21- گوید: حدیث پیامبر خدا (ص) درباره علی:
هذا فاروق امّتی یفرق بین اهل الحقّ و الباطل
و گفتار عبد اللّه بن عمر: ما در عهد پیامبر (ص) منافقان را جز از راه دشمنی با علی نمیشناختیم، حدیث شناسان تردیدی ندارند که این هر دو حدیث ساختگی و دروغی است که بر پیامبر (ص) بسته اند، هیچکدام از این دو حدیث در کتب علمی مورد اعتماد نیست و هیچکدام اسناد معروفی ندارد. (2/179 منهاج السنه).
پاسخ- جامع ترین سخنی که با این مرد غافل قابل تطبیق است، سخنی است که درباره دیگری قبل از ابن تیمیه گفته شده:
اعطی مقولا و لم یعط معقولا
(قدرت سخن به او داده شده ولی نه قدرت تعقل) می بینم در مباحث کتابش سخن میگوید ولی درک و عقل در گفتارش نیست، گفتاری را ردّ می کند که روی آن بحثی صورت نگرفته و کسی مدعی آن نشده است، در این جا آیة اللّه علامه حلی از عبد اللّه بن عمر روایتی نقل کرده که گوید:، ما منافقان را نمیشناختیم …
ابن تیمیه می گوید این حدیث را به پیغمبر (ص) دروغ بسته اند و متوجه نیست که راوی، آن را به پیغمبر (ص) نسبت نداده است و حق مقام این بود که نسبت آنرا به عبد اللّه بن عمر نفی کند از این گذشته عبد اللّه بن عمر در این سخن تنها نیست، این امر مورد اتفاق گروهی از صحابه است از قبیل:
1- ابوذر غفاری که گوید: منافقان را در دوره پیغمبر ما باسه علامت می-
شناختیم: به تکذیب خدا و پیغمبر، به تخلّف از نماز، به دشمنی علی بن ابیطالب.
این حدیث را خطیب در «المتّفق» محبّ الدین طبری در ریاض 2/215 جزری در اسنی المطالب 8 نقل، و گوید: از حاکم صحتش تأیید شده، سیوطی در «الجامع الکبیر» طبق آنچه در ترتیبش 6/390 آمده است.
2- ابو سعید خدری گوید: ما گروه انصار منافقان را به دشمنی علی می- شناختیم و در تعبیر زرندی: ما نمی شناختیم منافقان عهد پیامبر (ص) را مگر به دشمنی علی.
جامع ترمذی 2/299، حلیة الاولیاء 6/259، فصول المهمة 126، أسنی المطالب جزری 8، مطالب السؤل 17، نظم الدر زرندی، الصواعق 73.
3- جابر بن عبد اللّه انصاری گوید: ما منافقان را جز به دشمنی (یا دشمنی- آنها) نسبت به علی بن ابی طالب نمی شناختیم.
احمد در «المناقب» ابن عبد البر در الاستیعاب 3/46 حاشیه الاصابه، حافظ محب الدین در «الریاض» 2/214، حافظ هیثمی در مجمع الزوائد 9/136.
4- ابو سعید محمّد بن هیثم گوید: ما گروه انصار منافقان را نمی شناختیم مگر به دشمنی آنها نسبت به علی بن ابیطالب.
حافظ جزری در اسنی المطالب 8 حدیث را نقل کرده است.
[احادیث وارده در این مطلب و اینکه حب علی نشانه ایمان و دشمنی او علامت نفاق است ]
کلماتی را که نقل کردیم مجرد ادعا از آنان نیست بلکه متکی به چیزی است که از پیغمبر خدا (ص) درباره علی شنیده اند و اینک متون آن احادیث:
متن اول- از امیر المؤمنین روایت کرده اند که گفت:
و الّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة انّه لعهد النّبیّ الامیّ الیّ: أنّه لا یحبّنی الّا مؤمن، و لا یبغضنی الّا منافق.
سوگند به آنکس که دانه را شکافت و جان را آفرید: این عهدی است که پیامبر امّی با من در میان نهاده،: که دوستم نمیدارد مگر مؤمن و دشمنم نمیگیرد مگر منافق.
