الاسلام «حمّویی بغدادی» متوفی 741، در تفسیرش 1/496
47- «علاء الدین خازن بغدادی» متوفی 741، در تفسیرش 1/496.
48- شمس الدین محمود بن ابی القاسم عبد الرحمن اصفهانی» متوفی 746/749 در شرح تجرید موسوم به «تسدید العقائد» و بعد از بیان اتفاق مفسّران بر نزول آیه درباره علی، گوید: قول مفسّران ایجاب نمی کند آیه مخصوص به علی و محدود بر او باشد.
49- جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی» متوفی 750 در «نظم درر السمطین».
50- «ابو حیان اثیر الدین اندلسی» متوفی 754، در تفسیرش «البحر المحیط» 3/514.
51- حافظ محمّد بن احمد بن جزی کلبی» متوفی 758، در تفسیرش «التسهیل لعلوم التنزیل» 1/181.
52- قاضی «عضد ایجی شافعی» متوفی 756 در «المواقف» 3/276.
53- «نظام الدین قمی نیشابوری» در تفسیرش «غرائب القرآن» 3/461.
54- «سعد الدین تفتازانی» متوفی 791 در «المقاصد» و شرحش 2/288، و بعد از بیان اتّفاق مفسّران بر نزول آیه درباره علی (ع) گوید:
اینکه مفسران می گویند آیه در حق علی (رضی اللّه عنه) نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به علی و محدود بر علی باشد.
55- «سید شریف جرجانی» متوفی 816 در شرح مواقف.
56- مولی «علاء الدین قوشچی» متوفی 879 در شرح تجرید و بعد از نقل اتفاق مفسّران بر نزول آیه در حق امیر المؤمنین، گوید:قول مفسّران به اینکه آیه در حق علی نازل شده … تا آخر کلام تفتازانی.
57- «نور الدین ابن صباغ مکی» مالکی متوفی 855 در «الفصول المهمّه» 123.
58- «جلال الدین سیوطی شافعی» متوفی 911 در «الدر المنثور» 2/293 از طریق خطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید و ابن جریر و ابی الشیخ، و ابن مردویه از ابن عباس و از طریق طبرانی و ابن مردویه از عمّار بن یاسر. و از طریق ابی الشیخ و طبرانی از علی (ع) و از طریق ابن ابی حاتم، و ابی الشیخ، و ابن عساکر از سلمة بن کهیل. و از طریق ابن جریر از مجاهد و سدی و عتبة بن حکیم، و از طریق طبرانی، و ابن مردویه، و ابی نعیم، از ابی رافع.
و در «اسباب نزول القرآن» 55 پس از نقل حدیث، از چند طریق از طرق نامبرده، گوید: اینها شواهدی است که برخی از آنها، برخی دیگر را تقویت می کند. و در «جمع الجوامع» به نقل از ترتیبش 6/391 از طریق خطیب از ابن عباس حدیث را نقل کرده و در 405 آن را از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از امیر المؤمنین آورده است.
59- حافظ «ابن حجر انصاری شافعی» متوفی 974 در «الصواعق» 24.
60- مولی «حسن چلبی» در شرح المواقف.
61- مولی «مسعود شروانی» در شرح المواقف.
62- قاضی «شوکانی صنعانی» متوفی 1250 در تفسیرش.
63- «شهاب الدین سید محمود آلوسی» شافعی متوفی 1270 در تفسیرش 2/329.
64- شیخ «سلیمان قندوزی» حنفی متوفی 1293 در «ینابیع-المودّة» 212.
65- سید «محمّد مؤمن شبلنجی» در «نور الابصار» 77.
66- شیخ «عبد القادر بن محمّد سعید» کردستانی متوفی 1304 در «تقریب المرام فی شرح تهذیب الکلام» از تفتازانی 2/329 (چاپ مصر) و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته و اعتراف به اتّفاق مفسّران بر نزول آیه در مورد امیر المؤمنین (ع) کرده است «1».
