اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ خرداد ۱۴۰۴

سنت، اجماع و قیاس از دیدگاه اجتهادی معاویه

متن فارسی

اجماع
دانستیم که یکی از مدارک و منابع استنباط احکام شرعی، اجماع است. شاید معتدل ترین تعریف اجماع همان باشد که آمدی در کتاب «الاحکام» کرده آنجا که گوید: «اجماع عبارت است از اتفاق یافتن همه صاحبنظران (یعنی اهل حل و عقد) امت محمد در یک عصر بر سر حکم حادثه ای».
اینک بیائیم نگاهی به معاویه افکنیم و به گفته ها و ادعاها و اظهار عقیده ها و کارها و جرائم و فقه و اجتهادش تا ببینیم ذره ای از آن با اجماع علمای عصرش سازگار بوده است یا نه؟ آن فقیهان و صاحبنظران و اهل حل و عقد در مسائل فقهی و دینی که بوده اند و کجا با بدعت ها و هرزگی های معاویه همداستان گشته اند؟ و کدام یک از ایشان ناظر و مراقب کارهای بیراه او بوده است؟ و مگر اصحاب پیشاهنگ و تابعان نیکروشان در مدینه نبوده اند و از مدینه به شهرستان هائی جز شام نرفته دور از معاویه اقامت نگزیده اند و مگر جملگی از پسر هنده جگرخوار و آرائش بیزاری نجسته اند و مگر او با گفتار و کردار بر ضدشان عمل نمی کرده و بایشان بد و بیراه نمی گفته است؟!
بله، تنی چند فرومایه شامی بوده اند که برای بر آوردن مطامع و شهوات خویش با او موافقت می نموده و هم داستان گشته اند و اجتهادی که یکی از مدارک و منابعش موافقت چنین عناصری باشد چه ارزش و اعتباری تواند داشت؟!