مآخذ آن
این حدیث را مسلم در صحیحش بر طبق «الکفایه» [صحیح مسلم کتاب ایمان حدیث 131] و ترمذی در جامعش 2/299 بدون سوگند روایت کرده و گوید: حسن، صحیح و نیز احمد در مسندش 1/84، ابن ماجه در سننش 1/55، نسائی در سننش 8/117، و در خصائصش 27، ابو حاتم در مسندش، خطیب در تاریخش 2/255، البغوی در «المصابیح» 2/199، محب الدین طبری در ریاضش 2/214، ابن عبد البر در «الاستیعاب» 3/37، ابن الاثیر در جامع الاصول بر طبق تلخیصش «تیسیر الوصول» 3/272 از مسلم و ترمذی و نسائی، سبط ابن جوزی در تذکره اش 17، ابن طلحه در مطالب السئول، 17، ابن کثیر در تاریخش 7/354 از حافظ عبد الرزاق و احمد و مسلم و از هفت نفر دیگر و گوید: هذا هو الصحیح.
شیخ الاسلام حمویی در فرائدش در باب 22 به چهار طریق، جزری در «اسنی المطالب» 7 و صحتش را تأیید کرده است.
ابن صباغ مالکی در الفصول 124 ابن حجر هیثمی در «الصواعق» 73، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری 7/57، سیوطی در جمع الجوامع بر طبق ترتیبش 6/396 از حمیدی. و ابن ابی شیبه و احمد و عدنی و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و ابن حبّان در صحیحش. و ابی نعیم در حلیة و ابن ابی عاصم در سننش، قرمانی در تاریخش حاشیه کامل 1/216، شنقیطی در «الکفایة» 35 و صحتش را تأیید کرده است.
و عجلونی در کشف الخفاء 2/382 از مسلم، و ترمذی و نسائی و ابن ماجه آن را نقل کرده و بدر الدین بن جماعه، وقتی ابن حیان: ابو حیان اندلسی آن را از علی روایت کرد که علی گفت: پیغمبر با من عهدی بست … تا آخر ابن حیان پرسید: آیا روایت درست است؟ ابن جماعه گفت بلی گفت پس کسانیکه با او جنگیده اند و به رویش شمشیر کشیده اند آیا او را دوست میداشتند یا دشمنش بودند؟ … الدرر الکامنه 4/208.
صورت دیگر
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که:
لعهد النّبی الیّ: لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق:
همانا عهدی از پیغمبر است به من: دوستت نمیدارد مگر مؤمن و دشمنت نمیدارد مگر منافق.
مآخذ: احمد در مسندش 1/95، 138. خطیب در تاریخش 14/426، نسائی در سننش 8/117، و در خصائصش 27، ابو نعیم در حلیه 4/185 به چند طریق، و در یکی از طرقش:
و الّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة و تردّی بالعظمة انّه لعهد النّبیّ الامّی (ص) الیّ …
و گوید: این حدیث صحیحی است، مورد اتفاق، ابن عبد البر در استیعاب 3/37 و گوید طائفه ای از اصحاب آن را روایت کرده اند، ابن ابی الحدید در شرحش 2/364 و گوید: این خبر در صحاح روایت شده، و در جلد 1/364 گوید: اخبار صحیحی که نزد محدثان جای تردیدی در آنها نیست، اتفاق کرده اند بر اینکه پیغمبر به او گفت: لا یبغضک الّا منافق و لا یحبّک الّا مؤمن، شیخ الاسلام حمّویی در باب 22، هیثمی در مجمع الزوائد 9/133، سیوطی در جامع کبیرش بنابر آنچه در ترتیب او 6/152، 408 از چند طریق نقل شده، ابن حجر در الاصابه 2/509.
صورت سوم
امیر المؤمنین (ع) فرماید:
لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی و لو صببت الدّنیا بجمّاتها علی المنافقین علی أن یحبّنی ما أحبّنی و ذلک انّه قضی فانقضی علی لسان النّبیّ الامّیّ أنّه قال: یا علیّ لا یبغضک مؤمن و لا یحبّک منافق.
اگر بینی مؤمن را با این شمشیرم برای اینکه مرا دشمن دارد بکوبم، مرا دشمن نمیدارد و اگر دنیا را یک جا به دامن منافق بریزم تا مرا دوست دارد، دوست نمیدارد زیرا قضای الهی چنین است و بر زبان پیامبر امی (ص) گذشته است که گوید: یا علی هیچگاه مؤمن ترا دشمن نمی گیرد و هیچگاه منافق ترا دوست نمی دارد.