اما سخن در دلالت حدیث، هیچ عرب زبان اصیلی نیست که هر چند وجدانش را به خطا رهبری کند، بتواند شکی در آن بخود راه دهد. این بحث و خلافها از میهمانان طفیلی و نوپایگان خوان گسترده عربیت است و برای تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد.
متن حدیث
از انس بن مالک روایت شده است که سائلی به مسجد آمده می گفت: من یقرض الملیّ الوفیّ «2»؟ در این موقع علی (ع) در حال رکوع بود، با دستش به سائل می گفت انگشتری را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد.
عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول اللّه چه چیز واجب شد. فرمود: بخدا سوگند بهشت برای او واجب شد و او انگشتری از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهی کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسی از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خدای بزرگ می فرماید
انّمّا ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون.
آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کلّ بطی ء فی الهدی و مسارع
ایذهب مدحی و المحبیّن ضایعا و ما المدح فی ذات الا له بضایع
فانت الّذی أعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
بخاتمک المیمون یا خیر سیّد و یا خیر شار ثمّ یا خیر بایع
فانزل فیک اللّه خیر ولایة و بیّنها فی محکمات الشّرایع
«ای ابا الحسن جانم، و خونم، و جان و خون هر کس در راه هدایت، چه تند یا کند گام بر میدارد، فدایت باد»
«آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد؟ نه، مدحی که در راه خدا انجام شود تباه نمی گردد».
«توئی آنکس که در هنگام رکوع، جان همه مسلمانان فدایت ای بهترین رکوع کننده».
«انگشتری مبارکت را عطا کردی ای بهترین آقا، وای بهترین خریدار در آنجا، وای بهترین فروشنده».
«آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و در شرایع محکمش آن را بیان داشت».
در اینجا متون دیگری وجود دارد به منظور اختصار از آنها صرف نظر می کنیم تعبیر و لفظ ابوذر را در 3/85 آوردیم.
یک ایراد مردود
سید «حمید الدین عبد الحمید آلوسی» در کتابش «نثر اللئالی علی نظم الامالی» 169 وقتی به آیه ولایت می رسد، می گوید: این آیه نزولش، چنانچه پنداشته اند تنها در حق علی نبوده است، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و علی یکی از آنها می باشد. زیرا «الذین» در آیه، صیغه جمع است پس نمی تواند علی به تنهائی مقصود از آیه باشد.
امینی گوید: این مرد، در این گفتارش به آهنگ ابن کثیر دمشقی می نوازد و بر وزان او می بافد، و از چاه او این آب را می کشد، او که در تاریخش درباره این آیه چنانکه به همین زودی خواهد آمد «1» می گوید: درباره خصوص علی، هیچ آیه ای از قرآن نازل نشده است …
گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که: هر گاه حکمی به عنوان عموم صادر شود. به طوریکه در یک جریان طبیعی قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق، یا از آوردن شبیهش باز دارد، خصوصا که موضوع را با خصوصیات مورد، بر حسب تطبیق خارجی معین کنند، بلیغتر و برای صدق قضیه کلی، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوی او، مؤکدتر است و برای آن نظائر فراوانی در قرآن کریم وجود دارد، و اینک چند نمونه آن:
1- الّذین قالوا إنّ اللّه فقیر و نحن اغنیاء «2»: آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بی نیاز- حسن گوید: گوینده این سخن حییّ بن اخطب است. و عکرمه و سدّی و مقاتل و محمد بن اسحاق گویند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گوید این سخن را هر چند یک نفر یهودی گفته ولی چون همه آنها به این سخن راضی
بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه کنید به تفسیر قرطبی 4/294، تاریخ ابن کثیر 1/434 تفسیر خازن 1/322.
2- و منهم الّذین یؤذون النّبیّ … «1»: پاره ای از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار داده می گویند او گوش محض است. این آیه درباره مردی از منافقان نازل شده که عبارتست از: جلاس بن سوید یا نبتل بن حارث یا عتاب بن قشیر، مراجعه کنید تفسیر قرطبی 8/192، تفسیر خازن 2/253، الاصابه 3/549.
