عدهاى از تاریخ نویسان نوشتهاند قبل از پیکار صفین و پیش از شروع آن جنگ بد فرجام، معاویه با خود حساب کرد که اگر على با سپاهیان عراقى و قیس با لشکریان مصرى بر او وارد شده و او را محاصره کنند چه خاکى به سر کند و از این جهت اضطراب و ترس هر چه تمام ترى او را فرا گرفت، با خود اندیشید که به هر قیمت که تمام شده باید قیس را از على جدا کرد و او را فریب داده و بخرد، نامهاى به این مضمون بدو نگاشت:
[نامه معاویه به قیس]
شما اگر به این خاطر با عثمان دشمنى ورزیده و او را از بین بردید که دیگرى را بر او مقدم دانسته و صلاحیّت خلافت را در شخص دیگرى دیدید و یا به خاطر تازیانههائى که عثمان بر بعضى اشخاص زده و یا کسى را فحش و ناسزا داده و یا بیگناهى را از شهر خود تبعید کرده و یا زندانى نموده و یا اینکه خویشاوندان خود را به کارها گماشته و دیگران را محروم ساخته اگر اینها است که شما خود بخوبى میدانید که این امور موجب کشتن انسان مسلمانى نمیشود و خون کسى را مباح نمیگرداند بنابر این شما مرتکب گناه بزرگى شدهاید و کار زشتى انجام دادهاید اى قیس از کرده خود توبه نما و اگر در خون عثمان شرکت داشتهاى به سوى خدایت بر گشته و استغفار کن اگر توبه کردن در کشتن فرد با ایمانى فایدهاى بخشد! و اما صاحب و دوست تو على ما بیقین میدانیم که وى مردم را تحریک نموده و بر کشتن خلیفه وادارشان کرد بسیارى از خویشاوندان تو در خون او شریک بودهاند اکنون تو اى قیس اگر میخواهى که از خون خواهان عثمان باشى و انتقام او را بگیرى بیا و با من بیعت کن تا با على بجنگم و در عوض حکومت عراق مال تو باشد اگر پیروزى نصیبم شد و علاوه بر آن حکومت حجاز را به هر کس که تو مایل باشى خواهم داد تا وقتى زمام امور در دست من باشد و هر چه میخواهى از من بخواه بتو خواهم داد «1».
قیس در جواب او نوشت:
نامه تو به من رسید آنچه درباره عثمان نوشته بودى متوجّه شدم آن کارى بود که من هرگز دخالتى در آن نداشتم، تو در نامهات یادآور شدهاى که صاحب و مولاى من على مردم را وادار کرد تا بر او بشورند و او را از پاى در آورند از این موضوع نیز هیچ گونه اطلاعى ندارم و هم چنین نوشتهاى که بیشتر خویشاوندان و قبیله من در خون عثمان دخالت داشتهاند، به خدائى که جان من در اختیار او است سوگند که عشیره و قبیله من از همه مردم بیشتر فرمانبردار او بودند و از او حمایت مینمودند و اما آنچه از من خواستهاى که با تو بیعت کرده و به جنگ على بروم و انتقام خون عثمان را از او بگیرم و در عوض پاداشى بمن بدهى، آن را نیز بخوبى فهمیدم این موضوعى است که باید بیشتر در آن باره بیندیشم و فکرهایم را بکنم، زیرا این کارى نیست که بتوان شتابان به سوى آن رفت و عجله به خرج داد، من کارى بتو ندارم و کارى درباره تو انجام ندادهام که از من ناراضى باشى تا ببینم در آینده چه میشود.
[نامهاى دیگر از معاویه به قیس]
معاویه به او نوشت: بعد از حمد و سپاس پروردگار: نامهات را خواندم تو را نزدیک به خود ندیدم تا مهیاى سازش و صلح با تو گردم و چندان دور نبودى تا آماده پیکار با تو شوم، تو را هم چون ریسمان قصّابى دیدم که چهار پایان را بدان میبندند و براى او تفاوتى ندارد که به پاى که بسته شود شخصى چون من کسى را فریب نخواهد داد و در عین حال فریب کسى را هم نخواهد خورد زیرا سپاهیان انبوهى دارم و مردان زورمند و یکهتازان لا یقى در رکاب من هستند اگر آنچه را به تو پیشنهاد کردم پذیرفتى به تو خواهم داد و اگر کارى که گفتم انجام ندهى اسبان و سواران را بر سر تو میتازم آنگاه دیگر هر بلا بسر تو آمد مقصر خودت خواهى بود، و السلام.
قیس در جواب چنین نوشت:
پس از حمد و ثناى پروردگار: شگفتى در این است که تو اى معاویه نظریه مرا مردود دانسته و به کلى ساقط کردى و چشم طمع در این دوختهاى (اى بى پدر) که من از دایره پیروى و اطاعت آن کس که از همه مردم سزاوارتر است براى رهبرى و زمامدارى و راستگوترین مردم و عالیترین راهنما و نزدیکترین افراد برسول خدا میباشد بیرون آیم و تحت فرماندهى تو در آیم آرى تو همان کسى که هیچ شایستگى این مقام را نداشته و از هر کسى بیلیاقتتر هستى زیرا تو گفتارت از دیگران بیهوده و نارواتر و از همه کس گمراهتر و دورترین افراد هستى به رسول خدا، اطراف تو را مردمانى گمراه و گمراه کننده گرفتهاند که هر یک بتى از بتهاى شیطان هستند. و اما این سخنت که مصر را بر من شورانیده و تمامى این کشور را پر از سپاه و لشکر و پیاده و سوار خواهى کرد و مرا با این تهدید ترسانیدهاى در صورتى این کار را توانى کرد که من تو را بخود واگذارم و کارى بتو نداشته باشم، و السلام.