این صورت حدیث را در نهج البلاغه می یابید و ابن ابی الحدید در شرحش 4/264 گوید: مراد علی (ع) از این تفصیل توجه و تذکر مردم به گفتار پیغمبر خدا (ص) درباره اوست.
صورت چهارم
در یکی از خطبه های أمیر المؤمنین (ع) است:
قضاء قضاه اللّه عزّ و جلّ علی لسان نبیّکم النبیّ الامّیّ أن لا یحبّنی الّا مؤمن و لا یبغضنی الّا منافق.
حکمی است که خدای، بر پیغمبرش: پیامبر امی گذرانده که کسی جز مؤمن مرا دوست نگیرد و کسی جز منافق مرا دشمن ندارد.
این روایت را حافظ ابن فارس نقل کرده و از او محب الدین در ریاض 2/214 حکایت کرده، و زرندی در «نظم درر السمطین» آورده و در پایانش آمده «و قد خاب من افتری».
آغاز حدیث چنین است: از ابی الطفیل گوید: شنیدم علی (ع) میگفت: اگر بینی مؤمن را با شمشیر بزنم، دشمنم نمی گیرد و اگر طلا و نقره بر منافق پخش کنم، دوستم نمی شود، خداوند با مؤمنان پیمان به دوستی ام، و با منافقان پیمان به دشمنی ام گرفته است، از این رو هیچگاه مؤمن مرا دشمن نمی گیرد و هیچگاه منافق دوستم نمی شود.
صورت دیگر
از حبّة العرنی از علی (ع) روایت شده که فرمود: خدای بزرگ پیمان هر مؤمنی را بر دوستیم و پیمان هر منافقی را بر دشمنی ام گرفته است. اگر من روی مؤمن را با شمشیر بکوبم، دشمنم نمی شود و اگر دنیا را بر وی منافق روان سازم دوستم نمی شود.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/364
روایت دوم- از امّ سلمه روایت شده که گوید رسول خدا (ص) میگفت: علی را هیچ منافق دوست، و هیچ مؤمن، دشمن نمی گیرد.
ترمذی در جامعش 2/213 با تأیید صحت روایت، ابن ابی شیبه، طبرانی، بیهقی در المحاسن و المساوی 1/29، محب الدین در ریاضش 2/214، سبط ابن جوزی در تذکره اش 15، ابن طلحه در «مطالب السؤل» 17 جزری در «اسنی المطالب» 7، سیوطی در «الجامع الکبیر» بنقل ترتیبش 6/152، 158.
صورت دیگر
از امّ سلمه روایت است که گفت پیامبر خدا (ص) به علی می فرمود: هیچ مؤمن تو را دشمن، و هیچ منافق تو را دوست نمی گیرد.
امام احمد در «المناقب» محب الدین در الریاض 2/214، ابن کثیر در تاریخش 7/354.
صورت سوم
ابن عدی در کاملش از بغوی به اسنادش از امّ سلمه نقل کرده است که گوید:
شنیدم پیغمبر خدا (ص) در خانه من به علی میگفت:
لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق:
هیچکس جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و هیچکس جز منافق تو را دشمن نمی گیرد.
روایت سوم- پیغمبر (ص) در یکی از خطبه هایش فرمود:
ایها الناس من شما را به دوستی ذو القرنین این امت: برادر و پسر عمّم علی بن ابیطالب سفارش میکنم، او که دوستش ندارد مگر مؤمن و دشمنش نگیرد، مگر منافق.
مناقب احمد، ریاض النضرة 2/214، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/451، تذکرة السبط 17.
روایت چهارم- از ابن عباس گوید: پیامبر خدا (ص) به سوی علی نظر افکنده، گفت:
لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق
حافظ هیثمی در مجمع الزوائد 9/133 آنرا نقل کرده است.
از احادیثی که امیر المؤمنین (ع) روز شوری بدان استشهاد کرد یکی همین حدیث است که گفت: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی هست که پیغمبر (ص) به او گفته باشد دوستت نمیدارد مگر مؤمن و دشمنت نمی شود مگر منافق، که او غیر از من باشد؟ همه گفتند نه «1».
