اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

تقاضای پیامبر(ص) از خدا که رد شد

متن فارسی

9- از على امیر المؤمنین به طور مرفوع آمده است: «اى على! سه بار از خدا خواستم که تو را مقدم بدارد، اما قبول نکرد مگر آنکه ابوبکر را مقدم فرمود».

خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 213 آن را با سند نادرست آورده و طبق عادتش از عیب آن سکوت کرده است. و ذهبى در میزان الاعتدال جلد 2 صفحه 222 آن را از طریق خطیب از ابى جحیفه آورده و گفته است: این خبر باطل است و شاید آفت آن على بن حسین کلبى است. و ابن حجر در «الفتاوى الحدیثة» صفحه 126 آن را تضعیف کرده و سیوطى در «الجامع الکبیر» چنانکه در ترتیبش جلد 6 صفحه 139 آمده آن را از فضائل ابى بکر به نقل از دیلمى شمرده است. و محب الدین طبرى در الریاض جلد 1 صفحه 150 با همان تعبیر و تعبیر: «سه مرتبه درباره تو از خدا درخواست کردم او امتناع فرمود مقدم بدارد مگر ابو بکر را» آن را آورده و گفته است: این حدیث بعید است.

امینى می  گوید:
من از سازنده این روایت و یارانش که همان حفاظ این حدیث هستند (یعنى همان امینان بر ودایع علم و دین) می پرسم: بعد از آنکه فرض کردیم که امر خلافت در هیچکس جز با تعیین و مشیت خداوند مستقر نمی شود (خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد، و نمی خواهید جز آنکه خدا بخواهد، و خدا ابوبکر را خواسته است) دیگر چه محل دارد که پیامبر اکرم از خدا بخواهد آن را در على قرار بدهد پیش از آنکه بداند خلافت نزد خدا درباره چه کسى استقرار یافته است؟!
پس بر رسول خدا لازم بود که از خدا بپرسد خلافت پیش او درباره چه کسى استقرار یافته است نه اینکه از خدا در مورد خلافت على طورى درخواست کند که آسمان‏ها و فرشتگان بلرزند و این امر نشانه نادرستى چنین درخواستى است که، مقام پیامبرمان را بالاتر از سقوط تا این درجه از پستى می دانیم!!
و چگونه بر او مخفى بود که در میان امتش چه کسى شایستگى براى امر خلافت دارد تا از خدا کسى را براى آن بخواهد که خداوند و آسمانها و کسانى که در آنها هستند و مؤمنان «1» چنین مقامى را براى او شایسته ندانسته از قبول آن امتناع ورزند؟! پناه به خدا از این چرندیات.
و از سوى دیگر، چرا باید علم پیامبر در این مورد از علم ملائکه و آسمانها متأخر باشد با آنکه نیازمندى او و امتش ایجاب می کرد که چنین علمى را داشته باشد و خطاب تبلیغ متوجه او و تکلیف به خضوع متوجه امتش بوده است؟ بعلاوه همه فرشتگان آسمانها حاملان وحى به سوى پیامبر نبودند تا علمشان از علم او «2» مقدم باشد؟
از اینها که بگذریم چه چیز پیامبر اکرم را وادار می کرد که در مورد خلافت على این چنین مصر باشد و با تأکید و اصرار از خدا درخواست کند در صورتی که خداوند از پاسخگوئى به او امتناع می ورزید و خلاف درخواستش را می خواست؟! اینها و ده ها سؤال دیگر، مشکلاتى هستند فکر نمی کنم آنها که اعتماد بر این روایت دارند بتوانند راهى براى حل آن بیابند، واى بر آن نویسنده اى که مثل این دروغها را در کتابش نقل کند و آن را لطیف و عالى «3» بخواند و یا آن را بعید ولى معتضد به احادیث صحیحه بداند!! «4» خدا یا بسوى تو شکایت می آوریم.

 الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 539

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 539

9- عن علیٍّ أمیر المؤمنین مرفوعاً: یا علیُّ سألت اللَّه ثلاثاً أن یقدّمک فأبى علیّ إلّا أن یقدّم أبا بکر.

أخرجه الخطیب فی تاریخه (11/213) بسند تافه ساکتاً عن الغمز فیه جریاً على عادته، و ذکره الذهبی فی میزان الاعتدال «1» (2/222) من طریق الخطیب عن أبی حجیفة و قال: خبر باطل، لعلّ آفته علیّ بن الحسین الکلبی، و زیّفه ابن حجر فی الفتاوى الحدیثیّة «2» (ص 126)، و عدّه السیوطی فی الجامع الکبیر کما فی ترتیبه «3» (6/139) من فضائل أبی بکر نقلًا عن الدیلمی «4»، و ذکر محبّ الدین الطبری فی الریاض «5» (1/150) باللفظ المذکور و لفظ: نازلت اللَّه فیک ثلاثاً فأبى أن یقدّم إلّا أبا بکر، ثمّ قال: غریب.

قال الأمینی: إنّی مسائل مفتعل هذا الروایة و أعضاده من حفّاظ الحدیث- الأمناء على ودائع العلم و الدین- بعد الفراغ عن أنّ أمر الخلافة لا یستقرُّ فی أحد إلّا بتعیین المولى سبحانه و مشیئته (و اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ)، (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ‏)، و قد شاء أبا بکر، أین یکون محلّ دعاء النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم فی أن یجعلها فی علیّ علیه السلام من قبل أن یعلم مستقرّه عند اللَّه تعالى؟ فکان من واجبه أن یسأله عن محلّه عنده، لا أن یطلب منه طلبة ترتجّ لها السموات و الملائکة، و ما ذلک إلّا لکونه منکراً من الطلب، نجلّ نبیّنا عن الإسفاف إلى هذه الضعة.

و کیف خفی علیه صلى الله علیه و آله و سلم من یستأهل الخلافة من أُمّته و یختار لها من یأبى اللَّه

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 540

و السماوات و من فیها و المؤمنون «1» له ذلک؟ نعوذ باللَّه من السفاسف.

ثمّ ما بال النبیّ الأعظم یتأخّر علمه بذلک عن علم الملائکة و السماوات و الحاجة له و لأُمّته، و خطاب التبلیغ متوجّه إلیه، و التکلیف بالخضوع متوجّه إلى أُمّته؟ و لم یکن جمیع الملائکة و السماوات حملة الوحی إلى النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم حتى یتقدّم علمهم على علمه «2».

و ما الذی دعاه صلى الله علیه و آله و سلم إلى ذلک التأکید و تکرار المسألة مرّةً بعد أخرى، و قد أبى اللَّه أن یجیبها و شاء خلاف تلک الدعوة؟

 إلى أسئلة هامّة تأتی، و هی مشکلات لا أحسب أن یجد کلّ من یعتمد على هذه الروایة إلى حلّها سبیلا، أُفّ تُفّ لمؤلّف یذکر مثل هذه الأفیکة و یراها لطیفة «3»، و لآخر یراها غریباً «4»)، و یقول: یُعتضد بالأحادیث الصحیحة «5»، اللّهمّ إلیک المشتکى.