3- و الّذین یبتغون الکتاب ممّا ملکت ایمانکم … «2»: از بردگانتان آنها که مایل به بستن قرار داد «مکاتبه» اند با آنها قرار داد بندید مشروط به اینکه در آنها خیری دانسته باشید. این آیه درباره صبیح مولی حویطب بن عبد العزی نازل شد.
وی گوید: من غلام حویطب بودم از او خواستم با من قرار داد مکاتبه «3» به بندد. آنگاه درباره من این آیه نازل شد: و الذین یبتغون الکتاب. این روایت را ابن منده و ابو نعیم و قرطبی به نقل تفسیر قرطبی 12/244، اسد الغابة، 3/11، الاصابه 2/176 نقل کرده اند.
4- انّ الّذین یأکلون اموال الیتامی ظلما … «4» «آنان که اموال یتیمان را به بیداد می خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند.»
مقاتل بن حبان گوید: این آیه درباره مرثد بن زید الغطفانی نازل شده.
مراجعه کنید تفسیر قرطبی 5/53، الاصابه 3/397
5- لا ینهاکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم … «5»
«خداوند شما را نهی نمی کند، درباره کسانیکه با شما نمی جنگند و از خانه هاتان بیرون نمی کنند، که با آنان به نیکی رفتار کنید.»
این آیه درباره اسماء بنت ابی بکر نازل شد، زیرا، مادرش قتیله بنت عبد العزی، با هدایائی در حالیکه مشرک بود در مدینه به او وارد شد. اسماء گفت من هدیه ای از تو نمی پذیرم و نباید بخانه من وارد شوی تا از رسول خدا (ص) اذن دریافت کنم. وقتی از پیغمبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد به منزلش او را وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکی نسبت به او دریغ ننماید.
این حدیث را بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن ابی حاتم بر طبق تفسیر قرطبی 18/59، تفسیر ابن کثیر 4/349 و تفسیر خازن 4/272 نقل کرده اند.
6- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ «1»:
«ای پیامبر آنانکه به سوی کفر میشتابند و لفظا ایمان، ابراز داشته اند، نباید باعث اندوه تو شوند».
مکی در تفسیرش گوید: این آیه درباره عبد اللّه بن صوریا نازل شده است.
تفسیر قرطبی 6/177، الاصابه 2/326.
7- قال الّذین لا یعلمون لو لا یکلّمنا اللّه او تاتینا آیة .. «2»:
«گفتند چرا خدا با ما حرف نمی زند و یا نشانی را که ما می خواهیم برای ما نمی آورد».
این آیه در مورد رافع بن حریملة نازل شد و محمّد بن اسحاق از ابن عباس
روایت کرده که گفت: رافع به پیغمبر خدا (ص) گفت: یا محمّد اگر چنانکه میگوئی رسول خدائی پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم خداوند در این مورد، آیه فرستاد. تفسیر ابن کثیر 1/161
8- الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً
«1»:
«آنان که در راه خدا پس از ستم ها که دیده مهاجرت کردند، آنان را در این دنیا در جایگاه خوبی مستقر خواهیم کرد».
ابن عساکر در تاریخش 7/133 از طریق عبد الرزاق از داود بن ابی هند، آورده است که آیه در مورد ابی جندل ابن سهیل عامری نازل شد و قرطبی در تفسیرش 1/107 این قول را از جمله اقوال وارد در آیه، ذکر کرده است.
9- إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ «2»:
«کسانی که کتاب خدا را خوانده، نماز بپا می دارند و از آنچه آنان را روزی کردیم انفاق می کنند ..»
این آیه درباره حصین بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنید الاصابه 1/33.
10- وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ …
«سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است مگر کسانیکه ایمان آورده کارهای شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند»
از ابیّ بن کعب روایت است که گوید: سوره و العصر را بر پیامبر (ص) خواندم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت، تفسیرش چیست؟ گفت: و العصر: سوگندی است از خدای، به آخر روز، که انسان: ابو جهل بن هشام، در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان آورده اند: ابو بکر صدیق و کارهای شایسته کردند: عمر بن خطاب و بهمدیگر سفارش به حق کردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شکیبائی کردند: علی بن ابیطالب.