قیاس
به نظر پیشوایان اهل سنت و جماعت، قیاسی معتبر است که نصی بر مناط آندر قرآن و سنت وجود داشته باشد یا آنکه نوع یا شخص آن مناط از طریق بحث و استنباط حاصل آید.  در کارهای معاویه و آرائش هیچ مناطی که نصی درباره اش وجود داشته باشد یا استنباطی صحیح و قیاسی بدین منوال باشد نمی یابیم. آری، قیاس هائی جاهلی داشته است و خواسته احکام اسلام را بوسیله آن مقیاس ها و قیاس های جاهلیت به دست آورد. این چگونه اجتهادی است که قیاس هایش نه اسلامی، بلکه جاهلی است؟!
دانستید که اجتهاد صحیح بنظر دانشمندان اسلامی و رجال فقه و اصول چیست و مبانی و منابعش کدام است، و معاویه از آن بس دور و بیگانه بوده است. اینک بیائید صفحه ای از صفحات مکرر و متشابه کردار این مجتهد نافرمان و اجتهادات خارق العاده اش را از نظر بگذرانیم تبهکاری های کسی را که ابن حزم و ابن تیمیه و ابن کثیر و ابن حجر و عناصر دیگری از قماش آنها معتقدند گناهی نداشته و در همه جنایاتش بی تقصیر و بی مسؤولیت بوده است، چون با اجتهاد و استنباط شخصی چنان کرده است و از آنجا که مجتهدی خطاکار بوده نه تنها گناهی بر او نخواهد بود، بلکه پاداش هم خواهد برد پاداش اجتهاد و کوشش فقهی خویش را!
اینها نمی گویند این مجتهد با کدام اجتهاد و استنباط وظیفه شرعی خویش دانسته که به مولای متقیان دشنام دهد و در دعای دست بر او لعنت فرستند و او و دو امام دیگر- دو نواده پیامبر (ص) و مردان پاکدامن و نیکرو امت را با هم نفرین کند و بد گوید و این کار را نه وظیفه خود، بلکه واجب شرعی همه مسلمانان بداند و به آنان فرمان انجامش را بدهد؟!
در استنباط این بدعت و در اجتهاد حیرت آورش به کدام آیه قرآن استناد جسته است، به آیه تطهیر یا به آیه مباهله یا صدها آیه ای که در حق علی (ع) نازل گشته است؟! یا به هزاران حدیث شریفی که از بنیان گزار اسلام در فضائل و تمجید وی هست!؟ یا به اجماع و اتفاقی که در هنگام بیعت با وی و برقراری خلافتش و تعیینش بعنوان خلیفه ای واجب الاطاعه صورت گرفته است؟! به فرض که از خلافتش صرفنظر کردیم و خلیفه بودنش را مسلم ندانستیم آیا اجماعی بر نامسلمانیش و بر این صورت گرفته که از برجسته ترین اصحاب عادل و نیکرو نیست تا این مجتهد- که از پستان هنده و زیر تابلو فحشائش شیر خورده- به خود اجازه دهد که به وی دشنام و ناسزا گوید و کمر به قتلش بر بندد؟!
آیا در این مورد قیاسی وجود داشته است مستند به مدارک و منابع سه گانه اجتهاد- قرآن و سنت و اجماع- مستند به آنچه با شمشیر و منطق و بیان علی (ع) برقرار گشته و در میان امت نشر و بسط یافته است؟! آنچه وجود داشته نه قیاسی از این گونه، بلکه قیاس جاهلی بوده است. دو عشیره هاشم و امیه از عهد جاهلیت با هم کشمکش و نسبت به هم کینه و دشمنی داشته اند، و از عادات و تقالید آن عهد این بوده که هر عشیره به دیگری به هرگونه و به هر وسیله و به هر یک از افرادش که شد صدمه بزند و از او انتقام بگیرد گرچه شخصا مسئوولیتی نمی داشته و مستحق کیفری نمی بوده است و بدین ترتیب کسی را که قاتل نبوده به کیفر قتلی که دیگری کرده بود می کشتند و بی گناهان را زیر شکنجه و تحت تعقیب قرار می دادند. روشی جاهلی بود که از دیرگاه در پیش داشتند و آنان که روح و روان خویش از آثار سوء جاهلیت نپیراسته بودند در دوره مسلمانی هم پیش می گرفتند، و معاویه ای که بقول بزک کنندگان کارهایش «در عمل و استنباط جد و چهد مبذول می داشته و اجتهاد می نموده است» به چنین روشی متمسک بوده است.
بکدام اجتهاد و استنباط به خود اجازه می داده که از سر منبر و در تعقیبات نماز به امام مؤمنان علی (ع) لعنت فرستند تا بدانجا که برای رساندن صدای لعن و دشنامش به گوش مردم مقررات الهی و سنت را در مورد خطبه نماز عیدین تغییر دهد و خطبه را پیش از نماز بخواند، و کسانی را که لب از ناسزاگوئی فرو بسته اند صریحا تهدید کند؟! با استناد به کدام کتاب آسمانی و کدامین سنت یا اجماع و قیاس، این مجتهد تبهکار گناه ورز به بدعت های شرم آور پیاپی دست می زد؟!
با کدام اجتهاد و چه استنباطی دوستداران علی (ع) را تعقیب می کرد و در تمام شهرها و استان ها تحت پیگرد قرار می داد و می کشت و تبعید و شکنجه های سخت می کرد و اعتباراتی را که در مورد مسلمان هست ندیده می گرفت و برای ایشان حق و حرمتی قائل نمی گشت حتی احترام صحابی بودن و مصونیتی را که داشتند زیرپا می نهاد؟! در این کارها متکی به آیات کریمه قرآن بود یا به سنت نبوی؟! یا به اجماع و اتفاق آراء صاحبنظران امت و فقیهان، به اتفاق آراء کسانی که مخالف او و کارهایش و بیزار از آرائش بودند؟! یا به قیاسی که از حجت های سه گانه نامبرده حاصل آمده بود؟!
چه اجتهادی به او اجازه می داد علی (ع) را متهم به کفر و الحاد و تجاوز کاری و گمراهی و تعدی و پلیدی و حسد و دیگر گناهان و رذائل سازد؟! گمان می کنید برای اتهامات معاویه و نسبت های ناروایش دلیلی در لابلای قرآن مجید می توان یافت یا در میان احادیث و سنت نبوی؟! یا در اجماع ها و اتفاق نظرهای فقیهان قرون و اعصار؟! با این که امت اسلام آگاه است که همه آن پلیدی ها که معاویه به امام علی بن ابیطالب (ع) نسبت داده جز با شمشیر و منطق و بیان و جهاد حضرتش از میان نرفته و نابود نگشته است و اگر آئین پاک و والای اسلام را آئینه ای باشد و مظهری و مجسمه ای همان علی (ع) خواهد بود و شخصیت والایش.
چه اجتهادی به او اجازه می داد از کشته شدن امیر المؤمنین علی (ع) و فرزند گرامیش امام حسن مجتبی- آن دو امام عالیقدر- خوشحال شود و شادی نماید و به دیگران بگوید که قتل علی (ع) از حسن الطاف و تقدیرات خیر خواهانه الهی است، یا قاتلش آن تبهکارترین و نگونسارترین عنصر پلید را از خدا پرستان بشمارد؟! حال آن که می دانیم فقه و دینشناسی و درک صحیح تر قرآن مغایر چنین کار و اظهار نظری است و سنت پیامبر (ص) آن را محکوم می سازد و اجماع و موازین شرعی و استنباطات فقهی به تمامی با آن منافات دارد، و تنها چیزی که تأییدش می نماید قیاس های جاهلیت است و بس.
این چه اجتهادی است که پایمال کردن مقدسات و هتک حرمت مکه و مدینه را جایز می گرداند و اجازه می دهد به او که مردم مدینه را به جرم دوستی علی (ع) بباد حمله و قتل و غارت بگیرد یا نذر کند که زنان قبیله ربیعه را بخاطر این مردانشان به امیر المؤمنین علی (ع) عشق می ورزند و پیرو حضرتش هستند به قتل رساند؟!
این چه اجتهادی است که به موجبش پیکر کسانی را که در صفین زیر پرچم امیر المؤمنین علی (ع) شهید شده اند مثله و تکه پاره می کند حال آنکه بنا به سفارش و دستور پیامبر (ص) با دار و دسته تجاوزکاران مسلح داخلی جنگیده بودند؟!
چه اجتهادی حکم می کند که آب را بروی امام راستین و هزاران مسلمان ببندد به این منظور که از تشنگی جان بسپارند و وقتی موفق به بستن آب می شود بگوید: «بخدا این پیش درآمد پیروزی است. خدا مرا و ابو سفیان را سیراب نکند اگر بگذارم از این آب بنوشند تا همه شان بر سر آب به کشتن بروند».
چه اجتهادی به او اجازه میدهد شراب بفروشد و بخرد و بخورد و ربا بخورد و فحشاء و فساد را رواج دهد حال آنکه قرآن و سنت و اجماع و قیاس حرامشان کرده است؟!
این چه اجتهادی است که به او اجازه می دهد مقامات کشوری و لشگری و خروارها سیم و زر را به کسانی که حق و شایستگی آن را ندارند بدهد، تنها به این جهت که دشمن خاندان پیامبرند و به آنان کینه می ورزند و دشنامشان می دهند و با شیعه خاندان رسالت در جنگ و ستیزند؟!
به موجب چه اجتهادی ریختن خون کسانی را که حاضر نیستند به علی (ع) لعنت فرستند جایز می داند و قتل بزرگترین اصحاب پیامبر (ص) و رجال پاکدامن و عظیم الشأنی چون حجر بن عدی و یارانش و عمرو بن حمق را به همین بهانه روا می شمارد؟!
این چگونه اجتهادی است که بر خلاف سنت ثابت و مسلم پیامبر (ص) است و اجازه می دهد چیزهائی که در اذان و نماز و زکات و ازدواج و حج و دیانت نیست و در زمان پیامبر (ص) نبوده است به آنها بیفزایند و این امور را از شکل شرعی و سنتی به درآورند؟!
چگونه اجتهادی است که اجازه میدهد از لج علی (ع) دین خدا و سنتش را تغییر دهند و دگرگونه سازند؟!
چه اجتهادی که به موجبش برای دلجوئی موجود بی سر و پائی مثل «زیاد بن امه» و جلب همکاری او حکم پیامبر (ص) را که می گوید «فرزند متعلق به بستر است و زناکار را سنگ کیفر»، نقض می کند و حدود و مقررات الهی را زیرپا می نهند؟!
و به موجبش خلافت الهی را به یزید شرابخوار بی بند و بار می سپارد و هرکه را با ولایتعهدی آن موافقت نمی نماید به قتل می رساند؟!
و بیزاری جستن از امیر المؤمنین علی (ع) را شرط بیعت خلافت کسی می سازد که اسیر آزادشده مسلمانان بوده و پدرش هم اسیر آزادشده ای بیش نبوده است؟!
و گذراندن شهادت های دروغ و تهمت زدن و دروغ گفتن و بهتان و نسبتهای ساختگی و حیله و نیرنگ زدن برای وصول به هدفهای پست و ننگین و نامشروع را جایز می گرداند؟!
این چه اجتهادی است که تجویز می کند پیامبر خدا (ص) را در مورد خاندان و عترتش بیازارد و اولیای خدا و بندگان صالحی چون اصحاب پیشاهنگ و تابعان نیکو سیرت و سرورشان را آزار دهد حال آنکه خدا در قرآن کریم می فرماید:
کسانی که پیامبر خدا را می آزارند عذابی دردناک دارند. و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه کاری کرده باشند می آزارند مسؤولیت بهتان و گناهی آشکار را بر خویش بار کرده اند. و پیامبر (ص) می فرماید: هر که مسلمانی را بیازارد مرا آزرده باشد و هر که مرا بیازارد خدای عز و جل را آزرده باشد.  و از قول جبرئیل از جانب خدای متعال می فرماید: هر که به دوستدار من اهانت نماید مرا به نبرد خوانده باشد و هر که با دوستدارم دشمنی ورزد به او اعلان جنگ داده باشم. و می فرماید: هرکه دوستدارم را بیازارد جنگیدن با مرا روا شمرده باشد. و می فرماید: هر که به دوستدار من اهانت نماید جنگیدن با مرا روا شمرده باشد. و می فرماید: هر که به یک دوستدارم اهانت نماید با من آشکارا دشمنی نموده باشد. و می فرماید: هر که با یک دوستدارم دشمنی ورزد پرچم جنگ با مرا افراشته باشد؟!
این چگونه اجتهادی است که مجتهدش گسستن پیمان و عهد را در موارد گوناگون و در تعهدات مثبت و منفی مجاز میداند؟!
چگونه اجتهادی است که مجتهدش سنت رسول خدا (ص) را- که از منابع اجتهاد است- به مسخره می گیرد و حرکات زشت و زننده ای به محض شنیدن احادیث پیامبر (ص) از او سرمی زند که گفتنی نیست؟!
این چه اجتهادی است که مایه فساد جامعه و گمراهی مردمان و انهدام وحدت اسلامی و جدائی از رأی اجتماعی مسلمانان است و فرو گذاردن پیوند دین و شانه خالی کردن از بیعت راستین و جنگیدن با امام وقت آنهم پس از اینکه مهاجران و انصار- یعنی صاحب نظران جامعه- بر خلافتش اجماع کرده و در بیعتش همداستان گشته اند؟!
این اجتهادات و دیگر اجتهادات بی اساس و بی ارزش و مسخره ذره ای صحت و اعتبار ندارد. نه عقل می پذیردش و نه دین. جملگی مغایر قرآن است و بر ضد سنت ثابت و صحیح و مسلمات اسلامی و منافی اجماع و اتفاق آرائی که همه قبولش دارند و بر خلاف قیاس هائی که باید بر مبنای قرآن و سنت و اجماع باشد. خواننده گرامی مگر در تاریخ فقه و اجتهاد چنین اجتهاداتی دیده است و اجتهادی بدین گونه بی بهره از صحت و حقیقت و چنین بیگانه با مبانی دین و قواعد شریعت؟! به راستی این ها دلخواه و هوس و شهوت و خودسری است نه اجتهاد دینی و نه استنباط حکم الهی.
اینها صاحبش را به ژرف ترین زوایای دوزخ می افکند تا در آن جاودانه بلولد.
بسیاری از اینها در مواردی صورت گرفته که جای اجتهاد و استنباط نیست یعنی در برابر نص انجام گرفته و آنجا که حکم دین صریح و ثابت است و رأی و نظر و استنباط را محلی از اعراب ندارد، و حکمش از ضروریات دین است و اختلاف نظر و نظر بازی را بدان راه نیست، و هر که در آن موارد بخواهد نظر و رائی خاص اظهار بدارد چنان است که یکی از ضروریات دین را رد کرده و آنچه را شریعت حرام ساخته روا شمرده باشد درست مثل کسی که با اجتهاد خویش کشتن پیامبر (ص) را جایز بداند یا میگساری و رباخواری را تجویز نماید.