این بود، آنچه ما از طریق این حدیث در دسترس داشتیم، شاید آنچه را ما نتوانستیم بدان دست یابیم بمراتب بیشتر باشد، شاید شما بعد از اینها همه، تردیدی نداشته باشید که هر گاه حدیث متواتری وجود داشته باشد که آدمی قطع به صدورش از مصدر رسالت داشته باشد، یکی همین حدیث است، یا یکی از ظاهر- ترین مصادیقش همین حدیث است. چنانکه بعد از اینها همه، دیگر تردید نخواهید کرد که امیر المؤمنین (ع) بحکم این حدیث وارده، میزان سنجش ایمان، و مقیاس هدایت، بعد از رسول خدا (ص) است. و این وصف ویژه اوست که از امامت مطلقه.
منفک نیست.
زیرا بطور قطع احدی از اهل ایمان به مقام این کرامت نائل نشده، و محبت هر مؤمنی علامت ایمان و دشمنی اش علامت نفاق نیست. بلکه تنها میتواند دشمنی با مؤمن نقیصه اخلاقی و کمبودی در کمال شخص باشد مشروط به اینکه دشمنی برای ایمانش نباشد. امّا ایراد قضیه بطور مطلق، همراه با اختصاص به امیر المؤمنین، مسلما چیزی جز امتیاز امامت نیست، از اینرو پیامبر خدا (ص) میگوید:
«یا علی، اگر تو نبودی مؤمنان پس از من شناخته نمیشدند» «1» و گوید «بخدا سوگند هر کس چه از اهل بیتم و چه از دیگر مردم او را دشمن دارد از ایمان بیرون است «2»».
مگر نمی بینید چگونه عمر بن الخطاب مردیرا که دید ناسزا به علی می گفت، حکم به نفاقش کرده گفت:
انّی اظنّک منافقا: گمانم تو منافقی؟
این حدیث را حافظ خطیب بغدادی در تاریخش 7/453 نقل کرده است.
به این ترتیب جا دارد ابن تیمیه کوه آتش فشان حقد و کینه اش، بر اثر این حدیث منفجر گردد و گرانبارترین نسبت ها را به حدیث بدهد و برای بی ارزش کردن سخن بجوش آمده، بالا و پائین برود.
امّا حدیث اول هذا فاروق امّتی یفرق بین اهل الحقّ و الباطل.
(که ابن تیمیه آنرا دروغ پنداشته).
اسنادش به ابن عباس، سلمان، ابی ذر، حذیفة الیمان و ابی لیلی غفاری منتهی می شود، گروه بسیاری از حفاظ و بزرگان، حدیث را از نامبردگان روایت کرده اند، از قبیل:
حاکم، ابو نعیم، طبرانی، بیهقی، عدنی، بزّار، عقیلی، محاملی، حاکمی ابن عساکر، کنجی، محب الدین، حمّویی، قرشی، ایجی، ابن ابی الحدید، هیثمی، سیوطی، متّقی هندی، صفوری، و متن حدیث نزد آنان چنین است:
«پس از من به زودی آزمایشی پدید آید وقتی چنین شد از علی بن ابی طالب دست مدارید او اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد، او صدیق اکبر، و فاروق بین حق و باطل این امت است، او امیر مؤمنان است، و مال امیر منافقان».
شما بعد از اینها همه، ارزش گفتار و نسبت های دروغین ابن تیمیه را که گوید:
«هیچکدام از دو حدیث در کتب علمی مورد اعتماد نیست، و هیچکدام اسناد معروفی ندارند» خوب می شناسید، وقتی کتابهای صحاح و مسانید بنظر او از کتب علمی مورد اعتمادش نباشد، و آنچه حفّاظ و أئمه حدیث نقل کرده و صحت اسنادش را تأیید کرده اند، نزد او معروف نباشد، دیگر او را این نادانی کینه توزانه و بدخواهانه بس و قومش را ننگ و عار او، کافی است. من نمیدانم پس او و قومش با داشتن این عقیده سخیف میخواهند در امر مذهب به چه چیز اعتماد کنند.
ای قوم، مرا پیروی کنید تا شما را براه هدایت رهبری کنم «1».
