از ابن عباس آمده که: زنی پیش رسول خدا آمد و چیزی از آن حضرت پرسید رسول خدا به او فرمود: بعدا بیا، او گفت: یا رسول اللّه اگر بعدا بیایم و شما نباشید و فوت کرده باشید چه کنم؟ فرمود: اگر آمدی و مرا نیافتی برو پیش ابو بکر که او خلیفه بعد از من است.
ابن عساکر با سند خود آن را آورده و ابن حجر در «صواعق» صفحه 11 آن را از نصوص دلالت کننده بر خلافت ابی بکر شمرده است.
چه بگویم درباره نویسندهای که اسناد این نوع دروغها را حذف میکند و آن را بشکل یک اصل مسلم میپذیرد و بطور قاطع اسناد به رسول خدا میدهد در صورتیکه در برابرش احادیث زیادی از ابن عباس قرار دارد که با صدای رسا خلافت بلا فصل امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را اعلام میدارد؟!
آیا از حدیث او (ابن عباس) نیست آنچه را که حفاظ صحیح شمرده و آن را با سندهائی که رجال آن همگی مورد اعتماد هستند آوردهاند و ما آن را در جلد اول این کتاب صفحه 51 نقل کردهایم و آن همان فرمایش رسول خدا به علی علیهما الصلوة و السلام است که فرمود: «شایسته نیست که از میان شما بروم مگر آنکه ترا خلیفه خود قرار دهم؟!» آیا از حدیث او نیست حدیث «عشیره» که بر صحت آن تصریح شده و در جلد دوم این کتاب صفحه 278- 287 ذکر شده و در آن چنین آمده است: «به طور قطع این (یعنی علی) برادر و وصی و جانشینم در میان شما است، پس گوش بحرفش دهید و از او اطاعت کنید»؟
و در تعبیر دیگر چنین آمده است: «پس تو برادر و وزیر و وصی و وارث و جانشینم بعد از من خواهی بود»؟ آیا ابن عباس خود از پیشاهنگان مخالفین بیعت ابی بکر نبود؟ آیا او چنانکه در جلد اول این کتاب صفحه 389 آمده تنها کسی نبود که با عمر در مورد خلافت مناظره و بحث و گفتگو نموده است؟ آیا؟ و آیا؟ و آیا؟.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج5، ص: 560