  این مجتهد کیست؟

 این مجتهد پسر هنده جگر خوار است زنی که خدا پرچم و تابلوی فحشائیش را سرنگون کرده است، همان که مقدسات الهی را لگد مال ساخته و مقرراتش را زیر پا نهاده است همان تبهکار جنایت پیشه ،ابن حزم و ابن تیمیه و ابن کثیر و همقطارانشان می گویند که او مجتهدی است که اجر و پاداش می برد و ابن حجر می گوید “: او خلیفه بر حق است و امام راستین “.

 اینها چنین می گویند، و ما نمی گوئیم که مجتهدند، بلکه آنچه را ” مقبلی ” در کتابش گفته گوشزدشان می کنیم “:علی رضی الله عنه امام و پیشوائی هدایتگربود و گرفتار کشمکش ها و آشوب ها گشت. راه دین با پاکی و ستودگی بپیمود. جمعی درباره وی گمراه گشته اند یک دسته در عشق ورزیدن به وی یا ادعای محبتش مبالغه کرده اند.  مراه ترینشان کسانی هستند که او را از پیامبران بالاتر شمرده اند و از این مرتبه هم فراتر و کم گمراهی تر از همه شان کسانی که آنچه برای خویش پسندیدند برای وی نپسندیدند و برادران و خویشان خود را در هنگام اعطای مقامات حکومتی بر وی ترجیح و مزیت نهادند. خدا از همه شان درگذرد. دسته دیگر مقام والا و بلندش را پائین آورده و  در وی ندانسته اند. گمراه ترین عناصراین دسته عبارتند از خوارج که او را بر سر منبر لعنت می فرستند و ابن ملجم آن نارستگار تیره بخت این امت را می ستایند.  همچنین مروانیه. و خدا این دو دسته را ریشه کن ساخته است. کم گمراهی ترین نوع این دسته کسانی هستند که او را به خاطر جنگیدن با بیعت شکنان، خطاکار شمرده اند حال آنکه خدا می فرماید:با آن دسته که تجاوز می کند بجنگید تا به حکم خداباز آید. و این آیه  اگر در مورد کار امیر المومنین صادق نباشد در حق چه کسی صدق می کند وانگهی آن بیعت شکنان پس از استقرار خلافتش به قیام تجاوزکارانه علیه وی برخاستند بدون اینکه دلیل و بهانه ای داشته باشند جز خونخواهی عثمان، و این را هم حضرتش پاسخ داده است پاسخی اسلامی و مطابق شریعت، و گفته که ورثه عثمان بیایند و اقامه دعوی نمایند تا من به موجب قرآن و سنت پیامبر (ص) قضاوت و حل و فصل نمایم- و این در صورتی است که آن روایت تاریخی راست باشد و گرنه باز معلوم خواهد بود که حضرتش مثل هرمسلمان عادی طبق حکم قرآن و سنت قضاوت و دادرسی می کند. این که بیایدو جمعیت انبوهی از مسلمانان را که درجنبش علیه عثمان شرکت داشتند- یعنی جمعیتی پانصد نفره یا بیشتر را که ابن حجر در کتاب ” صواعق ” می گوید در حدود ده هزار نفر بوده اند- همه را بکشد در حالی که قاتل یک نفر بیشتر نباشد یا چهار نفر یا چنانکه گفته اند دو نفر و ابن حجر نیز همین گفته، چنین چیزی عاقلانه نیست، بنابراین تقاضای بیعت شکنان که می گفتند باید آن جمعیت به خونخواهی عثمان به قتل رسند باطل و بی اعتبار بود و دلیل قیامشان غیر موجه بود. لکن طلحه و زبیر و عائشه-  رضی الله عنهم- و کسانی که به آنها پیوستند و در مرتبه اصحاب بودند، شکی نیست که دچار اشتباه گشته اند و به قصدی پاک استنباطی خطا کرده اند.

 اما معاویه وخوارج، قصدشان کاملا روشن بوده است. اگر علی با آنها نمی جنگید چه کسی می جنگید؟ در گمراه بودن خوارج جز گمراه تردیدی نخواهد داشت. معاویه هم جویای سلطنت بود و در راهش به هر تباهی و گناهی دست آلود که آخرینش بیعت گیری برای یزید بود. بنابر این هر که بگوید معاویه اجتهاد کرده به خطا رفته است یا از حقیقت جریانات بیخبر است و دهن بین و مقلد، یا گمراه و پیرو هوای دل است. خدایا ما گواهیم بر این حقیقت.

