اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۶ خرداد ۱۴۰۴

پیامبر(ص): من از ابوبکر، عمر و عثمان راضی هستم

متن فارسی

12- ابن عساکر و ابن مندة و خلعى و طبرانى و عقیلى، از سهل بن یوسف بن سهل بن مالک، از پدرش از جدش چنین ثبت کرده اند: «وقتى پیامبر (ص) از حجة الوداع به مدینه برگشت، به منبر رفته پس از سپاس و ستایش خدا فرمود: مردم! ابو بکر به هیچ وجه مرا نیازرده پس این حق را براى او بشناسید. مردم! من از ابو بکر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبیر و سعد و عبد الرحمن بن عوف و مهاجران نخستین خشنودم، پس این حق را براى آنان بشناسید. مردم! خدا از مجاهدان «بدر» و «حدیبیة» در گذشته است. مردم! احترام مرا در مورد اصحاب و خویشاوندان و دامادهایم نگهدارید، مبادا خدا شما را به خاطر ستمى که بر یکى از ایشان روا داشته اید، بازخواست کند، زیرا عذرتان پذیرفته نخواهد بود. مردم! زبان خویش از بدگوئى مسلمانان باز گیرید، و چون تنى از مسلمانان درگذشت از او به نیکى یاد کنید.» «1»
ابن عبد البر در «استیعاب» مى نویسد: «روایتش (یعنى روایت سهل بن مالک، بر وجود خالد بن عمرو قرشى اموى مى چرخد و او زشت روایت است و روایتش متروک.» و پس از ذکر این روایت مى گوید: «روایتى زشت و جعلى است. در باره وى گفته اند که از انصار است، لکن این سخن صحیح نیست.
و در سند روایتش افراد ناشناخته و مجهولى که به ضعف روایت مشهورند قرار دارند و روایتش بر وجود سهل بن یوسف بن مالک بن سهل مى چرخد که از پدرش از جدش روایت مى کند و جملگى ناشناخته اند.» «2»
ابن منده مى گوید: «روایتى عجیب و بیگانه است که بدین صورت ندیده ایم آن را.»
عقیلى مى گوید: «سندش مجهول است و قابل پیروى نیست.» عجیب است که حافظان حدیث، درباره این روایت مى گویند: عجیب و بیگانه و ناشناخته است، و خود آن را از طریق خالد بن عمرو ثبت کرده اند، در حالى که در جلد هشتم دیدیم که اساتید سند شناسى و علم رجال گفته اند که او دروغسازى روایت ساز است و از زبان راویان ثقه و مورد اعتماد روایات جعلى نقل کرده است و آن هم به تنهائى و روایتى که وى به تنهائى نقل نماید قابل استناد نیست، و روایاتش جعلى و باطل و بى اساس است. و دارقطنى در «افراد» با قاطعیت مى گوید که این روایت فقط از طرف خالد بن عمرو روایت شده و هیچکس دیگر نقلش نکرده است.
این روایت را سیف بن عمر نیز ثبت کرده است. در جلد هشتم آراء حافظان حدیث را در باره او دیدیم و این گفته هاشان را که او جاعل است و متروک و مطرود و ساقط و متهم به زندقه، و عموم روایاتش زشت و نامعلوم است و غیر قابل پیروى. و در طرق نقل این روایت افراد مجهولى وجود دارند از جمله: محمد بن یوسف مسمعى.
ذهبى در باره او مى گوید: معلوم نیست کیست! عقیلى مى گوید: روایتش قابل پیروى نیست. دیگرى على بن محمد بن یوسف است. ضیاء در باره او مى گوید: نه از او چیزى در دست هست و نه از استاد و شیخش. و سه دیگر حبان بن ابى تراب «1» یا منان بن ابى ثواب «2» یا قنان بن ابى ایوب «3» یا قنار بن ابى ایوب «4» که از رجال غیب است! نه اسمش معلوم است و نه اسم پدرش، بگذریم از شخصیت و شرح حالشان!
از توهمات عجیب طبرانى و کارهاى سستش، این که همین روایت را از طریق على بن محمد بن یوسف مسمعى از سهل بن یوسف بن سهل بن مالک ثبت کرده و به پیرویش ضیاء در «المختاره» ثبت نموده است. عقیلى آن را از طریق محمد بن یوسف مسمعى پدر على- که نامش در سند طبرانى به نقل از حبان، رقبان، رقنار، رمنان از خالد بن عمرو اموى از سهل آمده- به ثبت رسانده است، در حالى که طبقه على مستلزم حذف سه تن از رجال سند طبرى است. «1»

  الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 122

متن عربی

12- أخرج ابن عساکر «1»، و ابن مندة، و الخلعی، و الطبرانی «2»، و العقیلی «3» عن سهل بن یوسف بن سهل بن مالک، عن أبیه، عن جدّه قال: لمّا رجع النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم من حجّة الوداع إلى المدینة، صعد المنبر فحمد اللَّه و أثنى علیه ثم قال: یا أیّها الناس إنّ أبا بکر لم یسؤنی قطّ فاعرفوا ذلک له، یا أیّها الناس إنّی راضٍ عن أبی بکر، و عمر، و عثمان، و علیّ، و طلحة، و الزبیر، و سعد، و عبد الرحمن بن عوف، و المهاجرین الأوّلین، فاعرفوا ذلک لهم. أیّها الناس إنّ اللَّه قد غفر لأهل بدر و الحدیبیة. أیّها الناس احفظونی فی أصحابی و أصهاری و فی أختانی، لا یطلبنّکم اللَّه بمظلمة أحد منهم فإنّها ممّا لا توهب. أیّها الناس ارفعوا ألسنتکم عن المسلمین، و إذا مات أحد من المسلمین فقولوا فیه خیراً «4».

قال الأمینی: قال ابن عبد البرّ فی الاستیعاب «5» (2/573): حدیثه- یعنی حدیث سهل بن مالک- یدور على خالد بن عمرو القرشی الأُموی، و هو منکر الحدیث، متروک الحدیث. قال بعد ذکر الحدیث: حدیث منکر موضوع، یقال فیه: إنّه من الأنصار و لا یصحّ، و فی إسناد حدیثه مجهولون ضعفاء معروفون، یدور على سهل بن یوسف بن مالک بن سهل، عن أبیه، عن جدّه، و کلّهم لا یُعرف.

و قال ابن مندة: غریب لا نعرفه إلّا من هذا الوجه. و قال العقیلی «6»: إسناده

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 122

مجهول لا یتابع علیه. و العجب من الحافظین و حکمهما بغرابة الحدیث و الجهل و قد أخرجاه من طریق خالد بن عمرو، و مرّ فی الجزء الثامن (ص 48، 49) عن أئمّة الجرح و التعدیل، أنّه کان کذّاباً وضّاعاً، یتفرّد عن الثقات بالموضوعات، لا یجوز الاحتجاج بخبره، أحادیثه موضوعة باطلة. و جزم الدارقطنی فی الأفراد بأنّ خالد ابن عمرو تفرّد بهذا الحدیث.

و أخرجه سیف بن عمر، و قد أسلفنا فی الجزء الثامن (ص 84 و 351) أقوال الحفاظ فیه، و أنّه وضّاع، متروک، ساقط، متّهم بالزندقة، عامّة أحادیثه منکرة لم یتابع علیها.

و فی طرق الحدیث مجاهیل منهم: محمد بن یوسف المسمعی. قال الذهبی «1»: لا یُدرى من هو. و قال العقیلی: لا یُتابع على حدیثه. و منهم: علیّ بن محمد بن یوسف. قال الضیاء: لم أجد له و لا لشیخه.

و منهم: حبّان بن أبی تراب»

 أو: منّان بن أبی ثواب «3» أو: قنان بن أبی أیّوب «4» أو: قنار بن أبی أیوب «5» من رجال الغیب لا یعرف اسمه و اسم أبیه فضلًا عن عرفان شخصیّتهما.

و من الوهم الغریب للطبرانی إخراجه الروایة من طریق علیّ بن محمد بن یوسف المسمعی، عن سهل بن یوسف بن سهل بن مالک، و تبعه فی ذلک الضیاء فی المختارة، و قد أخرجها العقیلی من طریق محمد بن یوسف المسمعی والد علی المذکور

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 123

فی إسناد الطبرانی، عن حبّان، رقبان، رقنار، رمنان، عن خالد بن عمرو الأُموی، عن سهل، فطبقة علیّ تستدعی سقط ثلاثة من رجال إسناد الطبرانی.

راجع «1»: میزان الاعتدال (1/3)، الإصابة (2/90)، لسان المیزان (3/123 و 4/261 و 5/435).