مراجعه کنید به ریاض النضرة 1/34
امینی گوید: ما، بر این تأویلات تحریف آمیز و مردود با این قوم به عنوان موافق کف نمی زنیم ولی این مطالب را برای اقامه حجت، از طریق خودشان بر- آنان می آوریم.
11- إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ ..«1»:
«کسانیکه پیمان با خدا و سوگندهای خود را به پول ناچیزی معامله می کنند اینان در آخرت نصیبی نخواهند داشت».
این آیه درباره عیدان بن اسوع حضرمی نازل شده. این مطلب را مقاتل در در تفسیرش به نقل «الاصابه» 3/51 اظهار کرده است.
12- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ «2»:
«ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را فرمان برید و پیامبرش را اطاعت کنید و اولی الامری که از خودتان است».
بخاری در صحیحش در کتاب تفسیر 7/60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحیحش به نقل تاریخ ابن عساکر 7/352 و بنا به تفسیر قرطبی 5/260 و دیگران گویند نزول این آیه یا ایها الذین آمنوا درباره عبد اللّه بن حذافة السهمی، است.
13- یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ …«3»:
«میگویند آیا از فتح برای ما نصیبی خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند تا بر تو آشکار نشود می گویند اگر ما را نصیبی از فتح بود اینجا کشته نمی شدیم ..»
گوینده عبد اللّه بن ابی بن سلول، رأس منافقان است و درباره او این آیه نازل شده است.
ابن ابی حاتم از طریق زیر نقل می کند که آیه: درباره معتّب بن قشیر نازل گردیده است. مراجعه کنید تفسیر قرطبی 4/262، تفسیر ابن کثیر 1/418، تفسیر الخازن 1/306
14- الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ «1»:
«کسانی به مردم گفتند، مردم برای شما متحد شدند» مرا از ناس اول نعیم بن مسعود اشجعی است، نسفی در تفسیرش «2» گوید:
از این لفظ جمع، مراد یکی است، یا او را پیروانی بوده است که مانند او تأخیر و درنگ می کردند. و خازن گوید: از لفظ عام، اراده خاص شده است.
ابن مردویه به اسنادش از ابی رافع آورده که نبی اکرم (ص) علی را با عده ای به دنبال ابو سفیان فرستاد، مردی از اعراب خزاعه آنان را دید و گفت: قوم برای شما دست به اتحاد زده اند. گفتند:
حسبنا اللّه و نعم الوکیل.
آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 4/279، تفسیر ابن کثیر 1/430، تفسیر خازن 1/318.
15- یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ«3»:
«از شما درباره کلاله (خواهران و برادران) اظهار نظر می خواهند بگو خدای نظر می دهد»
درباره جابر بن عبد اللّه انصاری نازل شده، او بود که اظهار نظر میخواست و می گفت این آیه درباره من نازل شده است.
تفسیر قرطبی 6/28، تفسیر خازن و تفسیر نسفی حاشیه تفسیر خازن 1/447.
16- یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ …«1»:
«از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند بگو هر چیزی که انفاق کنید …».
درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پیر مردی بزرگ و ثروتمند بود، گفت یا رسول اللّه چه چیز بهتر است تصدق کنیم؟ و بر چه کسی انفاق نمائیم؟ پس این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 3/36، تفسیر خازن 1/148
17- وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ «2»:
«کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری می کنند».
قوم را عقیده چنانست که این آیه درباره ابی طالب نازل شده و تفصیل آن را در جلد 8 ص 803 متن عربی بیان داشته ایم.
18- لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ «3»:
«قومی را مؤمن به خدا و روز قیامت نمی یابی که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.
در مورد ابی عبیده جراح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبد اللّه بن ابیّ، تفسیر قرطبی 17/307، نوادر الاصول حکیم ترمذی 157
19- وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً ..«4»:
«و دیگران بگناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست را بهم مخلوط کردند ..»