 در مکه، کتابچه ای دیدم که در آن سخنی منسوب به ابن عساکر آمده بود بدین عبارت که پیامبر (ص) پیش بینی کرده است که معاویه عهده دار حکومت بر این امت خواهد گشت و کسی بر او چیره نخواهد شد. و علی- کرم الله وجهه- در اثنای جنگ صفین گفته است که اگر این حدیث را بیاد می آوردم یا به اطلاعم می رسید با معاویه نمی جنگیدم. گفتن چنین حرفی از کسانی که بروی علی و حسن و حسین و باز ماندگانشان شمشیر کشیده اند بعید و عجیب نیست، زیرا چنانکه در حدیث آمده هر که از کاری خشنود باشد مثل انجام دهنده آن کار است و اینها که چنین سخنی می نویسند از کار آنها که بروی علی و حسن و حسین شمشیر کشیده اند خشنودند. عجیب این جاست که جماعت موسوم به اهل سنت هم داستانند بر این که معاویه تجاوزکار داخلی بوده است و حق با علی. با این وصف چگونه چنین حرفی درباره سرانجام علی و سرانجام کار حسن- نواده پیامبر (ص)- می زنند همین آدم هائی که جنگیدن علی را با تجاوزکاران داخلی محکوم می کنند کسی را که بدعت لعنت فرستادن بر علی را از فراز منابر گذاشته تحسین می نمایند، بدعتی که از همان وقت تا دوره عمر بن عبدالعزیز- که در ردیف خلفای راشدین قرار دارد- ادامه داشته است با این که دشنام دادن به علی از فراز منابر و رسم کردن آن از همه گناهان سهمگین تراست و در مسند ام سلمه- رضی الله عنها- آمده که گفت: آیا در جامعه شمابه رسول خدا (ص) دشنام میدهند؟ جوابداده شد که نه، پناه بر خدا گفت: من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: هر که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده باشد”

  از شرح احوال این مجتهد نادان متوجه خواهید شد که مقدار علمش چیست و از اجتهاد و استنباط احکام خدا چه کم بهره است و تهیدست، و نه تنها از فهم قرآن و سنت شناسی و دریافت ادله اجتهادی عاجز بوده، بلکه به هیچ کار مفیدی در این زمینه توفیق نیافته است. البته معاویه تنها کسی نیست که از دینشناسی و فقه واجتهاد تهیدست مانده و جاهل و بیدانش بوده، بلکه در این زمینه نظائر و امثالی دارد و کسان دیگری هم هستند که چون وی آراء انحرافی و بیگانه از دین داشته و اجتهادات احمقانه و بیرویه ای مرتکب گشته اند و آن جماعت بدعت های آنهارا تصحیح و توجیه نموده و آراء بیگانه از قرآن و سنتشان را به بهانه این که آراء اجتهادی است صحیح شمرده اند و همه جنایاتشان را به دلیل مجتهد بودنشان از قلم انداخته اند. در گذرگاه های ” غدیر “جمعی از این مجتهدان را شناختیم.

  مقام و منزلت این مجتهد را که ” خلیفه برحق و امام راستین ” است وقتی بهتر خواهیم شناخت که به خاطر آوریم پیامبر (ص) او و پدر وبرادرش را لعنت فرستاده است و امیر المومنین علی (ع) در دعای دست به هنگام نماز بر او لعنت فرستاده و ام المومنین عائشه در تعقیبات نمازش نفرینش کرده است، و امام علی بن ابیطالب (ع) و فرزند والا گهرش امام مجتبی (ع) و خداپرست صالح محمد بن ابی بکر به لعنت ننگ آور پیامبر (ص) بر معاویه اشاره کرده اند، و ابن عباس و عمار یاسر نیز به او لعنت فرستاده اند.

  همچنین به خاطر آوریم که پیامبر (ص) چون آوازش را شنید و اطلاع دادند که معاویه و عمرو بن عاص آواز می خوانند فرمود:

  خدایا آنها را به فتنه در انداز. خدایا آنها را به آتش در آور.

  و چون او را با عمرو بن عاص نشسته دید فرمود: هرگاه دیدید معاویه و عمرو بن عاص باهمند متفرقشان کنید، زیرا آندو به قصد خیر متحد نمی شوند.

 وفرمود: هر گاه معاویه را بر منبر دیدید بکشیدش- این حدیث با حدیث صحیح و ثابت زیر مستحکم و موید گشته است، با این حدیث:

 هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد نفر آخری را بکشید- و در حدیث صحیح دیگری چنین آمده:… اگر آمده با او (یعنی اولین خلیفه ای که بیعت شده است) به کشمکش برخاست گردن این یک را بزنید.

 و فرمود: از این دره مردی برخواهد آورد که در حالی که رویه ای غیر از سنتم دارد، می میرد. و معاویه سر در آورد.

 همچنین فرمایشات امیرالمومنین علی (ع) را به یاد آوردیم:

 به او فرمود: تو و دوستدارانت- که دوستان شیطان مطرودند- از دیرگاه دین حق اسلام را افسانه های قدیمیان خوانده اید و آنراپس پشت افکنده اید و در صدد خاموش کردن مشعل الهی برآمده اید با دستتان و با دهنتان (یعنی تبلیغاتتان) و خدا نور خویش به کمال  و تمام رسانیده است گرچه کافران نخواهند و خوش ندارند.

 و ” تو مرا به حکم قرآن خواندی و من می دانستم که تو اهل قرآن نیستی و نه خواهان حکم و دستورش. “

 اشاره به معاویه “: او سبکسری منافق است و دل سنگ و پریشان عقل ” و ” او فاسقی بی آبرواست”

 و ” او دروغ سازی است پیشوا و سرمشق انحطاط وگمراهی، و خصم پیامبر. او بد کاری بدکار زاده است و منافقی منافق زاده که مردم را به دوزخ می خواند”

 و فرمایشات بسیار دیگر که در همین جلد خواندیم.

 گفته ابو ایوب انصاری را بنظر آوردیم که می گوید:

 “بتی بت زاده است. بناچار به اسلام درآمد و به اختیار از آن بدر گشت. ایمان آوردنش دیری نیست و نه نفاقش چیز نو ظهوری”

 و گفته معن السلمی- صحابی بدری را که ” هیچ زن قرشی یی از مرد قرشی بدتر ازتو نزاده است “.

 بالاخره فرمایشات امام حسن مجتبی و برادرش امام حسین سیدالشهدا- صلوات الله علیهما- و عماربن یاسر، و عبدالله بن بدیل، سعید بن قیس، عبدالله بن عباس، هاشم بن عتبه مرقال، جاریه بن قدامه، محمد بن ابی بکر، و مالک بن حارث اشتر را.