هذا فاروق امّتی یفرق بین اهل الحقّ و الباطل
و گفتار عبد اللّه بن عمر: ما در عهد پیامبر (ص) منافقان را جز از راه دشمنی با علی نمیشناختیم، حدیث شناسان تردیدی ندارند که این هر دو حدیث ساختگی و دروغی است که بر پیامبر (ص) بسته اند، هیچکدام از این دو حدیث در کتب علمی مورد اعتماد نیست و هیچکدام اسناد معروفی ندارد. (2/179 منهاج السنه).
پاسخ- جامع ترین سخنی که با این مرد غافل قابل تطبیق است، سخنی است که درباره دیگری قبل از ابن تیمیه گفته شده:
اعطی مقولا و لم یعط معقولا
(قدرت سخن به او داده شده ولی نه قدرت تعقل) می بینم در مباحث کتابش سخن میگوید ولی درک و عقل در گفتارش نیست، گفتاری را ردّ می کند که روی آن بحثی صورت نگرفته و کسی مدعی آن نشده است، در این جا آیة اللّه علامه حلی از عبد اللّه بن عمر روایتی نقل کرده که گوید:، ما منافقان را نمیشناختیم …
ابن تیمیه می گوید این حدیث را به پیغمبر (ص) دروغ بسته اند و متوجه نیست که راوی، آن را به پیغمبر (ص) نسبت نداده است و حق مقام این بود که نسبت آنرا به عبد اللّه بن عمر نفی کند از این گذشته عبد اللّه بن عمر در این سخن تنها نیست، این امر مورد اتفاق گروهی از صحابه است از قبیل:
1- ابوذر غفاری که گوید: منافقان را در دوره پیغمبر ما باسه علامت می-
شناختیم: به تکذیب خدا و پیغمبر، به تخلّف از نماز، به دشمنی علی بن ابیطالب.
این حدیث را خطیب در «المتّفق» محبّ الدین طبری در ریاض 2/215 جزری در اسنی المطالب 8 نقل، و گوید: از حاکم صحتش تأیید شده، سیوطی در «الجامع الکبیر» طبق آنچه در ترتیبش 6/390 آمده است.
2- ابو سعید خدری گوید: ما گروه انصار منافقان را به دشمنی علی می- شناختیم و در تعبیر زرندی: ما نمی شناختیم منافقان عهد پیامبر (ص) را مگر به دشمنی علی.
جامع ترمذی 2/299، حلیة الاولیاء 6/259، فصول المهمة 126، أسنی المطالب جزری 8، مطالب السؤل 17، نظم الدر زرندی، الصواعق 73.
3- جابر بن عبد اللّه انصاری گوید: ما منافقان را جز به دشمنی (یا دشمنی- آنها) نسبت به علی بن ابی طالب نمی شناختیم.
احمد در «المناقب» ابن عبد البر در الاستیعاب 3/46 حاشیه الاصابه، حافظ محب الدین در «الریاض» 2/214، حافظ هیثمی در مجمع الزوائد 9/136.
4- ابو سعید محمّد بن هیثم گوید: ما گروه انصار منافقان را نمی شناختیم مگر به دشمنی آنها نسبت به علی بن ابیطالب.
حافظ جزری در اسنی المطالب 8 حدیث را نقل کرده است.
[احادیث وارده در این مطلب و اینکه حب علی نشانه ایمان و دشمنی او علامت نفاق است ]
کلماتی را که نقل کردیم مجرد ادعا از آنان نیست بلکه متکی به چیزی است که از پیغمبر خدا (ص) درباره علی شنیده اند و اینک متون آن احادیث:
متن اول- از امیر المؤمنین روایت کرده اند که گفت:
و الّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة انّه لعهد النّبیّ الامیّ الیّ: أنّه لا یحبّنی الّا مؤمن، و لا یبغضنی الّا منافق.
سوگند به آنکس که دانه را شکافت و جان را آفرید: این عهدی است که پیامبر امّی با من در میان نهاده،: که دوستم نمیدارد مگر مؤمن و دشمنم نمیگیرد مگر منافق.
