اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

نظر اسکافی درباره حدیث یوم الدار

متن فارسی

سخن اسکافی در پیرامون این حدیث در کتاب «النقض علی العثمانیه»

اسکافی پس از آنکه حدیث را با عبارتی که در صفحه 145 مذکور افتاد، یاد کرده است، گوید: آیا بچه بی‌تمیز و نوجوان بی‌خرد را به ساختن خوراک و دعوت کردن از مردم، می‌گمارند؟ و آیا کودک پنج یا هفت ساله را امین سرّ نبوت، می‌شمارند؟ و آیا غیر خردمند و عاقل را در گروه شیوخ و میان سالان دعوت می‌کنند و آیا رسول خدا دستش را در دست کسی غیر از آنکس که شایسته اخوت و وصیت و خلافت است و بحد تکلیف رسیده و می‌تواند بار ولایت الهی را ببرد، و کینه‌توزی‌های دشمن را تحمل کند، می‌نهد؟ و با او چنان پیمانهائی می‌بندد؟

اگر علی کودک بود، چرا با دیگر کودکان در نیامیخت و به آنها نپیوست و پس از اسلام آوردنش، کسی او را مشغول بازی با همسالانش ندید؟ حال آنکه او در طبقه مانند و در معرفت همپایه آنان بود. چرا علی ساعتی از ساعات عمرش را با این بچه‌ها نگذراند تا بگویند؟ هوسی داشت و مهری از دنیا بر دلش نشست و جوانی و تازه سالی او را به بازی نشستن با کودکان، و یافتن حالت آنان، وا داشت.

بجای همه اینها، ما از علی جز این ندیده‌ایم که در اسلامش رهسپر و در کارش مصمم بود. گفتارش را با کار محقق فرمود، و اسلامش را با پاکدامنی و وارستگی مصدق ساخت، و از میان آنانی که در محضر پیغمبر جمع آمده بودند، تنها او به رسول خدا پیوست. پس او امین و انیس دنیا و آخرت پیغمبر بود. او بر شهوت خود غالب و بر دلبستگی‌های دنیا، بامید کامیابی و پاداش نیک اخروی، مسلط شد.

خود او در سخن و خطبه‌اش بدایت حال و سر آغاز اسلام آوردنش را یاد کرده و فرموده است که:
چون رسول خدا (ص) آن درخت را فرا خواند، درخت از زمین کنده شد و روی به پیمبر آورد، قریش گفتند: جادوگری چابک است و علی علیه السّلام فرمود: ای رسول خدا! من اول ایمان آورنده به توام، بخدا و پیغمبرش ایمان آوردم و ترا در معجزه ای که کردی، تصدیق دارم و گواهی میدهم که درخت به فرمان خداوند و برای تصدیق نبوت و برهان دعوت تو، آنچه باید بکند کرد. پس، آیا هرگز ایمانی درست‏تر، و پیمانی استوارتر و پایدارتر از این خواهد بود؟

لیکن افسوس که عثمانیان کینه توزند و سر سختی و سختگیری و روی گردانی جاحظ را هیچ چاره‌ای نیست.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 405

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 405

کلمة الإسکافی حول الحدیث فی کتابه- النقض على العثمانیة-

قل بعد ذکر الحدیث باللفظ المذکور (ص 278): فهل یُکَلَّفُ عملَ الطعام و دُعاءَ القوم صغیرٌ غیر ممیِّز و غِرٌّ غیر عاقل؟ و هل یؤتمَن على سرِّ النبوَّة طفلٌ ابن خمس سنین أو ابن سبع سنین؟ و هل یُدعى فی جملة الشیوخ و الکهول إلّا عاقلٌ لبیبٌ؟ و هل یضع رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یده فی یده و یُعطیه صَفقة یمینِهِ بالأخوَّة و الوصیّة و الخلافة إلّا و هو أهلٌ لذلک، بالغ حدّ التکلیف، محتملٌ لولایة اللَّه و عداوة أعدائه؟

و ما بالُ هذا الطفل لم یأنس بأقرانه؟ و لم یلصق بأشکاله؟ و لم یُرَ مع الصبیان فی ملاعبهم بعد إسلامه، و هو کأحدِهم فی طبقته، کبعضهم فی معرفته؟ و کیف لم ینزَع إلیهم فی ساعةٍ من ساعاته؟ فیقال: وعاه بعضُ الصّبا، و خاطرٌ من خواطر الدنیا، و حملته الغِرَّة و الحدْثة على حضور لهوهم و الدخول فی حالهم، بل ما رأیناه إلّا ماضیاً على إسلامه، مصمِّماً فی أمره، محقّقاً لقوله بفعله، قد صدَّق إسلامه بعَفافه و زهده، و لصق برسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم من بین جمیع من بحضرته، فهو أمینهُ و ألیفُه فی دنیاه و آخرته، و قد قهر شهوته، و جاذب خواطره، صابراً على ذلک نفسه، لِما یرجو من فوز العاقبة و ثواب الآخرة، و قد ذکر هو علیه السلام فی کلامه و خطبه بدء حاله و افتتاح أمره، حیث أسلم لمّا دعا رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم الشجرة فأقبلت تَخِد الأرض، فقالت قریش: ساحرٌ خفیف السحر.

فقال علیٌّ علیه السلام: «یا رسول اللَّه؟ أنا أوّل من یُؤمن بک، آمنتُ باللَّه و رسوله و صدَّقتُک فیما جئتَ به، و أنا أشهدُ أنّ الشجرة فعلتْ ما فعلتْ بأمر اللَّه تصدیقاً لنبوّتک و بُرهاناً على دعوتک». فهل یکون إیمانٌ قطُّ أصحّ من هذا الإیمان و أوثق عقدة و أحکم مِرَّة؟ و لکن حَنَق العثمانیّة و غیظهم و عصبیّة الجاحظ و انحرافه ممّا لا حیلة فیه.