 این است وضع مجتهدی که از اسیران آزاد شده فتح مکه بوده است، و نظر برجسته ترین اصحاب پیشاهنگ به وی، نظر کسانی که از آشکار و نهادش خبرداشته اند و خردی و جوانی و پیریش را بچشم دیده اند. حال شما اختیار دارید یکی از این دو نظر را که درباره معاویه هست برگیرید و بپذیرید: نظری که خدا و پیامبر و جانشینان و اصحاب مجتهد و عادل و نیکروش درباره او داده اند و نظری که ابن حزم وابن تیمیه و ابن حجرها درباره او داده و خواسته اند با عذر و بهانه تراشی پرده بر جنایات و قلم عقو بر گناهانش بکشند.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 499

متن عربی

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 499

 

الإجماع:

قد عرفت آنفاً أنّ من مدارک الاجتهاد فی الأحکام الشرعیّة و مبادئها: الإجماع، و لعلّ أقسط تعاریفه ما قاله الآمدی فی الاحکام «1» (1/280): إنّه اتّفاق جملة من أهل الحلّ و العقد من أُمّة محمد فی عصر من الأعصار علی حکم واقعة من الوقائع.

فهلمّ و لننظر إلی معاویة و أقواله، و تقوّلاته، و أعماله، و جرائمه، و فقهه، و اجتهاده، هل یقع شی ء منها فی معقد من معاقد الإجماع؟ و أین أُولئک الفقهاء، و أهل الحلّ و العقد فی الفقه و الدین الذین أصفقوا مع معاویة علی ما عنده من بدع و تافهات؟ و من کان منهم یومئذ لیطلوا سقطات معاویة الشاذّة بالإجماع؟ و هل کان مباءة الفقهاء یومئذٍ فی غیر المدینة المنوّرة من الصحابة الأوّلین و التابعین لهم بإحسان؟ و فی بلاد غیرها انتشروا منها إلیها، و کلّهم کانوا فی منتأیً عن ابن هند و آرائه، و لم یزل هو یناوئهم و یضادّهم فی القول و العمل و یتحرّی الوقیعة فیهم.

نعم؛ کان یصافقه علی مخاریقه حثالة من طغام الشام، الذین حدتهم النهمة و الشره و هملج بهم المطامع و الشهوات، فما قیمة اجتهاد یکون هذا أحد مبادئه؟

القیاس:

المعتبر من القیاس عند أئمّة السنّة و الجماعة أن یکون المناط منصوصاً علیه فی الکتاب و السنّة، أو مخرّجاً عنهما بالبحث و الاستنباط إمّا بنوعه أو بشخصه «2»، و لم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 500

نجد فی اختیارات معاویة شیئاً من تلکم المناطات فی المقیس علیه منصوصة أو مستنبطة یصحّ القیاس فی المقیس و یجوز التعویل علیها، نعم؛ کانت عنده أقیسة جاهلیّة أراد تطبیق أحکام الإسلام بها.

أیّ اجتهاد هذا؟:

لعلّک إلی هنا عرفت معنی الاجتهاد الصحیح و حقیقته و مبانیه عند أئمّة الإسلام من رجالات الفقه و أصوله، و ألمسک بالید بُعد معاویة عن کلّ ذلک بُعد المشرقین، فهلمّ معی نقرأ صحیفة مکرّرة من أفعال هذا المجتهد الطاغیة، و تروکه التی اجتهد فیها، و یری أبناء حزم، و تیمیّة، و کثیر، و حجر، و من لفّ لفّهم، أنّ الرجل لم یلحقه ذمّ و تبعة من تلکم الهفوات، بل یحسبونه مأجوراً فیها لکونه مجتهداً مخطئاً.

ألا تقول أیّ اجتهاد جوّز علی هذا المجتهد أو أوجب علیه و علی کلّ مسلم بأمره- رضی بذلک أم أبی- سبّ مثل مولانا أمیر المؤمنین علیّ صلوات اللَّه علیه، و القنوت بلعنه فی الصلوات، و الدعاء علیه و علی الإمامین السبطین «1» و الصلحاء الأخیار معه؟!

هل اجتهد هذه الأُحدوثة من آیة التطهیر و المباهلة، أو من المئات النازلة فی علی علیه السلام؟ أو من الآلاف من السنّة الشریفة المأثورة عن صاحب الرسالة صلی الله علیه و آله و سلم من فضائله و مناقبه؟ أو من الإجماع المعقود علی بیعته و اتّخاذه خلیفة مفترضة طاعته؟ و لئن تنازلنا عن الخلافة له، فهل هناک إجماع علی نفی إسلامه، و نفی کونه من أعیان الصحابة العدول، حتی یستسیغ هذا المجتهد- رضیع ثدی هند المتفیّئ تحت رایتها- الوقیعة فیه و النیل منه؟

و هل هناک قیاس یخرّج ملاکه من مبادئ الاجتهاد الثلاثة التی قامت بسیف

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 501

علیّ علیه السلام و اعتنقتها الأُمّة ببأسه، و عرفتها ببیانه، یسوّغ للرجل ما تقحّم فیه؟ نعم؛ کانت ترات و إحن بین القبیلتین- أبناء هاشم و بنی أُمیّة- منذ العهد الجاهلیّ، و کان من عادات ذلک العهد و تقالیده نیل کلّ من الفئتین المتخاصمتین من الأخری کیفما وقع، و أینما أصاب، و ریثما انتهز الفرصة من تمکّن من الانتقام، سواء حمل المنکوب شیئاً من الظلامة أولا، فیقتل غیر القاتل، و یعذّب غیر المجرم، و یُؤاخذ غیر الجانی، شنشنة جاهلیّة ثبت علیها الجاهلون، و استمرّوا دائبین علیها حتی بعد انتحالهم الإسلام، و إلی مثل هذا القیاس کان یطمح معاویة- المجتهد فی أعماله و اجتهاده.

أیّ اجتهاد یسوّغ له دأبه علی لعن الإمام المفدّی علی صهوات المنابر، و فی أدبار الصلوات، حتی غیّر سنّة اللَّه بتقدیم خطبة صلاة العیدین علیها لإسماع الناس سبابه، و کان یوبّخ الساکتین عن لعنه بمل ء فمه و صراحة لهجته؟ فبأیّ کتاب، أم بأیّة سنّة، أو إجماع، أو قیاس، کان یستنبط هذا المجتهد الآثم إصراره علی تلکم البدع المخزیة؟

أیّ اجتهاد یُحتم علیه استقراء کلّ من والی علیّا أمیر المؤمنین فی الحواضر و الأمصار و تقتیلهم، و تشریدهم، و التنکیل بهم، و تعذیبهم بأشدّ العذاب، و لم یرقب فیهم ذمّة الإسلام و لا إلّه «1»، و لم یُراع فیهم حرمة الصحبة و صونها؟ أو یساعده علی ذلک شی ء من الآی الکریمة؟ أو أثارة من السنّة الشریفة؟ أو إجماع من أهل الدین؟ و أین هم؟!- و هم کلّهم مناوئو معاویة و منفصلون عن آرائه- أو أنّ هناک قیاساً خرج ملاکه من تلکم الحجج الثلاث؟

أیّ اجتهاد یُبیح له قذف علیّ علیه السلام بالإلحاد، و الغیّ، و البغی، و الضلال، و العدوان، و الخبث، و الحسد، إلی طامّات أخری، أو تحسب أنّک تجد حجّة علی شی ء من ذلک من مطاوی الکتاب الکریم؟ أو من تضاعیف السنّة النبویّة؟ أو من

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 502

معاقد إجماع الأُمّة؟ و الأُمّة علی بکرة أبیها تعلم أنّ شیئاً من هاتیک المفتریات و النسب المائنة لم تُکتسح عنها إلّا ببیان الإمام و بنانه، و سیفه و لسانه، و لو قام للدین مثال شاخص لما عداه أن یقوم بصورة علیّ علیه السلام و مثاله.