مآخذ آن
این حدیث را مسلم در صحیحش بر طبق «الکفایه» [صحیح مسلم کتاب ایمان حدیث 131] و ترمذی در جامعش 2/299 بدون سوگند روایت کرده و گوید: حسن، صحیح و نیز احمد در مسندش 1/84، ابن ماجه در سننش 1/55، نسائی در سننش 8/117، و در خصائصش 27، ابو حاتم در مسندش، خطیب در تاریخش 2/255، البغوی در «المصابیح» 2/199، محب الدین طبری در ریاضش 2/214، ابن عبد البر در «الاستیعاب» 3/37، ابن الاثیر در جامع الاصول بر طبق تلخیصش «تیسیر الوصول» 3/272 از مسلم و ترمذی و نسائی، سبط ابن جوزی در تذکره اش 17، ابن طلحه در مطالب السئول، 17، ابن کثیر در تاریخش 7/354 از حافظ عبد الرزاق و احمد و مسلم و از هفت نفر دیگر و گوید: هذا هو الصحیح.
شیخ الاسلام حمویی در فرائدش در باب 22 به چهار طریق، جزری در «اسنی المطالب» 7 و صحتش را تأیید کرده است.
ابن صباغ مالکی در الفصول 124 ابن حجر هیثمی در «الصواعق» 73، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری 7/57، سیوطی در جمع الجوامع بر طبق ترتیبش 6/396 از حمیدی. و ابن ابی شیبه و احمد و عدنی و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و ابن حبّان در صحیحش. و ابی نعیم در حلیة و ابن ابی عاصم در سننش، قرمانی در تاریخش حاشیه کامل 1/216، شنقیطی در «الکفایة» 35 و صحتش را تأیید کرده است.
و عجلونی در کشف الخفاء 2/382 از مسلم، و ترمذی و نسائی و ابن ماجه آن را نقل کرده و بدر الدین بن جماعه، وقتی ابن حیان: ابو حیان اندلسی آن را از علی روایت کرد که علی گفت: پیغمبر با من عهدی بست … تا آخر ابن حیان پرسید: آیا روایت درست است؟ ابن جماعه گفت بلی گفت پس کسانیکه با او جنگیده اند و به رویش شمشیر کشیده اند آیا او را دوست میداشتند یا دشمنش بودند؟ … الدرر الکامنه 4/208.
صورت دیگر
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که:
لعهد النّبی الیّ: لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق:
همانا عهدی از پیغمبر است به من: دوستت نمیدارد مگر مؤمن و دشمنت نمیدارد مگر منافق.
مآخذ: احمد در مسندش 1/95، 138. خطیب در تاریخش 14/426، نسائی در سننش 8/117، و در خصائصش 27، ابو نعیم در حلیه 4/185 به چند طریق، و در یکی از طرقش:
و الّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة و تردّی بالعظمة انّه لعهد النّبیّ الامّی (ص) الیّ …
و گوید: این حدیث صحیحی است، مورد اتفاق، ابن عبد البر در استیعاب 3/37 و گوید طائفه ای از اصحاب آن را روایت کرده اند، ابن ابی الحدید در شرحش 2/364 و گوید: این خبر در صحاح روایت شده، و در جلد 1/364 گوید: اخبار صحیحی که نزد محدثان جای تردیدی در آنها نیست، اتفاق کرده اند بر اینکه پیغمبر به او گفت: لا یبغضک الّا منافق و لا یحبّک الّا مؤمن، شیخ الاسلام حمّویی در باب 22، هیثمی در مجمع الزوائد 9/133، سیوطی در جامع کبیرش بنابر آنچه در ترتیب او 6/152، 408 از چند طریق نقل شده، ابن حجر در الاصابه 2/509.
صورت سوم
امیر المؤمنین (ع) فرماید:
لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی و لو صببت الدّنیا بجمّاتها علی المنافقین علی أن یحبّنی ما أحبّنی و ذلک انّه قضی فانقضی علی لسان النّبیّ الامّیّ أنّه قال: یا علیّ لا یبغضک مؤمن و لا یحبّک منافق.
اگر بینی مؤمن را با این شمشیرم برای اینکه مرا دشمن دارد بکوبم، مرا دشمن نمیدارد و اگر دنیا را یک جا به دامن منافق بریزم تا مرا دوست دارد، دوست نمیدارد زیرا قضای الهی چنین است و بر زبان پیامبر امی (ص) گذشته است که گوید: یا علی هیچگاه مؤمن ترا دشمن نمی گیرد و هیچگاه منافق ترا دوست نمی دارد.
