اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ مهر ۱۴۰۴

خلیفه پیامبر صدیق اوست

متن فارسی

ابن عساکر از ابی بکرة روایت کرده که گفت: پیش عمر رضی الله عنه رفتم پیش او جمعی بودند و غذا می خوردند، او زیر چشمی مردی را که در انتهای جمعیت بوده نگاه می کرد و به او گفت: از کتابهای پیش که خوانده ای در مورد خلافت چه یافتی؟ او در جواب گفت: “خلیفه ی پیامبر صدیق اوست.”

سیوطی آن را در ” خصائص الکبری ” جلد 1 صفحه ی 30 در مورد اثبات این که: از ابی بکر در کتب امتهای پیش یاد شده، آورده است. ما برای این روایت سند درستی نیافتیم و همین سستی آن را بس است که مرسل است، و آن مرد کتابی را که در انتهای جمعیت بوده نمی شناسیم تا درباره ی مقدار دین و مورد اعتماد بودنش نظر بدهیم، و بر فرض ثبوت این روایت، در صورتی قابل استدلال است که مانند عمر خلافت و صدیق بودن ابوبکر و عدم مشارکت دیگری را با او در این دو صفت مسلم بدانیم و حال آنکه هر دو مطلب مورد اشکال است، زیرا اولا کسی که او را نخستین خلیفه نمی داند در صفت اولش اشکال دارد و صرف اینکه مردم او را به لقب خلیفه و صدیق ملقب کرده اند نمی تواند آنچه را که در کتب گذشته درباره ی خلیفه پیامبر اسلام آمده است به ابوبکر منطبق سازد زیرا آنچه که در آنها آمده دائر مدار واقع است نه عمل مردم. و ثانیا در روایت صحیح متواتری آمده است که: “من در میان شما دو خلیفه می گذارم ” بدیهی است که ابوبکر هیچکدام از آنها نیست (یعنی او نه کتاب خدا است و نه عترت پیامبر) و نیز درباره ی علی فرموده است: “تو برادر و وصی و جانشینم بعد از من هستی.” پس علی (ع) از همان روز نخست خلیفه و برادر پیامبر اکرم بوده و بدیهی است که او از روی هوی و هوس سخن نمی گوید و گفتارش همان وحی الهی است که به او وحی شده است. و نیز چنانکه گذشت: رسول خدا امیر المؤمنین را ملقب به “صدیق ” فرمود و اوست صدیق این امت و یکی از صدیقهای سه گانه و صدیق اکبر. 314 مراجع کنید و در آنجا با سند صحیح که رجالش پیش حفاظ همه – شما در این باره به جلد دوم این کتاب صفحه ی 312 مورد اعتماد هستند، خواهید یافت که امیر المؤمنین غیر خودش هر کسی را که مدعی این لقب (صدیق ) باشد تکذیب کرده است.بنابراین در این روایت، شاهدی وجود ندارد که منظور از صدیق و خلیفه، ابوبکر باشد چنانکه آنها قصد کرده اند.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 549 و 550

متن عربی

– أخرج ابن عساکر «4»، عن أبی بکرة قال: أتیت عمر رضى الله عنه و بین یدیه قوم یأکلون، فرمى ببصره فی مؤخّر القوم إلى رجلٍ فقال: ما تجد فیما تقرأ قبلک من الکتب؟ قال: خلیفة النبی صلى الله علیه و آله و سلم صدّیقه. ذکره السیوطی فی الخصائص الکبرى «5» (1/30) عند إثبات ذکر أبی بکر فی کتب الأمم السالفة.

هذه الروایة لم نقف لها على إسناد، و حسبها من الوهن إرسالها فیما نجد؛ و لم نعرف الکتابیّ الذی کان فی مؤخّر القوم حتى ننظر فی مبلغه من الدین و الثقة، و بعد فرض ثبوتها فهی إنّما تدلُّ على ما یحاوله عمر بعد أن یخصم المجادل فی ثبوت هذا الاستخلاف و هذا اللقب من النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم لأبی بکر، و عدم مشارکة غیره له فیهما،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 550

و الأوّل محلّ نظر عند من لا یرى أبا بکر أوّل الخلفاء، و تلقیب الناس له بهما لا ینهض لإثبات تطبیق ما فی الکتب السالفة علیه؛ فإنّه یدور مدار الواقع لا تلقیب الناس. و أمّا الثانی:

فقد ثبت فی الصحیح المتواتر قوله صلى الله علیه و آله و سلم: «إنّی مخلّف فیکم خلیفتین».

و لیس أبو بکر أحدهما،

و صحّ قوله لعلیّ علیه السلام: «أنت أخی و وصیّی و خلیفتی من بعدی» «1»، فعلیّ علیه السلام خلیفة أخیه النبیّ الأقدس من یومه الأوّل، و هو لا ینطق عن الهوى إن هو إلّا وحی یوحى.

 کما مرّ أنّ مولانا أمیر المؤمنین لقّبه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم بالصدّیق. و هو صدّیق هذه الأمّة، و هو أحد الصدّیقین الثلاثة، و هو الصدّیق الأکبر. راجع الجزء الثانی من هذا الکتاب (312- 314) و تجد هنالک بسند صحیح رجاله ثقات عند الحفّاظ تکذیب أمیر المؤمنین کلّ من یدّعی هذا اللقب غیره، إذن فلا شاهد فی الروایة على أنّ المراد بالصدّیق و الخلیفة من حاولوه.