أیّ اجتهاد یحبّذ له المسرّة و الاستبشار بقتل أمیر المؤمنین و ولده الحسن الزکیّ، إمامی الهدی صلوات اللَّه علیهما، و التظاهر بالجذل و الحبور علی مصیبة الدین الفادحة بهما، و یری لصاحبه قتل علیّ علیه السلام من لطف اللَّه و حسن صنعه، و زعم قاتله أشقی مراد من عباد اللَّه؟ و أنت جدّ علیم بأنّ فقه الکتاب الکریم فی منتأی عن هذه الشقوة، کما أنّ السنّة الکریمة فی مبتعد عن مثلها من قساوة، و دع عنک معقد إجماع الأُمّة النائی عن هذه الفظاظة، و ملاکات الشریعة- منصوصة و مستنبطة- المباینة لتلک الصلافة؛ نعم: قیاس الجاهلیّة الأولی یضرب علی وتره، و یغنّی فی وتیرته!

أیّ اجتهاد یُرخّص هتک حرمات مکة و المدینة، و شنّ الغارة علی أهلها لمحض ولائهم علیّا علیه السلام، و یُشرّع نذر قتل نساء ربیعة لحبّ رجالهم أمیر المؤمنین و تشیّعهم له علیه السلام؟

أیّ اجتهاد یُحلّل مثلة من قُتل تحت رایة علیّ علیه السلام یوم صفّین، و قد کان قتال الفئة الباغیة بعهد من رسول اللَّه و أمره؟ کما فصّلنا القول فیه فی الجزء الثالث.

أیّ اجتهاد یمنع إمام الحقّ و آلافاً من المسلمین عن الماء المباح، و یُعطی لمعاویة حقّ القول بأنّ هذا و اللَّه أوّل الظفر، لا سقانی اللَّه و لا سقی أبا سفیان إن شربوا منه أبداً حتی یُقتلوا بأجمعهم علیه «1»؟

أیّ اجتهاد یجوّز بیع الخمر و شربها، و أکل الربا، و إشاعة الفحشاء، و قد حرّمها کتاب اللَّه و سنّة نبیّه، و یتلوهما الإجماع و القیاس؟

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 503

أیّ اجتهاد یحثّ الناس بإعطاء الإمارة و الولایات، و بذل القناطیر المقنطرة، لمن لا خلاق لهم علی عداء أهل بیت النبیّ الأقدس، و بغضهم و النیل منهم و من شیعتهم؟

أیّ اجتهاد یُراق به دم من سکت عن لعن علیّ و لم یتبرّأ منه، و لو کان من جلّة الصحابة، و من صلحاء أُمّة محمد، کحجر بن عدی و أصحابه، و عمرو بن الحمق؟

أیّ اجتهاد یؤدّی إلی خلاف ما ثبت من السنّة الشریفة، و یصحّح إدخال ما لیس منها، فی الأذان، و الصلاة، و الزکاة و النکاح، و الحجّ، و الدیات علی التفصیل الذی مرّ فی هذا الجزء؟

أیّ اجتهاد یُغیّر دین اللَّه و سنّته لمحض مخالفته علیّا علیه السلام. کما مرّ (ص 205)؟

أیّ اجتهاد یُنقَض به حدّ من حدود اللَّه لاستمالة مثل زیاد ابن أمه، و جلب مرضاته باستلحاقه بأبی سفیان، و الولد للفراش و للعاهر الحجر؟

أیّ اجتهاد یُحابی خلافة اللَّه لیزید السکّیر المستهتر، و یستحلّ به دماء من تخلّف عن تلک البیعة الغاشمة؟

أیّ اجتهاد یشترط البراءة من أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام فی عقد البیعة للطلیق ابن الطلیق؟

أیّ اجتهاد تُدعم به الشهادات المزوّرة، و الفریة، و الإفک، و الکذب، و قول الزور، و النسب المختلقة، و المکر، و الخدیعة، لنیل الأمانیّ الوبیلة المخزیة؟

أیّ اجتهاد یجوّز إیذاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی أهل بیته و عترته، و إیذاء أولیاء اللَّه و عباده الصالحین من الصحابة الأوّلین و التابعین لهم بإحسان، و فی مقدّمهم سیّدهم، و فی الذکر الحکیم قوله تعالی (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

) «1» (وَ الَّذِینَ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 504

یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً

) «1»

و جاء عن الصادع الکریم: «من آذی مسلماً فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی اللَّه عزّ و جلّ» «2»

 

و قوله عن جبریل، عن اللَّه تعالی: «من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالمحاربة، و من عادی لی ولیّا فقد آذنته بالحرب».

و قوله: «من آذی لی ولیّا فقد استحلّ محاربتی».

و قوله: «من أهان لی ولیّا فقد استحلّ محاربتی»

. و قوله: «من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالعداوة». و قوله: «من عادی لی ولیّا فقد ناصبنی بالمحاربة» «3»؟

أیّ اجتهاد یُری صاحبه نقض الإلّ و حنث العهد، و من السهل الهیّن فی جمیع موارده و مصادره؟

أیّ اجتهاد یُجابه به سنّة رسول اللَّه و ما یؤثر عنه بالهزء و الازدراء و الضرطة؟ کما فصّل فی (ص 281- 283).

أیّ اجتهاد یُفسد البلاد، و یُضلّ العباد، و یشقّ عصا المسلمین بالشذوذ عن الجماعة، و خلع ربقة الإسلام عن البیعة الحقّة، و محاربة إمام الوقت بعد إجماع الأُمّة من أهل الحلّ و العقد من المهاجرین و الأنصار علی بیعته؟

إلی غیر هذه من اجتهادات باطلة، و آراء سخیفة تافهة، لیس لها فی مستوی الصّواب مقیل، و لا لها فی سوق الدین اعتبار یعذّر صاحبه، و کلّها مباینة للکتاب، مضادّة للسنة الثابتة الصحیحة، و نقض للإجماع الصحیح المتسالم علیه، و القیاس الذی نُصّ فی المقیس علیه علی ملاک الحکم فی أیّ من الکتاب و السنّة، أو أنّه مستنبط بالاجتهاد و التظنّی فیهما؟

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 505

و هل وقف الباحث فی جملة ما سبره من الأحکام و العلل علی اجتهاد یکون هذا نصیبه من تحرّی الحقّ؟ اللّهمّ إنّها میول و أهواء و مطامع و شهوات تُزجی بصاحبها إلی هوّات المهالک، و هل هذا یُضاهی شیئاً من اجتهاد المجتهدین؟

علی أنّ جملة من المذکورات ممّا لا مساغ للاجتهاد فیه، و لا یتطرّق إلیه الرأی و الاستنباط، لأنّ الحکم فیها ملحق بالضروریّات من الدین، و ممّا لا یسع فیه الخلاف، فمن حاول شیئاً من ذلک فقد حاول دفاعاً للضروریّ من الدین، و استباح محظوراً ثابتاً من الشریعة، کمن یستبیح قتل النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم باجتهاده، أو یروم تحلیل حرام من الشریعة دون تحلیله شقّ المرائر، و استمراء جُرع الحتف المبیر.