در روایت طبرى عبارتش چنین است: به خدا سوگند اگر تو را به حال خود وانگذارم تا اینکه حفظ جانت مهمترین هدف تو باشد سخن تو راست خواهد بود.
معاویه از قیس نا امید شد و این نامه را به او نوشت «1»:
پس از حمد و ثناى خداوند، تو اى قیس یهودى و یهودى زاده هستى اگر آن کس که از این دو سپاه بیشتر مورد دوستى و محبت تو است پیروز شود تو را از کار بر کنار خواهد کرد و فرد دیگرى را به جاى تو مامور خواهد نمود و در صورتی که من که مبغوضترین افراد نزد تو هستم کامیاب گردم و دست رسى بتو پیدا کنم تو را خواهم کشت و گوش و بینیت را خواهم برید پدرت نیز کمان خود را زه کرد ولى بدون نشانه تیر انداخت «1» بسیار کوشید ولى به نتیجه نرسید یارانش او را تنها گذاشتند و روزگار به سرش آمد و در حوران تنها و بى کس از دنیا رفت، و السلام.
قیس در جواب نوشت:
پس از ثناى پروردگار: همانا تو بت و بت زاده هستى از روى اکراه و بزور وارد اسلام گشتى و با اختیار دست از آن برداشته و از دین خارج گشتى چیزى بر ایمانت نگذشت و چندان سابقهدار نیستى و از آن طرف نفاق و کینه توزى تو تازگى ندارد، آرى پدرم کمان خود را زه کرد و به هدف تیر اندازى کرد ولى کسى بر او حمله برد و او را از پاى در آورد که هرگز به خاک پاى او نمیرسید و هیچ لیاقت و عرضهاى نداشت ما یاران همان دینى هستیم که تو از آن خارج شدهاى و با دینى که تو وارد آن گشتهاى دشمن هستیم، و السلام.
مراجعه کنید به جلد اوّل کامل مبرد ص 309 ج 2 البیان و التبیین ص 68 تاریخ یعقوبى جلد دوم ص 163، عیون الاخبار ابن قتیبه جلد دوّم ص 213 مروج الذهب جلد دوم ص 62 مناقب خوارزمى ص 173 شرح ابن ابى الحدید جلد چهارم ص 15. و عبارت جاحظ در کتاب تاج ص 109 چنین است:
قیس به معاویه نوشت: اى بت! و اى بت زاده! به من نامه مینویسى و از من میخواهى که از على جدا شوم و به طاعت تو سر بگذارم و از اینکه اصحاب او از دورش متفرق شده و به تو پیوستهاند مرا میترسانى، سوگند به آن خداوندى که جز او معبودى نیست، اگر براى او جز من کسى باقى نماند و براى من هم جز او کسى باقى نماند، مادامی که تو در جنگ اوئى با تو مسالمت نخواهم کرد و تا هنگامی که با او دشمنى میورزى به فرمانت تن نخواهم داد من دشمن خدا را بر دوست خدا! و حزب شیطان را بر حزب خدا انتخاب نمیکنم و السلام.
معاویه از قیس و پیرویش مأیوس شد و این امر بر او گران آمد که قیس با على باشد و از طرفى دور اندیشى و دلیرى او را به خوبى میدانست و هر حیلهای که براى دور نمودن او از على (ع) به کار برد سودى نبخشید ناچار به مردم شام به دروغ گفت قیس با شما همداستان و همعقیده شده است، او را به خیر دعا کنید و دشنامش مدهید و مردم را از نبرد با او باز دارید او از پیروان ماست و نامههایش که شامل خیر اندیشیهاى نهانى اوست به ما میرسد. مگر نمیبینید که با برادران شما (از اهل خربتا) که در نزد اویند چگونه رفتار میکند عطایا و ارزاق به آنها میدهد و پیوسته به آنها نیکى میکند، سپس نامهاى از قول قیس ساخت و در حضور اهل شام خواند. امّا متن نامه:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از قیس بن سعد به امیر معاویة بن ابى سفیان:
درود بر تو، پس از حمد و ثناى خداوندی که جز او خدائى نیست.
من چون فکر کردم و با میزان دین خود سنجیدم، دانستم که براى من زیبنده نیست از گروهى پیروى کنم که امام پرهیزگار خود را که به واسطه مسلمانى خونش محترم بود کشتند. لذا از خداى عز و جل آمرزش میطلبم که مرا از گناهان محفوظ بدارد و در امر دینمان سالم باشیم. بدانید که من دوستى و سازش خود را با شما اعلام میکنم و در نبرد با کشندگان پیشواى مظلوم «عثمان» (رض) همراه شمایم.
پس هر گونه ساز و برگ و مردان جنگجو که صلاح میدانى در اختیار من قرار ده که با شتاب به انجام مقصود میپردازم. و السلام «1»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 154