این صورت حدیث را در نهج البلاغه می یابید و ابن ابی الحدید در شرحش 4/264 گوید: مراد علی (ع) از این تفصیل توجه و تذکر مردم به گفتار پیغمبر خدا (ص) درباره اوست.
صورت چهارم
در یکی از خطبه های أمیر المؤمنین (ع) است:
قضاء قضاه اللّه عزّ و جلّ علی لسان نبیّکم النبیّ الامّیّ أن لا یحبّنی الّا مؤمن و لا یبغضنی الّا منافق.
حکمی است که خدای، بر پیغمبرش: پیامبر امی گذرانده که کسی جز مؤمن مرا دوست نگیرد و کسی جز منافق مرا دشمن ندارد.
این روایت را حافظ ابن فارس نقل کرده و از او محب الدین در ریاض 2/214 حکایت کرده، و زرندی در «نظم درر السمطین» آورده و در پایانش آمده «و قد خاب من افتری».
آغاز حدیث چنین است: از ابی الطفیل گوید: شنیدم علی (ع) میگفت: اگر بینی مؤمن را با شمشیر بزنم، دشمنم نمی گیرد و اگر طلا و نقره بر منافق پخش کنم، دوستم نمی شود، خداوند با مؤمنان پیمان به دوستی ام، و با منافقان پیمان به دشمنی ام گرفته است، از این رو هیچگاه مؤمن مرا دشمن نمی گیرد و هیچگاه منافق دوستم نمی شود.
صورت دیگر
از حبّة العرنی از علی (ع) روایت شده که فرمود: خدای بزرگ پیمان هر مؤمنی را بر دوستیم و پیمان هر منافقی را بر دشمنی ام گرفته است. اگر من روی مؤمن را با شمشیر بکوبم، دشمنم نمی شود و اگر دنیا را بر وی منافق روان سازم دوستم نمی شود.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/364
روایت دوم- از امّ سلمه روایت شده که گوید رسول خدا (ص) میگفت: علی را هیچ منافق دوست، و هیچ مؤمن، دشمن نمی گیرد.
ترمذی در جامعش 2/213 با تأیید صحت روایت، ابن ابی شیبه، طبرانی، بیهقی در المحاسن و المساوی 1/29، محب الدین در ریاضش 2/214، سبط ابن جوزی در تذکره اش 15، ابن طلحه در «مطالب السؤل» 17 جزری در «اسنی المطالب» 7، سیوطی در «الجامع الکبیر» بنقل ترتیبش 6/152، 158.
صورت دیگر
از امّ سلمه روایت است که گفت پیامبر خدا (ص) به علی می فرمود: هیچ مؤمن تو را دشمن، و هیچ منافق تو را دوست نمی گیرد.
امام احمد در «المناقب» محب الدین در الریاض 2/214، ابن کثیر در تاریخش 7/354.
صورت سوم
ابن عدی در کاملش از بغوی به اسنادش از امّ سلمه نقل کرده است که گوید:
شنیدم پیغمبر خدا (ص) در خانه من به علی میگفت:
لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق:
هیچکس جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و هیچکس جز منافق تو را دشمن نمی گیرد.
روایت سوم- پیغمبر (ص) در یکی از خطبه هایش فرمود:
ایها الناس من شما را به دوستی ذو القرنین این امت: برادر و پسر عمّم علی بن ابیطالب سفارش میکنم، او که دوستش ندارد مگر مؤمن و دشمنش نگیرد، مگر منافق.
مناقب احمد، ریاض النضرة 2/214، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/451، تذکرة السبط 17.
روایت چهارم- از ابن عباس گوید: پیامبر خدا (ص) به سوی علی نظر افکنده، گفت:
لا یحبّک الّا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق
حافظ هیثمی در مجمع الزوائد 9/133 آنرا نقل کرده است.
از احادیثی که امیر المؤمنین (ع) روز شوری بدان استشهاد کرد یکی همین حدیث است که گفت: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی هست که پیغمبر (ص) به او گفته باشد دوستت نمیدارد مگر مؤمن و دشمنت نمی شود مگر منافق، که او غیر از من باشد؟ همه گفتند نه «1».