من هو هذا المجتهد؟:

أهو ابن آکلة الأکباد- نکّس اللَّه رایتها- الهاتک لحرمات اللَّه، المعتدی علی حدوده، المجرم الجانی؟

یحسب أبناء حزم، و تیمیّة، و کثیر، و من لفّ لفّهم أنّه مجتهد مأجور، و یقول ابن حجر: إنّه خلیفة حقّ، و إمام صدق.

هکذا یقول هؤلاء و نحن لا نقول باجتهادهم، بل نقول بما قاله المقبلی «1» فی کتابه العلم الشامخ فی إیثار الحقّ علی الآباء المشایخ (ص 365): ما کان علیّ رضی اللَّه عنه و أرضاه إلّا إمام هدی، و لکنّه ابتُلی و ابتُلی به، و مضی لسبیله حمیداً، و هلک به من هلک، هذا یغلو فی حبّه أو دعوی حبّه لغرض له، أعظمهم ضلالًا من رفعه علی الأنبیاء أو زاد علی ذلک، و أدناهم من لم یرض له بما رضی لنفسه لتقدیم إخوانه و أخدانه علیه فی الإمارة رضی اللَّه عنهم أجمعین.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 506

و آخر یحطّ من قدره الرفیع، أبعدهم ضلالًا الخوارج الذین یلعنونه علی المنابر، و یرضون علی ابن ملجم شقیّ هذه الأُمّة، و کذلک المروانیّة، و قد قطع اللَّه دابرهم، و أقربهم ضلالًا الذین خطّئوه فی حرب الناکثین، و اللَّه سبحانه یقول: (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ

) «1» فإن لم تصدق هذه فی أمیر المؤمنین ففی من تصدق؟!

مع أنّهم بغوا بغیاً محقّقاً بعد استقرار الأمر له، و لا عذر لهم، و لا شبهة إلّا الطلب بدم عثمان، و قد أجاب رضی الله عنه بما هو جواب الشریعة

فقال: «یحضر وارث عثمان و یدّعی ما شاء، و أحکم بینهم بکتاب اللَّه تعالی و سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم».

أو کما قال. فإن تصحّ هذه الروایة، و إلّا فهی معلومة من حاله بل من حال من هو أدنی الناس من المتمسّکین بالشریعة، و أمّا أنّه یقطع قطیعاً من غوغاء المسلمین الذین اجتمعوا علی عثمان خمسمائة و أکثر، بل قیل: إنّهم یبلغون نحو عشرة آلاف کما حکاه ابن حجر فی الصواعق «2»، فیقتلهم عن بکرة أبیهم، و القاتل واحد، أربعة، عشرة، قیل: هما اثنان فقط. و ذکره فی الصواعق أیضاً «3»، فهذا ما یعتذر به عاقل، و لکن کانت الدعوی باطلة و العلّة باطلة، خلا أنّ طلحة و الزبیر و عائشة و من یلحق بهم من تلک الدرجة التی یقدّر قدرها من الصحابة لا یشکّ عاقل فی شبهة غلطوا فیها، و لو بالتأویل لصلاح مقاصدهم!

و أمّا معاویة و الخوارج فمقاصدهم بیّنة، فإن لم یقاتلهم علیّ فمن یُقاتل؟ أمّا الخوارج فلا یرتاب فی ضلالهم إلّا ضالّ، و أمّا معاویة فطالب ملک، اقتحم فیه کلّ داهیة، و ختمها بالبیعة لیزید، فالذی یزعم أنّه اجتهد فأخطأ، لا نقول: اجتهد

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 507

و أخطأ. لکنّه إمّا جاهل لحقیقة الحال مقلّد، و إمّا ضالّ اتّبع هواه، اللّهمّ إنّا نشهد بذلک.

و رأیت لبعض متأخّری الطبریّین فی مکة رسالة ذکر فیها کلاماً عزاه لابن عساکر «1» و هو: أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أخبر أنّ معاویة سیلی أمر الأُمّة، و أنّه لن یُغلب، و أنّ علیّا کرّم اللَّه وجهه قال یوم صفّین: لو ذکرت هذا الحدیث أو بلغنی لما حاربته.

و لا یبعد نحو هذا ممّن سلّ سیفه علی علیّ و الحسن و الحسین و ذرّیتهما، و الراضی کالفاعل کما صرّحت به السنّة النبویّة، إنّما استغربنا وقوع هذا الظهور حکایة الإجماع من جماعة المتسمّین بالسنّة بأنّ معاویة هو الباغی، و أنّ الحقّ مع علیّ، و ما أدری ما رأی هذا الزاعم فی خاتمة أمر علیّ بعد ما ذکر، و کذلک الحسن السبط، و تری هؤلاء الذین ینقمون علی علیّ قتاله البغاة یحسنون لمن سنّ لعنه علی المنابر فی جمیع جوامع المسلمین، منذ وقته إلی وقت عمر بن عبد العزیز اللاحق بالأربعة الراشدین، مع أنّ سبّ علیّ فوق المنابر و جعله سنّة تصغر عنده العظائم. و فی جامع المسانید فی مسند أمّ سلمة: أ یسبّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فیکم؟ قلت: معاذ اللَّه.

قالت: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «من سبّ علیّا فقد سبّنی».

الکلام.

و لعلّک إن نظرت إلی ما سردناه من سیرة هذا المجتهد الجاهل الضالّ، تأخذ لک مقیاساً لمبلغ علمه، و قسطه المتضائل من الاجتهاد فی أحکام اللَّه، و أنّه منکفئ عنه، فارغ الوطاب، صفر الأکفّ عن أیّ علم ناجع، أو عمل نافع، بعیداً عن فهم الکتاب، و التفقّه فی السنّة، و الإلمام بأدلّة الاجتهاد.

نعم؛ لم یکن معاویة هو نسیج وحده فی الجهل بمبادئ الاجتهاد و غایاته، و إنّما

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 508

له أضراب و نظراء سبقوه أو لحقوه فی الرأی الشائن، و الاجتهاد المائن، ممّن صحّح القوم بدعهم المحدثة، و آراءهم الشاذّة عن الکتاب و السنّة بالاجتهاد و تترّسوا فی طامّاتهم بأنّهم مجتهدون «1».

و لعلّک تعرف مکانة هذا المجتهد- خلیفة الحقّ و إمام الصدق-، من لعن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إیّاه و أباه و أخاه، و من قنوت أمیر المؤمنین فی صلاته بلعنه، و من دعاء أُمّ المؤمنین عائشة علیه دبر صلاتها.