درباره ابی لبابه انصاری خصوصا نازل شد. تفسیر قرطبی 8/242، الروض الانف 2/196
20- یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ «5»:
«برای شما بخدا سوگند یاد می کنند تا رضایت شما را جلب کنند».
مردی از منافقان گفت بخدا سوگند اینان از نیکان و اشراف مایند و هرگاه آنچه محمّد می گوید حقیقت داشته باشد باید اینان از الاغ ها بدتر باشند، یکی از مسلمین این جمله را شنید و گفت: بخدا سوگند آنچه محمّد می گوید حق است و تو بدتر از الاغی. مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد، فرمود: برای چه این سخن را بر زبان راندی؟ او شروع به لعن و نفرین کرد و بخدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدایا، راستگو را تصدیق، و دروغ گو را، تکذیب کن. این آیه آمد.
تفسیر قرطبی 8/193، تفسیر ابن کثیر 2/366
————————-
5- ابن کثیر در جلد هفتم صفحه 357 حدیث خاتم بخشی امیر المؤمنین (ع) را در حال رکوع در نماز متذکر شده و نزول آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا …
را از طریق ابی سعید اشجّ که در صفحه 157 گذشت، نقل کرده، سپس گوید: و این روایت بهیچوجه صحیح نیست، زیرا اسنادش ضعیف است، و هیچ آیه ای از قرآن درباره خصوص علی (ع) نازل نشده است و آنچه در مورد آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
«1» و آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً
«2» و آیه: أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
«3» و آیات و احادیث دیگر نقل شده، که می گویند درباره علی (ع) نازل گردیده، هیچگونه صحیح نیست.
پاسخ: «چه گرانبار سخنی است که از دهان آنان بیرون آید، نگویند مگر نادرست»»
چگونه این مرد به جرأت می گوید نزول آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ … درباره علی (ع) درست نیست و استدلال بر ضعف اسنادش می کند، در صورتیکه خود او در تفسیرش 2/71 همین روایت را از طریق ابن مردویه، از کلبی نقل کرده و گوید:
کلبی گفته است اسناد این روایت قابل خدشه نیست؟! و ما قبلا در صفحه 175 اشاره کردیم که حدیث ابی سعید اشج نامبرده رجالش صحیح و موثق اند.
از این گذشته، هر گاه روایاتی که در ذیل این آیات و آیات فراوان دیگر، مبنی بر اینکه این آیات درباره امیر المؤمنین علی (ع) نازل شده، یا تأویل به او گردیده، یا بر حسب عمومی که دارد یکی از نمونه های برجسته اش آن حضرت می باشد. اگر این روایات بر حسب پندار این مرد غافل هیچ کدام صحیح نباشد، وظیفه محقق است که همه این تفاسیر مورد اعتماد و صحاح و مسانید و کتب حدیث معتبر را، پاره پاره کند و قلم بطلان بر همه آنها بکشد، زیرا کتبی که مملو از مطالب نادرست است به چه کار آید؟ و چرا دانشمندان تکیه بر این مطالب کنند؟! و چرا عمر عزیزشان را در جمع و ذخیره کردن آنها برای بکار بردن و پذیرفتن امت نسبت به مضامینش، صرف کنند؟
اگر اینها همه باید فدای هوا پرستی ابن کثیر شود پس دانش پژوهان به چه کتابی باید مراجعه کنند و چه پناهگاهی را محققان باید مقصد خود سازند؟!.
بلی، تنها همین کتابها مأخذ و پناهگاه است. و ابن کثیر خودش به این ها مراجعه می کند و در هر موضوع و هر مسئله ای جز در باب فضائل امیر المؤمنین (ع) همین کتابها را مقصد قرار می دهد، ولی به این مورد که می رسد دیگر کینه- توزی اش بجوش آمده با زبانی زشت و زننده و خامه ای گستاخ با آن مواجه می شود.ما شما را در جریان مآخذ نزول این آیات کریمه در جلد دوم این کتاب صفحه 52- 55 و جلد سوم صفحات 106- 111 و 156- 163 گذاردیم و حق سخن را در ذیل آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
«1» ادا خواهیم کرد، به امید دیدار.