این بود، آنچه ما از طریق این حدیث در دسترس داشتیم، شاید آنچه را ما نتوانستیم بدان دست یابیم بمراتب بیشتر باشد، شاید شما بعد از اینها همه، تردیدی نداشته باشید که هر گاه حدیث متواتری وجود داشته باشد که آدمی قطع به صدورش از مصدر رسالت داشته باشد، یکی همین حدیث است، یا یکی از ظاهر- ترین مصادیقش همین حدیث است. چنانکه بعد از اینها همه، دیگر تردید نخواهید کرد که امیر المؤمنین (ع) بحکم این حدیث وارده، میزان سنجش ایمان، و مقیاس هدایت، بعد از رسول خدا (ص) است. و این وصف ویژه اوست که از امامت مطلقه.
منفک نیست.
زیرا بطور قطع احدی از اهل ایمان به مقام این کرامت نائل نشده، و محبت هر مؤمنی علامت ایمان و دشمنی اش علامت نفاق نیست. بلکه تنها میتواند دشمنی با مؤمن نقیصه اخلاقی و کمبودی در کمال شخص باشد مشروط به اینکه دشمنی برای ایمانش نباشد. امّا ایراد قضیه بطور مطلق، همراه با اختصاص به امیر المؤمنین، مسلما چیزی جز امتیاز امامت نیست، از اینرو پیامبر خدا (ص) میگوید:
«یا علی، اگر تو نبودی مؤمنان پس از من شناخته نمیشدند» «1» و گوید «بخدا سوگند هر کس چه از اهل بیتم و چه از دیگر مردم او را دشمن دارد از ایمان بیرون است «2»».
مگر نمی بینید چگونه عمر بن الخطاب مردیرا که دید ناسزا به علی می گفت، حکم به نفاقش کرده گفت:
انّی اظنّک منافقا: گمانم تو منافقی؟
این حدیث را حافظ خطیب بغدادی در تاریخش 7/453 نقل کرده است.
به این ترتیب جا دارد ابن تیمیه کوه آتش فشان حقد و کینه اش، بر اثر این حدیث منفجر گردد و گرانبارترین نسبت ها را به حدیث بدهد و برای بی ارزش کردن سخن بجوش آمده، بالا و پائین برود.
امّا حدیث اول هذا فاروق امّتی یفرق بین اهل الحقّ و الباطل.
(که ابن تیمیه آنرا دروغ پنداشته).
اسنادش به ابن عباس، سلمان، ابی ذر، حذیفة الیمان و ابی لیلی غفاری منتهی می شود، گروه بسیاری از حفاظ و بزرگان، حدیث را از نامبردگان روایت کرده اند، از قبیل:
حاکم، ابو نعیم، طبرانی، بیهقی، عدنی، بزّار، عقیلی، محاملی، حاکمی ابن عساکر، کنجی، محب الدین، حمّویی، قرشی، ایجی، ابن ابی الحدید، هیثمی، سیوطی، متّقی هندی، صفوری، و متن حدیث نزد آنان چنین است:
«پس از من به زودی آزمایشی پدید آید وقتی چنین شد از علی بن ابی طالب دست مدارید او اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد، او صدیق اکبر، و فاروق بین حق و باطل این امت است، او امیر مؤمنان است، و مال امیر منافقان».
شما بعد از اینها همه، ارزش گفتار و نسبت های دروغین ابن تیمیه را که گوید:
«هیچکدام از دو حدیث در کتب علمی مورد اعتماد نیست، و هیچکدام اسناد معروفی ندارند» خوب می شناسید، وقتی کتابهای صحاح و مسانید بنظر او از کتب علمی مورد اعتمادش نباشد، و آنچه حفّاظ و أئمه حدیث نقل کرده و صحت اسنادش را تأیید کرده اند، نزد او معروف نباشد، دیگر او را این نادانی کینه توزانه و بدخواهانه بس و قومش را ننگ و عار او، کافی است. من نمیدانم پس او و قومش با داشتن این عقیده سخیف میخواهند در امر مذهب به چه چیز اعتماد کنند.
ای قوم، مرا پیروی کنید تا شما را براه هدایت رهبری کنم «1».
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 258