و من إیعاز الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، و ولده السبط الزکیّ أبی محمد- سلام اللَّه علیه- و العبد الصالح محمد بن أبی بکر، إلی لعن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم المخزی، و من لعن ابن عبّاس و عمّار إیّاه.

و من قوله صلی الله علیه و آله و سلم و قد سمع غناءً و أُخبر بأنّه لمعاویة و عمرو بن العاصی: «اللّهمّ أرکسهم فی الفتنة رکساً، اللّهمّ دعّهم إلی النار دعّا».

و من قوله صلی الله علیه و آله و سلم و قد رآه مع ابن العاص جالسین: «إذا رأیتم معاویة و عمرو ابن العاص مجتمعین ففرّقوا بینهما، فإنّهما لا یجتمعان علی خیر».

و من قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه»

المعُاضَد بالصحیح الثابت من قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «إذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخر منهما».

و فی صحیح: «فإن جاء أحد ینازعه فاضربوا الآخر».

و من قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «یطلع علیکم من هذا الفجّ رجل یموت و هو علی غیر سنّتی» فطلع معاویة «2».

و من قول أمیر المؤمنین له: «طالما دعوت أنت و أولیاؤک أولیاء الشیطان

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 509

الرجیم الحقّ أساطیر الأوّلین و نبذتموه وراء ظهورکم، و حاولتم إطفاء نور اللَّه بأیدیکم و أفواهکم، و اللَّه متمّ نوره و لو کره الکافرون».

و من قوله علیه السلام: «إنّک دعوتنی إلی حکم القرآن، و لقد علمت أنّک لست من أهل القرآن، و لا حکمه ترید».

و من قوله علیه السلام: «إنّه الجلف المنافق، الأغلف القلب، و المقارب العقل».

و من قوله علیه السلام: «إنّه فاسق مهتوک ستره».

و من قوله علیه السلام: «إنّه الکذّاب إمام الردی، و عدوّ النبیّ، و إنّه الفاجر ابن الفاجر، و إنّه منافق ابن منافق، یدعو الناس إلی النار».

إلی کلمات أخری مفصّلة فی هذا الجزء.

و من قول أبی أیّوب الأنصاری: إنّ معاویة کهف المنافقین.

و من قول قیس بن سعد الأنصاری: إنّه وثن ابن وثن، دخل فی الإسلام کرهاً و خرج منه طوعاً، لم یقدُم إیمانه، و لم یحدُث نفاقه.

و من قول معن السلمی الصحابی البدریّ له: ما ولدت قرشیّة من قرشیّ شرّا منک.

و من أقوال الإمام الحسن السبط و أخیه الحسین صلوات اللَّه علیهما، و عمّار بن یاسر، و عبد اللَّه بن بدیل، و سعید بن قیس، و عبد اللَّه بن العبّاس، و هاشم بن عتبة المرقال، و جاریة بن قدامة، و محمد بن أبی بکر، و مالک بن الحارث الأشتر «3».

هذا مجتهدنا الطلیق عند أُولئک الأطایب، و عند الوجوه و الأعیان من الصحابة الأوّلین العارفین به علی سرّه و علانیته، المطّلعین علی أدوار حیاته طفلًا و یافعاً و کهلًا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 510

و هِمّا «1»، و أنت بالخیار فی الأخذ بأیّ من النظریّتین: ما سبق للَّه و لرسوله و خلفائه و أصحابه المجتهدین العدول، أو ما یقول هؤلاء الأبناء و من شاکلهم من المتعسّفین الناحتین للرجل أعذاراً هی أفظع من جرائمه.

الأمر الثانی: ثانی الأمرین «2» اللذین ینتهی إلیهما دفاع ابن حجر عن معاویة، قوله فی الصواعق «3» (ص 130): فالحقّ ثبوت الخلافة لمعاویة من حینئذ و أنّه بعد ذلک خلیفة حقّ و إمام صدق، کیف؟ و قد أخرج الترمذی «4» و حسّنه عن عبد الرحمن بن أبی عمیرة الصحابی، عن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أنّه قال لمعاویة: اللّهمّ اجعله هادیاً مهدیّا.

و أخرج أحمد فی مسنده «5» عن العرباض بن ساریة، سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: اللّهمّ علّم معاویة الکتاب و الحساب و قِهِ العذاب.

و أخرج «6» ابن أبی شیبة فی المصنّف، و الطبرانی فی الکبیر عن عبد الملک بن عمیر «7»، قال: قال معاویة: ما زلت أطمع فی الخلافة مذ قال لی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: یا معاویة إذا ملکت فأحسن.

فتأمّل دعاء النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی الحدیث الأوّل بأنّ اللَّه یجعله هادیاً مهدیّا، و الحدیث حسن کما علمت فهو ممّا یحتجّ به علی فضل معاویة، و أنّه لا ذمّ یلحقه بتلک الحروب

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 511

لما علمت أنّها مبنیّة علی اجتهاد، و أنّه لم یکن له إلّا أجر واحد، لأنّ المجتهد إذا أخطأ لا ملام علیه، و لا ذمّ یلحقه بسبب ذلک لأنّه معذور، و لذا کتب له أجر.

و ممّا یدلّ لفضله الدعاء له فی الحدیث الثانی بأن یعلّم ذلک، و یوقی العذاب، و لا شکّ أنّ دعاءه صلی الله علیه و آله و سلم مستجاب، فعلمنا منه أنّه لا عقاب علی معاویة فیما فعل من تلک الحروب بل له الأجر کما تقرّر، و قد سمّی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فئته المسلمین، و ساواهم بفئة الحسن فی وصف الإسلام، فدلّ علی بقاء حرمة الإسلام للفریقین، و أنّهم لم یخرجوا بتلک الحروب عن الإسلام، و أنّهم فیه علی حدّ سواء، فلا فسق و لا نقص یلحق أحدهما لما قرّرناه من أنّ کلّا منهما متأوّل تأویلًا غیر قطعیّ البطلان، و فئة معاویة و إن کانت هی الباغیة لکنّه بغی لا فسق به، لأنّه إنّما صدر عن تأویل یعذر به أصحابه.

و تأمّلْ أنّه صلی الله علیه و آله و سلم أخبر معاویة بأنّه یملک و أمره بالإحسان، تجد فی الحدیث إشارة إلی صحّة خلافته، و أنّها حقّ بعد تمامها له بنزول الحسن له عنها، فإنّ أمره بالإحسان المترتّب علی الملک یدلّ علی حقیّة ملکه و خلافته، و صحّة تصرّفه و نفوذ أفعاله من حیث صحّة الخلافة لا من حیث التغلّب، لأنّ المتغلّب فاسق معاتب لا یستحقّ أن یبشّر، و لا أن یؤمر بالإحسان فیما تغلّب علیه، بل إنّما یستحقّ الزجر و المقت و الإعلام بقبیح أفعاله و فساد أحواله، فلو کان معاویة متغلّباً لأشار له صلی الله علیه و آله و سلم إلی ذلک، أو صرّح له به، فلمّا لم یُشر له فضلًا علی أن یصرّح إلّا بما یدلّ علی حقّیة ما هو علیه علمنا أنّه بعد نزول الحسن له خلیفة حقّ و إمام صدق. انتهی.